پیروان فرقهی شیخیّه، پس از مرگ شیخ احمد احسایی، پیرامون سیّد کاظم رشتی گرد آمدند. با مرگ سیّد کاظم رشتی، بر سر جانشینی او، اختلاف شد و این فرقه به گروههایی مانند کریمخانیه، باقریه،... تقسیم شد.
نوشتار حاضر، انشعاب این گروهها و پیدایش فرقهی بابیّه از این میان را بررسی میکند و به زوایایی از زندگی علی محمد باب میپردازد.
یادآوری
مطالبی در شناسهی فرقهی شیخیه - از شیخ احمد احسایی به عنوان رهبر و مؤسّس، و شاگرد و جانشینش سید کاظم رشتی - در دو قسمت از مقالهی ((شیخیه، بستر پیدایش بابیّت و بهائیّت)) آمده بود. تعریف فرقهی شیخیه، شرح حال، اعتقادات و افکار شیخ احمد احسایی، موضعگیری عالمان و فقیهان در برابر انحرافات عقیدتی وی و نیز شخصیّت ابهامآمیز سیّد کاظم رشتی و مسألهی بدعت رکن رابع را ملاحظه کردیم. وعده داده بودیم که به انشعابات فرقهی شیخیه و سپس ادّعاهای دروغین میرزا علی محمد شیرازی ملقّب به ((باب)) - یکی از مدّعیان جانشینی سید کاظم رشتی - پرداخته شود که اینک، این موضوعات را پی میگیریم.
فرقههای شیخیه
گرچه پس از در گذشت شیخ احمد احسایی، پیروان او گرد سیّد کاظم رشتی حلقه زدند و جانشینی وی را پذیرفتند، ولی پس از وفات سیّد کاظم، بر سر جانشینی وی اختلافات چندی میان پیروان او به وجود آمد. اینک، با معرّفی مهمترین مدّعیان جانشینی او، به انشعابات فرقهی شیخیّه، اشاره میکنیم. در ضمن این بحث، به بعضی از فرقههای معروف یا منسوب به شیخیّه - که از انحرافات عقیدتی، تبرّی جستهاند - اشاره میشود و کیفیّت بستر سازی شیخیّه برای پیدایش ((بابیّه))، روشن میگردد. در حقیقت، سیری اجمالی ((از شیخیگری تا بابیگری)) صورت میگیرد.
الف) شیخیّهی کریمخانیّه
پس از مرگ سیّد کاظم رشتی، مدّت کمی بر سر جانشینی او اختلاف بود. دراین میان، یکی از شاگردان وی به نام ((محمد کریم خان کرمانی)) (1225 - 1288 ق) با توجّه به موقعیّت ویژهای که داشت، مدّعی رهبری این فرقه شد و برخی نیز دور او جمع شدند. از ویژگیهای برجستهی او در میان شاگردان سیّد کاظم، یکی، نزدیکی او به استادش و دیگری، نزدیکی به دربار قاجار بوده است؛ زیرا، پدر او، حاج ابراهیم خان، مشهور به ظهیرالدوله، پسر عمو و داماد فتحعلی شاه و حاکم خراسان و کرمان بوده است. وی، از دوستداران شیخ احمد احسایی بود و در ترغیب شاه برای ملاقات با شیخ احمد، نقش مهمّی داشته است. از این رو، محمّد کریم خان، با عنایت به این موقعیّت ویژه، توانست برای این فرقه، جایگاه محکمتری فراهم کند و به تبلیغ آن بپردازد.
طرفداران محمّد کریم خان به ((شیخیّهی کرمانیّه)) معروفاند و به فرقهی ((کریمخانیّه)) نیز خوانده میشوند. مرکز شیخیّه، در زمان محمّد کریم خان، کرمان بود، امّا وی، مبلّغانی را برای مرام شیخیّه به شهرهای مختلف فرستاد.
هرچند وی، پسر خود، حاج محمد خان (1263 - 1324 ق) را به جانشینی نصب کرد، امّا بر سر جانشینی وی، پس از مرگاش در سال 1288 ه .ق از دو جهت، اختلاف روی داد:
اوّلاً، میان پسراناش، حاج رحیم خان و حاج زین العابدین خان و حاج محمد خان، بر سرِ جانشینی پدر اختلاف افتاد و علاوه بر محمّد خان، رحیم خان هم مدّعی نیابت پدر بود و طرفدارانی هم پیدا کرد.
ثانیاً، درمیان پیرواناش که شاید از موروثی شدن رهبری فرقه، ناخرسند بودند، اختلاف شد.
از این رو، انشعابات دیگری پس از مرگ حاج محمد کریم خان، در فرقهی شیخیّه رخ داد. فرقهی ((باقریّه)) از جملهی آنها است.
اکثریّت شیخیّهی کرمانیّه، پس از مرگ محمّد خان، برادرش زین العابدین خان (1260 - 1376 ق.) را به رهبری خویش برگزیدند. پس از او، ابوالقاسم خان، و سپس عبدالرضا خان به ریاست شیخیّهی کرمانیّه برگزیده شدند.
عبدالرضا خان، در سال 1358 ش ترور شد.(1)
ب) شیخیّهی ((باقریّه))
فرقهی ((باقریّه)) از فرق ((شیخیّه))، پیرو میرزا محمد باقر خندق آبادی دُرچهای هستند که بعداً به میرزا باقر همدانی معروف شد. وی، نمایندهی حاج محمّد کریم خان کرمانی در همدان بود و پس از وی، دعوی جانشینی او را کرد و جنگ میان ((شیخی)) و ((بالاسری)) را در همدان به راه انداخت.
میرزا محمّد باقر، دارای تألیفات چندی است. وی، از کرمان، با میرزا ابوتراب - از مجتهدان ((شیخیّه)) از طایفهی نفیسیهای کرمان - و عدّهای دیگر مهاجرت کردند و در نایین و اصفهان و جندق و بیابانک و همدان، پیروانی یافتند و سلسلهی ((باقریّه)) را در همدان تشکیل دادند.(2)
ج) شیخیّهی ((آذربایجان))
در آذربایجان (ایران)، عالمان چندی به تبلیغ و ترویج آرای شیخ احمد احسایی پرداختند. سه طایفهی مهم از آنان، قابل ذکرند که عبارتاند از:
1- خانوادهی ((حجةالاسلام))
بزرگ این خاندان، میرزا محمّد مامقانی، معروف به حجةالاِسلام (م1269 ق.) است. او، نخستین عالم و مجتهد شیخی آذربایجان است. وی، مدّتی شاگرد شیخ احمد احسایی بود و از او اجازهی روایت و اجتهاد دریافت کرد و نمایندهی وی در تبریز گشت.
او، همان شخصی است که حکم تکفیر و اعدام ((علی محمّد باب)) را در تبریز صادر کرد و بدین وسیله، ضمن باطل خواندن ادّعاهای یکی از شاگردان سیّد کاظم، برائت فرقهی شیخیّهی آذربایجان از بدعت ایجاد شده به دست علی محمّد باب را اعلام کرده است.
((حجّةالاسلام))، سه فرزند دانشمند داشت که هر سه، از مجتهدان شیخی تبریز به شمار میرفتند و به لقب ((حجةالاسلام)) معروف بودند.
فرزند ارشد او، میرزا محمد حسین حجةالاسلام (م 1313 ق) نام داشت و نزد سیّد کاظم رشتی تلمّذ کرده بود.
وی، پس از وفات پدرش در سال 1269 ه ق، ریاست طایفهی شیخیّه را به دست گرفت و به جای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقهی شیخ احمد احسایی مستقرّ گردید.
فرزند دوم او، میرزا محمّد تقی حجةالاسلام (1247 - 1312 ق) نام داشت. وی، از طبع شعر برخوردار بود. تخلّص او ((نیّر)) است و ((دیوان اشعار)) او هم نشر یافت.(3)
فرزند سوم او، میرزا اسماعیل حجةالاسلام (م 1317 ق) نام داشت. وی، از شاگردان میرزا محمّد باقر اُسکویی بود. او، پس از برادرش حجةالاسلام میرزا محمد تقی، در تبریز از مراجع بزرگ شیخیّه بود.
فرزند میرزا محمّد حسین حجةالاسلام، میرزا ابوالقاسم حجةالاسلام (م 1362 ق) آخرین فرد روحانی (و عالم دینی از) خانوادهی حجةالاسلام است.(4)
2- خاندان ((ثقةالاسلام))
دومین طایفهی شیخیّهی آذربایجان، خانوادهی ((ثقةالاِسلام)) اند. میرزاشفیع تبریزی، معروف به ((ثقةالاِسلام))، بزرگ این خاندان است. وی، از شاگردان شیخ احمد احسایی بود.
فرزند او، میرزا موسی ثقةالاسلام نیز از علمای شیخیّهی تبریز بود. وی، در سال 1330 ق، به جرم مشروطه خواهی و مبارزه با روسها، به دست روسهای تزاری، در تبریز به دار آویخته شد.
برادر او، میرزا محمّد نیز از علمای شیخیّهی تبریز به شمار میرفت.
3- خاندان ((احقاقی))
سومین طایفهی شیخیّهی آذربایجان، خاندان ((احقاقی)) اند. بزرگ این خانواده، میرزا محمّد باقر اسکویی (1230 - 1301 ق) از مراجع تقلید و دارای رسالهی عملیه، بود. او، شاگرد میرزا حسن، مشهور به ((گوهر)) (م 1266 ق)، از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی، بود.
پسران سیّد کاظم رشتی، در کربلا، نزد او درس میخواندند. او، پس از درگذشت سیّد، دعوی جانشینی او را کرد.(5)
فرزند میرزا محمدباقر، میرزا موسی احقاقی (1279 - 1364 ق) نیز از علما و مراجع شیخیّه است. او، کتابی به نام ((احقاق الحق و إبطال الباطل)) نگاشت و در آن، عقاید شیخیّه را به تفصیل، بیان کرد. پس از این تاریخ، او و خانداناش به احقاقی مشهور شدند. در این کتاب، برخی از آرای شیخیّهی کرمان و محمّد کریم خان، مورد انتقاد و ابطال قرار گرفته است.(6)
از جمله فرزندان میرزا موسی احقاقی، میرزا علی، میرزا حسن، میرزا محمد باقر هستند که از علمای بزرگ شیخیّهی احقاقیه بودند. هم اینک، مرکز این گروه، کشور کویت است و ریاست آن را تا چندی قبل، میرزا حسن احقاقی بر عهده داشت که مرجع فقهی شیخیهی آذربایجان و اُسکو به شمار میرفت و پس از درگذشت وی، فرزندش عهده دار مسایل شرعی پیروان پدرش گردید.(7)
یاد آوری
یکی از عالمان و نویسندگان شیخیّهی احقاقیه، در کتابی به نام ((حقایق شیعیان)) به تعریف و تمجید شیخ احمد احسایی پرداخته، اعتقادات باطلی که بدو منسوب است، را انکار کرده، و بر این عقیده است که دشمنان شیخ، به وی نسبتهای ناروایی دادهاند و ساحت شیخ از هر گونه عقیدهی خلاف مشهور بزرگان شیعه مبرّا است. وی، انحراف فکری به وجود آمده پس از سیّد کاظم رشتی را به برخی از شاگردان فرومایهی سیّد نسبت میدهد و مدّعی است که شیخ و سیّد و طرفداران حقیقی آنان، از این نوع ادّعاها، بیزارند و در حقیقت، خودِ علمای شیخیّه بودند که به جنگ مدّعیان ((رکنیّت)) یا ((ناطقیّت)) و ((بابیّت)) رفتهاند.(8)
تفاوت آرا میان شیخیّهی کرمان و آذربایجان
شیخیّهی کرمان و آذربایجان، در اعتقادات، خود را پیرو آرای شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی میدانند، امّا در فروع دین و اعمال، با هم اختلاف نظر دارند. کرمانیها، از شیوهی اخباریگری پیروی میکنند و به تقلید از مراجع اعتقاد ندارند، امّا شیخیهی آذربایجان، به اجتهاد و تقلید معتقدند و از مراجع تقلید خودشان پیروی میکنند.
البته، در عقاید نیز شیخیّهی آذربایجان بر خلاف شیخیّهی کرمان، خود نیز به اجتهاد میپردازند و آرای شیخ احمد و سیّد کاظم را بر اساس تلقّی خویش از احادیث تفسیر میکنند.
از دیگر اختلافات کرمانیها و آذربایجانیها، مسئلهی ((رکن رابع)) است. شیخیّهی کرمان، اصول دین را چهار اصل توحید و نبوت و امامت و رکن رابع میدانند، امّا شیخیّهی آذربایجان، به شدّت، منکر اعتقاد به رکن رابع هستند(9) و اصول دین را پنج اصلِ توحید و نبوّت و معاد و عدل و امامت میدانند. آنان، چنین استدلال میکنند که شیخ احمد احسایی، در ابتدای رسالهی حیاةالنفس، و سیّد کاظم رشتی در اصول عقاید، اصول دین را پنج اصل مذکور میدانند و در هیچ یک از کتب و رسائل این دو نفر، نامی از رکن رابع برده نشده است.(10)
د) شیخیهی ((بابیّه))
از رویدادهای مهم در فرقهی شیخیّه پس از درگذشت سیّد کاظم رشتی، ادّعای جانشینی وی از سوی میرزا علی محمّد شیرازی و اعلام حمایت برخی از عالمان شیخی و شاگردان سیّد از او بوده است. آن ادّعا و این اعلام حمایتِ نا میمون، منشأ بسیاری از انحرافات عقیدتی و کفر و ارتداد رییس گروه و سایر طرفداران وی گردیده است.
چنان که اشارت رفت، ادّعای ((شیعهی کامل)) یا ((رکن رابع)) و ((ناطقیت)) در میان فرقهی شیخیّه، زمینه ساز ادّعای ((بابیّت)) و پذیرش آن از سوی جمعی از طرفداران این فرقه شد که خود، فرقهی مستقلی دیگری را تشکیل دادند و به نام ((بابیّت)) شناخته شدهاند.
ادّعای دروغین ((بابیّت))، هر از چند گاهی، از زمان ائمّهعلیهم السلام تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، امّا هیچ یک از مدّعیان دروغین آن، به اندازهی میرزا علی محمّد باب، جامعهی اسلامی را به انحراف نکشاند. علاوه بر آن - چنان که خواهد آمد - میرزا علی محمّد باب، غیر از ادّعای دروغین بابیّت، ادّعای دیگری را مطرح کرد که زمینه ساز فرقهی دیگری به نام ((بهائیت)) شد.
به توفیق الهی، در ادامهی این سلسله مقالهها، جوانب موضوع را پیگیری میکنیم. اینک به معرّفی فرقهی ((بابیّه)) میپردازیم.
بنیانگذار فرقهی ((بابیه))
فرقهی ((بابیّه)) به دست میرزا علی محمّد شیرازی، ملقّب به ((باب)) تأسیس شد. بابیّه، او را ((حضرت اعلی)) و ((نقطهی اولی)) هم لقب دادهاند. وی، فرزند سیّد رضای بزّاز است.(11)او، در یکم محرم سال 1235 هجری، مطابق با 13 اکتبر 1819 میلادی، در شیراز به دنیا آمد.(12) مادر او، فاطمه بیگم نام داشت. در طفولیّت، پدرش وفات کرد و او تحت حمایت عموی خود حاجی سیّد علی تربیت یافت.
وی، تحصیلات ابتداییاش را در شیراز آغاز کرد و در نوجوانی به بوشهر رفت و نزد شخصی به نام شیخ محمّد که به ((شیخ عابد)) شهرت داشت، به تحصیل پرداخت.(13)
شیخ عابد که از شاگردان شیخ احمد احسایی و سیّد کاظم رشتی بود(14) در بوشهر (ایران) به تعلیم و تربیت و تدریس اشتغال داشت. سیّد علی محمّد، نزد او، به خواندن و نوشتن پرداخت و قسمتی از ادبیات فارسی و عربی و کلّیات مطالب و آموزههای شیخیه را آموخت و بدین ترتیب از همان دوران، با نام رؤسای شیخیّه (احسایی و رشتی) آشنا شد.
تحصیل و تجارت ((باب))
تحصیلات سیّد علی محمد، اندک بود. او، در نوشتن مطالب به زبان فارسی و بویژه عربی، دچار اشتباهات فاحش شده که نشانهی عدم اطّلاع کافی وی از ادبیات زبان عربی و فارسی است. او، پس از مدّتی کوتاه که به تحصیل پرداخته بود، دست از آن کشید و در هفده سالگی، همراه دایی خویش، میرزا سیّد علی تاجر، شغل پدر را پیشهی خویش ساخت.(15) وی، حدود پنج سال در ((بوشهر)) که دارای هوایی گرم است، اقامت گزید و با داد و ستد در بندر بوشهر، زندگی خویش را میگذراند.
برخی آوردهاند، چون وی، مجذوب مسایل مذهبی بود، در پناه قیافهی محجوب و چهرهی زیبا و حسن خلق و سلوک با مردم، توانست عدّهای را به سوی خود جلب کند.(16)
حضور در مجلس درس سیّد کاظم رشتی
سیّد علی محمّد، پس از توقّف پنج ساله در بوشهر، با رها کردن تحصیل و تجارت، به شیراز بازگشت و از آن جا به مکّه سفر کرد، سپس برای زیارت قبر امام حسینعلیه السلام و تحصیل علم، به کربلا رفت و در آن جا، به جهت سنخیّت فکری و شنیدن آوازهی سیّد کاظم رشتی - شاگرد و جانشین و مفسّر آرای شیخ احمد احسائی - به وی گرایش پیدا کرد.
چنان که پیش از این آوردهایم، شیخ احمد احسایی، معتقدات باطلاش را به بعضی از شاگرداناش، از جمله سیّد کاظم رشتی انتقال داد. از مهمترین آن افکار، در ارتباط با بحث ما، ترکیب معجونی از افکار غلوآمیز دربارهی ائمّهی اطهارعلیهم السلام و این که آنان ((مظاهر تجسّم یافتهی خدا)) یا ((خدایان مجسّم))اند و این که لازم است در هر زمان، یک نفر میان مردم و امام زمان، ((باب)) و ((واسطهی فیض روحانی)) باشد، میتوان یاد کرد.
سیّد علی محمّد، در مدّت توقّف خود در کربلا - که ظاهراً، دو یا سه سال طول کشید - در سلک شاگردان و مریدان سیّد کاظم رشتی در آمد و مورد توجّه استادش قرار گرفت.(17)
وی، در مدّتی که نزد سیّد کاظم رشتی شاگردی میکرد، با مسائل عرفانی، و تفسیر و تأویل آیات قرآن و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیّه، آشنا شد و از آرای شیخ احسایی هم آگاهی یافت.(18) علاوه، هنگام اقامت در کربلا، از درس ملّا صادق خراسانی که او نیز مذهب شیخی داشت، بهره گرفت و چندی نزد وی بعضی از کتب ادبی متداول آن ایّام را فرا گرفت.(19)
سیّد علی محمّد، در سال 1257 هجری قمری به شیراز بازگشت و هرگاه فرصت مییافت، کتابهای دینی را مطالعه میکرد. به گفتهی خودش:
و لقد طالعتُ سَنا بَرق جعفر العلوی و شاهدتُ بواطن آیاتها(20)؛
همانا، کتاب ((سنابرق)) اثرِ سیّد جعفر علوی [ مشهور به کشفی ] را خواندم و باطن آیاتاش را مشاهده کردم)).
ریاضت غیرشرعی، گام نخست انحراف
سیّد علی محمّد شیرازی، پیش از ابراز ادّعاهای دروغین خویش، به ریاضتهای سخت و بی فایده مشغول گردید. وی، در ایّامی که به تجارت پرداخته بود، کم کم، دست از آن کشید و در آن ایّام، ذوق ریاضت و ذکر و فکر و مراقبهی غیر شرعی که شیوهی دراویش و صوفیه بود، در سرش افتاد و لذا به ریاضتهای غیر شرعی و غیر معمول و طاقت فرسا پرداخت. شاید از همین رو باشد که بعضی گفتهاند، انجام دادن ریاضتهای سخت، اعتدال مزاج و حواس او را بر هم زد و اختلالی در افکارش پدیدار گردید. در این باره آوردهاند:
روزها، در آن آفتاب گرم که حدّتی به شدّت دارد، سر برهنه ایستاده به دعوت عزائم، عزیمت تسخیر شمس داشتن، تا تأثیر حرارت شمس، رطوبت دماغاش را به کلّیه، زایل، به روز شمساتاش نایل ساخت.(21)
از همان سنین نوجوانی، علامات عدم تعادل روحی در او آشکار بود. به کارهای غیر متعارف دست میزد، و طبیعتاً، خرافه گرا بود. به ((اوراد)) و ((طلسمات)) - که رمّالان و افسونگران نادان و حرفهای، جهت ارتزاق و گول زدن ساده لوحان به کار میبردند - سخت علاقهمند و پا بند بود و گاه با همین طلسمات بی اساس و اوراد - به زعم خود - به تسخیر جنّ و یا تسخیر ((قوای فلکی)) و ((روح خورشیدی)) میپرداخت! چنان که در هوای گرم تابستان بوشهر، هنگام بلندی آفتاب، بر بالای بام میایستاد و برای تسخیر آفتاب، اوراد مجعوله میخواند و حرکات ریاضت کشان قدیم هندی را تقلید مینمود)).(22)
پس وی، گذشته از دل بستگی به اندیشههای شیخی و باطنی، به ((ریاضت کشی)) نیز مایل بود و به هنگام اقامت در بوشهر، در هوای گرم تابستان، از سپیده دم تا طلوع آفتاب و از ظهر تا عصر، بر بام خانه رو به خورشید، اورادی میخواند.(23)
این وضعیّت، تأثیر زیادی در روحیّهی او باقی گذاشت و زمینهی انحراف اعتقادی را فراهم ساخت.
پینوشت ها :
1) ر.ک: فرهنگ فرق اسلامی، دکتر محمد جواد مشکور، ص 266 - 268.
2) ر.ک: فرهنگ فرق اسلامی، ص 97 - 98؛ هفتاد و دو ملّت، ص 153 - 155.
3) برای آشنایی بیشتر با دیوان اشعار و غزلیات او، به لغت نامهی دهخدا، ج 19، ص 321 - 324 مراجعه شود.
4) برای توضیحات بیشتر خاندان حجةالاسلام، به لغت نامهی دهخدا، ج 9، ص 320 - 325 مراجعه شود.
5) فرهنگ فرق اسلامی، ص 35.
6) ر.ک: إحقاق الحق، ص 167 - 223.
7) ر.ک: قرنان من الاجتهاد والمرجعیة فی أسرة الإحقاقی، میرزا عبدالرسول الحائری الإحقاقی؛ مقدمه و حواشی ((دیوان اشعار نیّر تبریزی)) به قلم میرزا عبدالرسول احقاقی؛ آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، ص 175 - 178.
8) ر.ک: حقایق شیعیان، میرزا عبدالرسول احقاقی اسکویی، چاپ تبریز، سال 1334 شمسی. برای آگاهی بیشتر خوانندگان از مطالب کتاب، فهرست مندرجات آن را نقل میکنیم: شیخ احسایی و قضاوتهای تاریخ، شیخ احسایی و اصول الدین؛ شیخ احسایی و امام غایب؛ شیخ احسایی و طریقهی اصولی و اخباری؛ شیخ احسایی و حکما و فلاسفه؛ شیخ احسایی و رکن رابع؛ عداوت بابیّه و بهاییه با شیخ احسایی و طرفداران حقیقی او؛ شیخ احسایی و شریعت مقدّس حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه وآله، شیخ احسایی و کلّی بودن امام؛ شیخ احسایی و نام شیخی و کشفی؛ شیخ احسایی و معاد جسمانی؛ شهادت دانشمندان بزرگ اسلام دربارهی حضرت شیخ بزرگوار. او، قسمتی از اجازه نامههای سیّد مهدی طباطبایی بحرالعلوم و شیخ جعفر نجفی کبیر و شیخ حسین آل عصفور و میرزا مهدی شهرستانی و سیّد آقا علی طباطبایی و میرزا محمّد باقر خوانساری را دربارهی شیخ احسایی آورده است و کتاب را با عنوان ((پس از شیخ احسایی)) و بر شمردن کتب و تألیفات شیخ، به پایان برده است. نویسنده، در موضوع ((پس از شیخ احسایی)) نوشته است: ((بعد از مرحوم شیخ احسایی، شاگردان و طرفداران وی، همگی، یک دل و یک زبان، در کمال اتّحاد و اتّفاق، از یک طرف، نظریّه و مشرب شیخ را در حکمت الهی و فضایل و مناقب آل بیت اطهارعلیهم السلام ترویج میدادند و از طرف دیگر، از جانب استاد بزرگوارشان مدافعه میکردند و بهتان و افترای مدّعیان را رد مینمودند و در میان ایشان تا آخرین نفس، اختلافی پدید نیامد، به جهت این که صحبت واحد ناطق و رکن رابعی در بین نبود تا این که هر کدام، برای خود، رتبه و مقامی را ادعا بنماید، بلکه عموم تلامذهی آن بزرگوار، در عرض واحد، دارای رسائل و رأی و مریدانی بودند. مرحوم شیخ علینقی (فرزند شیخ) در کرمانش
9) ر.ک: احقاق الحق، ص 167 - 223.
10) ر.ک: حقایق شیعیان، ص 7 - 47؛ کلمهای از هزار، غلامحسین معتمدالاسلام، ص 64 - 66، تبریز، چاپخانهی شفق، 1398 (نقل از: آشنایی با فرق و مذاهب، ص 179178).
11) در کتاب آیین باب، ص 4، آمده است: ((پدرسیّد علی محمّد، سیّد علی رضا و نام جدّش سیّد ابراهیم پسر سیّد فتح الله است. و خودِ ((باب)) هم در کتاب بین الحرمین، نامِ خود و نیاکاناش را چنین نوشته است.
12) باب)) در کتاب بین الحرمین، دربارهی زمان ولادتاش آورده است: ((و انّه لعبد قد ولد فی یوم اوّل المحرّم من سنة 1235...)). بعضی هم نوشتهاند که میرزا علی محمّد شیرازی، در یکم محرّم 1236 هجری قمری (نهم اکتبر 1820 میلادی) در شیراز به دنیا آمد و در 27 شعبان سال 1266 هجری قمری (نهم ژوئیه سال 1850 میلادی) در نزدیکی ارگ تبریز، در سنّ سی سالگی، تیرباران شده است. ر.ک: لغت نامهی دهخدا، ج 9، ص 32.
13) بعید نیست که مخاطبِ ((باب)) در این عبارت: ((إنّ یا محمّد معلّمی، لاتضربنی فوق حدّ معیّن...))، معلّم وی، همین شیخ محمّد عابد باشد. (این عبارت در کتاب بیان عربی، ص 25، آمده است.)
14) ر.ک: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، اشراق خاوری، ص 63 - 64.
15) ر.ک: مقالهی سیّاح، ص 5. این کتاب، تألیف عباس افندی (پسر بزرگ حسینعلی بهاء) است که نامهای دیگری هم مانند سرگذشت یک مسافر، روزنامهی یک مسافر، شرح سیّاح دارد. بنا به نقل مؤلف الکواکب الدریة، ص 7، این کتاب در بمبئی (هندوستان) و نیز از سوی ادوارد براون در انگلستان به چاپ رسیده است.
16) ر.ک: لغت نامهی دهخدا، ج 9، ص 32.
17) بعضی از نویسندگان بابی و بهایی، تحصیل سیّد علی محمّد ((باب)) را جز از مکتب انکار کردهاند و نسبت ((امّی)) به وی دادهاند. به عنوان نمونه، حاجی میرزا جانی کاشانی، مؤلّف ((نقطة الکاف)) ضمن ردّ شرکت ((باب)) در درس سیّد کاظم رشتی، ادّعا کرده که وی گاهی به مجلس موعظهی او میرفته است و حتّی در صفحهی 109 تصریح میکند: ((نفسی که امّی بوده، یعنی سواد عربیّت درستی نداشته [است ]...))، ولی با توجّه به اسناد تاریخی، جایی برایچنین ادّعایی باقی نمیماند.
18) أسرار الآثار خصوصی، فاضل مازندرانی، ج 1، ص 192 - 193.
19) همان، ج 4، ص 370.
20) ظهور الحق، فاضل مازندرانی، ج 3، ص 479. این کتاب، از جمله کتابهای فرقه بهاییه است که در مصر به چاپ رسیده است.
21) ر.ک: روضة الصّفاء ناصری، رضا قلی خان هدایت. از صفحهی 1270 تا صفحهی 1274 جلد دهم این کتاب، مطالبی دربارهی بابیه و بهاییه آمده است.
22) ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام، ص 41؛ تلخیص تاریخ نبیل زرندی، عبدالحمید اشراق خاوری، ص 66.
23) ر.ک: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص 67.
ارسال توسط کاربر : sm1372
/ن