اعتقاد به ریاضت و مجاهده از مشخصه عمده عرفان می باشد و البته در کلمات حضرت علی (ع) هم ریاضت به عنوان یک امر مهم تلقی شده است.
«الشریعة ریاضة النفس (1) »«من استدام ریاضة نفسه انتفع» (2) «لقاح الریاضة دراسة الحکمة و غلبة العادة» (3) لذا درباره خویش فرمود: «هی نفسی اروضها بالتقوی» (4)
منتهی در اسلام چون انجام واجبات مشقتی نداشت، عرفا نوافل را در برنامه ریاضت خود گنجاندند البته دو گونه دیگر از ریاضت هم مطرح شد که در بعضی از موارد با نظر اسلام سازگار نبود :
1 سختی دادن به تن: اسلام با این برنامه مخالف است و می گوید بدنت بر تو حقی دارد و لذاست که پیامبر (ص) از عمل عده ای که خواستند ریاضتهای شاقه را بر خود وارد کنند نهی فرمود.
2 بر خلاف میل نفس رفتار کردن: البته این کار خوبی است اما همانطوری که قبلا مطرح شد برای عده ای میل نفس در مرحله عالی، به عنوان دشمن تلقی شد و عده ای مبارزه با نفس را مبارزه با این خود (خود واقعی) هم انگاشتند مثلا نفسی که دلش می خواهد آبرو داشته باشد، باید کاری کرد که آبرو نداشته باشد و خلاصه اینکه باید با این میل هم مبارزه شود و بر خلاف آن رفتار شود.
عده ای از صوفیه به همین بهانه، حاضر شدند که دیگران شخصیت و کرامت آنها را لگدمال کنند ملامتیه که ظاهرا حافظ هم از این دسته می باشد (5) برای مبارزه با غرور، با اینکه خود آدمهای بدی نبودند تظاهر به فسق و فجور می کردند، تا با این خواسته نفس که می خواهم آبرو داشته باشم، مبارزه کرده باشند و عده ای دیگر هم برای کوبیدن نفس تن به دریوزگی و گدایی می دادند، ولی اسلام با همه اینها مخالف بود و هست چون می گوید اگر تو آدم بدی باشی و تظاهر کنی که خوبی این ریا است و دروغ، اگر آدم خوبی باشی و تظاهر کنی که بد می باشی، باز تظاهر و دروغ است تو حق نداری عزت خود را لگد مال کنی و آبروی خودت را ببری.
رسول اکرم (ص) می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزة الانفس فان الامور تجری بالمقادیر» (6)
حضرت امیر (ع) در این رابطه می فرماید که: «الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین» (7)
«المنیة و لا الدنیة و التقلل و لا التوسل» . یعنی مرگ آری ولی پستی نه با کم ساختن آری اما دست نیاز به جانب دیگران دراز کردن، نه (8)
مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
تن مرده و گریه دوستان
به از زنده و خنده دشمنان
«ساعة ذل لا تفی بعز الدهر» (9)
ساعتی ذلیل بودن برابری نمی کند با عزیز بودن در روزگاری
«عز المومن غناه عن الناس» (10)
عزت مومن در بی نیازایش از مردم است.
پی نوشت ها:
.1 غرر الحکم، ص .238
.2 غرر الحکم، ص .238
.3 غرر الحکم ص .238
.4 نهج البلاغه نامه .45
.5 البته حافظ در جایی این مطلب را هم دارد که:
دلا دلالت خیرت کنم براه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
.6 نهج الفصاحه ح .325
.7 خطبه 51 ص .21
.8 حکمت .396
.9 غرر ج 1 ص .394
.10 جلوه های حکمت موضوع 146 ح .8