ماهان شبکه ایرانیان

گفت‌وگو با محمدرضا یوسفی

یک مادربزرگ بی‌صلاحیت؛ رقیب قلدر لالایی!

محمدرضا یوسفی می‌گوید: ادبیات فولکلور یک رقیب قلدر به نام تلویزیون پیدا کرده که مادربزرگ همه شده اما صلاحیت مادربزرگ‌بودن را ندارد و نمی‌تواند فضای فرهنگی را به مخاطب خود انتقال بدهد.

یک مادربزرگ بی‌صلاحیت؛ رقیب قلدر لالایی!

این ‌نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا، درباره ضرورت حفظ لالایی‌ها و انتقال آن‌ها به نسل‌های بعدی اظهار کرد: باید ببینیم لالایی‌ها در سیستم و نظام اجتماعی کهن ما چطور به وجود آمده‌ و به چه دلایلی طول عمر داشته و ماندگار شده‌اند. اگر به آن روزگار نگاه کنیم به رابطه مادر با فرزندش می‌رسیم؛ در نظام‌های کهن و سنتی چون مادر مظهر آموزش و تربیت و همه نیازهای کودک محسوب می‌شد طبیعتا لالایی‌ها به شکل سنتی و از طریق روایت سینه‌ به سینه منتقل می‌شد. در واقع مادران جبرا این لالایی‌ها را یاد می‌گرفتند زیرا آن‌ها بخشی از تربیت و آموزش کودکان بودند. اما به مرور جامعه تغییر پیدا کرد و وارد دوران مدرن شد و معیارهای اولیه آموزش و تربیت تغییر کرد.

او افزود: تا دیروز مادربزرگ‌ها، خانواده، ایل و طایفه بودند که این فرهنگ‌ها را انتقال می‌دادند، اما امروزه این سنت‌ها نسبتا از بین رفته و محل ارجاع یک مادر روستایی هم سنت نیست؛ محل ارجاعش فرهنگ و مدرسه‌ای است که در آن تحصیل کرده است. در واقع محل ارجاع آموزش خانواده‌ها عوض شده و دیگر مادربزرگ‌ها و سنت‌ها و فرهنگ فولکلوریک مرجع نیستند و فرهنگ مدرنی جایگزین آن‌ها شده؛ هرچند فولکلور هنوز جایگاه دارد، اما این جایگاه بیشتر از منظر جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی و روان‌شناسی است.

یوسفی با بیان این‌که در ساختار کشورمان برای فرهنگ فولکلور متولی‌ای نداریم، اظهار کرد: دخترها و پسرها باید این فرهنگ را در مدرسه یاد بگیرند و جزء کتاب‌های درسی آن‌ها باشد. در واقع ضرورت علمی این مسائل باید برای دختر و پسری که مادر و پدر فردا هستند، توضیح داده شود. مدرسه‌ها جایگزین مناسبات مادرسالانه قدیم شده‌اند اما ضرورت انتقال فرهنگ‌ فولکلور شکل نگرفته است، در نتیجه مادرها لالایی‌ها را قبول ندارند و این باور غلط در آن‌ها شکل گرفته چون این‌ها مربوط به سنت هستند ضرورتی ندارند و امکانات دیگری مانند آموزش و پرورش و روان‌شناسی جایگزین آن‌ها شده است. باید در سیستم آموزش و پرورش به پدر و مادرهای فردا آموزش داده شود که لالایی چه نیازهایی را از نوزاد برطرف می‌کند.

او خاطرنشان کرد: سنت مجموعه‌ای است که بخشی از آن واقعا مفید نیست و بخشی از آن هم واقعا مفید است؛ از آن جمله لالایی‌ها، متل‌ها و قصه‌های فولکلوریک. یعنی بخش عمده‌ای از فرهنگ فولکلوریک برای انسان ضروری است؛ اما مادر امروز ما که ناقل لالایی‌هاست، این پدیده را نمی‌شناسد و نمی‌داند نوزادش با لالایی به آرامش می‌رسد. او نمی‌داند نوزادش با لالایی موسیقی یاد می‌گیرد و نمی‌داند نوزادش با لالایی واژه‌هایی را می‌شنود. در واقع لالایی‌ها رهاوردهای متفاوتی دارند که به خاطر نبود شناخت، کمتر استفاده می‌شوند.

نویسنده «خاله بالا و ننه‌ سرما»  و «وقت قصه مرا صدا کن» سپس بیان کرد: این مشکل  فقط برای جوامع در حال توسعه نیست؛ غرب هم با این مسئله روبه‌رو است، اما آن‌ها رویکرد جدیدی پیدا کرده و لالایی‌ها را با هنر و امکانات مدرن احیا می‌کنند.  مشکل ما این است که این لالایی‌ها احیا نمی‌شود. ریشه بنیادی این‌که بخشی از فرهنگ مردمی ما از بین می‌رود این است که ما فرهنگستان نداریم، اما کشورهایی مانند تاجیکستان، ارمنستان  و عراق نهادی به نام فرهنگستان فولکلور دارند که موظف به جمع‌آوری و حفظ لالایی‌ها هستند.

او همچنین با بیان این‌که لالایی‌ها کاربردهای مختلفی برای رشته‌های مختلف دارند، بیان کرد: اگر فرهنگستان فولکلور داشته باشیم، در واقع منابع دانشجویان رشته‌های مختلف مردم‌شناسی، هنر، روان‌شناسی و ادبیات را فراهم می‌کنیم. مانده‌ام کشوری با فرهنگ غنی و فولکلور غول‌آسا، چرا فرهنگستان فولکلور ندارد؟! این فاجعه است. دانشجویان و مادران فردا با این فرهنگ آشنایی پیدا نمی‌کنند مگر کسانی که علاقه‌مند و عاشق این حوزه هستند. شما ببینید این چقدر فاجعه است.

یوسفی با تأکید بر این‌که لالایی‌ها و داستان‌های فولکلور پدیده‌ای ضروری بری نوزاد و مادر هستند، گفت: لالایی‌ها در کشورهای پیشرفته دهه‌ به دهه جمع‌آوری می‌شوند تا استادان مردم‌شناسی و فولکلوریست‌ها و کسانی که در این زمینه کار می‌کنند متوجه تغییر و تحولات واژگانی لالایی‌ها بشوند و این‌که آن‌ها چطور تغییر یافته‌اند. در کشور ما از دوره مرحوم انجوی شیرازی تا به امروز کار جدی‌ای در این زمینه صورت نگرفته است.  البته برخی از علاقه‌مندان و عاشقان این رشته خودشان در منطقه خودشان آن‌ها را جمع‌آوری و چاپ کرده‌اند. من ضرورت امر را در ایجاد فرهنگستان می‌بینم. 10 جور نهاد موازی عجیب و غریب درست می‌کنند اما به فرهنگ فولکلور که بخش ضروری مملکت است توجهی ندارند. لالایی‌ها واژه‌ و آهنگ نیستند بلکه لحن تاریخی هستند که متأسفانه ما این‌ها را از دست می‌دهیم.

او در ادامه اظهار کرد:  فولکلور یک دنیای عجیب‌ و غریب و شگفت‌انگیز است و لالایی‌ها بخشی از آن هستند که به لحاظ تأثیرگذاری بر روی نوزادان قابل مطالعه‌اند و ما کار جدی‌ای برای آن‌ها انجام نداده‌ایم. این‌که چرا لالایی‌ها به نوزاد آرامش می‌دهد؟ چرا  این سنت‌ها پایه‌گذاری شده است؟ به‌نظرم فرهنگ فولکلور برحسب نیاز به وجود می‌آید و مبتنی بر نیازهای ضروری انسان  است. قصه‌ها برای اندیشیدن انسان، نشان دادن زندگی روزمره و حیات انسان ساخته شده‌اند پس ضرورت دارد که سینه به سینه به نسل‌های بعدی برسند. این مصیبتی است که ما داریم و مدیران ما این‌ را نمی‌فهمند.

این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره تولید لالایی‌های جدید با توجه به این‌که برخی از لالایی‌ها به لحاظ محتوا کارکردی ندارند، اظهار کرد: دوستان شاعر ما لالایی‌هایی ‌سروده و چاپ کرده‌اند اما لالایی سرچشمه اولیه به وجود آمدن دارد؛ مثلا فردی که در ساختار زندگی ایلی زندگی می‌کند، برای نوزادش لالایی مخصوص ایل دارد و در آن از رفتن پدر به جنگ پلنگ صحبت می‌کند، در واقع ساختار ایلی را برای ما تعریف می‌کند و نوید می‌دهد پدر فردا برمی‌گردد. فردی که در روستا زندگی می‌کند، لالایی مخصوص دارد و در حوزه زراعت لالایی تعریف می‌کند و وارد زندگی شهری که می‌شویم به همین ترتیب است. گاه لالایی‌ها حکایت از فراق و جدایی دارند.

او در ادامه با بیان این‌که لالایی‌ها در یک بستر تاریخی و اجتماعی شکل گرفته‌اند، گفت: لالایی‌ها معرف جامعه روزگار خود هستند که بسیاری از تم‌ها و بسیاری از سوژه‌ها با امروز هم قابل تطبیق هستند و با بسیاری از آن‌ها درگیرند. اما این لالایی‌ها به مادران امروز منتقل نشده‌اند که آن‌ها بتوانند لالایی‌های امروزی را بسرایند و این فرهنگ  استمرار داشته باشد. مشکل این است فلان دوست ما بر اساس هنر شاعری لالایی می‌گوید و ممکن است به ضرورت اجتماعی و تاریخی توجه نداشته باشد. شاعر لالایی‌ها مردم‌اند که مبتنی بر شرایط اجتماعی تاریخی خاص آن‌ها را سروده‌اند و ممکن است یک هنرمند شرایط را نشناسد. اگر مادرها لالایی‌های جدید خلق کنند، ماندگار و اصیل‌تر هستند.

محمدرضا یوسفی با تأکید بر این‌که لالایی‌ها از ضروریات تربیتی هستند، خاطرنشان کرد: لالایی‌ها این‌طور نیستند که بگوییم   مفید نیستند. تلویزیون جایگزین شده است، اما نمی‌تواند این نیازها را برآورده کند. تلویزیون برنامه‌ای برای این نیازها ندارد و ممکن است اتفاقی درباره یک موضوع صحبت کند. لازمه آکادمیک کردن لالایی‌ها ایجاد فرهنگستان است. لالایی‌ها به لحاظ ساختار واژگانی قابل مطالعه هستند، البته واژه‌ها کودک را به خواب نمی‌برند بلکه ریتم‌ها هستند که کودک را به خواب می‌برند. روایتی است که می‌گوید ریتم لالایی‌ها مانند ریتم ضربان قلب مادر است و این ریتم از دوران جنینی در حافظه کودک مانده و با به دنیا آمدن، ضربان آن استمرار پیدا می‌کند و کودک به آرامش می‌رسد. اگر  این تعبیر را بپذیریم باید رشته‌ای به نام لالایی داشته باشیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان