ماهان شبکه ایرانیان

علم و اندیشه در تمدن اسلامی (۶)

شیوه های فنی و دشواری که پیشگامان ترجمه در جهان اسلام، در قرن سوم، با رعایت آنها توانستند گام های برجسته ای در انتقال علوم بردارند .

فن ترجمه و نقش مترجمان

شیوه های فنی و دشواری که پیشگامان ترجمه در جهان اسلام، در قرن سوم، با رعایت آنها توانستند گام های برجسته ای در انتقال علوم بردارند .

ترجمه چیست و مترجم کیست؟

از دیرزمان، ترجمه، در فرهنگ بشری، حتی در فرهنگ ایرانی وجود داشته است . کتابهای بسیاری از زبان سنسکریت و زبانهای دیگر، به ویژه در دوره ساسانیان ترجمه شده که نمونه بارز آن «کلیله و دمنه » و «الف لیلة و لیلة » (هزار و یک شب) است . بعدها نیز در دوره اسلامی متون زیادی از فارسی و هندی و یونانی به زبان عربی ترجمه شده است و این رسم ترجمه تا قرنهای بعدی ادامه داشت . بنابراین در سنت فرهنگی ما، ترجمه سهم فراوانی داشته و نقش مهمی در انتقال تمدن ایفاء نموده است .

اما ظاهرا چندان تحقیق معتبر و مدونی درباره اصول و روشهای ترجمه صورت نگرفته که آدمی بتواند، قواعد فن ترجمه را از آن یاد بگیرد .

قطعا ترجمه خود فنی از فنون است، بیشتر از آن که «علم » باشد . گرچه در دوره اخیر عده ای از دانشمندان درباره علم بودن ترجمه سخن گفته اند (1) .

زیرا مترجم در این کار، خود هنری می آفریند و ابداع به وجود می آورد و از این لحاظ است که می گویند: تالیف و تصنیف کردن آسانتر از «ترجمه » است زیرا در نوشتن همواره دست نویسنده باز است و اندیشه خود را آزادانه می تواند با قلم سحار خود به هر طرف که بخواهد، برگرداند . اما در باب «ترجمه » او ناچار است هدف و مقصود نویسنده را بازگو کند و محتوای مبدا ترجمه را به شنونده و خواننده خود با امانت انتقال دهد . و این هنر بیشتری می خواهد که به این کار دست بزند .

از این جهت می گویند که بر مترجم لازم است که با سه چیز به طور اساسی آشنا شود:

1 . تسلط بر زبانی که از آن ترجمه می کند . (زبان مبدا) .

2 . تسلط بر زبانی که به آن ترجمه می کند . (زبان مقصد) .

3 . تسلط بر موضوع مورد ترجمه .

زیرا در عمل ثابت شده است که اگر مترجم به هر اندازه هم که به زبان مسلط باشد، اگر در موضوع مورد ترجمه تبحر نداشته باشد، قطعا از عهده ترجمه آن برنخواهد آمد .

با این که این سه شرط در ترجمه لازم است، اما کافی نیست، زیرا مترجم علاوه بر شروط سه گانه، ضرورت دارد رعایت امانت نیز بنماید که به آن «حفظ سبک » گویند . زیرا مسلما کافی نیست که خواننده فقط بداند، نویسنده چه گفته است، بلکه به همان اندازه نیز مهم است که بداند چگونه گفته است؟ ولی آیا درجه اهمیت آن در ترجمه هر اثری یکسان است؟

پاسخ به این سؤال آسان نیست . آثاری هست که می توان آنها را «آزادانه » ترجمه کرد به اصطلاح «نقل به معنی » . و کتابهائی هست که مترجم باید سعی کند تا عین عبارت آنها را به زبان دیگر برگرداند . (ترجمه لفظ به لفظ) . و میان این دو، تفاوت بسیار است . آنچه مهم است، این است که مترجم با مهارت خاص خود، بتواند فرهنگی را از راه ترجمه به فرهنگ دیگر انتقال دهد و از عهده چنین امری به خوبی برآید .

نقش مترجم

در واقع نقش مترجم، نقش راهگشا است .

هنگامی مترجم در مقام «راهگشا» است که قوالب اساسی ترجمه را عمدتا بدون کمک دیگران به صورت ناسفته از کار درآورد . هرچند ممکن است امکانات لغوی و نحوی زبان را تماما فراچنگ خود نداشته باشد . و سپس او این ترجمه را برای افراد مختلف می خواند و براساس پیشنهادهای آنان، واژه ها و ترتیب کلمات را عوض می کند و به شیوه های گوناگون کار خود را صیقل می دهد (2) .

دانشمندان وظیفه و کار مهم ترجمه را پیام رسانی دو زبان در عرصه فرهنگی می دانند و از این لحاظ، فن ترجمه را در دو قلمرو مشخص و متمایز محصور می دانند:

ترجمه ارتباطی و ترجمه معنائی

«ترجمه، جریانی است میان دو زبان، و در این جریان یک پای مترجم در زبان مبدا و پای دیگرش در زبان مقصد است و مترجم از این طریق، پلی میان دو زبان برقرار می کند . مترجم همواره میان دو نگرانی به سر می برد: از یک سو نگران این است که خواننده، ترجمه او را در نیابد و از سوی دیگر نگران است که پیام نویسنده را ساده و یا تحریف نکند .

و ترجمه معنائی Semantic . Translution مطرح می کنند .

پیش از هر چیز باید گفته شود که هیچ ترجمه ای نمی تواند به طور مطلق ارتباطی یا معنائی باشد . این پدیده، صرفا نسبی است و بسته به نوع متن و هدف ترجمه، یکی از این دو قطب برجسته تر می شود .

ترجمه ارتباطی بیشتر به گیرنده پیام توجه دارد تا به فرستنده آن، برعکس ترجمه معنائی نمی خواهد از دنیای فرستنده، فاصله بگیرد .

ترجمه ارتباطی به وارد کردن ساختهای صوری و معنائی نامالوف از زبان مبدا به زبان مقصد، تمایلی نشان نمی دهد . اما ترجمه معنائی می کوشد تا آنجا که امکان دارد ساختهای مزبور را وارد زبان مقصد کند .

ترجمه ارتباطی خواننده را مهمتر از نویسنده می انگارد درحالی که ترجمه معنائی اولویت را به نویسنده می دهد .

ترجمه ارتباطی آسانتر خوانده می شود، اما این خطر وجود دارد که چیزی که می خواهیم به طور کامل گفته نویسنده نباشد .

برعکس، در ترجمه معنائی سعی بر این است که تمام الگوهای ساختی و در نتیجه معنائی زبان مبدا به زبان مقصد برگردد و گاه حتی بر آن تحمیل شود و طبیعی است که چنین ترجمه ای را به راحتی نمی توان خواند .

مترجمی که شیوه ترجمه معنائی را به کار می گیرد یک چشم و نیم خود را به متن و نیم چشم خود را به ترجمه اختصاص می دهد . اگر دو قطب ترجمه را «ترجمه آزاد» و «ترجمه تحت اللفظی » بگیریم; ترجمه ارتباطی و معنائی به ترتیب در قطب اول و دوم جای می گیرند» (3) .

امروزه هرچه درباره ترجمه و هنر بودن آن، بنویسیم یا بحث نمائیم; تقریبا آئینه وار می خواهیم پدیده ای را که در اوائل قرن سوم هجری صورت گرفته است، کالبدشکافی کنیم و هنرنمائی مترجمان زبردست قرن سوم را ارزیابی نمائیم .

آنچه مهم است، این است که در این پدیده و شکوفائی فرهنگی، دانشمندانی با توانمندیهای خود، ابداعی را به وجود آورده اند و توانسته اند، علومی را به فرهنگ اسلامی انتقال دهند که در باروری و نوزائی فرهنگی مسلمانان، سهم بسزائی داشته است .

شیوه کار این دانشمندان بسی دقیق و کار طاقت فرسا بوده است . آنان در انجام کار خود به همه سبک های تحقیق، نسخه نویسی، مقابله و نقد و بررسی دست یازیده اند . اینک به اختصار به هرکدام از این شیوه ها اشاره می شود:

1 . تهیه نسخه های خطی

برای تهیه نسخه های خطی آثار یونانی، هیاتهای رسمی گسیل می شدند یا کار تهیه کردن و آوردن آنها را دانشمندان، خود به عهده می گرفتند .

ابن ندیم، در «الفهرست » می گوید:

«مامون شبی در خواب ارسطو را دید و همین خواب، او را به روانه کردن هیات برانگیخت . صرف نظر از صحت و سقم این سخن، مامون هیاتی مرکب از «حجاج بن مطر» و «ابن البطریق » و «سلما» ، متصدی بیت الحکمه و چند نفر دیگر را برای آوردن نسخه های خطی به امپراطوری بیزانس اعزام کرد و فرستادگان او نسخه هائی یافتند که از آن میان بعضی را برگزیدند و در بازگشت به بغداد، آنها را به مامون عرضه کردند و سپس به امر مامون به ترجمه آنها پرداختند (4) .

هیات دیگری نیز از جانب بنوموسی (محمد و احمد و حسن فرزندان موسی بن شاکر) که دانشمندان ثروتمندی بودند، روانه آن دیار شدند . این هیات مرکب بود از معروفترین مترجمان آن زمان: «حنین بن اسحاق » و برخی دیگر که از نام آنها اطلاعی در دست نیست .

ابن الندیم می گوید:

«آنها کتابهائی شگفت انگیز و تصنیفات غریبی در فلسفه، هندسه، موسیقی، ارشماطیقی (حساب) و طب با خود آوردند . بنوموسی مترجمانی مانند «حنین بن اسحاق » ، «حبیش بن حسن » (الاعسم) و «ثابت بن قرة » و چند تن دیگر را به خدمت گرفته بودند و در ازای ترجمه کتابها، ماهانه مبلغی در حدود 500 دینار به آنها می پرداختند (5) .

2 . فراهم آوری متون انتقادی

از نکات بارز فن ترجمه که مترجمان آن را در نظر داشتند، این است که گاهی از یک اثر، چندین نسخه فراهم می آوردند زیرا ترجمه ها از جهت متن اصلی آنها نیز باهم متفاوت بودند .

یحیی بن عدی در تنقیح نسخه خطی خود گوید: «باید بدانی که این فصل (فصل آخر مقاله آلفای کوچک از الهیات ارسطو) را تنها در ترجمه حنین بن اسحاق می توان یافت . من آن را در ترجمه های سریانی و ترجمه های عربی سوای ترجمه اسحاق نیافتم . این فصل آن چیزی نیست که در خور نتیجه این مقاله باشد، بلکه بیشتر در خور آغاز مقاله آلفای بزرگ است و درست مفهوم آن را بیان می کند» .

سخن یحیی بن عدی مبنی بر این که این فصل را جز در ترجمه اسحاق در دیگر ترجمه های عربی ندیده و آن را در ترجمه های سریانی نیافته است، دلیل بر وجود نسخه های متعددی است که پیش یحیی وجود داشته است . این، نمونه ای از انتقاد متون است که معمول مترجمان و دانشمندان بوده است (6) .

از آن گویاتر سخن حنین بن اسحاق است که درباره شیوه ترجمه خود بیان می کند . او می گوید:

«در بیست سالگی کتاب «فی التشریح » DESECTIS جالینوس را از روی یک نسخه یونانی پرغلط ترجمه کردم . بعدها، وقتی که تقریبا چهل ساله بودم، شاگردم حبیش از من خواست که کتاب را با استفاده از نسخه های خطی یونانی که با خود آورده بودم، اصلاح کنم . من تمام این نسخه ها را باهم مقابله کردم و توانستم نسخه منقح یگانه ای فراهم آورم . سپس این متن منقح یونانی را با ترجمه سریانی سابق خود مقابله و آن را اصلاح کردم . شیوه معمول من در تمام کوششهائی که برای ترجمه متنی آغاز می کنم، این است . چند سال بعد این ترجمه سریانی را به عربی ترجمه کردم » (7) .

شیوه کار حنین بن اسحاق این بود که تنها وقتی دست به ترجمه کار متنی می برد، که نخست متن یونانی منقحی از آن، از طریق مقابله نسخه های خطی موجود، فراهم آورده باشد . اگر از اثری تنها یک نسخه خطی داشت، ترجمه آن را به وقتی موکول می کرد که به نسخه های دیگری از آن دست یابد .

3 . ترجمه و تجدید نظر

بیشتر مترجمان به دلیل این که سریانی زبان بودند، و احیانا در زبان عربی مهارتی نداشتند، ترجمه های بدی به زبان عربی ارائه می دادند، به همین جهت نیاز بود که در این ترجمه ها، تجدید نظر شود .

ابن ندیم در الفهرست می نویسد:

«میرلاحی که در زمان ما (نیمه دوم قرن چهارم) حیات دارد، سریانی را به خوبی می داند، ولی در عربی الفاظ زشتی (ناهنجاری) به کار می برد . نزد علی بن ابراهیم دهکی به کار ترجمه از سریانی به عربی مشغول بوده و این دهکی ترجمه هایش را اصلاح می کرد .

گاهی خود حنین بن اسحاق ترجمه دیگران را اصلاح می کرد (8) .

گاهی مترجمان که می توانستند متون فلسفی یا علمی را دریابند، از اینرو قادر بودند کتابهای مترجمانی را که از یونانی و سریانی به عربی ترجمه می شد، اصلاح کنند . مثلا ابن ناعمه که در عربی توانا نبود، به همین سبب دیگران ترجمه هایش را اصلاح می کردند (9) .

کندی نیز ترجمه دیگران را تصحیح کرده است .

