اشتیاق امام حسین (ع) به جهاد و شهادت

علم شهادت در کودکىابن طاووس از حذیفه روایت کرده است که :امام حسین علیه السلام کودک بودند که مى فرمودند: به خداوند سوگند، که گردنکشان اموى براى ریختن خون من جمع مى شوند و سر کرده آنان عمر بن سعد است !من به او گفتم : آیا این خبر را پیامبر به تو داده است ؟حضرت فرمودند: نهحذیفه مى گوید: من نزد پیامبر رفتم و سخن امام حسین (ع) را خدمت پیامبر گفتم ، پیام ...

  علم شهادت در کودکى
ابن طاووس از حذیفه روایت کرده است که :
امام حسین علیه السلام کودک بودند که مى فرمودند: به خداوند سوگند، که گردنکشان اموى براى ریختن خون من جمع مى شوند و سر کرده آنان عمر بن سعد است !
من به او گفتم : آیا این خبر را پیامبر به تو داده است ؟
حضرت فرمودند: نه
حذیفه مى گوید: من نزد پیامبر رفتم و سخن امام حسین (ع) را خدمت پیامبر گفتم ، پیامبر فرمودند: علم حسین ، علم من است .
 هم مجاهد هم مهاجر
پیغمبر اکرم در عالم رویا به او فرموده بود: حسینم ! مرتبه و درجه اى هست که تو به آن مرحله و درجه نخواهى رسید مگر از پلکان شهادت بالا بروى ، ((مهاجرا الى الله و رسوله )) در حدود بیست و سه چهار روز عملا حسین بن على در حال مهاجرت بود. از آن روز که از مکه حرکت کرد، روز هشتم ماه ذى الحجه تا روزى که به سرزمین کربلا رسید و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزیى که از مکه حرکت کرد و آن خطبه معروفى را که نقل کرده اند خواند، هجرت و جهادش را توام با یکدیگر ذکر کرد: خط الموت على ولد آدم مخط القلاده على جید الفتاه و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف ؛ ایها الناس ! مرگ براى فرزند آدم زینت قرار داده شده است ، آنچنان که یک گردنبند براى یک زن جوان زینت است . مرگ ترسى ندارد، مرگ بیمى ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ایمان ، براى انسان تاج افتخار است که بر سر مى گذارد و براى یک مرد مانند آن گردنبندى است که یک زن جوان به گردن خود مى آویزد. زینت است ، زیور است ))
کانى باوصالى تتقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلاء؛ ایها الناس الان از همین جا گویا به چشم خودم مى بینم که در آن سرزمین که در آن سرزمین چگونه آن گرگ هاى بیابانى ریخته اند و مى خواهند بند از بند من جدا کنند.))
((رضى الله رضانا اهل البیت ؛ ما اهل بیت از خودمان رضایى نداریم ، رضاى ما رضاى اوست . هرچه او بپسندند ما آن را مى پسندیم )) او براى ما سلامت بپسندد، ما سلامت را مى پسندیم ، بیمارى بپسندد، بیمارى مى پسندیم ، سکوت بپسندد، سکوت مى پسندیم . تکلم بپسندد، تکلم ، سکون بپسندد، سکون ، تحرک بپسندد، تحرک ، گفت :
قضایم ، اسیر رضا مى پسندد /// رضایم بدانچه قضا مى پسندد
چرا دست یارم چرا پاى کوبم /// مرا خواجه بى دست و پا مى پسندد
کانى باوصالى تقطعها عسلان الفلوات بین النواویس و کربلا در جمله آخر، هجرت خودش را اعلام مى کند: من کان فینا باذلا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فانى راحل مصبحا انشاء الله ؛ هر کسى که کاملا آماده است که خون قلبش را هدیه کند (ما در این راه یک هدیه بیشتر نمى خواهیم )، هر کسى حاضر است با من هم آواز باشد و مانند من که هدیه ام خون قلبم است در این راه ، چنین هدیه اى را براى خداى خودش ‍ بفرستید، چنین هدیه اى در راه خداى خودش بدهد، چنین آمادگى دارد، آماده یک مهاجرت باشد، آماده یک کوچ و رحلت باشد که من صبح زود کوچ خواهم کرد.)) فانى راحل مصبحا انشاء الله .


منبع : تبیان
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان