مثنوی عاشورایی از شیخ فریدالدین محمد (عطار) نیشابوری

کیست حق را و پیمبر را ولی؟ آن حسن سیرت، حسین بن علی آفتاب آسمان معرفت آن محمّد صورت و حیدر صفت نُه فلک را تا ابد مخدوم بود زان که او سلطان ده معصوم بود قرَّة العین امام مجتبی شاهد زهرا، شهید کربلا تشنه، او را دشنه آغشته به خون نیم کشته گشته، سرگشته به خون آن چنان سر خود که بُرَّد بیدریغ؟ کافتاب از درد آن شد زیر میغ گیسوی او تا به خون آلوده شد خون ...

کیست حق را و پیمبر را ولی؟ 
آن حسن سیرت، حسین بن علی 

آفتاب آسمان معرفت 
آن محمّد صورت و حیدر صفت 

نُه فلک را تا ابد مخدوم بود 
زان که او سلطان ده معصوم بود 

قرَّة العین امام مجتبی 
شاهد زهرا، شهید کربلا 

تشنه، او را دشنه آغشته به خون 
نیم کشته گشته، سرگشته به خون 

آن چنان سر خود که بُرَّد بیدریغ؟ 
کافتاب از درد آن شد زیر میغ 

گیسوی او تا به خون آلوده شد 
خون گردون از شفق پالوده شد 

کی کنند این کافران با این همه 
کو محمّد؟ کو علی؟ کو فاطمه؟ 

صد هزاران جان پاک انبیا 
صف زده بینم به خاک کربلا 

در تموز کربلا، تشنه جگر 
سربریدندنش، چه باشد زین بتر؟ 

با جگر گوشه ی پیمبر این کنند 
وانگهی دعویِّ داد و دین کنند! 

کفرم آید، هر که این را دین شمرد 
قطع باد از بن، زفانی **زیرنویس=زفان: زبان.@ کاین شمرد! 

هر که در رویی چنین، آورد تیغ 
لعنتم از حق بدو آید دریغ! 

کاشکی ـ ای من سگ هندوی او 
کمترین سگ بودمی در کوی او 

یا در آن تشویر، آبی گشتمی 
در جگر او را شرابی گشتمی 


منبع : راسخون
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان