ماهان شبکه ایرانیان

تشنگان لب دریای بی ساحل

حجت الاسلام و المسلمین سرلک حجت الاسلام جوانی است؛ یک جوان مثل خودمان ولی نماینده مقام معظم رهبری در دانشگاه هنر، کلی جواب های خوب برای سوال های ما داشت؛ سوال هایی که در صحبت با گروهی از جوان های هم سن و سال مان شکل گرفته بودند و قرار بود شبهات اصلی آنها را درباره این موضوع مطرح کند

تشنگان لب دریای بی ساحل
حجت الاسلام و المسلمین سرلک حجت الاسلام جوانی است؛ یک جوان مثل خودمان ولی نماینده مقام معظم رهبری در دانشگاه هنر، کلی جواب های خوب برای سوال های ما داشت؛ سوال هایی که در صحبت با گروهی از جوان های هم سن و سال مان شکل گرفته بودند و قرار بود شبهات اصلی آنها را درباره این موضوع مطرح کند. می توانید همه این سوالات را بخوانید یا ببینید که کدام یک از این سوال ها، سوال شما هم هست تا فقط جواب همان را بخوانید.

1. ما اصلا کی اعلام می کنیم که مسلمانیم؟ تا همان فرم کنکور که کسی از ما چیزی نمی پرسد.
 

در اسلام مراسم یا جایگاه رسمی این طوری نداریم برای اعلام مسلمانی. درستش هم همین است چون مسلمانی ما از اینجا شروع نمی شود. اساس مسلمانی ما از یک نقطه دیگری قرار بوده است شروع شود و ماجرای اعلام و اطلاع از مسلمانی در متن مسلمانی ما نیست. پیامبر (ص) فرموده اند. «بگویید لا اله الا الله تا به رستگاری برسید» و همین کافی است.

2. هیچ کس از من نپرسیده که می خواهی چه دینی داشته باشی. یعنی نظر من مهم نیست؟
 

دین یک امر درونی است. ما خیلی از چیزها را پذیرفته ایم، بدون اینکه در موردش تصمیم گرفته باشیم. کی از ما پرسیده که اینها خانواده من باشند؟ اما پذیرفته ایمش و با آن کنار آمده ایم. سوال از کجا به وجود می آید؟ از آنجا که آن چیزی که به هر عنوانی من همراهش هستم، دیگر جواب سوال های من را ندهد. الان اگر پدر پرخاشگری داشته باشم، می پرسم که کی گفته این باید پدر من باشد؟ خاستگاه تردیدها اقناع نشدن هاست. شما اگر بخواهی طبق یک آدرسی بروی سراغ یک دوستی، اگر طبق آدرس رفتی و او آنجا بود، از خودت نمی پرسی که من چرا آمدم. اما اگر رفتی و او نبود، از خودت می پرسی که چرا آمدم و تازه پرسش ها شروع می شوند. «کی از من پرسیده که چه دینی دارم؟ اصلا کسی اجازه نگرفته بود از من.» این سوال کی مطرح می شود؟ وقتی که احساس کنم این دین مرا پر نکرده و جواب سوال های من را نداده است. با حجابش یک جور درگیرم، با برزخ و عذابش یک جوری درگیرم، از آتش و عمود آهنین و اینها می ترسم و بعد از خودم می پرسم اصلا چرا این باید دین من باشد؟ یعنی «کی گفته» نقطه ای است که من آن چیزی را که همراهم هست نخواهم بپذیرم. یکی می آید و می گوید اصلا کی گفته من باید در این دنیا زندگی کنم؟ زندگی پاسخ او را نداده است، پس راجع به اصل آن تردید می کند.

3. پس آن لااکراه فی الدین چه می شود؟
 

آن معنای دقیقی دارد که یعنی جنس دین اجباری نیست. نمی توانیم به تو بگوییم به زور این را دوست داشته باش. دین امر وادار کردنی ای نیست. نمی توانیم بگوییم تو به توحید باور داشته باش. باور را نمی شود به زور به کسی داد.
یک وقت دلبخواهی است. امروز حسش می گوید دینش خوب نیست اما یک وقت یک می رود تحقیق می کند و با استدلال می فهمد که آن دین بهتر است. این اصلا دیگر نمی تواند چیز دیگری را بپذیرد. اگر مقدمات یک چیزی را درست چیدید، به نتیجه می رسید، حتی اگر نتیجه را دوست نداشته باشید. این لااکراه فی الدین می خواهد بگوید که اگر مقدمات درست نداشته باشید، به نتیجه نمی رسید نه اینکه هر کسی هر کاری دلش خواست بکند. شما توی اتوبوس هم نمی توانید هر کاری خواستید بکنید، چه برسد به دنیا. همان خدایی که گفته لااکره فی الدین ده ها دستور و امر واجب هم دارد.

4. به نظرتان نمی آید که تازه مسلمان ها از ما بیشتر در مورد اسلام می دانند؟
 

گفت قدر آب چه دانی که در کنار فراتی. قبول دارم، خیلی از ما زیر انبوهی از پیام های خوب هستیم، به همین خاطر دیگر به آن پیام ها توجهی نمی کنیم. مثل آن کسی که گفت رفتی جنگل چه دیدی؟ گفت آن قدر درخت بود که جنگل را ندیدم. راست می گوید. مسلمان در محیطش آن قدر عوامل مسلمانی هست که گاهی اوقات در توضیح و دفاع از دینش دچار مشکل می شود. یهودی و مسیحی و باقی ادیان هم همین طورند. اکثر متفکرین هر دینی، از پیروان عوام و غیر تخصصی می نالند که چرا اینها درباره باورهای دینی شان اندیشه های ناب ندارند. پاسخ بخشی از این ماجرا این است که آنچه ما در مسلمانی نیاز داریم، حقیقت مسلمانی است که تسلیم در برابر امر خداست.

5. یعنی اینکه ما به مسلمانی موروثی اکتفا کرده ایم همه اش تقصیر ماست؟
 

قطعا بخشی از آن اشکال ماست که کم کاری می کنیم. اشکال از نوع رابطه ماست با دینمان. درست آن را نشناخته ایم، در نتیجه از آن دور می شویم و نسبت به آن موضع می گیریم. فردی که می گوید کسی از من اجازه نگرفته برای دین من، اگر از او بپرسیم تو چی می خواستی و به تو جواب نداده اند، چی می گوید؟ باور کنیم اکثر این اشخاص جو زده شده اند. گویا مد شده که با یک پز روشنفکر مآبانه همه چیز را بررسی کنیم. ما تشنگان لب دریاییم، نشسته ایم و می گوییم تشنه ایم. البته همه اش هم اشکال شما نیست. ما ساحل خوبی هم نداریم. ما ارائه مان ضعیف است. انبوهی از مطالب ناب داریم اما اینها را خوب ارائه نمی کنیم. ادبیات متناسبش را نداریم. ما 30 سال است که این حرکت را شروع کرده ایم اما ادبیات موجود غرب محصول حداقل 400-300 سال تلاش است. ما در انتقال ایرادات جدی داریم. اقیانوسی از محتوا داریم اما دسترسی به آن سنگلاخ است و آبش لوله کشی نشده.

6. علم بهتر است یا باور؟ یعنی اگر باورش را داشته باشیم اما علمش را نداشته باشیم، بهشت نمی رویم؟
 

اگر بخواهید دو سر این طیف- یعنی علم صرف و باور صرف- را در مقام ارزشگذاری بگذارید، به اعتقاد من باور صرف قطعا ارزشمند تر است. آن سر طیف می شود همان که قرآن می فرماید؛ «مثل الذین حمّلوا التورات، کمثل الحمار یحمل اسفارا» گروهی هستند که فقط اندیشه ها را جابه جا می کنند. ایمان و باور میوه است و علم، تنه. البته میوه معمولا روی شاخه می روید اما علم باید نتیجه اش ایمان باشد. علم تفسیر قرآن هم اگر داشته باشد، بدون تسلیم، می شود دستمایه غرور و فخرفروشی. البته بدون علم کسی به آن مقام بالا نمی رسد اما اگر ارزشگذاری کنیم، ایمان و باور اصلا ارزشش قابل مقایسه نیست با علم صرف.

7. اگر تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که دینم خوب نیست، چه کار کنم؟ به اسم مرتد من را می گیرند و ...
 

در قریب به اتفاق ادیان و حتی نحله ها (جریان هایی که دین نیستند)، کسی که وارد می شود (چه خودش وارد می شود و چه تحت شرایطی واردش می کنند، مثل همین که موروثی به آن دین گرویده) اگر کسی بخواهد فاصله بگیرد و نوع فاصله گرفتنش هم در آن مجموعه و در پیروان آن تردید ایجاد می کند، راجع به آن آدم قائل به تنبیه هستند. اگر هم منظورتان طردشدن از خانواده و جامعه است، خب بله؛ شما اگر امروز تصمیم بگیرید مثلا سیگار هم بکشید، شاید همین کار را با شما بکنند. یک سری هنجار وجود دارد. هیچ آدمی در هیچ جایی نمی تواند مطلق کارهایی را که می خواهد انجام بدهد. مرحوم شهید بهشتی می گوید من در آلمان می خواستم وارد کلوپی بشوم، پیش فرضشان این بود که باید به هیچ چیزی تعلق نداشته باشی، آن وقت خودشان یک پروتکل 17 بندی داشتند! انسان بدون هنجار و قاعده که نمی شود. ارتداد یک چیز دیگر است. شما اگر در دلت یا باورت به این نتیجه برسی که آن دین بهتر است، مشکلی وجود ندارد. چه کسی گفته سنگسار می کنند؟ برای همین می گویم باید واقع بینانه حرف بزنید دیگر. اگر طرف رفته فکر کرده، تحقیق کرده و استدلال کرده چه اشکالی دارد؟
منبع:همشهری جوان شماره 287
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان