ماهان شبکه ایرانیان

برخورد پیامبر اسلام (ص) با ایجاد رعب و وحشت در مردم (۲)

در شماره گذشته به مواردی از برخورد پیامبر اسلام (ص) با کسانی که به شکلهای مختلف در جامعه اسلامی به ایجاد رعب و وحشت می پردازند، اشاره شد و این نکته را متذکر گشتیم که چنین کاری که امروزه توسط گروه های تکفیری انجام می شود، با سیره نبوی (ص) در تضاد کامل است

اشاره

در شماره گذشته به مواردی از برخورد پیامبر اسلام (ص) با کسانی که به شکلهای مختلف در جامعه اسلامی به ایجاد رعب و وحشت می پردازند، اشاره شد و این نکته را متذکر گشتیم که چنین کاری که امروزه توسط گروه های تکفیری انجام می شود، با سیره نبوی (ص) در تضاد کامل است. بنابراین، نباید چنین افرادی را از جمله مسلمین و طرفداران اسلام شناخت. اینک ادامه این بحث را پی می گیریم.

حرمت کشتن کافر اظهار کنندۀ اسلام

از نگاه دین مبین اسلام، هر کس، در هر جا، حتی در جنگ، به ظاهر شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اسلام (ص) بدهد، مسلمان محسوب شده، خون و مالش در امان است و کسی حق تعرض به او را ندارد. این چیزی است که پیامبر (ص) به اصحاب خویش آموزش داده اند.

«اسامة بن زید» می گوید: رسول الله (ص) ما را به سوی قبیله حُرقات فرستاد. صبح زود بر آنان یورش بردیم و آنها را شکست دادیم. من و یک انصاری به مردی از آنان رسیدیم. هنگامی که بر او مسلط شدیم، گفت: «لا إله إلا الله»، پس مرد انصاری دست نگهداشت؛ ولی من آنقدر به او نیزه زدم که کشته شد. هنگامی که به مدینه آمدیم و خبر به نبی اکرم (ص) رسید، فرمود: ای اسامه! بعد از اینکه «لا إله إلا الله» گفت، او را کشتی؟ عرض کردم: او برای نجاتش شهادت داد. رسول خدا (ص) همواره این جمله را تکرار می کرد که من آرزو کردم ای کاش قبل از آن روز مسلمان نشده بودم.[1]

علمای اهل سنت از این روایت چنین برداشت کرده اند که حدیث دلیل بر قبول اعمال ظاهری و حکم کردن بر اساس مقتضای ظاهر است، چنان که «ابن حجر» به این مسئله اشاره کرده است.[2] «بغوی» نیز در کتاب «شرح السنّه» ذیل همین روایت می نویسد: «و فی الحدیث دلیل علی أنّ أمور الناس فی معاملة بعضهم بعضاً إنما تجری علی الظاهر من أحوالهم دون باطنها؛ [3] این حدیث دلیل بر آن است که مردم در زندگی و معامله با یکدیگر باید بر ظاهر احوالشان حکم جاری کنند، نه بر باطن آنها.»

لازم به یادآوری است که تکفیر یک مسئله شرعی است که به دست خدا و رسولش می باشد و کسی حق ندارد مسلمانی را متهم به کفر کند، مگر اینکه دلیل شرعی قطعی بر تکفیر داشته باشد. «شهرستانی» در خصوص مسئله شرعی بودن آن می گوید: «لأن التکفیر حکمٌ شرعیٌ.»[4] «امام قرانی» نیز معتقد است کفر یک مسئله شرعی است، نه عقلی.[5] «ابن حجر هیثمی» نیز در این باره می گوید: «التکفیر حکم شرعی سببه جحد؛[6]تکفیر حکم شرعی است که سببش انکار است.»

«ابن تیمیه» ،که به عنوان رهبر فکری و عقیدتی وهابیت شهرت گرفته است، نیز تکفیر را یک مسئله فقهی دانسته و معتقد است که تکفیر حق الله است و کسی حق ندارد هیچ کسی را کافر بداند و به این حق خداوند تجاوز کند و مسئله تکفیر از جمله مسائلی است که فقط خدا و پیامبرش می توانند در مورد آن اظهار نظر کنند. وی در کتاب «الاستغاثه» می گوید: اهل علم و سنت مخالفین خود را تکفیر نمی کنند، هرچند آن مخالف این اهل علم و سنت را تکفیر کند؛ زیرا کفر حکم شرعی است، پس انسان حق ندارد در این مورد مقابله به مثل کند و او را تکفیر نماید، همچنان که کسی تو را تکذیب کند و یا به اهلت تجاوز کند، تو حق نداری او را تکذیب و یا به اهلش تجاوز کنی؛ چون کذب و زنا حق الله است. تکفیر نیز حق الله است و هیچ کس حق تکفیر ندارد؛ مگر اینکه خداوند و رسولش شخصی را تکفیر کنند. همچنین تکفیر شخص معین و جواز قتل او بستگی به این دارد که از طرف رسول خدا (ص) دلیلی در این مورد به دست ما برسد که تکفیر او جایز است؛ وگرنه هر کسی که جاهل به دین است، تکفیر نمی شود.[7]

وی در جای دیگر می گوید: وجوب و تحریم، ثواب و عقاب، تکفیر و تفسیق، کار خدا و رسولش می باشد و کسی در این خصوص نمی تواند دخالت کند.[8] همچنین در جای دیگر می گوید: «فلیس لأحد أن یکفر احداً من المسلمین و ان أخطأ و غلط حتی تقام علیه الحجة و تبین له المحجة؛[9]  هیچ کس حق ندارد که احدی از مسلمانان را تکفیر کند، هرچند خطا و اشتباه کرده باشد؛ مگر اینکه دلیل بر تکفیرش اقامه شود و راه برای او روشن گردد.»

«ابن عثیمین» از علمای بزرگ وهابیت نیز تکفیر را حق خدا و رسولش دانسته و معتقد است: کسی که دیگری را تکفیر کند، درحقیقت خود آن شخص، کافر است. وی در این مورد می گوید: کسانی که مسلمانان را تکفیر می کنند، شکی نیست که آنها جزء کفار هستند؛ زیرا پیامبر (ص) خبر داده است که کسی که به برادر خود بگوید: ای کافر! به یکی از آن دو بر می گردد. اگر کسی که تکفیر شده واقعاً کافر باشد، پس او کافر است؛ اما اگر آن شخص در واقع کافر نبود، گوینده کافر است. بنابراین انسان باید زبان و قلبش را از تکفیر مسلمانان نگهدارد و این تکفیر حق خدا و رسول اوست و هر کس را (خدا و پیامبر (ص)) تکفیر کنند، آن شخص کافر است، هرچند نزد ما مسلمان باشد و هر کس را تکفیر نکنند، او مسلمان است، هرچند کسی بگوید آن شخص کافر است.[10]

بنابراین با دقت در روایات و سیره پیامبر (ص) در برخورد با کافری که اظهار اسلام می کند، حال و کردار ناپسند تکفیریها و افراد تندور مانند داعشیان که مسمانان را بدون دلیل به کفر متهم کرده، خون و مال و ناموس آنها را بر خود حلال می دانند، روشن است.

پیامبر (ص) و مجازات قاتلان و جانیان

در روایات معتبری درباره برخورد تند پیامبر (ص) با کسانی که بدون دلیل، چوپانی بی گناه را کشته و چشم او را کور و بدن او را مثله کرده و شتران وی را به سرقت بردند، چنین آمده است که حضرت بعد از شنیدن این خبر دستور داد تا آنان را به اشد مجازات قصاص کنند. «بخاری» نقل کرده است: «حدثنا قُتَیبَه بن سَعِیدٍ حدثنا حَمَّادٌ عن أَیوبَ عن أبی قِلَابَه عن أَنَسِ بن مَالِک أَن رَهْطًا من عُکلٍ أو قال عُرَینَه و لا أَعْلَمُهُ إلا قال من عُکلٍ قَدِمُوا الْمَدِینَه فَأَمَرَ لهم النّبی صلّی الله علیه و سلّم بِلِقَاحٍ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یخْرُجُوا فَیشْرَبُوا من أَبْوَالِهَا وَ أَلْبَانِهَا فَشَرِبُوا حتی إذا بَرِئُوا قَتَلُوا الرَّاعِی وَ استَاقُوا النعَمَ فَبَلَغَ النّبی صلّی الله علیه و سلّم غُدْوَه فَبَعَثَ الطَّلَبَ فی إِثْرِهِمْ فما ارْتَفَعَ النَّهَارُ حتی جِیءَ بِهِمْ فَأَمَرَ بِهِمْ فَقَطَعَ أَیدِیهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ وَ سَمَرَ أَعْینَهُمْ فَأُلْقُوا بِالْحَرَّه یسْتَسْقُونَ فلا یسْقَوْنَ؛ [11] انس بن مالک می گوید: عده ای از طایفه عُکل یا عُرینه به مدینه آمدند (و از آب و هوای آن، بیمار شدند) رسول الله (ص) دستور داد تا خود را به شتران شیری برسانند و از شیر و ادرار آنان بخورند. آنان چنین کردند و از بیماری شفا یافتند. پس از آن، چوپان رسول الله (ص) را کشتند و شتران را با خود بردند. حضرت صبح زود (از این جنایت) با خبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقیب کنند. چند ساعتی از روز نگذشته بود که آنان را اسیر کرده، خدمت ایشان آوردند. آن حضرت دستور داد تا دست و پایشان را قطع و چشمهایشان را کور کنند و آنان را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند (دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگی درخواست آب کردند؛ ولی کسی به آنان آب نداد.»

در روایات دیگر اشاره شده است که شخص کشته شده، شتربان شترهای پیامبر (ص) بود که این جانیان تازه مسلمان شده مرتکب این جنایت گشتند و بعد مرتد شدند.

«ترمذی» این روایت را به این صورت نقل کرده است: «حدثنا الْحَسَنُ بن محَمَّدٍ الزَّعفَرَانِی حدثنا عَفَّانُ بن مُسْلِمٍ حدثنا حَمَّادُ بن سَلَمَة حدثنا حمَیدٌ وَ قَتَادَة وَ ثَابِتٌ عن أَنَسٍ: أَنَّ نَاسًا من عُرَینَه قَدِمُوا الْمَدِینَة فَاجْتَوَوْهَا فَبَعَثَهُمْ رسول اللَّهِ صلّی الله علیه و سلّم فی إِبلِ الصدَقَة و قال: أشربوا من أَلْبَانِهَا وَ أَبْوَالِهَا فَقَتَلُوا رَاعِی رسول اللَّهِ صلّی الله علیه و سلّم وَ اسْتَاقُوا الْإِبِلَ وَ ارْتَدُّوا عن الْإِسْلَامِ فأتی بِهِم النّبی صلّی الله علیه و سلّم فَقَطَعَ أَیدِیهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ من خلَافٍ وَ سمَرَ أَعینَهُمْ وَ أَلْقَاهُمْ بِالْحَرَّه.»[12]

در مضمونی دیگر به مسلمان و مؤمن بودن شتربان نیز اشاره شده است. «طبرانی» از «عبدالله بن عمر» نقل می کند: «أن نَاسًا أَغَارُوا علی إِبِلِ النبی صلّی اللَّهُ علیه و سلّم فَاسْتَاقُوهَا وَ ارْتَدُّوا عَنِ الإِسْلامِ وَ قَتَلُوا رَاعِی رسول اللَّهِ صلّی اللَّه علیه و سلّم مُؤْمِنًا فَبَعَثَ النّبی صلّی اللَّهُ علیه و سلّم فی آثَارِهِمْ فَأُخِذُوا فَقَطَعَ أَیدِیهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ وَ سمَلَ أَعینَهُمْ؛[13] عده ای شتران پیامبر (ص) را غارت کرده، آنها را به سرقت بردند و از اسلام برگشتند و شتربان حضرت را که مؤمن بود، کشتند، پس پیامبر (ص) عده ای را به دنبال آنها فرستاد تا دستگیر شدند و حضرت دست و پای آنها را برید و چشمان آنان را کور کرد.»

در نقلهای دیگر نیز آمده است که شتربان مسلمان را مثله و چشمان او را کور کرده بودند. در «صحیح مسلم» از انس بن مالک نقل شده است: «إنما سَمَلَ النّبی صلّی الله علیه و سلّم أَعینَ أُولَئِک لِأَنَّهُمْ سَمَلُوا أَعْینَ الرِّعَاءِ؛[14] همانا پیامبر (ص) چشمان آنان را کور کرد؛ چون آنها چشم چوپان را کور کرده بودند.»

در «سنن بیهقی» نیز نقل شده است: «أنس بن مالک - رضی الله عنه - أن النبی صلّی الله علیه و سلّم إنما مَثَلَ بِهِم لأنهم مَثَلُوا بالرّاعی.»[15] در این روایات دیده می شود که یک عده که مسلمان نیز بودند، بر مسلمان دیگری حمله کرده و او را به بدترین شکل به قتل رساندند و شتران او را که به عنوان امانت در دست او بود، به غارت بردند و پیامبر (ص) با آگاه شدن از این موضوع، دستور داد تا آنها را پیدا کرده و به مجازات برسانند که بعد از گرفتن آنها، حضرت دست و پای آنان را برید و چشمان آنان را کور و سپس رها کرد تا بمیرند.

ممکن است برخی در خصوص این روایت اشکال کنند که مجازات پیامبر (ص) به خاطر ارتداد آنها بود، نه کشتار و غارت؛ اما در پاسخ باید بگوییم: همچنان که در برخی روایات نیز نقل شد، علت قطع دست و پا و کور کردن آن متجاوزان، مثله کردن و نابینا کردن شتربان بود، نه به خاطر ارتداد؛ چون حکم ارتداد فقط کشتن است، نه مثله کردن، همچنان که «شنقیطی» این اشکال را مطرح کرده و چنین پاسخ می دهد: «و التحقیق فی الجواب هو أنه صلّی الله علیه و سلّم فعل بهم ذلک قصاصاً و قد ثبت فی صحیح مسلم و غیره أنه إنما سمل أعینهم قصاصاً لأنهم سملوا أعین رعاه؛ [16] تحقیق در جواب مسئله این است که این کار پیامبر (ص) به خاطر قصاص آنان بوده است. در صحیح مسلم نیز نقل شده است که چشم آنان را به خاطر قصاص کور کرد؛ زیرا آنان چشم چوپان را کور کردند.»

«ابن قیم» نیز این قصاص را به خاطر جانی بودن آن عده دانسته و می گوید: «و أنه یفعل بالجانی کما فعل فإنهم لما سملوا عین الراعی سمل أعینهم؛ [17]با جانی همانگونه رفتار می شود که پیامبر اکرم (ص) انجام داد؛ آنها چشم شتربان را کور کردند و حضرت نیز چشم آنها را کور کرد.»

کشتار در مناطق دارای مسجد و شعائر اسلامی

در روایات نقل شده است که وقتی پیامبر (ص) لشکری را برای جنگ می فرستاد، پیوسته آنان را از جنگ و کشتار در مناطقی که مسجد وجود دارد و یا صدای اذانی از آنجا بلند می شود، نهی می کرد. «ابن ابی شیبه» نقل می کند: «حدثنا بن عیینه عن عبدالملک بن نوفل بن مساحق عن رجل من مزینة عن أبیه قال: کان النّبی صلّی الله علیه و سلّم إذا بعث سریة قال لهم: إذا رأیتم مسجداً أو سمعتم مؤذّناً فلا تقتلوا أحداً؛[18] وقتی پیامبر (ص) سپاهی را راهی جنگی می کرد، به آنها می فرمود: اگر مسجدی را دیدید و یا صدای مؤذنی را شنیدید، کسی (از اهل آنجا) را نکشید». «ابن حجر» نیز این روایت را نقل کرده است و درباره سند آن می نویسد: «قال: کان رسول الله إذا بعث جیشاً أو سریة یقول لهم: إذا رأیتم مسجداً، أو سمعتم مؤذناً فلا تقتلوا [أحداً]. خرجه الإمام أحمد و أبو داود و النسائی و الترمذی و قال: حَسَنٌ [19]غَریبٌ.»[20]این روایت را احمد، ابو داود، نسایی و ترمذی نقل کرده اند و ترمذی گفته که سند این روایت حسن و غریب است.»

از این روایت استفاده می شود که مسجد و صدای اذان از شعائر دین اسلام و نشانه وجود مسلمان در آن محل و منطقه است، پس تعرض به چنین اماکنی ممنوع است.

«ملا علی قاری» در خصوص این روایت می نویسد: «فقال: «إذا رأیتم مسجداً أو سمعتم مؤذناً»؛ أی: إذا حققتم علامة فِعلیة أو قولیة مِن شعائر الإسلام «فلا تقتلوا أحداً»؛ أی: حتی تمیزوا المؤمن من الکافر؛ [21]معنی اینکه پیامبر (ص) فرمود: زمانی که مسجدی را دیدید و یا صدای موذن را شنیدید، این است که وقتی برای شما یک نشانه فعلی یا قولی درباره شعائر اسلامی روشن شد، احدی را نکشید تا اینکه مؤمن و کافر را از همدیگر تشخیص بدهید.»

«شوکانی» در این خصوص می گوید: «و فی هذا الحدیث وَ اَلَّذِی بَعْدَهُ دَلِیلٌ علی جَوَازِ الْحُکمِ بِالدَّلِیلِ لِکوْنِهِ صلّی الله علیه و سلّم کفَّ عن الْقِتَالِ بِمُجَرَّدِ سَمَاعِ الْأَذَانِ وَ فِیهِ الْأَخْذُ بِالْأَحْوَطِ فی أَمْرِ الدِّمَاءِ لِأَنَّهُ کفَّ عَنْهُمْ فی تلْک الْحالِ مع احْتِمَالِ أَنْ لا یکونَ ذلک علی الْحقِیقَه... قوْلُهُ: إذَا رَأَیتُمْ مَسْجِدًا فیه دَلِیلٌ علی أَنَّ مُجَرَّدَ وُجُودِ الْمَسْجِدِ فی الْبَلَدِ کافٍ فی الاسْتِدْلالِ بِهِ علی إسْلامِ أَهْلِهِ وَ إِنْ لم یسْمَعْ منهم الْأَذَان لِأَن النبی صلّی الله علیه و سلّم کان یأْمُرُ سَرَایاهُ بِالاکتِفَاءِ بِأَحَدِ الْأَمرَینِ إما وُجُودُ مَسْجِدٍ أو سَمَاعُ الْأَذَانِ؛ [22]این روایت دلیل بر جواز حکم کردن با دلیل و برهان است؛ زیرا پیامبر (ص) از کشتار به مجرد شنیدن اذان باز داشته است و از این روایت باز برداشت می شود که در امر خونریزی باید با احتیاط رفتار کرد؛ زیرا حضرت از جنگ در این موقع نهی کرده است؛ چون احتمال می رود که جنگ آنها در این مکان، جنگ واقعی (جنگ با کفار ) نباشد و اینکه پیامبر (ص) فرموده است: اگر مسجدی را دیدید، این نیز بر این امر دلالت دارد که وجود مسجد در شهری، دلیل بر اسلام اهل آن شهر است، هرچند صدای اذانی نیز شنیده نشود؛ چون پیامبر (ص) لشکریان را امر می کند که از جنگ و کشتار به خاطر دو چیز اجتناب کنند: یکی وجود مسجد و دیگری صدای اذان.»

همچنین نقل شده است که پیامبر (ص) در زمان جنگ، برای یورش به دشمن، شب تا صبح صبر می کردند؛ اگر صدای اذانی از آن منطقه بلند می شد، به آنها حمله نمی کردند. «بخاری» نقل کرده است: «أَنَساً رضی الله عنه یقول: کان رسول اللَّهِ صلّی الله علیه و سلّم إذا غَزَا قَوْمًا لم یغِرْ حتی یصبِحَ فإِنْ سمع أَذَانًا أَمْسَک وَ إِنْ لم یسْمَعْ أَذَانًا أَغَارَ بَعْدَ ما یصْبِحُ؛ [23]انس می گوید: هرگاه پیامبر (ص) با قومی جنگ داشت، تا صبح بر آنان یورش نمی برد. اگر صدای اذانی را می شنید، دست از جنگ می کشید و اگر صدای اذانی نمی شنید، بر آنان بعد از صبح یورش می برد.» «مسلم» نیز این روایت را نقل کرده، در ادامه می گوید: پیامبر (ص) در یکی از جنگها صدای شخصی را شنید که دارد تکبیر (الله اکبر) می گوید، پس فرمود: او طبق فطرتش تکبیر گفت. بعد آن شخص شهادتین را گفت. بعد حضرت فرمود: او از آتش نجات پیدا کرده است. بعد دیدند که آن شخص یک چوپان است.[24]

در روایات دیگر نیز با عبارات مختلف این قضیه نقل شده است: «کان رسول اللَّهِ صلّی الله علیه و سلّم یُغِیرُ علی الْعدُوِّ عِنْدَ صَلاَةِ الصُّبْحِ فَیسْتَمِعُ فَإِنْ سمع أَذَانا أَمسَک وَ إِلَّا أَغارَ.»[25]

پیامبر (ص) با این روش در حقیقت می خواست ثابت کند که در خونریزی، حتی در زمان جنگ باید جانب احتیاط را رعایت کرد تا مبادا شخص مسلمانی بدون دلیل کشته شود. به عبارت دیگر، حتی در مناطق دشمن نشین نیز باید مواظب بود که هر کجا شعائر اسلام وجود دارد، مبادا خون یک مسلمان (هرچند تازه مسلمان) ریخته شود.

«ملا علی قاری» در این خصوص می نویسد: «لأنه کان فرق ما بین بلد الکفر و بلد الإسلام؛[26] پیامبر (ص) با این کار در حقیقت بین بلاد کفر و اسلام فرق می گذاشت.» وی در جای دیگر می نویسد که علت صبر پیامبر (ص) تا صبح به این خاطر بود که حال افراد آن منطقه با اذان و شعائر اسلامی مشخص شود. [27]وی همچنین اشاره می کند که اذان مانع از یورش بر آن منطقه است؛ چون دلیل بر اسلام اهل آن می باشد و شهادتین گفتن نیز موجب مسلمان شدن است.[28]

«نووی» نیز در ذیل این روایت می نویسد: «الامساک عن الإغارةِ عَلَی قومٍ فی دارِ الکفر اذا سمع فیهم الاذان؛ [29]این کار پیامبر (ص) به خاطر این است که از یورش به قومی که در دار کفر زندگی می کنند؛ اما بین آنان اذان شنیده می شود، باید خوداری کرد.»

بر این اساس، سنت نبوی (ص) در سرزمینهایی که در آن شعائر اسلامی دیده می شود، اجتناب از کشتار اهل آن منطقه است؛ اما مدعیان پیروی از سنت نبوی (ص) مانند گروه های تکفیری، به مناطق دارای شعائر اسلامی مانند عراق، سوریه و... یورش برده، آن را اشغال کرده و حکم تکفیر مسلمانان آن مناطق را صادر می کنند و آنها را از دم تیغ می گذرانند و شعائر دینی مانند مساجد را نیز تخریب و حتی به مردم درون این مساجد نیز رحم نمی کنند و با عملیاتهای انتحاری آنها را قتل و عام می کنند.

آنها با تکیه بر سلاح، نه تنها موجب رعب و وحشت در جامعه اسلامی می شوند؛ بلکه خون بی گناهان؛ اعم از زن و کودک را بر خود حلال می کنند و شکی نیست که این اعمال با سنت و سیره پیامبر اسلام (ص) در تضاد کامل است.

پی نوشت

[1] صحیح بخاری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج نیسابوری (متوفای 261ق)، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 1555: «أخبرنا أبو ظبْیانَ قال: سمعت أُسَامَةَ بن زَیدٍ رضی الله عنهما یقول: بَعَثَنَا رسول اللَّهِ إلی الْحُرَقَةِ فَصَبَّحْنَا الْقَوْمَ فَهَزَمْنَاهُمْ وَ لَحِقْتُ أنا وَ رَجُلٌ من الْأَنْصَارِ رَجُلًا منهم فلما غَشِینَاهُ قال: لَا إِلَهَ إلا الله، فَکفَّ الْأَنْصَارِی عنه فطَعَنْتُهُ برُمْحِی حتی قَتَلْتُهُ فلما قَدِمْنَا بَلَغَ النّبی فقال: یا أُسامَةُ أَ قتَلْتَهُ بَعْدَ ما قال: لَا إِلَهَ إلا الله؟ قلت: کان مُتَعَوِّذًا فما زَالَ یکرِّرُهَا حتی تَمَنَّیتُ أَنِّی لم أَکنْ أَسْلَمْتُ قبل ذلک الْیوْمِ.»

[2] فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل عسقلانی (متوفای 852ق)، تحقیق: محب الدین الخطیب، دار المعرفة، بیروت، ؟ ؟؟ ج 1، ص 77: «و فیه دلیل علی قبول الأعمال الظاهرة و الحکم بما یقتضیه الظاهر.»

[3] شرح السنة، حسین بن مسعود بغوی (متوفای 516ق)، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - محمد زهیر الشاویش، المکتب الإسلامی، دمشق - بیروت، چاپ دوم، 1403ق/ 1983م، ج 1، ص70.

[4] الملل و النحل، محمد بن عبد الکریم شهرستانی، تحقیق: محمد سید گیلانی، دار المعرفة، بیروت، 1404ق، ج 1، ص 203-

[5] الفروق أو أنوار البروق فی أنواء الفروق (مع الهوامش)، أبو العباس أحمد بن إدریس الصنهاجی قرافی، تحقیق: خلیل المنصور، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1418ق/ 1998م، ج 4، ص 298: «کان لیس من الأمور العقلیة بل هو من الأمور الوضعیة الشرعیة.»

[6] الصواعق المحرقة علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی، تحقیق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی - کامل محمد الخراط، مؤسسة الرسالة، بیروت، چاپ اول، 1417ق/ 1997م، ج 1، ص 132-

[7] الاستغاثة فی الرد علی البکری، أحمد عبد الحلیم ابن تیمیه، تحقیق: عبدالله بن محمد السهلی، دار الوطن، ریاض، چاپ اول، 1417ق، ج 1، ص 381: «هذا کان أهل العلم والسنة لا یکفرون من خالفهم و إن کان ذلک المخالف یکفرهم لأن الکفر حکم شرعی فلیس للإنسان أن یعاقب بمثله کمن کذب علیک و زنی بأهلک لیس لک أن تکذب علیه و تزنی بأهله لأن الکذب و الزنا حرام لحق الله وکذلک التکفیر حق لله فلا یکفر إلا من کفره الله و رسوله وأیضا فإن تکفیر الشخص المعین و جواز قتله موقوف علی أن تبلغه الحجة النبویة التی یکفر من خالفها و إلا فلیس کل من جهل شیئا من الکفر»

[8] کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، أحمد عبد الحلیم ابن تیمیه، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، ج 5، ص 554: «فان الایجاب و التحریم و الثواب و العقاب و التکفیر و التفسیق هو إلی الله و رسوله لیس لأحد فی هذا حکم.»

[9] همان، ج 12، ص 501-

[10] شرح ریاض الصالحین، محمد بن صالح بن محمد العثیمین ( متوفای 1421ق)، دار الوطن للنشر، ریاض، 1426 ق، ج 6، ص 479-

[11] صحیح بخاری، ج 6، ص 2496-

[12] سنن ترمذی، ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی السلمی (متوفای 279 ق)، تحقیق: أحمد محمد شاکر و آخرون، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 1، ص 106-

[13] المعجم الکبیر، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب طبرانی (متوفای 360ق)، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، مکتبة الزهراء، موصل، چاپ سوم، 1983م، ج 12، ص 324-

[14] جامع الصحیح، مسلم بن الحسین، دارالفکر، بیروت، بی تا، ج 3، ص 1298-

[15] سنن البیهقی الکبری، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبکر بیهقی (متوفای 458ق)، تحقیق: محمد عبد القادر عطاء، مکتبة دار الباز، مکة مکرمه، 1414ق/1994م، ج 9، ص70.

[16] أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، محمد الأمین بن محمد بن المختار شنقیطی (متوفای 1393ق)، تحقیق: مکتب البحوث و الدراسات، دار الفکر للطباعة و النشر، بیروت، 1415ق/1995م، ج 1، ص 401-

[17] زاد المعاد فی هدی خیر العباد، شمس الدین ابو عبدالله محمد بن أبی بکر أیوب زرعی دمشقی (مشهور به ابن قیم جوزی، متوفای 751ق)، تحقیق: شعیب الأرناؤوط - عبدالقادر الأرناؤوط، مؤسسة الرسالة - مکتبة المنار الإسلامیة، بیروت - کویت، چاپ چهاردهم، 1407ق، ج 3، ص 286-

[18] المصنف فی الأحادیث و الآثار، ابوبکر عبدالله بن محمد بن أبی شیبة (متوفای 235 ق)، تحقیق: کمال یوسف الحوت، مکتبة الرشد، ریاض، چاپ اول، 1409ق، ج 6، ص 477-

[19] « روایت حسن غریب نزد ترمذی همچنان که مبارک فوری گفته: روایتی است که رجال آن همه ثقه باشند و منظور از آن، روایتی است که طریق آن کم است و فقط از یک طریق روایت شده و طرق آن متعدد نیست؛ ولی راوی آن مورد اعتماد است.» تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، أبو العلا محمد عبدالرحمن بن عبدالرحیم مبارک فوری (متوفای 1353ق)، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 324-

[20] فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج 3، ص 441-

[21] مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی ملا علی القاری (متوفای 1014ق)، تحقیق: جمال عیتانی، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1422ق، ج 7، ص 443-

[22] نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، محمد بن علی بن محمد شوکانی (متوفای 1255ق)، دار الجیل، بیروت، 1973م، ج 8، صص 69 – 70.

[23] صحیح بخاری، ج 3، ص 1077-

[24] صحیح مسلم، ج 1، ص 288-

[25] شرح معانی الآثار، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة طحاوی حنفی (متوفای 321ق)، تحقیق: محمد زهری النجار، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1399ق، ج 3، ص 208-

[26] عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد عینی (متوفای 855ق)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، ص 118-

[27] همان، ج 14، ص 214-

[28] همان، ج 5، ص 118-

[29] شرح النووی علی صحیح مسلم، محیی الدین أبو زکریا یحیی بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام نووی (متوفای 676ق)، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1392ق، ج 4، ص 84-

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان