نسخ در قرآن یکی از مسایل بحث انگیز به شمار می رود،زیرا این سؤال پیش می آید که چرا باید در قرآن آیات منسوخه وجود داشته باشد تا احیانا موجب گم راهی گردد و برخی آیه منسوخی را محکم بپندارند و به آن استناد کنند؟!اساساوجود آیه منسوخ در قرآن چه فایده ای می تواند داشته باشد؟!از این قبیل شبهات که در جای خود مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
نسخ نزد پیشینیان مفهومی گسترده تر از مفهوم کنونی داشته است.در گذشته هر گونه تغییر در حکم پیشین را نسخ می گفتند،در حالی که نسخ مصطلح امروزجای گزین کردن حکم جدید به جای حکم قدیم است.بدین ترتیب نسخ در نزدپیشینیان تخصیص عام یا تقیید اطلاق را نیز شامل می گردید.ولی امروزه تنها به همان جای گزینی حکمی به جای حکمی دیگر گفته می شود.به این معنا که حکم سابق به کلی منسوخ و حکم ناسخ جای آن را بگیرد.تمامی شبهات و بحث ها درمورد همین معنای اخیر است و سخن ما نیز در این فصل در همین خصوص خواهدبود.
اهمیت بحث از نسخ
اهمیت بحث نسخ موقعی روشن می گردد که پذیرفته شود در قرآن آیات منسوخه در کنار آیات محکمه(غیر منسوخه)وجود دارد. در این صورت برای یک محقق معارف قرآنی ضرورت می یابد تا آیات منسوخه را بشناسد و آن ها را از آیات محکمه جدا سازد.یک فقیه که در صدد استنباط احکام فقهی از قرآن می باشد،یا یک متکلم که به دنبال دریافت معارف قرآنی می باشد،باید توان تشخیص آیات محکمه را داشته باشد.یک فقیه در مقام فتوی و یک قاضی به هنگام صدور حکم،لازم است هوشیار باشد تا مبادا آیات منسوخه را مورد فتوی یا قضاءقرار داده باشد.
ابو عبد الرحمان سلمی گوید که مولا امیر مؤمنان علیه السلام با یکی از قاضیان کوفه روبروشد.از او پرسید:«آیا آیات ناسخه را جدا از آیات منسوخه می شناسی؟»آن قاضی گفت:نه!آن گاه حضرت فرمود:«در این صورت هم خود را نابود کرده و هم دیگران را نابود ساخته ای » (1).امام صادق علیه السلام به یکی از فقیهان کوفه فرمود:«تو را فقیه مردم عراق می گویند؟»گفت:آری.فرمود:«در قاهت خود از کدام منبع بهره می گیری؟»
گفت:از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله!فرمود:«آیا از کتاب خدا به درستی شناخت داری و آیا ناسخ را کاملا از منسوخ جدا می سازی؟»گفت:آری!فرمود:«علم گسترده ای ادعا کرده ای،چیزی را که خداوند تنها نزد شایستگان قرار داده است » (2).البته مقصود از ناسخ و منسوخ در این گونه روایات،مفهوم عام آن می باشد که شامل تخصیص عموم و تقیید اطلاق نیز می گردد.بدین معنا که به هر حکم لاحق که درحکم سابق تغییر دهد،ناسخ می گویند.خواه به کلی حکم سابق را بر داشته باشد یادایره شمول آن را کوتاه کرده باشد.پر روشن است که عمل به عام یا مطلق نیز پیش از فحص و یاس از مخصص یا مقید روا نمی باشد.همان گونه که عمل به منسوخ باوجود ناسخ نیز جایز نیست.
حکمت نسخ
در هر حرکت اصلاحی و رو به پیش،لازمه تکامل،نسخ برخی آیین نامه ها ودستور العمل ها می باشد.زیرا در یک حرکت تدریجی وجود مراحل پی در پی و تغییرشرایط،لزوم بازنگری در برنامه ها را ضروری می سازد.البته این تا موقعی است که حرکت به رشد نهایی و کمال مقصود نرسیده باشد.هرگاه برنامه ها تکامل یافت مساله نسخ نیز منتفی می گردد.لذا نسخ در یک شریعت تا موقعی است که پیامبرحیات داشته باشد و فوت وی دیگر جایی برای نسخ در شریعت باقی نمی گذارد.
نسخ پیاپی در یک شریعت نو بنیاد همانند نسخه های طبیب است که با شرایط واحوال مریض تغییر پیدا می کند.نسخه دیروز در جای خود مفید و نسخه امروز نیزدر جای خود مفید است.لذا خداوند می فرماید: ما ننسخ من آیة او ننسها نات بخیرمنها او مثلها (3) هر گونه نسخ که صورت می گیرد هر یک در جای خود درست بوده و نسبت به شرایط رعایت اصلح شده است.
مقصود از«خیر منها او مثلها»لحاظ دو حالت است:اگر حکم دیروز را نسبت به شرایط امروز بنگری حکم امروز اصلح(خیر)است و اگر هر یک را در جای خودبنگری هر دو حکم همانندند،زیرا هر یک با شرایط متناسب خود توافق کامل دارد.
فرق میان نسخ و انساء در آن است که اگر حکم سابق هنوز زنده است ولی شرایط تغییر یافته و حکم جدیدی را مقتضی ساخته است،آن را نسخ مستقیم می گوییم.اما اگر حکم سابق بر اثر گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و ازیادها رفته یا تحریف شده است،آن را«انساء»می نامیم،به این معنا که این حکم ازیادها برده شده است.
خلاصه در آیه کریمه می فرماید:چه نسخ مستقیم صورت گیرد یا حکم سابق فراموش شده باشد و از نو حکم تازه آورده شود،در هر دو صورت رعایت اصلح شده است و آن چه به صلاح مردم است بر آنان عرضه می شود.این آیه می خواهداین شبهه را بزداید که در نسخ احکام یا شرایع هیچ گونه اشتباه یا تغییر در رای که حاکی از پی بردن به ناروایی حکم سابق باشد رخ نداده است،بلکه هر یک در جای خود روا می باشد.در این باره در بخش شبهات پیرامون مساله نسخ روشن تر سخن خواهیم گفت.
پی نوشتها:
1- تفسیر عیاشی،ج 1،ص 12،شماره 9.
2- تفسیر صافی،مقدمه دوم،ج 1،ص 13.
3- بقره 2:106.