حسین میرزایی - مردمشناس - در گفتوگو با ایسنا، با توضیح فرهنگ، بیان کرد: فرهنگ، یکی از پیچیدهترین مفاهیم در زبان است و تعاریف متعددی با دیدگاههای مختلف، از آن ارائه شده است. یکی از مشهورترین و صریحترین تعاریف از فرهنگ در سال 1871 در کتاب «فرهنگ ابتدایی» توسط ادوارد تایلور، انسانشناس بریتانیایی ارائه شده که به عنوان اولین تعریف علمی از فرهنگ شناخته میشود و همچنان در حوزه علوم اجتماعی از اعتبار کافی برخوردار است. در این تعریف آمده که فرهنگ، مجموعهای پیچیده از دانشها،باورها، هنرها، صنایع، تکنیکها اخلاق، قوانینسنتها و بالاخره تمام عادتها و رفتارها و ضوابطی است که انسان به عنوان یک عضو از جامعه آن را فرا میگیرد و در قبال آن تعهد دارند.
او با بیان اینکه اصلیترین پیامی که در این تعریف وجود دارد، ویژگی اکتسابی بودن فرهنگ است، اظهار کرد: یعنی ما فرهنگ را طی فرآیند جامعه پذیری میآموزیم. گرچه با گذشت زمان، از کودکی به بزرگسالی این فرآیند کند میشود اما همچنان ادامه مییابد. اما منظور از فرهنگ عمومی میتواند تلقی از چه چیزی باشد؟ در واقع، فرهنگ عمومی را باید به عنوان یک فرهنگ مسلط و گسترده درنظر گرفت که بین اکثریت افراد جامعه به عنوان یک امر پذیرفته شده، مشروعیت دارد و گسترهای از باورها، ارزشها و تظاهرات عاطفی و هنجارها را در بر میگیرد که یک جبر اجتماعی غیر رسمی آن را کنترل میکند. در واقع فرهنگ عمومی مجموعهای از سیستمهای فرهنگی است که ضامن اجرایی آن جبر اجتماعی رسمی نیست و حیات آن به الزام اجتماعی از سوی اکثریت جامعه، تشکلها و نهادهای غیر دولتی بستگی دارد.
این مردم شناس افزود: برعکس میدان فرهنگ رسمی که ممکن است در الزام، فشار و جبر ایجاد شود و ممکن است به صورت دستورالعملی باشد، میدان فرهنگ عمومی غالبا بر پذیرش عمومی و اغناء استوار است، یعنی باید شعور عامهای به آن کمک کند تا مستقر شود، جا بیفتد و به حیات خودش ادامه دهد. قاعدتا ناپایبندی به آن نیز مجازات به معنی حقوقی آن را در بر ندارد. مفهوم فرهنگ عمومی را باید در یک تقابل دوگانه بین دولت و ملت در نظر گرفت که اثرات آن فراگیر است و مردم یک جامعه و اجتماع در چگونگی آن نقش داشته باشند.
فرهنگ عمومی را با بخشنامه نمیتوان پیش برد
میرزایی درباره اینکه پس میتوانیم بگوییم به همین دلیل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی متصدی فرهنگ عمومی را بر عهده گرفته است؟ توضیح داد: بله. اما نگرش به این مساله خیلی مهم است. آیا ما میخواهیم به شکل دستوری با این موضوع برخورد یا اینکه زمینههایی آماده کنیم تا فرهنگ عمومی در آنها رشد کند. مسئله اساسی در فرهنگ عمومی این است که آن را با بخشنامه نمیتوان پیش برد. درست است که این مسئله باید یک متولی دولتی داشته باشد اما کار آن فراهم کردن زمینهها است، به جای آنکه بخواهند وارد آن شوند و به صورت سیاستگذاری مستقیم عمل کنند. هرچند که معتقدم فرهنگ عمومی را هم میتوان سیاستگذاری کرد.
او که تجربه زندگی در فرانسه را دارد، درباره مقایسه شکل اجرایی فرهنگ عمومی در ایران و کشوری مثل فرانسه اظهار کرد: در فرانسه نیز نهادهایی وجود دارند که کار آنها فراهم کردن زمینهها و تسهیلگری فرهنگ عمومی است. این درست است که دولت آموزشهایی را بر عهده دارد اما اجازه شکل گیری بستر مردمی را هم میدند. در واقع دولت در بخشهایی وارد میشود که در نهایت قصد بهرهبرداری از آن را دارد. مثلا دولت، نظم اجتماعی یا حقوق شهروندی را به منظور آموزش بر عهده میگیرد.
آیا کشور ما حاضر شده به فرهنگ غیر رسمی بها دهد؟
مدرس مردمشناسی دانشگاه علامه طباطبایی درباره اینکه کدام بخش در جامعه ایران کارآیی بیشتری دارد، توضیح داد: آنچه مسلم است، فرهنگ پذیری از طریق بخشنامه و مصوبه جواب نمیدهد و ممکن نیست. بحث فرهنگ عمومی در جامعه متکثر،چندفرهنگی و متشتت ایران کمی مسالهزا است. ما درباره چه فرهنگ عمومی و از چه ارزشهای مشترکی صحبت میکنیم در حالی که بین نسلهای ما و ارزشهای رسمی و غیر رسمی جامعه شکاف وجود دارد. سیستم رسمی ارزشهایی را تبلیغ میکند و رواج میدهد که سیستم غیر رسمی الزاماً همه آن را نمیپذیرد. این گپ را باید چگونه پُر کنیم؟ آیا کشور ما حاضر شده به فرهنگ غیر رسمی بها دهد؟ تا کنون چنین چیزی وجود نداشته است و در مقابل آن ایستادگی میکنند که در نهایت به جای آنکه فرهنگ غیررسمی را تضعیف کنند، تقویت میکنند.
میرزایی یکی از ابزارهای مهم فرهنگ عمومی را رسانه دانست و افزود: اگر رسانه در این زمینه خوب عمل نکند، مردم خود به خود به سمت رسانههای دیگر میروند و از آن فرهنگی را میگیرند که متعلق به ما نیست و این آسیب دوگانهای را به همراه دارد. برای مثال شاهد هستیم که، از عاشورا تا اربعین مدام درگیر سیستم عزا و غم هستیم و برنامههای این چنینی حتی در حوزه کودک و نوجوان مرتب از رسانه ملی پخش میشود. اگر محتوای این برنامهها، که اتفاقا برای جامعه ما ضروری هستند، هوشمندانه و خلاقانه نباشد، یک کودک تا چه اندازه میتواند این برنامهها را بپذیرد؟ مسلم است بعد از مدتی به راحتی جذب شبکههای ماهواره یا سیدیهای که با فرهنگ ما منافات دارد، میشود و دیگر کنترل آنها دست ما نیست. بنابراین آن فرهنگی پیروز است که رسانه قویتر، عمیقتر و پر نفوذتری دارد.
او اضافه کرد: با این روند، در یک فرآیند تدریجی، نسلها از یکدیگر فاصله میگیرند . برای مثال مفهوم نماز جمعه از یک فرهنگ اسلامی برآمده است و لازم است که آن را ترویج و به نسلهای بعد انتقال دهیم. به دلیل آنکه نتوانستیم در این زمینه فرهنگ عمومی مؤثری داشته باشیم، نسل جدید را کمتر آنجا میبینیم. این موضوع نشان دهنده مشکل در زمینه فرهنگسازی است. اشکال در نماز جمعه نیست، بلکه مشکل جایی است که نتوانستیم فضای فرهنگ عمومی را به شکل مطلوب و جذاب برای جامعه سازماندهی کنیم که اقبال عمومی آن روز به روز افزایش یابد نه این که شاهد بی رغبتی و حتی طرد این امر مهم از سوی نسلهای بعد باشیم . اگر با همین سیستم جلو برویم، نهادهای بسیاری از جمله نماز جمعه را از دست میدهیم و سیاستگذاریهای درونی برای نسل بعدی کشورمان را رسانههای فارسی زبان ماهواره که کنترل آنها در دست ما نیست، انجام میدهند و از آن خطرناکتر این که سیاستگذاران آن شبکهها با ایران اسلامی، یعنی ملیت و مذهبیت این سرزمین مشکل بنیادین دارند، بنابراین، از هیچ کوششی برای برهم زدن نظم فرهنگی مطلوب دریغ نمیکنند. این شکلِ برخورد با رویدادها و مناسک در فرهنگ عمومی مطلوب نیست و بیشتر از آنکه مفاهیم اصلی ایرانی اسلامی را برای عموم جذاب سازد، ایجاد گریز میکند.
این مردمشناس در بخش دیگری از صحبتهایش به معنی فرهنگ عامه اشاره کرد و درباره آن توضیح داد: در مطالعات اجتماعی واژهای به نام فولکلور داریم که از دو بخش فولک به معنی توده، مردم و لر به معنی دانش تشکیل شده است که اولین بار هم در قرن نوزدهم توسط یک باستان شناس انگلیسی مطرح شد. یکی از بحثها درباره آن دانش عامیانه، آداب و رسوم سنتی است اما بعد از آنکه مردم شناسی فرهنگی شکل گرفت، شاخهای به اسم فولکلور توسعه پیدا کرد و به بخشهایی از فرهنگ که با حکایتهای شفاهی، افسانهها، آوازهای عامیانه و مناسک محلی اقوام مختلف تداعی میشد، پرداخت. همچنین بیشتر سراغ دانستنیهایی رفت که در فرهنگ به صورت سینه به سینه منتقل میشود. اینجا بحث سنت مطرح میشود. سنت در فولکلور یک واژه بنیادی است که آن را از حوزههای دیگر متمایز میکند، اینکه جامعه به صورت کلی چه نگاهی به سنت دارد و آنچه که به آن فولکلوریک میگوییم چه چیزهایی هستند، که در این زمینه یکسری الگو وجود دارد.
میرزایی درباره این الگوها بیان کرد: زمانی که ما از فرهنگ عامه صحبت میکنیم باید مجموعهای از الگوهایی فرهنگی وجود داشته باشد که من به چهار مورد از آنها اشاره میکنم. اول، الگوهای فرهنگی که بین عموم مردم جامعه رواج دارند و مردم آنها را میپذیرند و به آن عمل میکنند . دوم، الگوهای فرهنگی که پذیرش و عمل کردن به آنها به صورت یک عادت اجتماعی بوده و از نظر مردم بدیهی تلقی میشوند و نیازی به توجیه عقلانی ندارند. سومین الگوها، آنهایی هستند که به صورت جمعی و در نتیجه یک زندگی اجتماعی و گروهی ایجاد شدهاند و میتوان گفت پدید آورندهی آنها خود جامعه و محصول یک زندگی اجتماعی هستند. چهارم، الگوهایی که در جامعه به صورت صریح و روشن قابل تفکیک از الگوهای جدید هستند، الزامات و عناصر جدیدی که وارد زندگی ما میشوند.
مسئله جدی تضاد بین فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی
او ادامه داد: آخرین الگوها نیز نه به طور خاص بلکه در مجموعه فعالیتهای زندگی افراد جامعه نقش یا وظیفهای بر عهده دارند بنابراین میتوان گفت فرهنگ عامه به صورت فولکلور مجموعهای از الگوهای فرهنگی سنتی است که احساس و عمل فرد را در یک جامعه تنظیم میکند و معمولا یک گستره وسیع دارند که تمام جنبههای انسان از تولد، مراحل رشد، زبان آموزی، بلوغ، ازدواج، شغل تا مرگ را در بر میگیرند. البته فرهنگ عمومی و فرهنگ عامه روی هم قرار میگیرند و جدا کردن آنها از یکدیگر کمی مشکل است. اما قابلیت تفکیک دارد و تمایز ظریفی بین این دو وجود دارد.
این مردم شناس درباره جایگاه فعلی فرهنگ عمومی در جامعه ایران نیز اظهار کرد: یکی از مشکلات جامعهی ما شکافی است که بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی وجود دارد که این شکاف مسئله فرهنگ عمومی را با مشکل ایجاد میکند. زمانی که دست برتر را در سیاستگذاریهای فرهنگی نداشته باشیم، این موضوع متاسفانه از دست میرود. تضاد بین فرهنگ رسمی و فرهنگ عمومی که در حال حاضر وجود دارد یک مسئله جدی است ، در صورتی که برای آن چارههایی اندیشیده نشود جامعه را دچار بحرانهایی خواهد کرد که تا کنون نیز شاهد آنها بودهایم.
میرزایی با بیان اینکه ما در این زمینه با غرب تضاد داریم، افزود: محصولات و حتی ارتباطات بین فرهنگی آنها به راحتی وارد ایران میشود. افرادی که به این کشورها رفت و آمد میکنند با فرهنگی مواجه میشوند که با فرهنگ خودشان تفاوتهایی دارد. اگر افراد این تفاوتها را مطلوب تشخیص دهند، گرایشی به آن پیدا خواهند کرد و آن را در جامعه رواج میدهند و ممکن است آرام آرام به فرهنگ عمومی جامعه تبدیل شوند. نمونه جشن هالووین و ولنتاین از این دسته هستند.
او ادامه داد: به عقیده من اشکالی که در فرهنگ عمومی کشور ما وجود دارد این است، ابزاری مثل رسانه که میتواند مهمترین عامل برای ایجاد یک فرهنگ عمومی خوب در جامعه باشد، کارآمد نیست و جایگاه خودش را ندارد. از طرفی تکثر فرهنگی در ایران وجود دارد، یعنی اصولا زمانی که از فرهنگ عمومی صحبت میکنیم، ارزش گذاریهایی که در سطح خرد انجام میشود با ارزشگذاریها در سطح کلان الزاماً همسو نیستند. بنابراین در حوزه فرهنگ عمومی باید با دقت بیشتری صحبت کرد و ممکن است ارزشها و هنجارهایی که در هر قوم وجود دارد، متفاوت باشد و الزاما در یک چهارچوب کلی سرزمینی درک نشود بنابراین موضوع حساسی است و ورود کردن به آن حساسیت بالایی میخواهد. آنچه من دیدهام به شکل سیستم بخشنامهای و بدون توجه به زیرساختهای سنتی و عرفی آن سرزمین و ارتباط آن با سایر بخشها بوده است.
این مدرس دانشگاه درباره مشکلات و چالشهایی که این حوزه میتواند برای یک جامعه ایجاد کند، گفت: اولین مسئله آن است که در نهایت نمیتوانیم سیاستگذاری فرهنگی داشته باشیم. زمانی که سیاستگذاری فرهنگی نکنیم و نتوانیم نقش فعالی در فرهنگ عمومی داشته باشیم نسلی که بعدها با آنها سرو کار خواهیم داشت، حاصل سیاستگذاریهای ما نبوده است. اگر بخواهیم به همان شکل سیاستگذاری ادامه دهیم، متوجه میشویم که اکثریت جامعه با ما همسو نیستند و این موضوع مشکل جامعه نیست بلکه مشکل اشتباهات ما در سیاستگذاریهایمان است که در نهایت میوه آنچه را میچینیم که خودمان نکاشتهایم.
تفاوت سیاستگذاری فرهنگ عمومی در فرانسه با ایران
میرزایی اضافه کرد: در کشورهای توسعه یافته مانند فرانسه صحبت از سیاستگذاری برای چهل سال آینده امری طبیعی است. آیا در سیاستگذاریهای ما در سطح فرهنگ عمومی این چشمانداز دیده میشوند؟ نمونه خوبی که فرهنگ عمومی به آن میپردازد و من هم میتوانم به آن اشاره کنم، خانواده است. مناسبات درون خانوادگی که وجود دارد کاملا بر اساس فرهنگ عمومی شکل میگیرد که به نظر من در حال حاضر متلاشی شده و الگوی جدیدی برای آن شکل نگرفته است. اوضاع کشور ما بعد از جنگ تحمیلی به سمت توسعه، آن هم متاسفانه آن توسعهای که بدون توجه به زیرساخت فرهنگی و اخلاقی کشور بود سوق یافت. فرهنگ عمومی هم در این بین از تغییرات بی نصیب نماند. بنیانهای سنتیمان آرام آرام شروع به فرو ریختن کرد به ویژه با تجربههایی که در دهه 50 و 60 در ایران وجود داشته است. پدر و مادرهایی که محصول آن دوران بودهاند، نمیخواستند اتفاقات دوران خودشان برای نسلهای بعدی تکرار شوند بنابراین بسیاری از اصول سنتی و عرفی ما شکسته میشود و جایگزینی هم ندارند.
این مردمشناس بیان کرد: یکی از حوزهها مربوط به فرزندان است، اینکه نقش فرزندان قبلا چگونه بوده و در حال حاضر چگونه است. شما با وضعیتی مواجه هستید که فرزندان تعیین میکنند ساختار خانه چگونه باشد. شاید ابتدا پدر و مادر با تصور اینکه هر جور که فرزندم راحت است، عمل کنند اما زمانی متوجه این اشتباه میشوند که مواجه با مسائل اساسی و حل آن دشوار میشود. برای مثال برخی آنها به سیستم سیاسی، فرهنگی و آموزشی کشور رویکرد انتقادی داشته باشند، فرزندانشان هم بدون استقلال و زیربنای فکری آن را یاد میگیرند و ممکن است مدرسه و معلم خود را قبول نداشته باشند و این نهاد را زیر سوال ببرند. پدر و مادر در آینده چگونه میتوانند با این موضوع مواجه شوند؟ به همین ترتیب، ملاحظه می شود که مناسبات اخلاقی و سنتی که در جامعه بوده، از بین رفته است. به عقیده من، در حوزه فرهنگ عمومی فقر شناختی دامن ما را گرفته است و سیاستگذاران فرهنگی کشور از یک الگو و سیاست دقیق با روشهای کارآمد پیروی نمیکنند.