یکی از مهمترین نگرانیهای استالین، پیش از حمله آلماننازی به مرزهای غربی شوروی، هجوم همزمان ژاپنیها از شرق بود. درگیری در دو جبهه، کابوس خوفانگیز دیکتاتور شوروی در روزهای پرالتهاب اوایل دهه 1940 میلادی محسوب میشد.
آیا او میتوانست بدون نگرانی از ژاپن، نیروهای شرق دور شوروی را برای حفاظت از مرزهای غربی فرا بخواند؟ فهم این موضوع چندان ساده نبود؛ اما استالین امیدوار بود که جاسوس وی در ژاپن، یعنی ریچارد سورژ، بتواند در این زمینه به او اطلاعاتی بدهد. اگر سورژ چراغ سبز میداد، دفاع در برابر هجوم نازیها کار دشواری نبود.
او مدتها قبل از آغاز جنگ جهانیدوم به عنوان بازرگان وارد ژاپن شده و توانسته بود ارتباطات گستردهای با مقامات ژاپنی برقرار کند؛ پولهایی که سورژ خرج میکرد و توانمندی او در سرمایهگذاریهای ویژه که پایش را به محافل نظامی ژاپن باز کردهبود، میتوانست اطلاعات ارزشمندی را در اختیار شوروی قرار دهد.
سورژ با استفاده از رابطهایی که در ارتش ژاپن پیدا کردهبود، به این نتیجه رسید که توکیو قصد هجوم به شوروی را ندارد. ژاپنیها در حال انتقال نیروهای خود به جنوب شرق آسیا بودند و ترجیح میدادند به جای حمله به شوروی، روی تصرف مالایا و هند تمرکز کنند.
سورژ وسواس فراوانی برای جمعآوری اطلاعات داشت و تا او به یقین برسد و گزارش اصلی را به مسکو بفرستد، آلمانها به 15 کیلومتری پایتخت شوروی رسیده بودند. با اینحال، رسیدن خبر سورژ، استالین را برای بهکارگیری نیروهای خاور دور در جبهه غرب مصمم کرد.
در پی آن، هزاران سرباز از شرق به غرب شوروی منتقل شدند و آغاز فصل سرما نیز، باعث تزلزل وضعیت آلمانیها در نقاط اشغالی شوروی شد؛ نیروهای تازهنفس بهسرعت نازیها را عقب راندند و در جبهه غرب، ورق به نفع روسها برگشت. این اتفاق سرآغازی برای سقوط هیتلر بود.
منبع: روزنامه خراسان