ماهان شبکه ایرانیان

جامعه‌شناسی فوتبال بر سیاق جامعه‌شناسی سیاسی

در اروپای شرقی، بازیکنان فوتبال، ثروت چندانی نداشتند و تقریبا هیچ بازیکنی "ستاره" نمی‌شد؛ چراکه ستاره‌های فوتبال تا حد زیادی محصول رسانه‌‌های خصوصی‌اند.

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - فوتبال به عنوان یکی از جذاب‌ترین پدیده‌های دنیای مدرن، طبیعتا با سایر حوزه‌های زندگی بشر نیز در تأثیر و تأثری متقابل به سر می‌برد. تاثیرات قابل توجه فوتبال بر فضای زندگی اجتماعی انسان‌ها و نیز تاثیرپذیری عمیق این ورزش از تحولات اجتماعی، زمینه‌ساز شکل‌گیری "جامعه‌شناسی فوتبال" شده است.

اگر جامعه‌شناسی سیاسی به بررسی روابط متقابل دولت و نیروهای اجتماعی می‌پردازد، بر این سیاق می‌توان گفت که جامعه‌شناسی فوتبال نیز به بررسی روابط متقابل فوتبال و نیروهای اجتماعی می‌پردازد.

کارگران، سرمایه‌داران، حاشیه‌نشین‌ها، زنان، جوانان و ... همگی مصادیقی از نیروهای اجتماعی‌اند که کم‌وبیش با فوتبال در ارتباط‌اند و نسبت به ان حساسیت دارند.

جامعه‌شناسی فوتبال بر سیاق جامعه‌شناسی سیاسی

علاوه بر نیروهای اجتماعی، دولت (نظام سیاسی) نیز در اکثر کشورهای جهان نسبت به فوتبال حساسیت دارد و این ورزش را به عنوان چیزی بیش از یک ورزش می‌نگرد. بویژه در کشورهای توسعه‌نیافته یا در حال توسعه.

بنابراین جامعه‌شناسی فوتبال علاوه بر اینکه روابط نیروهای اجتماعی و ورزش فوتبال را بررسی می‌کند، در رابطۀ دولت با این رشتۀ ورزشی نیز کنکاش می‌کند؛ چراکه تصمیمات دولت، چه در جوامع دموکراتیک و چه در جوامع غیردموکراتیک، بر وضعیت نیروهای اجتماعی تاثیرگذار است و وضعیت این نیروها نیز ورزش فوتبال را از خود متاثر می‌سازد.

مثلا در جوامع کمونیستی بلوک شرق، طبقۀ سرمایه‌دار وجود نداشت و به همین سبب فوتبال در اروپای شرقی تفاوت‌هایی چشمگیر با اروپای غربی داشت. در فوتبال اروپای شرقی، بازیکنان ثروت چندانی نداشتند و تقریبا هیچ بازیکنی "ستاره" نمی‌شد؛ چراکه ستاره‌های فوتبال تا حد زیادی محصول رسانه‌‌های خصوصی‌اند.

جامعه‌شناسی فوتبال بر سیاق جامعه‌شناسی سیاسی

 یک بازیکن خوب یا بی‌نظیر، لزوما ستاره نمی‌شود. لو یاشین قطعا بهترین دروازه‌بان تاریخ فوتبال است ولی کریس رونالدو حتی جزو سه بازیکن برتر تاریخ فوتبال هم نیست. ولی رونالدو یک ستاره است و یاشین ستاره نبود. اگر رونالدو هم در دهه‌های 1950 و 1960 در شوروی فوتبال بازی می‌کرد، به رغم همۀ مهارت‌های شگفت‌انگیزش، ستاره نمی‌شد.

بنابراین باید گفت جامعه‌شناسی فوتبال نمی‌تواند با تفکیک سفت و سخت حوزۀ "دولت" از حوزۀ "جامعه"، صرفا به تدقیق و تامل در روابط متقابل فوتبال و جامعه بپردازد بلکه تحقیق و تفحص در روابط فوتبال و دولت نیز بر ذمۀ اوست.

در تایید این مدعا دو دلیل می‌توان اقامه کرد. نخست اینکه تفکیک امر اجتماعی از امر سیاسی، کار دشواری است در پاره‌ای از مواردِ تقابل تماشاگران تیم‌های فوتبال، اختلافات اجتماعی و سیاسی چنان در هم تنیده‌اند که تحویل این تقابل به عللی صرفا اجتماعی یا صرفا سیاسی، غیرممکن یا دست کم دشوار به نظر می‌رسد.

دوم اینکه، چنانکه گفته شد، تصمیمات دولت‌ها در تمامی جوامع همواره آثار خود را بر نیروهای اجتماعی می‌گذارد و این آثار در فوتبال نیز منعکس می‌شود.

مثلا سیاست مهاجرپذیری در کشوری چون آلمان، از یکسو منجر به حضور رنگین‌پوستان در باشگاه‌ها و تیم ملی آلمان شده و از سوی دیگر، فوتبال را نیز در کانون توجه نئونازیست‌های این کشور قرار داده است.

منتقدان سیاست مهاجرپذیری معتقدند که این سیاست از یکسو منجر به افزایش بیکاری در میان "آلمانی‌های اصیل" شده و از سوی دیگر، آلمانی‌های رنگین‌پوست، لهستانی‌تبار، ترک‌تبار و ایرانی‌تبار پدید آورده است و این آمیزش و امتزاج آلمانی‌ها و غیرآلمانی‌ها، زمینه‌ساز از بین رفتن هویت راستین ملت آلمان است.

این نگرانی‌های نئونازیست‌ها، محصول برآمده از سیاست‌گذاری‌های کلان دولت آلمان طی چهار دهۀ اخیر بوده است.

جامعه‌شناسی فوتبال بر سیاق جامعه‌شناسی سیاسی

این گونه است که جامعه‌شناسی فوتبال ناگزیر از نظر کردن در نهاد "دولت" و الحاق آن به نیروهای اجتماعی (طبقات و اقشار) از حیث تاثیر این دو عامل بر فوتبال و تاثیرپذیری آن‌ها از این رشتۀ ورزشی پرطرفدار و پرهیاهو است.

همه به یاد دارند که ژان ماری لوپن، کاندیدای راستگرایان افراطی جامعۀ فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 در این کشور، در اعتراض به برآیند سیاست‌گذاری‌های کلان دولت دموکراتیک فرانسه، یعنی در اعتراض به حضور رنگین‌پوستان و آفریقایی‌تبارها در جامعۀ فرانسه، می‌گفت که وقتی تیم ملی فرانسه را در میدان مسابقه مشاهده می‌کند، احساس نمی‌کند که این تیم ملی کشور اوست.

آنچه که از در هم تنیدگی حوزه‌های سیاست و جامعه در بحث از جامعه‌شاسی سیاسی گفته شد (منهای مثال مربوط به فقدان طبقۀ سرمایه‌دار در شوروی و تاثیر آن بر ورزش فوتبال)، ناظر بر وضعیت جوامع دموکراتیک بود. در جوامع غیردموکراتیک این در هم تنیدگی به مراتب بیشتر می‌شود؛ زیرا در این جوامع، دولت قدرت بیشتری برای کنشگری و نقش‌آفرینی دارد و حوزه‌ها و امور دولتی بسیارند.

ضمنا خصلت اقتدارگرای دولت در چنین جوامعی، ورود دولت به حوزه‌های ظاهرا غیردولتی را نیز ممکن و متداول می‌سازد.

سرمایه‌داری دولتی در کنار فرایند "توسعه از بالا" در بسیاری از این جوامع، طبیعتا آثار خود را بر مناسبات ورزش فوتبال نیز بر جای می‌گذارد و به همین دلیل جامعه‌شناسی فوتبال در کشورهایی از این دست، به طریق اولی ناگزیر است دولت را نیز در کنار نیروهای اجتماعی، موضوع مطالعۀ خود قرار دهد.

بنابراین اگر در جامعه‌شناسی سیاسی رابطۀ متقابل "دولت" و "نیروهای اجتماعی" موضوع مطالعه است، در جامعه‌شناسی فوتبال صرفا رابطه متقابل "فوتبال" و "نیروهای اجتماعی" موضوع مطالعه نیست بلکه مطالعۀ رابطۀ متقابل "فوتبال" و "دولت" هم ضرورت دارد؛ چراکه دولت بر نیروهای اجتماعی تاثیرگذار است و جامعه‌شناس فوتبال اگر دولت را به درستی نشناسد، از شناخت دقیق نیروهای اجتماعی نیز عاجز می‌ماند.

این وضع موجب می‌شود پژوهشگری که در حوزۀ جامعه‌شناسی فوتبال فعالیت می‌کند، ناگزیر از آشنایی با جامعه‌شناسی سیاسی باشد. در نتیجه باید گفت که جامعه‌شناسی فوتبال با جامعه‌شناسی سیاسی تا حد قابل توجهی دست در آغوش است و اولی بدون دومی چنانکه باید محقق نمی‌شود.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان