همین امروز را دریاب و کار را به فردا وامگذار!
اقدام عاقلانه آن است که هرگز کار امروز را به فردا واگذار نکنیم. فردا، برای همگان ناپیداست و کسی که کار امروز را وعده فردا می دهد، بی تردید، کار فردا را نیز به روزهای بعد می سپارد. بنابر این باید همین امروز را دریابیم. به تعبیر زنده یاد سهراب سپهری: «زندگی، آب تنی کردن در حوضچه اکنون است.» از حضرت علی علیه السلام در این باره نقل است:
دیروزت از دست رفته و فردایت نامعلوم است و امروز غنیمت. پس امروزت را دریاب و در بهره برداری از فرصت ممکن شتاب کن.
«امروز را با پرسه زدن از دست می دهید تا فردا دوباره همین داستان تکرار شود و روز بعد، سستی بیشتر. هر بی تصمیمی، تأخیر مربوط را به وجود می آورد و روزها با تأسف خوردن بر روزهای از دست رفته می گذرد. آیا شما جدی هستید؟ [پس [همین لحظه را دریابید». پروین اعتصامی درباره پرهیز از امروز و فردا کردن و دریافتن زمان حال، حکایتی نغز و شیرین به نظم دارد که شنیدنی است:
بلبل آهسته به گل گفت شبی |
که مرا از تو تمنایی هست |
من به پیوند تو یک رای شدم |
گر تو را نیز چنین رایی هست |
گفت: فردا به گلستان باز آیتا ببینی چه تماشایی هست
پا به هر جا که نهی برگ گلی استهمه جا شاهد رعنایی هست
باغبانان همگی بیدارندچمن و جوی مصفایی هست
گفت: رازی که نهان است ببین!اگرت دیده بینایی هست
هم از امروز سخن باید گفتکه خبر داشت که فردایی هست؟
پیام متن
سعدیا! دی رفت و فردا همچنان موجود نیست |
در میان این و آن فرصت شمار امروز را |
فرصت طلایی جوانی را دریاب
شکوه، طراوت و سرسبزی دوران جوانی، وصف ناشدنی است. کدام بهار به خرمی و سرسبزی بهار جوانی است و کدام دریا به زلالی قلب جوان؟ افسوس که بهار جوانی، تنها یک بار در سراسر عمر شکوفا می شود و آن گاه که شکوفه های زیبای جوانی از شاخسار درخت عمر آدمی فرو ریختند، دیگر بار جوانه نمی زنند. پس عاقلان، از لحظه لحظه این بهار بی نظیر سود می برند و حتی لحظه ناچیزی از آن را هم به بیهودگی نمی سپارند. مقام معظم رهبری در این باره می فرماید:
هر کاری که برای عظمت و اعتلای هویت و شخصیت انسانی و فکری خود باید بکنید، کاری است که در جوانی خواهید کرد. معرفت در جوانی، عبادت در جوانی، تفکر در جوانی، مجاهدت و پرهیزکاری و پارسایی در جوانی، شخصیت یک انسان را اعتلا و کمال می بخشد و او را منشأ بروز بسیاری از ارزش ها و تراوشات گران بها در دوران عمرش قرار می دهد؛ دوره جوانی یک چنین خصوصیتی دارد.
بزرگی گفته است:
اکنون که می توانی، دامنی از گل سرخ پر کن! که عقاب کهن سال زمان همچنان در پرواز است و این گل که امروز در روی تو می خندد، فردا همه بر باد خواهد رفت. از عمر آدمی، همان بخش نخست بهتر است، آن هنگام که خونِ گرم جوانی در تن جاری است و چون این دوران سپری شود، ایامی سخت تر و ناخوش تر، آن روزگار خوش را در پی خواهند بود. پس فرصت غنیمت شمار که چون جوانی را بی بهره پشت سر نهادی، جز آه و حسرت، پیش روی نخواهی داشت».
به نظر می رسد پیران، بیش از همه قدر جوانی را می دانند و دل نشین تر از دیگران می توانند ما را به شناخت و قدرشناسی از روزگار جوانی فرا بخوانند. در سروده ای از بانو پروین اعتصامی در این باره می خوانیم:
چنین گفت روزی به پیری، جوانی |
که چون است با پیری ات زندگانی؟ |
بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم |
که معنیش جز وقت پیری ندانی |
تو به کز توانایی خویش گویی |
چه می پرسی از دوره ناتوانی |
جوانی نکو دار کاین مرغ زیبا |
نماند در این خانه استخوانی |
متاعی که من رایگان دادم از کف |
تو گر می توانی، مده رایگانی |
هر آن سرگرانی که من کردم اول |
جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی |
چو سرمایه ام سوخت، از کار ماندم |
که بازی است، بی مایه، بازارگانی |
از آن برد گنج مرا دزد گیتی |
که در خواب بودم گه پاسپانی |
پیام متن
تا جوانی و تن درستی هست |
آید اسباب هر مراد به دست |
تو که سرسبزی جهان داری |
ره کنون رو که پای آن داری |
(نظامی)
فرصت ها را از دست مده
فرصت ها زودگذرند و برخی از آنها برای همیشه تکرار نمی شوند. بنابراین، شایسته است هیچ فرصتی را از دست ندهیم. رسول گرامی اسلام می فرماید: «کسی که درِ نیکی و خیری بر او گشوده شد، باید آن را غنیمت شمارد؛ زیرا نمی داند چه وقت بر روی او بسته خواهد شد.» حضرت علی علیه السلام نیز فرمود: «به هر فرصتی، دوباره نمی توان دست یافت».
بیاییم از این ابرهای گذرای باران زا برای رویش و سرسبزی وجودمان استفاده کنیم و بدانیم که بسیاری از پیروزی ها، بدان دلیل نصیبمان نشده است که از فرصت ها غفلت ورزیده و آنها را به سادگی تباه کرده ایم. پروین اعتصامی با فراخواندن ما به بهره گیری از فرصت ها می گوید:
گهر وقت بدین خیرگی از دست مده |
آخر این درّ گران مایه بهایی دارد |
فرّخ آن شاخک نورسته که در باغ وجود |
وقت رستن، هوس نشو و نمایی دارد |
صرف باطل نکند عمر گرامی، پروین! |
آن که چون پیر خرد، راهنمایی دارد |
پس «ای عزیز! حیات را به غنیمت دارد و صحت و سلامتی را مغتنم شمار و فراغت و یاران و دوستان مشفق را نیز غنیمت دان که هر کدام، نعمتی عظیمند و مردم از این نعمت ها غافلند و هر که نعمت را نشناسد، از آن نعمت برخورداری نیابد و این نعمت ها هیچ بقا و ثبات ندارند. اگر درنیابی، خواهند گذشت و چون بگذرند، هر چند پشیمان شوی، سود ندارد. امروز که داری، به غنیمت دار و هر کاری که امروز می توانی کردن، به فردا مینداز که معلوم نیست فردا چون باشد».
فردا ز تو ناید توان امروز |
رو کار کن اکنون که وقت کارست |
همّت، گهر وقت را ترازوست |
طاعت، شتر نفس را مهارست |
(پروین اعتصامی)
پیام متن
1. هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار |
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست |
پیوند عمر، بسته به موییست هوش دار! |
غم خوار خویش باش، غم روزگار چیست |
(حافظ)
2. تو بیخود و ایام در تکاپوست |
تو خفته و ره پر ز پیچ و تابست |
آبی بکش از چاه زندگانی |
همواره نه این دلو را طنابست |
(پروین اعتصامی)
نقش هم نشین در زندگی انسان
هر فردی از هم نشین خود تأثیر می پذیرد. بخش مهمی از سرنوشت آدمی، به دست هم نشینان او رقم می خورد. بسا انسان هایی که به برکت دوستان خالص و دل سوز به اوج کمال و به روزی رسیدند و در مقابل، چه بسیار انسان هایی که تنها بر اثر هم نشینی و دوستی با ناهلان شکست و بی ثمری نصیبشان شد. از نبی گرامی اسلام نقل است: «شخص، بر عادت دوست خود است. پس باید بنگرد با که دوستی می کند.» حضرت علی علیه السلام ، با ارج نهادنِ آثار پرخیر و برکت هم نشینی با خوبان و انسان های شایسته می فرماید: «بیشتر صلاح و درستی، در همراهی و هم نشینی با صاحبان خرد و عقل هاست.» نیز فرمود:
با اهل پرهیزکاری و حکمت، هم نشینی و از آنها فراوان سؤال و تحقیق کن که اگر ناآگاه باشی، به دانایی می رسی و اگر دانا باشی، بر دانش تو افزوده می شود.
و در سخنی دیگر سفارش می کند: «با دانشمندان هم نشین باش تا علمت زیاد، ادبت نیکو و نفس تو پاکیزه شود». به تعبیر دل نشین پروین اعتصامی:
هر که با پاک دلان، صبح و مسایی دارد |
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد |
یا:
همسایه باغ و بوستان باش |
تا چند کناره می گزینی |
هم صحبت مرغ صبح خوان باش |
تا چند نژَندی و حزینی |
در مقابل، خطرهای هم نشینی با بدان و نااهلان نیز در سخنان اهل بیت علیهم السلام گوشزد شده است. حضرت علی علیه السلام در سخنی نغز فرمود: «هر که با بدان هم نشین باشد، به سلامت نماند.» و نیز فرمود: «از هم نشینی با بدان بپرهیز؛ زیرا چنین کسی سبب هلاکت انسان می شود و مرتبه آدمی را پست می گرداند.» بانو پروین اعتصامی در این باره چنین نغز سروده است:
گرت اندیشه ز بدنامی است |
منشین با رفیق ناهموار |
عاقلان از دکان مهره فروش |
نخریدند لؤلؤ شهوار |
کس ز خنجر ندید، جز خَستن |
کس ز پیکان نخواست جز پیکار |
سالکان را چه کار با دیوان |
طوطیان را چه کار با مردار |
پیام متن
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است |
که ازمصاحب ناجنس احتراز کنید |
حافظ
گوهر صبر
صبر، رمز پیروزی در کارها و «یاری کننده ترین چیزها بر [نامرادی های] روزگار است.» و نیز «بهترین لشکر یک انسان مؤمن به شمار می آید.» قرآن کریم، پاداش صابران را از شماره بیرون می داند و می فرماید: «اِنَّمَا یُوَفَّی الصّابِرُونَ اَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ؛ همانا پاداش صابران، خارج از حساب به آنان داده خواهد شد.» و خداوند عاقبت نیکو و بهشت را از آنِ کسانی می داند که در زندگی اهل صبر و خویشتن داری بوده اند، آنجا که می فرماید: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ؛ سلام و تحیّت بر شما باد که صبر پیشه کردید و چه نیکوست منزلگاه ابدی (شما)».
از شاعر پند و موعظه، پروین اعتصامی درباره کیمیاگری صبر و گران بهایی آن، داستانی نمادین با عنوان «گوهر و سنگ» برجاست که در آن، رمز و راز گوهر شدن سنگ؛ صبر و استواری وی در برابر مشکلات و سختی های روزگار معرفی شده است. در این حکایت، سنگ از گوهر، رمز و راز ناب شدن و تابناک گشتن گوهر را می پرسد و گوهر چنین پاسخ می دهد:
از آن رو، چهره ام را سرخ شد رنگ |
که بس خونابه خوردم در دل سنگ |
از آن معنی مرا گرم است بازار |
که دیدم گرمی خورشید بسیار |
از آن ره، بخت با من کرد یاری |
که در سختی نمودم استواری |
گوهر از کشاکش دهر و دشواری راه می گوید و از سیل و برف و دگرگونی ماه و سال سخن به میان می آورد و اینکه هیچ یک از این سختی ها نتوانست او را از دایره صبر و بردباری بیرون کند. سپس در ادامه می گوید:
نه تاب و ارزش من رایگانی است |
سزای رنج قرنی زندگانی است |
بگو این نکته با گوهرفروشان |
که خون خورد و گهر شد سنگ در کان |
پیام متن
تلخی صبر اگر گلوگیر است |
عاقبت خوش گوار خواهد بود |
(مولانا)
ایثار
همواره در میان جامعه، انسان هایی بوده و هستند که در دیگرخواهی و مهرورزی به آدمیان، تا مرز ایثار و از خودگذشتگی پیش رفتند. انسان هایی که سوختند تا به جمع بشر روشنایی بخشند؛ گریستند تا بر لب های دیگران شکوفه خنده بنشانند و بار غم به دوش کشیدند تا برای دیگران شادمانی به ارمغان آورند. پروین اعتصامی در این باره حکایتی شنیدنی با عنوان «شاهد و شمع» دارد که در آن می خوانیم: شبی، شخصی (شاهدی) با شمعی به گفت وگو پرداخت و از هنرنمایی ها و شاهکارهای خویش که در دل آن شب موفق به انجام آن شده بود، سخن به میان آورد و در ستایش از خویش تا آنجا پیش رفت که با طعنه به شمع گفت:
تو به گرد هنر من نرسی |
زان که من بذل سر و تن کردم |
بدین ترتیب، آن شخص از این نکته مهم غافل شده بود که اگر روشنایی حاصل از ایثار شمع و اشک ریختن و پرتو افکندن او نبود، وی توان انجام دادن هیچ یک از آن هنرنمایی ها را نداشت. شمع برای آنکه وی را از این غفلت بیرون آورد و متوجه ایثار خود کند، در پاسخ او می گوید:
شمع خندید که بس تیره شدم |
تا ز تاریکی ات ایمن کردم |
پی پیوند گهرهای تو بس |
گهر اشک به دامن کردم |
گریه ها کردم و چون ابر بهار |
خدمت آن گل و سوسن کردم |
خوشم از سوختن خویش از آنک |
سوختم، بزم تو روشن کردم |
خرمن عمر من ار سوخته شد |
حاصل شوق تو خرمن کردم |
کارهایی که شمردی بر من |
تو نکردی، همه را من کردم |
پیام متن
گل در میان کوره بسی درد سر کشید |
تا بهر دفع درد سر ما گلاب شد |
(صائب تبریزی)