4 . شیوه های ترجمه

صلاح الدین صفدی می گوید:

«مترجمان، دو شیوه در ترجمه دارند: نخست آن است که یوحنا بن البطریق، ابن ناعمة الحمصی و دیگران به کار می برند . در این شیوه، مترجم هربار به یک کلمه یونانی نگاه می کند، معنی آن را درمی یابد و سپس یک کلمه عربی که در معنی معادل کلمه یونانی است، به ذهن می آورد و آن را می نویسد، پس از آن به یک کلمه دیگر نگاه می کند و به همین ترتیب کار را ادامه می دهد تا ترجمه کتابی که در دست دارد، تمام شود . ولی این شیوه به دو دلیل نادرست است: یکی به این دلیل که در زبان عربی معادلهائی برای تمام کلمات یونانی وجود ندارد و به همین سبب است که می بینیم در این نوع ترجمه ها بسیاری از کلمات یونانی عینا در ترجمه آورده می شود و دیگر به این دلیل که نحو و ساختمان جمله در یک زبان همواره متناظر با نحو و ساختمان زبان دیگر نیست .

شیوه دوم ترجمه، شیوه «حنین بن اسحاق » و جریری و دیگران است . در این شیوه، مترجم جمله ای را می خواند، معنی آن را درمی یابد و سپس به جمله ای معادل آن برمی گرداند . صرف نظر از این که کلمات دو زبان معادل یکدیگر باشند یا نباشند . این شیوه بهتر است . به همین سبب کتابهای حنین بن اسحاق نیازی به اصلاح نداشته است، مگر آنهائی که در زمینه علوم ریاضی بود، زیرا او بر ریاضیات احاطه نداشت . احاطه او بر طب و منطق و طبیعیات و الهیات بود و آنچه او در این زمینه ها ترجمه کرده است، محتاج به تجدیدنظر یا اصلاح نبود (10) .

ولی اقلیدس (کتاب اصول اقلیدس) و کتاب «المجسطی » و کتابهای میان این دو را ثابت بن قره حرانی اصلاح کرده است (11) .

شاید رساترین راه در انتقال علوم و روش آموزش همگانی، روش «ترجمه آزاد» باشد که بیشترین اهمیت را به انتقال معنا و نقل محتوا می دهد . این راه و روشی بوده است که حنین ابن اسحاق در انجام کار بزرگ خود به خوبی از عهده آن برآمده است .

امروزه نیز که بعد از رنسانس، گسترش سواد و دانش در میان اقوام بشری، یکی از اهداف بزرگ آزادی خواهان و انسان دوستان است، آسانترین راه برای ایصال دانش به تشنگان آن، آسان سازی علم، حذف اصطلاحات پیچیده و نوشتن با قلم روان و نثری گویا، می باشد . این به جز از طریق «ترجمه آزاد» از راه های دیگری میسور نیست .

انحصار علم در میان گروهی انگشت شمار و معدود و یا مغلق گوئی و پیچیده کردن آن که عمر و وقت دانش طلب را تنها در حل معضلات عبارات صرف نماید، خیانت به علم و بشریت است . و این نکته ای است که ابن خلدون فیلسوف اجتماعی مسلمان هم در گسترش علم بر آن تاکید دارد (12) .

پی نوشت:

1) از یوجین نایدا . Tawardascience of Translation ترجمه سعید باستانی به نقل از «درباره ترجمه » نشر دانشگاهی، 1365، محمدرضا حکیمی، ادربیات و تعهد در اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی - طاهره صفارزاده، اصول و مبانی ترجمه، چاپ دانشگاه ملی ایران .

2) یوجین نایدا نقش مترجم، ترجمه سعید باستانی، ص 27، به نقل از کتاب «درباره ترجمه » .

3) علی صلح جو، بحثی در مبانی ترجمه، ص 50 - 51 به نقل از «درباره ترجمه » ، نشر دانشگاهی ، تهران، 1365 .

4) ابن الندیم، الفهرست، صفحه 304 طبع رضا تجدد .

5) منبع قبل .

6) عبدالرحمان بدوی، انتقال فلسفه یونانی به جهان اسلام، ترجمه اسماعیل سعادت، ص 59 نشر دانشگاهی درباره ترجمه 1365 .

7) همان منبع، ص 60 .

8) همان منبع، ص 61 .

9) الفهرست، چاپ فلوگل، ص 234 .

10) عبدالرحمان بدوی، فن ترجمه و انتقال فلسفه، ترجمه سعادت، ص 77 .

11) شیخ بهائی، الکشکول، ج 1، ص 388 چاپ ظاهرالزاوی، قاهره 1961 .

12) ابن خلدون، مقدمه، ص 532 احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان