علوم عقلی و علوم اسلامی
در هیچ عصری علوم عقلی و علوم اسلامی مورد حمایت نبود و به خصوص علوم عقلی مورد بی مهری قرار می گرفت. در دوره هایی که حکومت با علوم عقلی همراه شد، مردان بزرگی رشد کردند. اگر حکومت بغداد محور علوم عقلی در دوره صادقین(ع) و امام کاظم(ع) شد، زیرا این ائمه(ع) شاگردان خود را با براهین عقلی تربیت کردند.
مرحوم مجلسی در بحارالانوار در خلال مذاکرات علمی امام صادق(ع) نقل کرده است که امام صادق(ع) فرمود: ارسطو چنین گفته است. این حرمت نهادن به یک حکیم یونانی است. استاد ما علامه شعرانی در شرح اصول کافی ملاصالح همین مطلب را نقل کرده و در عین حال آورده است که ارسطو کجا و امام صادق(ع) کجا و این فخر ارسطوست که نامش بر زبان امام صادق(ع) جاری شده است.
هیچ وقت ندیده ایم که ائمه(ع) آنها (فلاسفه) را مورد بی مهری قرار دهند. در دوره صفویه هم چون انس نسبت به علوم عقلی و نقلی از سوی دولت صفویه نشان دادند، شیخ بهایی و ملاصدرا پیدا شدند. امروز که حوزه قم از نجف و اصفهان بالاتر است، چه نعمتی بالاتر از این، اگر الان انجام وظیفه نکنیم، هیچ عذری نداریم.
چه زمانی رهبری سراغ داشتیم که این طور از علوم عقلی و فلسفه حمایت کند!؟
اهتمام رهبر معظم انقلاب به علوم عقلانی و فلسفه موجب اعجاب دانشمندان و اهالی حکمت شده و به گواه تاریخ نیز بی سابقه است.
اهتمامی که البته نشانه های آن در کلام معظم له به وضوح هرچه تمامتر قابل رؤیت است. رهبر انقلاب در سال 91 و در دیدار با اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی در این رابطه می فرمایند: گسترش گفتمان فلسفه ی اسلامی در دنیا باشد؛ این را هدف قرار دهید. امروز مطلقاً اینجور نیست، بلکه بعکس است. یعنی امروز در ایران مثلاً در محیط های دانشگاهی و علمی ما فلسفه ی کانت به مراتب رائج تر و شناخته شده تر است از فلسفه ی بوعلی سینا. یعنی ابن سینای با این عظمت که همه ی تاریخ بشر، از هزار سال پیش به این طرف، با اسم او درگیر است، در مجامع دانشگاهی ما حکمت و فکر فلسفی اش شناخته شده نیست به آن اندازه ای که کتاب فکر فلسفیِ مثلاً کانت شناخته شده است. این یک مسئله ی مهمی است. ما باید عکس این را عمل کنیم. یعنی باید هدف را این قرار بدهیم که تفکر فلسفه ی اسلامی - حالا با همان مشخصاتی که دارد؛ که خود این، جای بحث و گفتگو دارد که فلسفه ی اسلامی چیست - در دنیا به عنوان گفتمان فلسفی شناخته شود، در دانشگاه ها رواج پیدا کند، متفکرین عالم از آنها مطلع باشند، روی آنها بحث کنند، نقد و انتقاد کنند، در مجلات علمی شان منعکس شود.
ایشان همچنین در یک سخنرانی در حدود 18 سال قبل نیز فلسفه اسلامی را فقه اکبر و پایه دین معرفی می کنند و می فرمایند: در گذشته در حوزه ی قم با فلسفه و وجود مرحوم آقای «طباطبایی» مخالفت می شد. می دانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. در دوره ی اخیر، قم مرکز حوزه ی فلسفی ما بوده است؛ آقای طباطبایی هم انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائم الذّکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ از آن قلندرمآب های آن طوری نبوده است - البته جلسات خصوصی را کاری نداریم - مراتب علمی و فقه و اصولش هم طوری نبوده که کسی بتواند آنها را انکار کند؛ درعین حال کسی مثل آقای طباطبایی که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، این طور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است.
با بودنِ استادی مثل آقای طباطبایی، جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجه ی یک از تلامذه ی ایشان در قم و دیگر شهرستان ها داشته باشیم. آقای طباطبایی فرد فعّالی بود؛ بنابراین جریان فلسفی ای که به وسیله ی ایشان پایه گذاری شد، باید به شکل وسیعی گسترش پیدا می کرد، که نکرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقای «بروجردی» بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه می کنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجه اش این شد. این نباید تکرار شود.
فلسفه ی اسلامی - همان طور که شما فرمودید و درست هم گفتید - فقه اکبر است؛ پایه ی دین است؛ مبنای همه ی معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد.
آموزش فلسفه اسلامی
جالب است بدانیم که رهبر فرزانه انقلاب بر آموزش فلسفه اسلامی حتی به کودکان نیز تأکید دارند و در یکی از بیانات خود با طرح مثالی جالب در این رابطه می فرمایند: یک مسئله، مسئله ی نوشتن کتاب فلسفی برای کودکان است، که غربی ها دارند این کار را می کنند. دو سه سال قبل از این، یک کتابی برای من آوردند، من مبالغی نگاه کردم. خب، از همان اوّلی که شروع میکند، واقعاً فلسفه است؛ لیکن باب کودکان است. این کتاب، یک کتاب خیلی قشنگی است در باب فلسفه - حالا اسمش یادم نیست؛ توی کتاب هایم هست - به نظرم یک آمریکائی این را نوشته. ما به اینجور کتابی احتیاج داریم. بچه های ما ذهنشان دارد فلسفی می شود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهن ها عقلانیت پیدا کند.
جوان های ما واقعاً سؤال می کنند. این سؤال هائی که زیاد شده، این را باید مبارک دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم. حس سؤال کنندگی دارد زیاد می شود، و این همین طور دارد به نسل های پائین تر منتقل می شود.
ما یک نوه ی کوچکی داریم، دو سال و نیمش است و هنوز درست حرف هم نمی زند. چند روز پیش یک میزی اینجا بود، داشت می انداخت. به او گفتم این میز را نینداز. گفت: چرا؟ خوشم آمد از این که گفت چرا. چرا نیندازم؟ دنبال علت می گردد. بعد پنجه می زد به یک بچه ی دیگری، گفتم آقاجان نکن. گفت: چرا؟ این سؤال کردن از علت، خیلی چیز مهمی است. این حالت دارد به وجود می آید. حالا وقتی او ده ساله بشود، سؤالات زیادی برایش مطرح است: چرا؟ چرا؟ چرا؟ وقتی همین بچه، یک جوان هجده نوزده ساله ای باشد، سؤالات قوی تری در ذهنش ایجاد می شود. ما باید برای این سؤالات جواب داشته باشیم. این کار، کار شماهاست. شما واقعاً می توانید این کار را انجام دهید.