نسب
نام او در اغلب منابع دوره اسلامی باذان بن ساسان یاد شده است.[1] اما در کتاب حمزه اصفهانی نام پدر او مهران آمده[2] و از اینجا این احتمال مطرح شده که باذام از خاندان مهران، یکی از خاندان های هفتگانه بزرگ و دولتمردان ایران بوده است.[3]
از نگاه اندیشمندان
علامه سید جعفر مرتضی عاملی یادآور می شود که باذان مردی حکیم، خردمند و منصف بود او با انگیزه های هواپرستی و تعصب یا غرور و تکبر یا بر پایه محاسبات مادی و مطامع دنیوی در قبال رسول خدا (ص) موضع نگرفت بلکه او مردی متین بود و از پذیرش حق بر مبنای دلیل سربازنمی زد و لجاجت به خرج نمی داد.[4]
حکومت یمن
یمن ابتدا تحت سیطره حبشیانی بود که از طرف امپراطور روم حمایت می شدند، از روزگار انوشیروان، ایرانیانی که برای کمک به سیف بن ذی یزن بر ضد حبشیان وارد یمن شدند، پس از پیروزی در همانجا ساکن شدند. اینان و فرزندانشان که به ابناء موسوم گشتند، بر بخش های مهمی از یمن چیره شدند و سرکردۀ ایشان به عنوان نایب شاه ایران، و به انتخاب یا تأیید او بر یمن فرمان می راند. باذان پنجمین حاکم یمن از ابناء که به دستور خسرو پرویز فرمانروایی را در دست گرفت[5] و از مرکز حکومت خود، صنعا که تختگاه تاریخی تبابعه یمن بود، بر ابناء و آن دیار فرمان می راند.[6]
تحول عصر باذان در شبه جزیره
در عصر حکومت باذان، در ایران و شبه جزیره عربی تحولات بزرگ سیاسی پدید آمد که آینده ابناء را دگرگون ساخت. از یک سوی دولت ساسانی در پی جنگ های دراز با رومیان، به سراشیب سقوط افتاد و قتل خسرو پرویز، این انقراض را سرعت بخشید؛ و از سوی دیگر ظهور و گسترش اسلام در حجاز، روابط قبیله ای و قدرت های غالب بر مناطق مختلف شبه جزیره عربی را سخت تحت تأثیر قرار داد.
نامه پیامبر به خسرو پرویز
نقش و اهمیت باذان در نامه پیامبر (ص) ظهور پیدا می کند، چرا که تحول در زندگی باذان عطف به این نامه است. پیامبر (ص)، پس از صلح حدیبیه، نامه ای به خسرو نوشت و وی را به اسلام دعوت کرد، خشم شاه برانگیخته شد و به باذان نامه نوشت،[7] که دو تن از مردان چابک خود را برای دستگیری، یا قتل پیامبر (ص) به حجاز فرستد.
ماموران باذان در مدینه
باذان دو یا چند تن از مردانش را با نامه خسرو نزد پیامبر (ص) فرستاد و به یکی از آنها دستور داد تا درست بنگرد و با پیامبر (ص) سخن گوید و اخبارش را به او برساند. پیامبر (ص) فرستادگان را مدتی در مدینه، و به روایتی در خانه سلمان فارسی نگاه داشت و سرانجام به آنها خبر داد که خسرو به دست پسرش شیرویه کشته شده است؛ آنگاه توسط آنان به باذان توصیه کرد که به اسلام بگرود تا پیامبر (ص) او را بر فرمانروایی یمن و ریاست ابناء ابقا کند؛ سپس هدیه ای گرانبها به فرستادگان داد و آنها را بازگردانید.
اسلام آوردن
باذان به دعوت اسلامی واکنشی مثبت نشان داد و اعلام کرد که اگر سخن پیامبر (ص) راست درآید، هیچ یک از فرمانروایان در اسلام آوردن بر او سبقت نخواهد گرفت. آنگاه به انتظار نشست تا نامه شیرویه رسید که از قتل خسرو سخن می گفت و دستور می داد که پیامبر را نیازارند. باذان و بسیاری از ابناء مانند وهب بن منبّه و خره خسرو و فیروز دیلمی بی درنگ اسلام آوردند.[8]
تاریخ اسلام آوردن
درباره تاریخ این واقعه و گروش باذان و ابناء به اسلام اختلافاتی دیده می شود، بسیاری از مورخان آن را در سال 6ق /627م دانسته اند. باید گفت که به نظر می رسد روایت ابن سعد،[9] که آن را در محرم سال 7 دانسته، درست تر است.[10]از این رو، ابن حجر «باذان» را نخستین فرمانروای مسلمانِ غیر عرب و نخستین امیر مسلمان یمن خوانده است. [11] با این همه، برخی از همان مورخان و دیگران در مواضع دیگر، تصریح کرده اند که باذان در سال 10ق اسلام آورد، [12]در حالی که ظاهراً باذان پیش از این تاریخ درگذشته بود. به هرحال، باذان پس از دریافت خبر قتل خسرو، باز نامه ای همراه با نمایندگان به مدینه فرستاد و پیامبر (ص) را از گروش خود و ابناء به اسلام خبر داد.[13] گزارش موجز این مأموریت، از طریق عبدالله پسر فیروز دیلمی که پدرش در زمره، یا رئیس نمایندگان باذان بود، روایت شده است.[14] پیامبر (ص) هم حکومت او را تأیید کرد و بر تمام یمن ولایتش داد.[15]
ساخت مسجد در یمن
نخستین مسجد یمن به دستور پیامبر (ص) در املاک باذان ساخته شد و در عصر عمر نیز در بخشی از املاک باذان در صنعا، جامع صنعا را ساختند.[16]از آن سوی، ویرانی قصر غمدان در صنعا که از شگفتی های روزگار[17] و محل بت ها بود، گویا در همین دوران توسط باذان و به خواست پیامبر (ص) رخ داده است. [18]
وفات یا شهادت
دربارۀ تاریخ و چگونگی مرگ باذان روایت های مختلف در دست است. از برخی از گزارشهای طبری برمی آید که وی پیش از سال 10ق و پیش از خروج اسود عَنَسی درگذشته بود.[19]
اما بعضی گزارشها حاکی از آن است که باذان خود برای دیدار پیامبر (ص) رهسپار مدینه شد، ولی در راه اسود عنسی او را گرفت و کشت[20] و یا در جنگی که میان این دو در گرفت، باذان به قتل رسید.[21]
نسل باذان
پس از باذان، پیامبر (ص) حکومت یمن را میان چند تن تقسیم کرد و از جمله صنعا را به شهر بن باذان داد که او خود در سال 11ق در جنگ با اسود به قتل رسید،[22] ابومحمد فضل بن محمد شعرانی بیهقی ادیب و فقیه، نسب خود را به باذان می رسانده، و به آن فخر می کرده است.[23]
بازماندگان باذان و حضرت علی(ع)
با توجه به سفر علی(ع) به یمن، مردم یمن و خصوصا ایرانیان در گرایش های سیاسی بعد به سمت اهل بیت(ع) روی آوردند. زمانی که معاویه به خلافت رسید، فیروز دیلمی را در فرمانروایی یمن باقی گذارد، اما اندکی بعد، او را عزل و عثمان بن عفان ثقفی را به جایش گماشت.[24]
از آنجا که مردم یمن و ابناء در جریانات بین حضرت علی (ع) و معاویه، پیرو حضرت علی(ع) بودند، معاویه در ادامه در آغاز سال 40ق، بُسر ارطاة را با سه هزار نفر از شام فرستاد تا به یمن بتازد.[25]هدف از این اقدام، تعقیب و کشتار و غارت شیعه و هواخواهان امیرالمؤمنین و ارعاب مردم و بیعت گرفتن از آنان بود.[26]وی در راه صنعا، دو پسر خردسال عبید الله بن عباس را سر برید[27] و شماری از ایرانیان یمن (ابناء) که به دو پسر عبید الله پناه داده بودند، به قتل رسیدند.[28]
ابناء و امام حسین(ع)
علاقه ابناء و مردم یمن به اهل بیت(ع) تا بدانجا بود که محمد بن حنفیه[29] و ابن عباس[30] به امام حسین (ع) پیشنهاد کردند بجای کوفه به سمت یمن حرکت کند.[31]در هنگام حرکت کاروان حسینی در منطقه تنعیم مکه، کاروانی از یمن، اموالی را برای یزید به شام می برد. امام حسین(ع) اموال این کاروان را مصادره کرد و کرایه صاحبان شتر را که خواهان بازگشت بودند، داد و از بقیه خواست، در صورت تمایل حضرت را همراهی کنند. نوشته اند سه نفر از آنها به کربلا آمدند.[32]
منابع
ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران 1355 ش.
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385-1387/1965-1967، بیروت.
ابن اثیر، الکامل.
ابن اعثم کوفی، الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991.
ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، بیروت، دارالا¸فاق الجدیده.
ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، 1328ق.
ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، 1376ق /1957م.
ابن هشام، محمد، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالقلم؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق.
اهدلی، محمد، نثرالدرالمکنون، قاهره، مطبعة زهران؛ بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، 1396ق /1976م.
بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1866م.
بلاذری، جمل من أنساب الاشراف، ج3، ص374، دارالفکر، بیروت.
بیهقی، احمد، دلائل النبوة، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1405ق /1985م.
بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، فروغی.
حدیثی، نزار عبداللطیف، اهل الیمن فی صدر الاسلام، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر.
حمزة اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دارمکتبة الحیاة.
حمیدالله، محمد، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشدة، بیروت، دارالنفائس.
رازی، احمد، تاریخ مدینة صنعاء، به کوشش حسین بن علی عبدالله عمری، صنعاء، 1401ق /1981م.
سهیلی، عبدالرحمان، الروض الانف، به کوشش عبدالرحمان وکیل، بیروت، 1387ق /1967م.
شجاع، عبدالرحمان عبدالواحد، الیمن فی صدر الاسلام، دمشق، دارالفکر.
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1382 – 1387 / 1962 - 1967.
علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین.
عاملی سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، دارالحدیث، قم چاب اول 1385ه ش.
قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، 1383ق /1963م.
مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1317ش.
مصعب بن عبد الله زبیری، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره 1953.
مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893م.
مسعودی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1966م.
مقرم عبد الرزاق، مقتل الحسین، دارالکتاب الاسلامی، بیروت.
مقریزی، احمد، امتاع الاسماع، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، 1941م.
نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمةعباس زریاب، تهران، 1358ش.
پی نوشت
[1] مسعودی، مروج. . . ، ج2، ص210؛ حمزه، ص109؛ رازیی، ص37
[5] طبری ج2ص148؛ ابن اثیر، ج1ص451؛ ابن هشام، ج1ص71
[7] بیهقی، احمد، ج4، ص391
[8] طبری، ج2ص 255-257؛ ابن هشام، ج1ص 71-72؛ ابن سعد، ج1، ص260؛ مسعودی، التنبیه. . . ، 259؛ مجمل، 251-252؛ مقریزی، ج1ص535؛ اهدلی، 61
[12] طبری، ج3ص158؛ ابن اثیر، 2ص304؛ سهیلی، ج1ص315؛ علی، 3/528
[18] رازی، 26؛ ابن حبیب، 317؛ طبری، ج2ص125-126؛ سهیلی، ج1ص227
[21] طبری، 3/229، 236؛ قلقشندی، ج5 ص46
[24] تاریخ یعقوبی: ج2، ص167
[25] الغارات، ج2، ص554و ص591-602؛ یعقوبی، ج2، ص197؛ طبری، ج3، ص106-107؛ ابن ابی الحدید، ج2، ص6
[26] نسب قریش، مصعب بن عبدالله زبیری، ص439؛ الغارات، ج2، ص598-600وج2، ص653-656؛ ابن اعثم کوفی، ج4، ص231
[27] الغارات، ج2، ص614-616.
[28] الغارات، ج2، ص621؛ مروج الذّهب، مسعودی، ج3، ص211
[29] مقرم، مقتل الحسین، ص167
[30] بلاذری، ج3، ص374؛ مقرم، مقتل الحسین، ص168
[31] بلاذری، أنساب الاشراف، ج3، ص374؛ مقرم، مقتل الحسین، ص168
[32] بلاذری، ج3، ص376