خبرگزاری تسنیم: حمید هیراد پس از سرقت ادبی از شاعران، این بار با «پلی بک» سراغ سرقت از حقِ مخاطبان رفت.
شاید حمید هیراد بتواند بیتهایی از مولوی را بردارد و با بیتهایی از دیگر شاعران کشورمان تلفیق کند و کولاژی مسخره پدید آورد و به خورد مخاطبان بدهد. اما بالاخره پرده از سرقت ادبی اش برخواهد افتاد که افتاد.
اوایل سال جاری بود که حمید هیراد متهم به سرقت ادبی از برخی شاعران معاصر شد. شاعرانی که برای دفاع از حقشان کمپین تشکیل دادند و بسیاری از مخاطبان هنر و البته هنرمندان، به این کمپین پیوستند، اما در نهایت حمید هیراد توانست با پرداخت مبالغی، این شاعران را از شکایت و پیگیریِ ماجرا منصرف کند.
اینجا درست همان جایی بود که این شاعران نباید کوتاه میآمدند و باید ماجرا را به صورت قانونی تا آخرش پیگیری میکردند؛ که اگر پیگیری میکردند شاید امروز کار به اینجا نمیرسید...
شاید امروز بیشتر از همیشه مفهومِ آن یادداشت سعید بیابانکی را درک کنیم:
«دوستان عزیز
امضای من ذیل بیانیه شاعران در خصوص نه به سرقت ادبی تا تاریخ 18 فروردین ماه 97 اعتبار داشت یعنی تا پیش از جلسهای که به گرفتن حق السکوت ختم به خیر شد...
اگر جرمی اتفاق افتاده مرجع صالح رسیدگیاش قانون است... تعدادی از شاعران در آن جلسه با دریافت مبلغی عجیب برای یک بیت مسروقه ظاهرا ماجرا را فیصله داده اند... این با آزادگی و رسالت و شرافت شاعر در تضاد است...»
سکوت قانون و ارگانهای فرهنگی / سکوت در مقابل هیراد و جایزه برای بانی
البته که قانون و ارگانهای فرهنگیِ کشور هم مانند شاعرانِ حق السکوت گرفته، سکوت کردند. ارگانهایی که این روزها در مقابل همه چیز سکوت میکنند. انگار حق السکوت آنها همیشه و به موقع پرداخت میشود تا هر ولنگاری را بی اعتنا رد کنند.
مگر نه اینکه اگر جرمی احراز شود، مدعی العموم باید وارد عمل شود و قانون را اعمال کند. نمایندگان مجلس، وزیر ارشاد، معاون هنری و مدیرکل دفتر موسیقی آن زمان چرا سکوت کردند.
خوانندهای با وقاهت تمام در رسانه ملی به دوربینِ تلویزیونی که همان مردم هستند، چشم میدوزد و میگوید که این اشعاری که میخوانم از سرودههای خودم است. به فاصله چند روز ثابت میشود که آن سرودهها از دیگران سرقت شده اند و شاعرانش شاکی میشوند. همه میفهمند که آن خواننده دروغ گفته است. شاعران شکایت میکنند و در نهایت خواننده مجبور به پرداخت مبالغی به شاعران میشود و عذرخواهی رسمی هم میکند.
در این میان، اما ارگانهای فرهنگی کشور سراپا سکوتند؛ نه واکنشی، نه محرومیتی برای خواننده، نه نکوهشی و نه هیچ چیز دیگری...
اصلا گویی مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سرشان آنقدر در بروکراسیهای روزانه گرم است که فرصتی برای بررسی چنین فاجعههایی ندارند.
ارگانهای دیگر هم که جملگی خوابند. مگر وقتی مشخص شد که بهنام بانی در استرالیا و در شهر ملبورن با حمایت یهودیان صهیونیسم به اجرای کنسرت پرداخته، چه کردند که اکنون بکند.
آنها نه تنها بهنام بانی را به خاطر این عملش تنبیه نکردند که حتی جایزهای هم برایش در نظر گرفتند؛ او به تازگی چند سانس کنسرتِ بدون دردسر در تهران روی صحنه برده است تا پاداشِ اجرا در سالنِ بیزن سنترِ ملبورن، متعلق به خانوادهای یهودی - صهیونیسم را بگیرد.
*پلی بک و فریب مردم
ریا و تزویر در تمامِ دورانهای بشریت نکوهش شده است. حال و در قرن بیست و یکم و درست در مقابل چشمانِ هزاران مخاطب، خوانندهای میآید و ریا و تزویر میکند. او صدایِ واقعی خوبی ندارد. در خواندنهای زنده کاملا با مشکل مواجه است. این ادعا را نخستین کنسرتش ثابت کرد. وقتی صدای او در اجرای زنده در فضای مجازی منتشر شد، همگان پی بردند که صدای واقعی او با آنچه در استودیو برایش ساخته میشود، فرسنگها فاصله دارد.
تهیهکننده حمید هیراد در آخرین کنسرت این خواننده، وقتی میبینند که صدای این خواننده کیفیت مناسبی برای اجرا ندارد، تصمیم به اجرای پلی بک میگیرند. در این حالت سی دیِ اجرای خواننده در استودیو که با دستگاههای مختلف دستکاری و درست شده است، برای مخاطبانِ حاضر در سالن پخش میشود و خواننده فقط لبخوانی میکند.
این کار در دنیای موسیقی، توهینی بزرگ به مخاطبان است. در واقع این همان ریا و تزویر است. خوانندهای که میداند صدای مناسبی ندارد، سعی میکند صدای واقعی اش را از مخاطبان پنهان کند و مخاطبان را فریب دهد.
دستِ آقای هیراد زمانی رو میشود که مشغول تعظیم به تماشاگران است، اما گویی قرار است همین تعظیمِ دروغین موجب رسوایی شود. درست در همان لحظه که آقای هیراد سرِ تعظیم به مخاطبان فرو آورده، صدایش در سالن پخش میشود، در حالی که میکروفن با دهان او فاصله دارد و او اصلا لب نمیزند. اینجا همان جایی است که همگان میفهمند، آنچه تا کنون شنیده اند پلی بک بوده و خواننده تا کنون بر روی صحنه مشغول لب زدنِ نمایشی بوده است.
مخاطبان وقتی به کنسرتی میروند، انتظار شنیدن صدای واقعی خواننده را دارند. آنها پول زیادی برای خرید بلیت کنسرت پرداخت میکنند؛ مبلغی که اکنون برای کنسرتهای پاپ بین 40 هزار تومان تا 160 هزار تومان است. این مبالغ برای هر بلیت است و وقتی خانوادهای چهار نفری بخواهند به اتفاق به کنسرتی بروند این رقم به حدود نیم میلیون تومان میرسد.
حال با این شرایط آیا پخش پلی بکِ آهنگها برای چنین مخاطبانی، مصداقی برای دزدی و کلاه برداری نیست. حمید هیراد و تهیه کننده اش هرگز به این نکته فکر نکردند که مردمان سرزمینشان در تنگنای اقتصادی و با هزاران مشکل توانسته اند بلیت کنسرتِ آقای هیراد را تهیه کنند و خودشان را به سالن برسانند. وجدان آقای خواننده و تهیه کننده اش برای لحظهای درد نگرفت که حقِ این مردم پلی بک نیست.
افلاطون: اگر انسان، کسی را جز به عمد بکُشد، این خطا کوچکتر از آن است که او را در جستار زیبایی و نیکی و دادگری و قانون فریب دهد.
به راستی افلاطون چرا چنین نکتهای را با این صراحت بیان کرده است؟ او به خوبی میداند که فریب یعنی چه. وقتی خوانندهای تازه کار با قدرت تبلیغات و لابیهای بسیار، یک شبه رهِ صدساله را طی میکند، بی شک قصدِ صاحبانش فریبِ مخاطبان است. مخاطبانی که وقتی از این فریب آگاه شوند، با خود حسی جز کشته شدن ندارند. آنها به یکباره آگاه میشوند که هنرمندِ محبوبشان آنان را فریب داده است و آنچه برایشان به نمایش گذاشته، دروغی بیش نیست.
افلاطون در جای دیگری میگوید: «اهل ریا و دورویی، هرگز از دانش راستین برخوردار نمیتوانند شد.»
اَدل (خواننده زن امریکایی) در یکی از معروفترین کنسرت هایش، پای برهنه بر روی صحنه حاضر شده بود. پدیده اَدل به همگان ثابت کرد که دیگر روزگارِ زرق و برقها و حاشیهها به سرآمده است. دیگر تزویر و ریا جواب نمیدهد. باید با مخاطب صادق بود. باید پای برهنه به روی صحنه آمد و همه چیز جز هنر را کنار گذاشت.
به راستی دنیا و مقامش چه ارزشی دارد که به خاطرش آدمی حاضر به تن دادن به هر چیزی میشود. هنر جایگاه والای انسانیت است و دروغ و فریب در آن راهی ندارد. اگر هنرمندی به هر دلیلی بخواهد مردم را فریب دهد، خیلی زود پرده از کردارش برخواهد افتاد و رسوا میشود.
امروز حمید هیراد نمونهای از جوانی است که با هدایتِ تهیه کننده اش به اینجا و به این روز افتاده است. شاید او توانست مخمصه سرقت ادبی را به هر شکلی بود از سر بگذراند، اما در مقابل دروغی به بزرگیِ پلی بک، چه خواهد کرد؟
چشم انتظار ارگانهای فرهنگی و هنری ماندن کاری بیهوده است، چرا که ما را به خیر آنان امیدی نیست، فقط امید داریم که شرّ نرسانند. اینکه منتظر باشیم تا ارگانهای فرهنگی چنین خوانندگانی را تنبیه کند و جلوی فعالیتشان را بگیرد، کاری ساده لوحانه است. این ارگانها خودشان انتهای ولنگاری اند.
شاید هنگام آن فرا رسیده که دست از فریب خویشتن برداریم و دروغ و دروغگوها را پس بزنیم. باید دست رد به سینه این افراد زد. باید آنها را به همان جایی فرستاد که لایقش هستند. شاید به خانه بازگشتن و تلاش بیشتر برای رسیدن به جایی که واقعا حقشان است، برایشان بهتر باشد.