ماهان شبکه ایرانیان

لزوم شناخت نعمت‌های الهی

 یکی از مسائل مهم و مطرح در قرآن مجید این است که پروردگار بزرگ عالم سفارش می‌کند که ای انسان‌ها، به نعمت‌هایی که به شما عنایت شده توجه کنید، نعمت‌ها را ببینید و درباره آن‌ها بیندیشید و آن‌ها را به عنوان الطاف خداوند لمس کنید.[۱]

لزوم شناخت نعمت‌های الهی   

 یکی از مسائل مهم و مطرح در قرآن مجید این است که پروردگار بزرگ عالم سفارش می‌کند که ای انسان‌ها، به نعمت‌هایی که به شما عنایت شده توجه کنید، نعمت‌ها را ببینید و درباره آن‌ها بیندیشید و آن‌ها را به عنوان الطاف خداوند لمس کنید.[1]

قرآن مجید در کنار این سفارش، از نعمت‌ها و به خصوص نعمت‌هایی که از اجتماع آن‌ها انسان خلق شده است نام می‌برد و یادآور می‌شود که این نعمت‌ها که شما را ساخته و شکل داده، وسائلی هستند در اختیار شما، تا این‌که به سمت قرب و لقای حضرت حق حرکت کنید.[2]

 

لزوم شناخت نعمت‌ها

ما در هیچ کتابی روشن‌تر از این خط سیر، مسیری برای حرکت انسان به سوی حق نداریم. برای قرارگرفتن در جاده قرب و لقای الهی باید به این علم آراسته شویم و بدانیم نعمت‌هایی را که به ما عنایت کرده‌اند، در کجا هزینه کنیم تا بدین وسیله در مسیر قرب حضرت حق قرار گیریم. این علم، علمی نیست که از درون انسان بجوشد و انسان با عقل خودش همۀ آن را دریابد، بلکه تنها مقدمۀ این علم در اختیار عقل انسان است و حقیقتش در اختیار انبیا و ائمه طاهرین^ و اولیای خداست. در حقیقت، اتصال به این علم، اتصال به عقل آن بزرگواران است و انسان از مسیر این اتصال، به درک حقائق و واقعیات و منافع بسیاری می‌رسد.

بنابراین، ما برای این‌که بدانیم نعمت‌ها را درکجا هزینه کنیم باید نیروی عقل را به‌کار گیریم، اما به مدد اولیا هم نیازمندیم.

قرآن مجید برای تحصیل این علم می‌فرماید: شما بهترین رفیق را بیابید.[3] البته در این رفاقت نیاز به جسم رفیق نیست، بلکه معنویت، حقیقت، نورانیت، بصیرت و هدایت‌گری رفیق مؤثر است. در آشنایی و رفاقت با این‌گونه دوستان و رفیقان یعنی انبیاء و ائمه و اولیاء، کسی نمی‌تواند درک کند که چه بهره‌های سنگین و چه معنویت پرارزشی نصیب او می‌گردد. این علم در حقیقت همان علم دین و علم هدایت است و درهای رحمت را بر انسان می‌گشاید.

امیرمؤمنان(ع) تعریف بسیار جامعی از این علم دارد و می‌فرماید:

«فَالْعِلْمُ یَرْفَعُ الْوَضِیع».[4]

این دانش، هر انسانی را از عالم حیوانیت نجات می‌‌دهد و به فضای بی‌نهایت عالم ربوبی می‌رساند. به عبارت دیگر، از خاک بودن نجات می‌دهد و به عالم پاک می‌رساند. انبیا هم برای همین جهت به رسالت مبعوث شده‌اند. شما ببینید هدفی که برای رسالت پیامبر اسلام(ص) در قرآن کریم بیان شده چقدر باارزش است:

{ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّـراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَى الله }[5]

پس هدف خداوند از فرستادن پیامبر اسلام(ص) بین مردم این است که مردم بتوانند خوبی‌هایی را که در این عالم است ببینند و لمس کنند.

 

ضرورت تواضع

حضرت امیر(ع) در ادامه آن سخن می‌فرماید:

«رَأْسُ الْعِلْمِ التَّوَاضُع ».

آن حضرت، این علم را به بدن تشبیه می‌کند که سرش، تواضع است.

تواضع در دو مورد ممدوح است: یکی در برابر پروردگار عزیز، و دیگری در برابر بندگان مؤمن او: { اَذِلَّةً عَلَی الْمـُؤمِنین }.[6]

تواضع در مقابل حق به این است که احکام الهی را براحتی بپذیریم و تواضع در مقابل مردم مؤمن و مسلمان این است که مطابق سخن امام زین‌العابدین(ع) هیچ کسی را از خود پایین‌تر ندانیم[7] ،زیرا مردم مؤمن یا از ما بزرگترند و یا کوچکتر. اگر بزرگترند باید احتمال دهیم یک «لااله الاالله» بیشتر از ما گفته‌اند، چون یک روز زودتر از ما به دنیا آمده‌اند و کفّۀ حسنات آن‌ها سنگین‌تر از ماست. پس در مقابل هر مؤمن بزرگ‌تر، باید مؤدب، با‌وقار و با‌محبت باشیم و خودمان را بزرگتر از او نبینیم. مقامات ظاهر را رها کنیم و مواظب خودمان باشیم، که قرآن فرموده‌ است: { عَلَیْکُمْ اَنْفُسَکُم }.[8] تمام ریاست‌ها را نیز مانند لباسی بدانیم که روزی می‌پوشیم و پس از مدتی کنار می گذاریم، پس ارزش چندانی ندارند.

اما کسانی که کوچکتر از ما هستند، دیرتر از ما به دنیا آمده‌‌اند و کمتر از ما در این دنیا بوده‌اند و باید احتمال داد که معاصی کمتری دارند و پاک ترند. پس در مقابل آنان نیز احساس بزرگی نکنیم. کسی می‌گوید: اگر بسیار هم قوی شوی ممکن است بتوانی بی‌وسیله روی هوا بپری یا روی آب راه روی، اما این هم چیزی نیست، چراکه به قول آن شخص: اگر بر هوا پری، مگسی باشی، و اگر بر روی دریا روی، خسی باشی، پس دلی به دست آر تا کسی باشی.[9]

 

تواضع امام زین العابدین(ع)

وجود مقدس امام زین‌العابدین(ع) در حال عبور به سوی خانه خود بودند. عده‌ای جزامی در مسیر آن حضرت، غذا می‌خوردند و از امام دعوت نمودند که از طعامشان بخورد. آن حضرت فرمود: چقدر دوست دارم بیایم کنار شما بنشینم اما روزه‌ام. فردا نزدیک ظهر به غلامش فرمود: من تعدادی دوست دارم و نشانی آنان این است. برو و آنان را برای ناهار به خانه بیاور. غلام ، آن جزامی‌ها را به خانه امام(ع) آورد. امام با دست مبارکشان غذا به آنان می‌دادند و گاهی لقمه در دهانشان می‌گذاشت. امام پس از غذا باز برای روز گذشته عذرخواهی کرد که من دیروز روزه بودم تا آنان به دل نگیرند. بعد هم فرمود: به هر یک از آنان یک دست لباس بدهید و تا درب خانه هم بدرقه‌شان کرد.[10] این بزرگی و آقایی و کرامت انسان است.

«رَأْسُ الْعِلْمِ التَّوَاضُع» .

شما سحرکه بیدار می‌‌شوید، امروز که روزه‌اید و نشسته‌اید احکام خدا را گوش می‌دهید و زمانی که به همدیگر محبت می‌‌کنید عین تواضع است.

امام زین‌العابدین(ع) می‌فرماید: بالاترین تواضع آن است که چون تنها می‌شوی بین خود و خدا، به خاطرگذشته‌ات سرت پایین بیفتد و اشکت جاری شود.[11]

 

بیزاری از حسد

«وَ بَصَـرُهُ البَـرٰائَةُ مِن الحَسَدِ»؛

چشم این علم، پاکی دل از حسد است.

خدا به هر کس هرچه داده از لطفش بوده و من باید در درون خودم از آنچه خدا به دیگران داده نه تنها ناراحت نباشم، بلکه بنده‌ای باشم که به عشق خدا به جای آنان شکر گویم.

پیامبر عزیز اسلام(ص) در طول عمر مبارکش در هر شبانه‌روز، هفتاد بار درحالی که اشک در چشمشان مبارکشان حلقه می‌زد از جانب مردم توبه می‌کرد،[12] چراکه می‌دانست مردم اشتباه می‌کنند و آلوده می‌شوند. نزدیک مرگش نیز بر منبر رفت و به مردم گفت: من در حال رفتنم، اما در برزخ زنده‌ام و پرونده‌های شما را تا قیامت به من گزارش می‌دهند، اگر ببینم که کار خوب کرده‌اید خوشحال می‌شوم و دعایتان می‌کنم و اگر ببینم معصیت وگناه کرده‌اید قلبم می‌شکند و به جای شما توبه می‌کنم تا خدا شما را بیامرزد.[13]

«وَ سَمْعُهُ الفَهْم»؛

و گوش این علم، درک حقیقت و فهمیدن است.

«وَ قَلْبُهُ حُسنُ النِیَّة»؛

و دل این علم، نیت پاک است.

«وَ عَقلُه مَعْرِفَةُ اَسبابِ الاُمور».[14]

و عقل این علم، یافتن علل امور است.

این علمی است که ما باید آن را به‌دست آوریم و بفهمیم که نعمت‌ها چیستند و از ناحیه چه کسی و برای چه هستند. به خواست خداوند متعال این سه مسأله را با توجه به آیات قرآن مجید در جلسات بعد توضیح می‌دهم.

 

پیامبر(ص) مظهر همه خوبی‌ها

جعفربن‌ابی‌طالب، برادر امیرمؤمنان در محل مهاجرت خود در جلسه‌ای که تشکیل شده بود و کفار مکه آمده بودند تا آنان را برگردانند، به امیر حبشه گفت: ما به مکه بر نمی‌گردیم چون آنجا غرق در مفاسد است. این شخص که در میان ما ظهور کرد و به رسالت مبعوث شد غرق در تمام خوبی‌هاست و می‌‌خواهد با خوبی‌هایش تمام بدی‌ها‌ی آن جامعه را از بین ببرد و تا آن بدی‌ها از بین نرود جای ما آنجا نیست و ما به محل فساد بازنمی‌گردیم.[15]

می‌فرماید: { إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً } یعنی تو را فرستادیم تا مردم با چشم سرشان و با گوششان و با هرحسی که دارند تمام خوبی‌های عالم را درک کنند، چون آنچه خوبی در عالم است در وجود پیامبر گرامی اسلام جمع است.

پیامبر خدا(ص) یک سیر نزولی و یک سیر صعودی داشته‌اند. ایشان قبل از قرارگرفتن در ظرف این دنیا در ملکوت عالم به صورت روح اعظم به سر می‌بردند؛ روح اعظم یعنی تابلوی تجلی تمام اسماء و صفات حسنای الهی. با بودن این روح اعظم، پروردگار بزرگ عالم اراده کرد که انسان‌ها از این سفره با عظمت یا به تعبیر روایات، از این سفره اعظم[16] ‌بهره ببرند، چرا که برای عالم ملکوت قابل تحمل نبود که انسان، تنها حیات حیوانی داشته باشد و بی‌فضیلت و بدون ‌رنگ خدا زندگی کند. دستور صادرشد که ای روح اعظم! از ملکوت عالم به زمین سفر کن و بندگانم را نجات ده. بیداران راه خدا از این مسافرت به «سَفَرٍ مِن َ الْحـَق اِلَی الْخـَلْق » تعبیر می‌‌کنند.[17]

بنابراین، سیر نزولی پیامبر انجام شد تا مردم با تمام احساساتشان همه خوبی‌ها را لمس کنند. آن حضرت بیست و سه سال به عنوان شاهد بین مردم بود و سپس سیر صعودی‌اش را انجام داد و به ملکوت اعلی رفت. البته با ازدنیا رفتن آن حضرت، پرونده‌شان بسته نشد:

{ إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِی... }؛[18]

یعنی من خداوند و تمام ملائکه درب ظرف تمام خیرهایی را که نزدمان است باز می‌کنیم و این روح اعظم، ازل را به ابد وصل می‌کند و این معنای شاهد بودن آن حضرت است.

{ وَ مُبَشِّـرا } یعنی ای پیامبر در بین مردم برو و به مردم، محبت و رضایت و بهشت و مقاماتی را که برای آنان قرار داده‌ام، بشارت بده.

{ وَ نَذِیراً } یعنی مردم را بترسان از این‌که آنچه را از خیرات برایشان قرار داده‌اند قبول نکنند و یا اگر دارند از دست بدهند.

 

پاک‌بازی، نه خاک‌بازی

{ وَ داعِیاً إِلَى اللهِ } یعنی بندگان مرا دعوت کن و بگو که نزد خودم بیایند و خاک‌باز نباشند؛ چون هیچ خاک‌بازی در این عالم بُرد نمی‌کند. بنی‌‌اسرائیل سردسته خاک‌بازان عالم بودند، چون تمام فلزات از خاک‌اند و آنان هم به عشق فلزات زندگی می‌کردند؛ یعنی به عشق فلزات حرکت می‌کردند و هنگامی که فلزات بی‌قاعده و قانون در اختیار انسان قرار گیرد محرک شهوات است. تمام مفاسد هم از همین دو ناحیه در دنیا پخش می‌‌شود؛ یکی از ثروت و دیگری از شهوت. به بندگانم بگو خاک‌باز نباشند، بلکه پاکباز باشند. کسی تاکنون ازخاک‌بازی به جایی نرسیده است و این خاک‌بازی کم باشد یا زیاد، تفاوتی ندارد؛ یعنی حد مطرح نیست، بلکه کار و فعالیت مطرح است؛ میدانش هرچه می‌خواهد، باشد، به اندازه یک خانه باشد یا به اندازه یک استان یا یک مملکت و یا به قدر یک دنیا باشد، فرقی نمی‌کند؛ نه آن‌که به اندازه دنیا خاک‌بازی می‌کند ارزش دارد نه آن‌‌که به اندازه یک خانه. پس به مردم بگو به طرف من بیایند و سیر الی الله داشته باشند. این علم، هرخاک‌بازی را نجات می‌دهد و به پاک‌بازی می‌رساند، وگرنه هر بالارونده‌ایی به محض این‌که این علم را ترک کند سرنگون می‌‌شود. ممکن است انسان قدری بالا رود ولی اگر در وسط یا آخر راه، این علم را ترک کند، باز سرنگون می‌‌شود.

 

مراقبت از دستاوردها

در مجلسی، یکی از مراجع می‌‌فرمود: با کسی دوتایی هم زمان وارد مدرسه شدیم و پنجاه سال با هم ادامه دادیم. پنجاه سال با هم قرآن می‌خواندیم و با هم به درس شیخ عبدالکریم حائری و نماز جماعت می‌رفتیم و با همدیگر مباحثه علمی می‌کردیم. روزی به من گفتند: ایشان بیمار است. بالای سرش رفتم ، نفس‌های آخرش بود. به او گفتند فلان‌کس به دیدنتان آمده است. هنگامی که اسم مرا آوردند چشمش را باز کرد و به من گفت: آقا، اصلا از خدا خوشم نمی‌آید، چون ظالم است! گفتم: چرا؟ گفت: «برای این‌که من و شما پنجاه سال با هم درس خواندیم و علممان هم به اندازۀ هم بود؛ تو معروف شدی و من در یک محل هم معروف نشدم، مردم دنبال شما آمدند و دنبال من نیامدند، به شما پول دادند اما به من کسی پول نداد!» بعد از این سخن هم بلافاصله از دنیا رفت. یعنی ممکن است انسان حرکت نیز بکند ولی حاصل حرکتش را نگه ندارد، یعنی حرکتش دریک نقطه، مغلوب هوای نفسش شود و هوای نفس او را یک مرتبه بعد از پنجاه سال حرکت، به جایگاه اولش برگرداند. ممکن است بگوید چرا من خواندم و یادگرفتم و منبر و محراب رفتم، اما کسی در اطراف من جمع نشد؟ باید به او گفت که خدا که با تو باشد بس است. اگر مردم نزد تو آمدند منفعت می‌برند و اگر نیامدند جای دیگر استفاده می‌برند، و اگر جای دیگری هم نرفتند خودشان ضرر می‌کنند، نه شما.

بنابراین، گاه پنجاه سال انسان درس می‌خواند و به بارگاه قدس نزدیک می‌شود، اما بر اثر هوای نفس، از آن مقام رفیع به عمق جهنم می‌رود و متأسفانه در پیشامدها خیلی‌ها این‌گونه می‌شوند. پس بیدار خطرها باشید، ده سال زحمت نکشید خودتان را به جایی برسانید و بعد با برخورد با یک قیافه زیبا، از ملکوت رانده و به جهنم کشیده شوید.

صورت زیبای ظاهر هیـچ نیست                    ای بـرادر، سـیـرت زیـبـا بـیار

(سعدی شیرازی)

اگر انسان در پی صورت زیبا هم باشد، مانعی ندارد که برای ازدواج دختری را که از جهت خانواده، سن، تحصیلات و دیگر شرایط پسندیده، به‌طور شرعی ببیند[19] و اگر به نظرش مورد پسند آمد با او ازدواج کند، اما هر روز در پی چهره‌ای رفتن ممنوع است. خودباختن در مقابل صورت، خودباختن در مقابل خاکِ شکل گرفته است، چراکه این صورت چیزی جز خاکِ شکل‌گرفته نیست.

طلا و نقره نیز از خاک مرده است و آن را برای گذران امور زندگی به‌دست ما داده‌اند، نه این که ما خودمان را به آن‌ها بفروشیم.

بنابراین به سوی خدا حرکت کنید، به‌‌خصوص از امشب که شب اول ماه مبارک رمضان است و تمام درهای رحمت الهی به روی انسان باز است. پیامبر‌اکرم(ص) می‌‌فرماید: در این ماه، خداوند شیطان را در بند قرار می‌دهد و وقتی که شخص توبه می‌کند پاک می‌شود.

بی‌خـانمـانـی از سـر کـویت کجـا رود

دولت درِ این دراست از این در چرا رود[20]

پس هرکه آلوده به خاک‌بازی است پاک‌باز نمی‌شود و تمام مظاهر دنیا خاک است که به آن شکل داده‌اند و برای گذراندن امور دنیاست. قرآن کریم می‌فرماید:

{ فَما مَتاعُ الْحـَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلیلٌ }[21]

و نیز می‌فرماید:

{ زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیـرِ الْمـُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخـَیلِ الْمـُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحـَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحـَیاةِ الدُّنْیا وَ اللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمـَآب }[22]

پس کسی که دین را ترک کند هوای نفس او را سرنگون می‌‌سازد.

 

پی نوشت ها:

[1]. بقره (2) : 40 و 47 و 122؛ آل‌عمران (3) : 103؛ مائده (5) : 7؛ ابراهیم (14) : 6 .

[2]. نحل (16) : 83 و 114؛ فاطر (35) : 3.

[3]. توبه (9) : 119؛ نساء (4) : 69 .

[4]. بحارالانوار : 75 / 6 ؛ غرر الحکم : 249.

[5]. احزاب (33) : 45 ـ 46؛ «ای پیامبر! به راستی ما تو را گواه بر اعمال امت و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم‌ و تو را به فرمان خود دعوت‌کنندهٔ مردم به سوی اللّه قرار دادیم».

[6]. مائده (5) : 54.

[7]. صحیفه سجادیه : دعای 5.

[8]. مائده (5) : 105؛ «( ای مؤمنان!) مراقب ایمان و ارزش‌های معنوی خود باشید!»

[9]. مجموعه رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری : 2/454.

[10]. جهاد الامام السجاد : 67 .

[11]. صحیفه سجادیه : دعای 12 (اعتراف به گناه و توفیق توبه) .

[12]. الکافی : 2 / 438 ؛ «کانَ رَسُول الله(ص) یتوبُ إلی الله عزّ وَجلِّ فی کلِّ یومٍ سبعین مرّة».

[13]. بحارالانوار: 23 / 338.

[14]. همان : 75 / 6 .

[15]. اعلام الوری : 44.

[16]. بحارالأنوار : 54 / 309 ؛ شرح الأسماء الحسنی: 1 / 203.

[17]. الحکمة المتعالیه : 1 / 14.

[18]. احزاب (33) : 56؛ «همانا خداوند و فرشتگانش بر پیامبر رحمت و درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود بفرستید و آن‌گونه که سزاوار است تسلیم او باشید».

[19]. وسائل الشیعه : 14 / 59؛ صحیح بخاری: 6 / 109.

[20]. دیوان مسکین (استاد حسین انصاریان).

[21]. توبه (9) : 38؛ کالای زندگی دنیا در برابر آخرت جز کالایی اندک نیست‌.

[22]. آل عمران (3) : 14؛ «محبت امور مادّی، اعم از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب‌های ممتاز و چهارپایان و زراعت در نظر مردم داده شده است، اینها سرمایۀ زندگی پست مادی است و سرانجام نیک نزد خداست».

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب: نعمت های الهی

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان