خبرگزاری فارس: :باد برگهای پنجهای شکل نارنجی و اخرایی را از پیش پای رهگذران خیابان 15 خرداد میشوراند. درست مثل گاریچیها که با هیاهوی همیشگی مشتریهای سمج راستهها را کنار میزنند و برای بارشان کوچه باز میکنند. در ازدحام بده بستانهای همیشگی بازار، حرجی به خریدار و کاسبها نیست اگر ندانند جایی قدم گذاشتهاند که هر متر آن برای خودش تیره و تبار و قصهای دارد.
بازار تهران با آن معبرهای بههمپیچیدهاش هزارتویی از روایتها و حکایتهایی است که کمی پیشتر، پیشینیانمان در آنها نفس کشیده و روزگار گذراندهاند. گاهی یک جرقه ساده در همین راستهها و گذرها خرمنسوزانی راه انداخته که سرنوشت مردمان این مرزوبوم را به راهی دیگر انداخته است. بستنشینیهای معروفی که رد آنها در تاروپود تاریخ معاصر بهجامانده از همین دست اتفاقهاست.
در روزگاری که مردم رسانههای همدیگر بودند «بست نشستن» علما خبری بود که مثل توپ صدا میکرد و تداومش دودمان استبداد را به باد میداد. پلههای مسجد امام بازار تهران و صحن 4 ایوانی آن در سکوت هرروزهشان نظارهگر مشتریهایی هستند که با سرعتی سرسامآور از کنارشان رد میشوند. اگر طالب و خریدار باشیم این گذرها و مسجدها با کنجها و بستهایشان راهنمای خوبی برای راه پیدا کردن به دل این رویدادهای تاریخی میشوند.
امروز سالروز رحلت آیت الله محمد طباطبایی از رهبران مشروطه خواه تهران در عصر مظفری است. روحانی پرآوازهای که به همراه آیت الله بهبهانی به سیدین سندین مشهور شدند و بر علیه ظلم و جور زمانه شان شوریدند و با بستنشینی و مهاجرتشان از تهران، راه به ثمر رساندن مشروطه را هموار کردند.
شیخ فضلالله نوری (ردیف وسط، نفر دوم از چپ) و آیتالله طباطبایی (نفر پنجم)، در ایام بستنشینی در حضور مشروطهخواهان
مطالبات بی کم و کاست اجرا میشد
بستنشینی در دوره قاجار نطفهای بود که برای اعتراض به دستگاه حکومت بسته میشد. علما و چهرههای سیاسی پیشقراولان این حرکت بودند و پشتبند آنها مردم کوچهبازار به احترام آنها غیرت میکردند و با ترک خانه و کاشانهشان به صفوف بعدی این اعتراضها میپیوستند.
بستنشینی از دیرباز با واژه حرمت سروکار داشت. درواقع همین حرمتها باعث میشد جا و مکانی برای افرادی که بهنوعی درخطر بودند امن بهحساب بیاید. مساجد، صحن حرمهای مطهر ائمه، بقعههای امامزادگان و خانههای بزرگان دین و چهرههای سیاسی ازجمله اماکنی بود که شخص بستنشین بهنوعی به آنها پناهنده میشد. شیوه معمول بستنشینی هم به این شکل بود که شخص با درخواستی و یا صرفاً در امان ماندن از خطری که جانش را تهدید میکرد مدتی را در مکانی مقدس ماندگار میشد تا خواستهاش برآورده و یا خطر از جانش برطرف شود. برگهای تاریخ معاصر در گوش ما زمزمه میکنند که در بیشتر موارد، حکمرانان از این آتش زیر خاکستر پرهیز داشتند و قبل از اینکه کار این قائلهها بالا بگیرد مطالبات بستنشینها بی کموکاست اجرایی میشد و بستها با خیروخوشی شکسته میشدند.
تحصنکنندگان در مسیر سفارت انگلیس
خبر بست نشینی دهان به دهان میچرخید
بستنشینی در دوره قاجار معمولاً در مساجدی که در دل بازار بود اتفاق میافتاد. علت این امر هم این بود که بازار از صبح زود محل عبور و مرور و پاخور مردم میشد. «نصرالله حدادی» تهرانشناس میگوید مسجد امام و پلههای ورودی محوطه بیرونی آن جای ثابتی برای بستنشینی علما و مردم کوچه و بازار بوده است: «موقعیت مسجد امام در بازار تهران از اهمیت زیادی برخوردار بود. گاهی برای رد شدن از یک تیمچه و راستهبازار لازم بود مردم از حیاط و صحن مساجد و بهویژه این مسجد عبور کنند. علما و شخصیتهای سیاسی معمولاً گوشهای از همین صحنها و رواقها را برای بستنشینی انتخاب میکردند. بهاینترتیب خبر بست نشستن آنها مثل توپ صدا میکرد و دهانبهدهان میچرخید و بهاصطلاح امروزیها برای خودش تبدیل به خبر طراز اول شهر میشد. بهعنوانمثال بستنشینی بازاریها در اعتراض به اقدامات علاءالدوله و عسگر گاریچی بود. معترضان بستنشین همچنین خواهان عزل موسیو نوز بلژیکی نیز بودند. موسیو نوز توسط مظفرالدین شاه به وزارت کل گمرکات ایران رسیده بود و همین موضوع در کار بازاریان اختلالهایی ایجاد کرد. او همچنین در یک مهمانی بالماسکه لباس روحانیون را به تن کرد. با دست به دست گشتن این عکس بود که بازاریان در مسجد شاه قیام کردند و بست نشستند و خواستار برکناری او شدند و این کارشان به نتیجه هم رسید.»
عکس موسیو نوز (سمت راست) در لباس روحانیت، باعث اعتراض مردم شد
حدادی میگوید در این دوره مردم با پشتیبانی از علما اعتراضشان را نسبت به حاکمان بروز میدادند و این رابطه بیشتر وقتها اتفاق مبارکی را رقم میزد؛ «آن دوره خفقان زیادی در دستگاه حاکمیت وجود داشت. بستنشینی عملی پرخطر بهحساب میآمد چراکه فرد در سکوت با صدای بلند اعلام میکرد که ظلمی پا گرفته و تا این ستم برطرف نشود در همان وضعیت میماند و همه را از این ظلم و جور باخبر میکند.»
احقاق حق در کتابهای مستشاران
بستنشینی مثل مدالی بر سینه تاریخ مشروطه حمایل شده است. این نهضت که سرآغاز مطالبههای مردمی آزادیخواهان در دوره قاجار بود با این حرکت اعتراضی رنگ و بوی انقلابی به خود گرفت. مشهورترین این بستنشینیها به دوره مبارزاتی مشروطه خواهان علیه استبداد حاکم برمیگردد. جالب است بدانید مستشاران و سفیران کشورهای خارجی که در آن دوره مهمان سفارتخانههای ایران بودند این روش را بهعنوان نوعی از احقاق حق در کتابهایشان معرفی کردهاند.
خانم «بیدی شل» درباره تاریخ بستنشینی در ایران کتابی با همین مضمون دارد. او در کتاب خاطراتش درباره ایران مینویسد: «در ایران مجموعهای از قوانین وجود دارد، ولی غالباً هیچکدام از آنها اجرا نمیشوند، چون عمل ضایع کننده قدرت مثل حب و بغض، تحریکات مختلف، فساد و اعمالنفوذ دائماً در کار است و برای سنجش خوب و بدکارها مصالح گوناگون را بهجای قانون قرار میدهند. در چنین جامعهای وجود حق پناهندگی و بستنشینی اجتنابناپذیر است و میتواند یکی از روشهای حفاظت شخصی در برابر نارسائیهای قانونی در مقابل حکومت زور و استبداد بهحساب بیاید.»
ماجرای تحصن در سفارتخانه انگلیس واقعهای بود که از تاریخ 27 تیرماه 1285 نزدیک به 21 روزبه طول انجامید. این بستنشینی در محل سفارت بریتانیای تهران و در باغ قلهک انجام شد و با صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه به پایان رسید. پیشازاین بستنشینی، سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی و برخی دیگر از علما برای درخواستهای مردم ازجمله اخراج مستر نوز بلژیکی از دربار در صحن حرم سیدالکریم عبدالعظیم حسنی بست نشسته بودند. پس از شکسته شدن این بست، فشار و اختناق دربار بر بازاریان و علمای مساجد شدت گرفت که منجر به تحصن در سفارت انگلستان شد.
متعاقب کشته شدن یکی از طلاب معترض تهران به نام سید عبدالحمید، بازاریان تهران دکانهایشان را بستند و در مسجد جامع بازار بست نشستند تا خواستههایشان که عزل مستبدان بود اجرایی شود. به دستور عین الدوله صدراعظم، قوای قزاق مسجد را محاصره و از ورود آب و غذا به داخل آن جلوگیری کردند تا بست به این شکل بشکند. به این شکل بود که تمام اصناف بازار از صنف فرشفروش و آهنفروش تا صنف پنبهدوز و آجیلفروشان کار خود را تعطیل کرده و راهی سفارت انگلستان شدند. این بستنشینی، مشهورترین تحصن جمعی در تاریخ معاصر بهحساب میآید که درنهایت منجر به صدور فرمان مشروطیت از جانب مظفرالدین شاه شد و تاریخ معاصر را وارد دورهای جدید کرد.
امیرکبیر بساط سود جویان را برچید
بستنشینی، اما همیشه منشاء حقطلبانه نداشت. در دورهای که امیرکبیر برای پویایی علم و دانش تلاش میکرد و دانشجو به غرب میفرستاد عده زیادی از مردمان سودجو بستنشینی را سنگری برای تنبلی و تنپروریشان کرده بودند. نخستین کسی که بهطور جدی با بستنشینان سودجو در مسجد شاه مقابله کرد امیرکبیر بود. او فردی روشنبین بود و جامعه آگاه را باعث ترقی کشور میدانست. به همین دلیل نخستین مدرسه علوم فنی و مهارتی و پزشکی را در تهران راهاندازی کرد تا مردم با علمآموزی قدرت و آگاهی پیدا کنند و به این شیوه در مقابل استبداد قد علم کنند. امیرکبیر خیلی زود متوجه تنپروری و سودجویی در رفتار بستنشینان تهران شد و دستور داد این بساط را که در کنار پلههای مسجد شاه پا گرفته بود جمع کنند. پس از حکم او، عوام کمتر رو به بستنشینی میآوردند و در دورههای بعد، تنها این چهرههای سیاسی و مذهبی بودند که برای احقاق حقشان از دربار به تحصن و بستنشینی روی آوردند و اتفاقهایی مانند صدور فرمان مشروطیت را رقم زدند.
ماجرای پاسخ رندانه ملاعلی کنی به ناصرالدینشاه
در دوره ناصرالدینشاه روزبهروز به جرگه افرادی که به بستنشینی رو میآوردند اضافه میشد. بد نیست بدانید مردم کوچه و بازار عمل بستنشینی را مقدس میدانستند و به کسانی که در صحن حرم یا مسجدی بست مینشستند غذای نذری میرساندند تا در حق آنها هم دعا کنند. بهاینترتیب بسیاری از سود جویان و حتی مجرمان در این دوره به مساجد پناه میآوردند و بستنشین میشدند. ناصرالدینشاه از این بیم داشت که مردم در اعتراض به او به سفارتها پناهنده شوند. به همین خاطر نقاطی را معین کرده بود تا بستنشینها در آنجا اتراق کنند. یکی از مشهورترین اماکنی که افراد سودجو در آنجا به بستنشینی رو میآوردند کنار پلههای ورودی مسجد شاه بود.
بعد از سفر فرنگ، ناصرالدینشاه تصمیم به جمعکردن بساط بستنشینها گرفت. پس به این منظور نامهای با این مضمون به آیتالله ملا علی کنی نوشت: «شما که رئیس علما هستید حکم بدهید به رفع بستنشینی و آن را مهمل بگذارید.» پاسخ تاریخی و رندانه ملا علی کنی بیاندازه ناصرالدینشاه را عصبانی کرد. این عالم در نامهای به شاه صراحتاً نوشت: «گمانم این است که دولت باب عدالت را بازنماید تا جمیع ابواب بسته شود.»
بستنشینی بعد از دوره مشروطه و ممانعت کردن از آن، رفته رفته کمرنگ شد، اما حرمت و شجاعت علمایی که با این رویه باعث براندازی استبداد شدند باعث شد این واژه در تاریخ معاصر با احترامی همیشگی همراه شود.