ماهان شبکه ایرانیان

نهضت ملی ایران، حاجعلی رزم‌آرا و روایت یک مواجهه تاریخی

در سوم دی ۱۳۲۹، سپهبد حاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت، با حضور در مجلس شورای ملی، امکان ملی شدن صنعت نفت ایران را نفی و آن را خیانت به کشور قلمداد کرد! بعد ها مشخص شد نطق آن روز او، توسط سفارت انگلستان تنظیم و به وی تحویل شده بود!

در سوم دی 1329، سپهبد حاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت، با حضور در مجلس شورای ملی، امکان ملی شدن صنعت نفت ایران را نفی و آن را خیانت به کشور قلمداد کرد! بعد ها مشخص شد نطق آن روز او، توسط سفارت انگلستان تنظیم و به وی تحویل شده بود!

نظر به اینکه این گفتمان، همچنان در ساحت سیاسی کشور ما مطرح و حامیانی نیز دارد، خوانش رویکرد آن روز رزم آرا، بهنگام و عبرت آموز به نظر می رسد. مقال پی آمده به اجمال، در پی مرور این رویداد تاریخی است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید.

رزم آرا به مثابه نسخه دوم رضاخان!

در افواه تاریخ پژوهان معمولاً سپهبد معدوم حاجعلی رزم آرا، برکشیده دولت انگلستان در عرصه سیاست ایران به شمار می رود. از این روی انتخاب وی به نخست وزیری، از مصادیق دخالت های این دولت در امور داخلی کشورمان محسوب می شود. در آن دوره که مبارزه با نفوذ دولت انگلستان و ملی شدن نفت مطمح نظر تمامی نیرو های مذهبی و ملی بود، طبیعی بود رزم آرا مانعی بر سر راه آنان قلمداد گردد! زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره معتقد است: «شاه از یک سو به نخست وزیری رزم آرا تمایل داشت، زیرا انگلیس متمایل به این موضوع بود و از آنجا که شاه یارای مقاومت در برابر انگلیس را نداشت، به ناچار و در تبعیت از این کشور، از این موضوع استقبال نمود. اما در بخش دیگر داستان که واقعیت نهانی را آشکار می کند، شاه نسبت به نخست وزیری رزم آرا سخت بیمناک بود. اولین دلیل این موضوع به وجهه سیاسی انگلیس برمی گشت. انگلیسی ها به خاطر دخالت های طولانی در مسائل نفت، میان مردم وجهه ای نداشتند و گسترش روابط با این کشور بدین سبب می توانست از اعتبار شاه بکاهد. به طوری که خود شاه برای بدنام و بی اعتبار کردن برخی نخست وزیران قدرتمند، مانند مصدق، احمد قوام و... آن ها را متهم به انگلیسی بودن می کرد. نکته مهم تر موضوع قدرت یافتن رزم آرا و ترس از شبه کودتا بود. رزم آرا پیش از این، در جریان دوره پانزدهم مجلس و مداخلات غیرقانونی خود این شبهه را در اذهان برخی ایجاد کرده بود. چنانچه بعد از استیضاح دولت ساعد، موضوع اعتراض سه نفر از نمایندگان استیضاح کننده (حائری زاده، دکتر مظفر بقایی و حسین مکی) اعتراض به تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی و مداخلات غیرقانونی مقامات نظامی یعنی رزم آرا بود که می رفت تا حکومت دیکتاتوری تشکیل دهد و مقدمات آن را فراهم می کرد. از سویی ویژگی های شخصیتی رزم آرا نیز حاکی از روحیه مستبدانه و فرصت طلبانه او بود. رزم آرا از لحاظ هوش، خشونت، جسارت، بی رحمی، قاطعیت و درایت سیاسی نسخه دوم رضاخان محسوب می شد. او هم مانند رضاخان خود را ناسیونالیست می دانست... وی از دموکراسی و آزادی طبیعتاً بدش می آمد و می خواست قدرت فائقه و فردی خود را بر کشور مستولی کند. این ویژگی ها و البته اقدامات رزم آرا باعث شده بود تا شاه به او مظنون شده و تصور کند که او قصد کودتا دارد. البته تصورات شاه چندان هم اشتباه نبود و علاوه بر شاه، بسیاری از گروه ها ازجمله جبهه ملی نیز او را متهم به کودتا می کرد، جبهه ملی دولت رزم آرا را دولت شبه کودتا نامید و خطر استقرار یک دیکتاتوری نظامی را اعلام کرد، چون تصور می کردند رزم آرا خیلی زود مجلس را منحل کند. در نهایت این وضعیت باعث شد تا بسیاری خواهان برکناری رزم آرا از صحنه قدرت سیاسی باشند. اتفاقی که در نهایت توسط خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام عملی شد و مورد تأیید بسیاری از جمله جبهه ملی قرار گرفت. به همین دلیل بعد از ترور رزم آرا تلاش ها برای تبرئه طهماسبی آغاز شد. در 16 مرداد طرحی سه فوریتی در مجلس شورا درباره قاتل سپهبد رزم آرا نخست وزیر اسبق به تصویب رسید. در نخستین طرح پیشنهادی او را مهدورالدم خوانده بودند، ولی بعد آن را به صورت ذیل به تصویب رسانیدند:، چون خیانت حاجعلی رزم آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است بر فرض اینکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت بی گناه و تبرئه شده شناخته می شود!... در یک کلام باید گفت نزدیکی رزم آرا به انگلیس و انتصاب وی به نخست وزیری را می توان مصداق بارزی از دخالت این کشور و اهمیت منابع نفتی ایران برای غرب دانست. منبعی که گاه حتی با تحریک وسوسه آمیز برخی دشمنان داخلی، ابزاری جهت معاملات قدرت شده و باعث تعیین جایگاه آنان می شد. انگلیس و البته بعد ها امریکا از این ابزار به گونه ای ماهرانه سود می جستند و تلاش می کردند تا ضمن کنترل منافع سرشار و فراوان نفتی، با تعیین مهره های مورد نظر خود، تحولات سیاسی ایران را به گونه دلخواه خود رقم بزنند.»

رزم آرا در پی یک شبه کودتا علیه منافع ملی!

رزم آرا در شرایطی به صدارت رسید که تقریباً همه چیز علیه وی بود! ملت و نخبگان سیاسی دست در دست خویش، در پی آرمانی مشخص، یعنی بیرون راندن استعمار انگلستان از ایران بودند و مقاومت های این نخست وزیر نو آمده را بر نمی تابیدند. صدراعظم نیز درصدد تحدید انتخابات و فراهم آوردن مجلسی بود که منویات وی را جامه عمل بپوشاند، کاری که به او وصال نداد. محمدرضا چیت سازیان پژوهشگر تاریخ معاصر، این تقابل را به شرح ذیل تحلیل کرده است: «شاید این صحبت حاجعلی رزم آرا از مواضع سیاسی او حکایت کند که گفت چگونه می توان نفت را ملی کرد هنگامی که نه منابع مالی لازم برای این کار وجود دارد و نه نیروی انسانی و کارشناس نفت. با این حال این تنها دلیل اتخاذ چنین مواضعی از سوی این سیاست ورز نظامی نبود، بلکه منافع وی نیز در گرو پیوند با قدرت هایی همچون انگلستان بود که از او در معادلات سیاسی ایران حمایت می کردند و او نیز بر آن بود تا منافع آنان را در ایران پیش برد. او فردی قدرت طلب بود؛ به نحوی که برخی کارشناسان او را با رضاشاه مقایسه می کنند. رزم آرا تمام تلاش خود را به خرج داد تا اشخاص نزدیک به وی به مجلس شورای ملی راه پیدا کنند، اما با ترور هژیر و تجدید انتخابات تهران، سیاسیون نزدیک به جبهه ملی به مجلس راه پیدا کردند. در واقع مواضع سیاسی حاجعلی رزم آرا با خواست تاریخی مردم ایران یکی نبود. به عبارت دقیق تر، هم نیرو های مذهبی که رهبری شان را آیت الله کاشانی بر عهده داشت و هم نیرو های ملی که دکتر مصدق آنان را هدایت می کرد به دنبال ملی کردن صنعت نفت ایران بودند. اکثر مردم از این نیرو های سیاسی حمایت می کردند و به این موضوع کاملاً آگاه بودند که نفت ایران به ملت ایران تعلق دارد و قرارداد های تحمیلی در این موارد ارزش حقوقی ندارد. در نتیجه، جریان و روند تحولات اجتماعی ـ سیاسی کشور به سمتی سوق پیدا کرده بود که افکار عمومی و اکثریت جامعه از ملی شدن صنعت نفت حمایت می کردند. در چنین فضای سیاسی بود که رزم آرا به سمت نخست وزیری رسید. روی کار آمدن حاجعلی رزم آرا توسط جبهه ملی شبه کودتا نامیده شد و مصدق روی کار آمدن وی را تلاشی برای استقرار یک دیکتاتوری نظامی لقب داد. رزم آرا از قرارداد گس ـ گلشاییان یا همان قرارداد الحاقی دفاع می کرد و بعد ها نیز به دنبال تقسیم درآمد خالص حاصل از فروش نفت به نسبت 50- 50 بود. البته این طرح در ابتدا نیز با مخالفت انگلیسی ها روبه رو شده بود، اما بعد لندن هنگامی که دید فضای جامعه ایرانی به شدت به دنبال ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست این کشور از منابع نفت ایران است، از آن حمایت کرد. علاوه بر این، درست در همین مقطع، دولت عربستان با شرکت عربی ـ امریکایی آرامکو قراردادی بر اساس 50- 50 به امضا رسانده و این امر ترس انگلیسی ها را دو چندان کرده بود. نمایندگان جبهه ملی که می دیدند رزم آرا منافع انگلستان را در ایران دنبال می کند در پی استیضاح او برآمدند. او در مجلس حاضر شد و از قرارداد الحاقی دفاع کرد. وی با رد این موضوع که علت عقب ماندگی ایرانیان ناشی از دخالت بیگانگان است، عقب ماندگی ایران را ناشی از حس بدبینی، فقدان وحدت نظر و عدم قبول مسئولیت دانست. کمیسیون نفت و در پی آن مجلس شورای ملی که به شدت با فشار افکار عمومی مواجه شده بود، طرح دولت، یعنی قرارداد الحاقی گس ـ گلشاییان را رد کرد. شرکت نفت ایران و انگلستان که منافع خود را از دست رفته می دید تلاش کرد با دولت رزم آرا وارد مذاکره شود و به هر نحوی بتواند از ملی شدن صنعت نفت جلوگیری به عمل آورد. حاجعلی رزم آرا نیز هرچند مصمم بود منافع انگلیسی ها را در ایران دنبال کند، ولی به خاطر جو سیاسی حاکم بر کشور از پذیرش علنی پیشنهاد های شرکت نفت ایران و انگلیس امتناع می ورزید، با این حال در پشت پرده با شرکت در حال مذاکره بود. وی برای ممانعت از ملی شدن صنعت نفت و اقدامات جبهه ملی به دو اقدام متوسل شد: اول وزیر دارایی وی، یعنی غلامحسین فروهر، به مجلس شورای ملی رفت و گفت کسانی که با قرارداد الحاقی مخالفت کردند دچار خطای راهبردی شده اند. وی گفت با توجه به اوضاع سیاسی جهان، ملی کردن صنعت نفت عاقبت شومی را نصیب ملت ایران خواهد کرد و سرانجامش جز بدبختی و بیکار نمودن اقشار ضعیف و آسیب پذیر چیز دیگری نیست. وی در پایان گفت، چون کمیسیون نفت قرارداد الحاقی را برای احقاق حقوق ملت کافی ندانسته است، لذا دولت آن را مسترد می نماید. اما تصمیم دوم حاجعلی رزم آرا انحلال مجلس و برگزاری انتخابات مجدد و روی کار آمدن نمایندگانی بود که با دولت همراه باشند. در واقع وی مجلس را کانون اصلی مخالفت با سیاست خود می دانست و از این رو برای مدتی از حضور در مجلس سر باز زد و همزمان از محمدرضا پهلوی خواست فرمان انحلال مجلس ملی را صادر نماید. اما شاه با توجه به اوضاع سیاسی داخلی و بین المللی با این پیشنهاد رزم آرا مخالفت کرد. با این وضع مخالفت رزم آرا با ملی کردن صنعت نفت به جایی نرسید و سرانجام جان خود را نیز در این راه از دست داد.»

رزم آرا و بن بست اراده ملت!

بسیاری از ناظران سیاسی، به رغم آنکه خشونت و نظامی گری رزم آرا در برابر ملت را خطرناک و بیم آفرین می دانستند، اما نهایتاً فرجامی میمون را برای وی پیش بینی نمی کردند. این لجاجت در غایت خویش، توافق نظر نیرو های مذهبی و ملی مبنی بر حذف وی را کلید زد. سیدهاشم منیری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران پایان رزم آرا را اینگونه روایت می کند: «بعد از 9 ماه فترت بین مجلس پانزدهم و شانزدهم در 2 اسفند 1328، مجلس افتتاح شد و شواهد حاکی از آن بود که عوامل مؤثر در ارتش و ژاندارمری شهرستان ها به نفع کسانی دخالت داشتند که مورد نظر رزم آرا بودند و همین باعث شد اکثریت مجلس از افراد او باشند. درست برخلاف انتظار هژیر که به اتفاق کلنل ویلر انگلیسی لیستی را تهیه کردند و مبنا را بر آن گذاشته بودند که طرف پیروز، آن ها هستند. با کناره گیری دولت علی منصور، در 5 تیر 1329، فرمان نخست وزیری رزم آرا که قبلاً رئیس ستاد کل ارتش ایران بود، صادر شد و در 6 تیرماه هیئت دولت خود را معرفی کرد. خاطرنشان می سازد که علی منصور قبل از رفتن، به کمیسیون مخصوص نفت - که مرکب از 18 نفر بودند- مسئولیت داد تا قرارداد گس – گلشاییان را مطالعه و بررسی کرده و به مجلس گزارش دهند و از آن طرف شاه برای اولین بار یک نظامی را بعد از رضاخان، به مسند وزارت تکیه داد. در یک روز دو مرکز قدرت تصمیم گیری از سوی دو منشأ قدرت متفاوت مبعوث و مسئول گردیدند تا با دو نیت متفاوت و متضاد مسئله نفت و شرکت انگلیس و ایران را حل کنند. محمدمصدق به عنوان لیدر جناح اقلیت، به رزم آرا، چون دیکتاتوری بالقوه می نگریست و شایعه حمایت انگلیس و امریکا از رزم آرا نیز این ظن را قوی تر می نمود که شاه و رزم آرا بر سر اهداف سیاسی خود با یکدیگر به توافق رسیده بودند. احتمال انحلال مجلس و پذیرش آن چیزی که منافع ایران را لحاظ نمی کرد وجود داشت. مخالفت ها نسبت به رزم آرا تنها با مصدق به پایان نرسید، بلکه آیت الله کاشانی نیز در مخالفت با نخست وزیری رزم آرا اعلامیه صادر کرد. او هشدار می داد حکومت رزم آرا به کمک بیگانگان و تحریک و تشبث آنان می خواهد زمام امور را در دست بگیرد... کاشانی از عموم مردم دعوت می کند تا در مقابل این بلای عظیم که جامعه اسلامیت و ایرانیت را به نابودی تهدید می کند، مقاومت کنند. شهید نواب صفوی را بدون شک باید مؤسس و بنیانگذار جمعیت فدائیان اسلام نامید. سیدمجتبی صفوی، در پی جلوگیری و مقابله با اهانت های احمد کسروی که مکتبی را به نام پاکدینی و شریعت احمدی عرضه کرده بود، پا به دنیای سیاست و دفاع از ارزش ها گذاشت. او قبل از آن در عضویت جمعیت مبارزه با بی دینی که با هدف مبارزه با تمام بی دینی ها تشکیل شده بود، قرار داشت. پس از قتل کسروی، نواب صفوی به حرکت های تبلیغی مذهبی اکتفا نکرد و به مسائل سیاسی وارد شد. وی علاوه بر میتینگ هایی علیه دولت اسرائیل، به شدت مخالف نفوذ سیاست های انگلیس در ایران بود. بنابراین جمعیت فدائیان اسلام، نخستین سازمان تشکل یافته بود که به اقدام مسلحانه علیه حکومت استبدادی پهلوی دست زد و همچنین اولین تشکلی بود که اندیشه برپایی حکومت مشروعه اسلامی را دنبال می کرد. نواب، در بستر انتقاد هایی که در انتخابات صورت گرفته بود، ضمن پیوند با آیت الله کاشانی به جبهه ملی نزدیک شد و نقطه عطفی در دو سوی مواضع سیاسی شکل گرفت. نخست وزیر، در این برهه از زمان به جای بهره برداری از احساسات عمومی که نسبت به احقاق حق ملی ایران شکل گرفته بود، سخن نابجایی زد که هم واکنش طبقه تحصیلکرده را برانگیخت و هم نیرو های اسلامی را با چالش روبه رو ساخت. در واقع سخن او توده باروتی بود که مجدداً روی شعله های نفت پاشیده باشند. این توده نفت، همان فدائیان اسلام بودند. رزم آرا در اول دی ماه 1329 در برابر اکثریت طرفدار خود در مجلس، پس از مدت ها طفره رفتن و سخن صریح درباره دفاع یا رد لایحه نفت گفت آقایان شما یک کارخانه را هنوز نمی توانید با پرسنل خود اداره نمایید. شما که کارخانجات کشور را در نتیجه عدم قدرت فنی به صورت فعلی انداخته اید که ضرر می دهد، با کدام وسایل می خواهید نفت را شخصاً استخراج و ملی نمایید؟... این مخالفت ضمنی در جهت استیفای حقوق ملی بود و بدین ترتیب واکنش های تندی را برانگیخت. درچنین شرایطی که همه راه های سیاسی مسدود شده بود، آیت الله کاشانی و جبهه ملی، با ارسال پیغامی به نواب صفوی، از فدائیان اسلام برای حل قضیه نهضت ملی نفت و جلوگیری از کودتای نظامی و سرکوب آزادی ها توسط رزم آرا، استمداد کردند تا شاید نهضت ملی با بازوی اجرایی فدائیان اسلام از شکست حتمی رهایی یابد! جمعیت فدائیان اسلام به خوبی می دانستند تنها نباید به نظر اکتفا کرد و نیاز به یک حرکت عملی، اجتناب ناپذیر است. آن ها موانع زیادی را از سر راه خود برداشتند که یکی از این موانع، رزم آرا بود. او که ایرانیان را قادر به ساختن لولهنگ نمی دانست، وضعی را پیش آورده بود که نه دولت از نظر خود عدول می کرد و نه مخالفان قصد عقب نشینی داشتند. در چنین شرایطی در نیمه بهمن ماه 1329، نواب از وکلای جبهه ملی دعوت کرد تا گردهم آیند. روز موعود دکتر فاطمی، نریمان، آزاد، دکتر بقایی، حائری زاده و مکی در اجتماعی که در خانه حاج محمود آقایی برقرار شده بود حضور یافتند و مفصلاً جهت قتل رزم آرا صحبت کردند. فدائیان، برای آخرین اتمام حجت نسبت به رزم آرا اعلامیه ای منتشر کردند و مردم را برای ساعت 3 بعد از ظهر 11 اسفند به مسجد سلطانی (شاه) فراخواندند. در این اجتماع گفته شد اگر کشور های انگلیس، شوروی و امریکا دست از نفت ایران برندارند و نفت را به ملت ایران پس ندهند، با همان نفت، ژرژ و اتلی و تمامی ملت انگلیس و حتی استالین را آتش خواهند زد. سیدعبدالحسین واحدی ضمن ارج گذاشتن بر سیدحسین امامی، مجلس را تهدید کرد اگر به ملی شدن صنعت نفت نظر موافق ندهند، نابود خواهند شد...نخست وزیر این تهدیدات را جدی نگرفت، تا اینکه در ساعت 11 و ربع 16 اسفند 1329، در حال ورود به مسجد توسط استاد خلیل طهماسبی به ضرب گلوله از پای درآمد و یکی از موانع اصلی از سر راه برداشته شد. نتیجتاً باید گفت بی شک، جبهه ملی نمی توانست به تنهایی به مقابله با مخالفت های رزم آرا و سنگ اندازی های او بپردازد و نیاز به یک بازوی اجرایی همچون فدائیان اسلام احساس می شد. پشتیبانی آیت الله کاشانی، حمایت جبهه ملی و اقدام فدائیان، راه را بر ملی شدن نفت هموار کرد.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان