فرادید؛ اکثر قریب به اتفاق مردم رسانههای مورد وثوق خود و خبرها و اطلاعات ارائهشده توسط آنان را کاملاً بیطرف و منصفانه میدانند و بر این اساس موضعگیریهای سایر رسانهها را قضاوت میکنند و با توجه به واقعیات پیشفرض دیکتهشده بر مغزشان، آنها را رد یا تأیید میکنند؛ اما آیا در واقعیت هم اینچنین است؟ چگونه میتوانیم سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم؟!
به گزارش فرادید؛ پشت همۀ سوگیریها و تبلیغات در رسانههای خبری، در همۀ جهان، منطق یکسان و سادهای قرار دارد. هر جامعه و فرهنگی جهاننگری منحصربهفرد خود را دارد. این جهاننگری بر آنچه افراد جامعه میبینند و نیز بر شیوۀ نگاهشان به آن چیزها تأثیر میگذارد. رسانههای خبری که در چارچوب فرهنگهای گوناگون جهان فعالیت میکنند بازتابدهندۀ جهاننگریِ همان فرهنگی هستند که [خبر را]برایش تهیه میکنند. اما حقیقتِ آنچه در جهان میگذرد بسیار پیچیدهتر از چیزی است که، در چارچوب یک فرهنگ خاص، حقیقت به نظر میرسد. هر کسی در هر جامعهای، اگر میخواهد خبرها را به شیوۀ سنجشگرانه مصرف کند، باید این حقیقت را بپذیرد و خبرها را با توجه به این حقیقت مصرف کند.
تقریبا همۀ رسانههای جهان مدعی اند که گزارشهای خبری شان را به صورت مستقل، بی طرفانه، و محققانه تولید میکنند. مدعی اند که صرفا به گزارش و توصیف «واقعیت عینی» میپردازند و از هر گونه نتیجه گیری و قضاوت پرهیز میکنند. از سوی دیگر، ادعا میکنند که رسانههای رقیب این واقعیتها را به نحو توطئه آمیز تحریف کرده و به آن جهت میدهند.
آیا این ادعا درست است؟ آیا رسانۀ مستقل و بی طرف وجود دارد؟ ظاهرا پاسخ این پرسشها منفی است. رسانه ها، حتی اگر (بر فرض محال) از صاحبانشان و از حکومتها تأثیر نپذیرند، از فرهنگ و نظرگاه مخاطبانشان تأثیر میپذیرند.
چگونه شستشوی مغزی داده نشویم؟
کتاب «چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانهها تشخیص دهیم» به شما نوعی تفکر نقادانه و تحلیل گرایانه ارائه میدهد تا شما هم مثل عموم مردم، دچار بازیهای رسانهای نشوید و سره را از ناسره به خوبی تشخیص بدهید.
تفکر نقّادانه مجموعهای پیچیده از مهارتهاست که [برخی از]ویژگیهای طبیعی و غریزی موجود در اندیشۀ انسانی را تغییر میدهدتشخیص سوگیری و تبلیغات در رسانههای داخلی و بینالمللی هنری است که فراگیریاش نیاز به زمان بسیاری دارد. ولی این هنری است که در آزادی، صداقت، و مسئولیتپذیریِ فکری نقش اساسی دارد. این کتاب کوچک گام اولیهای است در جهتِ اینکه گزارشهای خبری را بیشتر مورد ارزیابی و تحلیل فکری قرار دهیم. هر چه این هنر را بیشتر کسب کنیم، ریزش پوستههای تفکر قوممحورانه و شستوشوی مغزی را بیشتر تجربه میکنیم.
ذهن غیر سنجشگر ناخوداگاه به این سمت میرود که حقیقت اساس اصلهای پنهان زیر تشخیص دهد:
✓فلان چیز حقیقت است اگر من آن را باور داشته باشم
✓فلان چیز حقیقت است اگر ما آن را باور داشته باشیم
✓فلان چیز حقیقت است اگر ما بخواهیم که آن را باور داشته باشیم
✓فلان چیز حقیقت است اگر باور به آن در خدمت منفعت شخصی یا گروهی ما باشد
ذهن سنجشگر خودآگاهانه در پی آن است که بر اساس اصلهای زیر، که گرایشهای غریزی را تصحیح میکنند، حقیقت را بفهمد:
✓من فلان چیز را باور دارم، اما ممکن است حقیقت نباشد
✓ما فلان چیز را باور داریم، اما باور ما ممکن است نادرست باشد
✓ما میخواهیم که فلان چیز را باور کنیم، اما این میل ممکن است ما را گرفتار پیش داوری کند
✓باور به فلان چیز منفعت شخصی یا گروهی ما را تأمین میکند، اما منفعت شخصی و گروهی ما هیچ ربطی به حقیقت ندارد.
پوشش خبری غالب در یک جامعه بر اساس اصلهای زیر عمل میکند:
✓ماجرا از نظرگاه ما چنین به نظر میرسد؛ بنابراین، ماجرا چنین است
✓اینها واقعیتهایی هستند که شیوه نگاه ما به موضوع را پشتیبانی میکنند؛ بنابراین، اینها مهمترین واقعیتها هستند
✓این کشورها با ما دوست اند؛ بنابراین، این کشورها شایسته ستایش اند
✓این کشورها با ما دوست نیستند؛ بنابراین، این کشورها شایسته انتقادند
✓این گزارشها بیشترین جذابیت یا هیجان را برای خوانندگان ما دارند؛ بنابراین، اینها مهمترین گزارشهای خبری اند.
خوانندگان سنجشگر خبرها تک تکِ این اصلها را معکوس میکنند. این کتاب نحوه انجام این کار را توضیح میدهد و بنابراین تأثیر سوگیری و تبلیغات بر اندیشیدن افراد را کاهش میدهد.
بخشهایی از کتاب
«هیچ کاری نامعقولتر از این نیست که به مردم قدرت بدهیم و اطلاعات را از آنها بگیریم؛ حال آنکه، در غیاب اطلاعات، قدرت مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. مردمی که میخواهند حاکم خود باشند باید خود را به قدرتی که دانش در اختیارشان میگذارد مجهز کنند. اگر حکومت مردمی وجود داشته باشد، اما عموم مردم از اطلاعات، یا ابزار دستیابی به اطلاعات، محروم باشند، چنین حکومتی صرفا زمینه ساز یک نمایش مضحک یا تراژدی، یا شاید هر دو، است.»
«منطق تهیه گزارشهای خبری نظیر منطق تاریخ نگاری است. در هر دو، هر رویدادی که بدان پرداخته میشود دارای انبوهی از واقعیتهای پیش زمینهای است؛ در حالی که فضای بسیار اندکی برای پرداختن به ان واقعیتها وجود دارد؛ و در هر دو مورد نتیجه یکسانی به دست میآید: 99.9999٪ از «واقعیت» اساسا هیچ گاه مورد اشاره قرار نمیگیرند.»
«دموکراسی میتواند شکل سودمندی از حکومت باشد؛ اما این شکل از حکومت تنها به میزانی میتواند سودمند باشد که عموم مردم (که در نظریه دموکراسی حاکم به حساب میآیند) از رویدادهای داخلی و بینالمللی آگاه باشند و بتوانند به صورت مستقل و سنجشگرانه درباره این رویدادها بیندیشند.»
«فقط کسانی میتوانند تأثیر رسانههای ملی را بر خود کنترل کنند که فهم خوبی از شرایط کار رسانهها در جهان داشته باشند.»
«هر انسانی فقط درصد کوچکی از واقعیتها را میداند و بیان همه واقعیتها امری ناممکن است (حتی اگر شخصی همه آنها را بداند). حتی بیان همه واقعیتهای مهم نیز امکانپذیر نیست؛ زیرا بر سر ملاکهای «اهمیت» اختلافنظر وجود دارد.»
«تمرکز رسانهها بر چیزهایی است که برای مخاطبانشان مهماند. به این ترتیب، حتی اگر مخاطبانشان باورهای نامعقولی داشته باشند (برای مثال، نفرت نامعقولی در آنها وجود داشته باشد)، باز هم چنان رفتار میکنند که گویی آن نفرت معقول است.»
«بیطرفی» آرمانی است که هیچ کس به طور کامل به آن دست پیدا نمیکند؛ مستلزم تواضع فکری بالا (شناخت شخص از جهل گسترده خودش و انسانهای دیگر) است و با اعتراف آزادانه شخص به نظرگاه خودش آغاز میشود؛ و همچنین با اعترافش به اینکه در هنگام داوریهای مهم باید به منبعهای اطلاعاتی و عقیدتی رقیب نیز توجه کند.
«یکی از لازمههای حیاتی «بیطرفی» این است که در برابر طیفی از بینشها از نظرگاههای متعدد گشوده باشیم و مایل باشیم که نظرگاه خود را با نگاه تردیدآمیز بررسی کنیم.»
«مردم گمان میکنند کسانی که با آنها موافقاند بیطرفاند و کسانی که با آنها مخالفاند سوگیری دارند؛ این کاملاً طبیعی و در عین حال غیرسنجشگرانه است.»
«مردم برای شنیدن یا خواندن خبرهایی که آنها را درباره «خوبی» شان به شک میاندازد پول نمیدهند؛ همینطور، برای شنیدن یا خواندن خبرهایی که موجب شود احساس کنند که مسئول رنجهای عظیم دیگراناند. آنها پول میدهند تا رویدادهای جهان را به نحوی دریافت کنند که به ارزشهای آنها اعتبار ببخشد و وفاداری آنها را تائید کند.»
«رسانههای بزرگ مثل «گله» حرکت میکنند و بهصورت بردهوار پشت سر رسانههای پیشرو حرکت میکنند. نحوه پوشش خبرهای داخلی و بینالمللی در روزنامههای یک کشور تقریباً یکسان است و تفاوت اندکی میان آنها وجود دارد.»
«تشخیص سوگیری و تبلیغات در رسانههای خبری فقط برای کسانی امکانپذیر است که مایلاند به خود زحمت بدهند و خبرها را از چندین منبع که نماینده چندین چشمانداز فرهنگی و ملی هستند دنبال کنند. این کار فقط برای کسانی امکانپذیر است که میخواهند در خواندن و اندیشیدن و داوریشان خلاف جریان آب شنا کنند.»
«یافتن منبعهای اطلاعاتیای که پشتیبان دیدگاههای غالب در یک فرهنگ باشد کار دشواری نیست. آنچه برای بیشتر ما مشکل است یافتن دیدگاههای سنجیده و حسابشدهای است که خبرهای جریان غالب را زیر سؤال ببرند.»
درباره نویسنده
دکتر ریچارد پاول مدیر تحقیقات و توسعه حرفهای مرکز تفکر انتقادی و رئیس شورای ملی تعالی تفکر انتقادی بود. مجموعه کارهای وی، که شامل هشت کتاب و بیش از 200 مقاله است، او را به عنوان یک مرجع معتبر بین المللی در مورد تفکر انتقادی معرفی کرد. ریچارد پاول علاوه بر نوشتن کتاب برای هر پایه، با تدریس تاکتیکها و استراتژیها و با ابداع (از جمله چیزهای دیگر) روشهای نوین برای درگیر کردن دانش آموزان در ارزیابی دقیق خود، آزمایشهای زیادی انجام داد.
دکتر پل چهار مدرک آکادمیک دریافت کرد و در بسیاری از دانشگاههای ایالات متحده و سراسر جهان، از جمله دانشگاه هاروارد، دانشگاه شیکاگو، دانشگاه ایلینوی و دانشگاههای پورتوریکو، کاستاریکا، بریتیش کلمبیا، تورنتو و آمستردام در مورد تفکر انتقادی سخنرانی کرد.
پاول افتخارات و جوایز زیادی را در زندگی خود دریافت کرد؛ از جمله فیلسوف برجسته (شورای مطالعات فلسفی، 1987)، مدرس علوم انسانی (دانشگاه ایالتی یوتا، 1986)، لانسداون ویزیتینگ اسکولار (دانشگاه ویکتوریا، 1987) و مدرس یادبود آلفرد کورسیبسکی (انستیتوی معناشناسی عمومی، 1987).
ریچارد پاول بیش از 20 سال دورههای ابتدایی و پیشرفته تفکر انتقادی را در سطح دانشگاه تدریس کرد.
نظرات وی در مورد تفکر انتقادی در نیویورک تایمز، هفته آموزش، نشریه وقایع آموزش عالی، معلم آمریکایی، Reader’s Digest، رهبری آموزشی، نیوزویک و اخبار و گزارشهای جهانی ایالات متحده مورد استفاده قرار گرفته است.
دانش گسترده، استراتژیهای عملی و اشتیاق دکتر پل وی را به عنوان مجری و سخنران اصلی بسیار مورد توجه قرار داد.