ماهان شبکه ایرانیان

عماد افروغ در ۶۶ سالگی درگذشت

جامعه‌شناس اصولگرای منتقد اصولگرایان

شماره روزنامه: ۵۷۰۵ تاریخ چاپ: ۱۴۰۲/۰۱/۲۶ ...

این جملات را می‌توان آخرین دفاعیه دکتر عماد افروغ، جامعه‌شناس اصولگرای منتقد اصولگرایان از حرکت اعتراضی جامعه ایرانی دانست که هفته گذشته با حضور در برنامه‌ای در شبکه 4 سیما هشدار داد: «ما مظروف انقلاب اسلامی را در ظرف پهلوی ریختیم! خیلی‌ها از قِبل تظاهر و رانت به نان و نوایی رسیده‌اند! ما راهی را داریم می‌رویم که در زمان پهلوی منتج به انقلاب شد! حاکمان باید رعیت مردم باشند، اما اکنون برعکس شده است! حاکمان مخدوم شده و برای بودنشان سر مردم منت می‌گذارند و این‌گونه کشور آماده شورش می‌شود! فاصله حرف تا عمل مسوولان بیداد می‌کند! اصلا عملی نمی‌بینیم و فقط حرف می‌زنند! سکوت مردم فسادها را به وجود می‌آورد! من عاشق جمهوری اسلامی هستم، اما نه به جمهوریت‌اش و نه به اسلامیت‌اش امیدی ندارم!»

به‌رغم آنکه افروغ، با وجود بیماری سرطان روده، همچنان مصر به مبارزه به قصد سلامت بود، بامداد 25 فروردین جاری بر اثر عارضه قلبی درگذشت. زندگی افروغ 66 ساله، در دو بخش قابل بررسی است. شخصیتی علمی در قامت یک جامعه‌شناس، استاد دانشگاه و نویسنده و دیگری در قواره یک شخصیت سیاسی که روزگاری در رسته اصولگرایان دسته‌بندی می‌شد، نماینده مجلس شد، حامی احمدی‌نژاد بود و به او رای داد، اما سال 88 خود را بازنشسته کرد و مدام نسبت به بروزشکاف در جامعه هشدار می‌داد. کسی که بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌اش رای به احمدی‌نژاد بود. در جامعه‌شناسی متاثر از مکتب انتقادی و استیون لوکس بود. نظریه لوکس می‌گوید: «قدرت از سه‌طریق اعمال می‌شود. از طریق قدرت تصمیم‌گیری، قدرت به طرق روش‌های غیر از تصمیم‌گیری و قدرت از طریق ایدئولوژی».

لوکس نظریه‌پرداز سیاسی و اجتماعی انگلیس است. در حال حاضر وی استاد سیاست و جامعه‌شناسی در دانشگاه نیویورک است. افروغ، مقدمه‌ای بر کتاب «گفتارهای انتقادی ترجمه تئوری رفتار جمعی» که تالیف نیل اسملسر بود، نوشت که برگرفته از همان نگاه و مشی خود وی نیز بود. افروغ نوع خاصی از اصولگرایی را برای خود تعریف کرده بود. او در مجلس هفتم که حامی محموداحمدی‌نژاد بود، رئیس کمیسیون فرهنگی بود، اما به دلیل انتقاداتی که به اصولگرایان بر اساس اعتقاد به «نقد درون گفتمانی» داشت در سال 86 از ریاست کمیسیون تبدیل به یک عضو کمیسیون فرهنگی شد. افروغ در آن مقطع زمانی به قول خودش «از یکدست شدن سیستم» هراس داشت. او سال گذشته در تعریف نگاه سیاسی‌اش گفته بود: «من در مجلس هم هیچ‌وقت یک اصولگرای جریانی که رسالتش ضدیت با اصلاح‌طلبان باشد، نبودم و حتی در خیلی از مواقع در نطق‌های پیش از دستور از آنان دفاع هم می‌کردم، زیرا نمی‌خواستم فضا یکدست شود. باور داشتم یکدست‌شدن قوا زنگ خطری برای پیدایش نوعی دیکتاتوری است و با این نگرش همیشه سعی کردم به تکثر بیندیشم.»

او به نوعی خود را اصولگرای اصلاح‌طلب می‌دانست: «یک اصولگرای اصلاح‌طلب در حوزه معنایی و نه مرسوم سیاسی هستم که به اصولم پایبندم اما از اصلاح امور هم استقبال می‌کنم.» از سوابق شغلی او می‌توان به مدیر گروه اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری 73-72، مدیر کتابخانه مرکزی دانشگاه تربیت مدرس 77-76، مسوول گروه سیاست داخلی کمیسیون داخلی، دفاعی و امنیتی دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام 79-77، مدیر گروه فرهنگ، هنر و تاریخ شبکه یک صداوسیما 82-80 و تدریس در دانشگاه‌های مختلف اشاره کرد، اما سال 88 پیش از موعد خود را بازنشسته کرد: «کنار کشیدم و مانند یک روشنفکر مدنی همه‌چیز را رصد کردم.» بازگشت به گذشته برای مرد نقاد، سال‌های پشیمانی از پشتیبانی از احمدی‌نژاد هم هست.

پشیمانی از به گفته خودش انجام بزرگ‌ترین اشتباه زندگی به‌طوری که گفته بود: «رأی به محمود احمدی‌نژاد بزرگ‌ترین اشتباه زندگی من است. البته باز هم تاکید می‌کنم که آن رأی را باید در ظرف زمانی خودش نگاه کرد؛ یعنی اگر تجربه امروز را داشتم حتما به او رأی نمی‌دادم، اما اگر بدون تجربه کنونی به آن روزها برگردم، طبیعی است باز هم به او رأی می‌دادم، اما در مجموع بزرگ‌ترین خطایم همان بود.» اما فرصت رصد از دور و در چارچوب یک کارشناس بدون وابستگی به حزب و دولت، فرصت هشدار به او را داد. افروغ در سال‌های 96 و 98 با استناد به پیمایشی که در سال 94 انجام شده بود، نسبت به مشکلات اقتصادی مردم و ناامیدی آنها نسبت به آینده هشدار داده بود، اما به قول خودش «اساسا نسبت به ارزش‌ها و هدف بزرگی برای بشر به نام عدالت اجتماعی گوش‌ها بسته می‌شود».

شروع هشدارهای او سال 88 بود تا همین روز گذشته که چشم از دنیا بست. او با شروع اعتراضات به مرگ خانم مهسا امینی و ادامه‌دار شدن آن در گفت‌وگو با «دنیای اقتصاد» گفته بود: «مردم یک اعتراض نسبت به شیوه مواجهه حاکمیت با خودشان دارند، به نوعی احساس طردشدگی سیاسی، طردشدگی اقتصادی و طردشدگی فرهنگی دارند. مردم احساس می‌کنند که به حساب نمی‌آیند و این به حساب نیامدن هم می‌تواند به لحاظ مشارکتی باشد، هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ فرهنگی. هر از چند گاهی اعتراضات خودشان را نشان می‌دهند و متاسفانه، حکمرانان در شیوه حکمرانی خود یک تجدید نظری اعمال نمی‌کنند.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان