
زن همه جا را گشته بود. این اتاق، ایوان، توی حیاط، همه جا، چند بار صدا زده بود و کسی جواب نداده بود. سرش گیج می رفت. دستش را روی سرش گذاشت. چشمانش سیاهی می رفت. حالش به هم می خورد و گرما اذیتش می کرد. کلافه شده بود. دانه های عرق از پیشانی اش روی دامن می افتاد. رنگ صورتش مثل گچ دیوار سفید شده بود.