به قلم : دکتر پروانه صفایی مقدم ، متخصص رو انشناسی بالینی
dr.s.moqadam@gmail.com
تحریریه زندگی آنلاین : 25 درصد انحرافهاى رفتارى نوجوانان و جوانان ریشه در اختلاف سلیقه والدین در تربیت آنان دارد. همچنین بسیارى از وسواسها و تعارضها در دوران بزرگسالى به علت روش تربیتى نادرست پدر و مادر و نداشتن توافق آنان در تربیت فرزندان عنوان شده است. کارشناسان معتقدند فرزندان در چنین خانوادههایى به موضوعهاى مختلف با تردید و ابهام نگاه مىکنند، چرا که پدر و مادر هیچگاه روى یک موضوع توافق نداشتهاند. این در حالى است که تربیت مجموعه روشها و راهکارهایى است که از آغاز زندگى انسان به کار گرفته مىشود تا افراد در مسیر صحیح رشد و ترقى قرار گیرند و در پرتو آموزشهاى تربیتى بتوانند به سعادت و کمال دست پیدا کنند. موضوع تربیت فرزندان از گذشته تاکنون جزو موضوعهاى اساسى و بنیادین خانواده است. با این همه برخى پدران و مادران در تربیت فرزندان خود دچار اختلاف سلیقه مىشوند. این موضوع بر روى رفتار کودک نیز تأثیر عمیق مىگذارد. نتایج یافتههاى طرح ملى بررسى خشونت علیه زنان نیز نشان مىدهد نحوه تربیت کودکان عمدهترین عامل اختلاف زن و شوهر در خانواده است.
بیشتربخوانید:
به نمونهای از این اختلاف سلیقه تربیتی توجه کنید
آنچه مورد عنایت شما واقع میشود، تنها گوشه چشمی به این مسئله است. مادری، پسر خود را که پدرش او را از بازی در کوچه منع کرده، آهسته و بدون آن که پدر متوجه گردد به کوچه میفرستد و نظایر این مورد مکرر دیده میشود تا بالاخره روزی پدر متوجه شده و آن وقت است که مشاجره و دعواهای سختی میان آن دو به وجود میآید. واقعا منظور مادر از این کارها چیست؟ آیا به خاطر خواست فرزند دلبندش است؟ و یا نا آگاهانه و فقط به خاطر حس مادر و فرزندی و یا ... .
مادر در هر حال این کار را فقط از نظر پرورشی و تربیتی نمیکند، بلکه این روش بیشتر ناشی از مشکلات و سوءتفاهماتی است که در خانواده میان پدر و مادر وجود دارد و آن وقت بدین گونه یعنی به هنگام تربیت کودکان عرض اندام میکند.
این روش اثرات بدی بر روحیه کودکان باقی میگذارد که اهم آنها از این قرار است:
کودک متوجه این نکته شده که هر نوع ممنوعیتی واقعا غیر قابل اجتناب نبوده و میشود کارهای ممنوع را نیز انجام داد و این عادت تدریجی، کودک را به کارهای خلاف اخلاق هدایت میکند.
کودک میآموزد که چگونه میتوان کسی را علیه دیگری تحریک نمود و ممکن است در آینده شخصی دو به هم زن و تحریککننده بار بیاید و این لطمه بزرگی است که والدین ناخودآگاه و نادانسته به آینده کودک خود میزنند.
محبتهای افراطی و دوستیهای پنهانی یکی از والدین سبب تنفر کودک از دیگری میشود، مثلا کودک وقتی که میبیند مادر آن قدر در حقش محبت میکند، احساس میکند پدر، وی را به اندازه مادر دوست ندارد و این میتواند به عنوان عامل تقویتکننده ایجاد حس دوری کودک از یکی از والدین باشد. آنچه پدران و مادران در زمان اختلاف سلیقه برای تربیت فرزندان خود باید انجام دهند، این است که ابتدا درباره مسائل مهم تربیتی کودکان خود با یکدیگر صحبت و گفتوگو کنند و بهترین روش را برای تربیت فرزند خود انتخاب نمایند.
نظر رفتارشناسان در مورد فرمان واحد: رفتارشناسان درباره اختلاف سلیقه پدر و مادر در تربیت فرزندان مىگویند اختلاف سلیقه براى تربیت فرزندان در بین زن و مرد طبیعى است. این موضوع ناشى از فرهنگ و تربیت متفاوت زن و شوهر است، اما بروز این اختلاف در مقابل فرزندان باعث نوعى تخریب زن و مرد و در نتیجه فرصتطلبى کودکان در مقابل پدر و مادر مىشود.
برخى والدین تمایل دارند کمبودهاى دوران کودکى خود را درباره فرزندان خود اجرا کنند، در حالى که ظرفیت طبیعى کودکان محدود است و پذیرش فکرى و رفتارى کودکان چارچوب ویژهاى دارد. تضادهاى رفتارى و گفتارى والدین روى کودکان تاثیر بسیارى دارد و این رفتارها زمینهساز اصلى تخریب شخصیت کودکان است. اختلاف سلیقه پدر و مادر در تربیت کودکان، گاهى به آنجا مىرسد که والدین، فرزند را میدان انتقام جویى از خود مىکنند و کودک باید تاوان اختلاف سلیقه و عقاید پدر و مادر را به بهاى گزاف بپردازد.
به والدین پیشنهاد میشود
اختلاف نظرهاى خود را در مقابل فرزندان بیان نکنند، اگر یکى از والدین فرمان داد و فرمانش اشتباه بود، دیگرى از آن فرمان حمایت کند و سپس در غیبت فرزند، اشتباه فرمان همسرش را بیان کند. در این صورت مىتوان پایههاى حکومتى والدین را در تربیت محکم و استوار دانست. در غیر این صورت تضادهاى رفتارى والدین در دوران بلوغ خود را نشان خواهد داد.
بیشتربخوانید:
راههای مشترک برای تربیت فرزند مشترک
یکی از مسائلی که همسران را به یکدیگر بیشتر نزدیک میکند، حضور فرزندان و صحبت درباره مسائل و مشکلات آنها میباشد، اما در مقابل هم میتواند باعث بحث، جدل و همچنین تعارضات شدید بین آنها بشود. الزامی است همسران در کنار یکدیگر مهارتهای لازم را در رابطه با تربیت فرزند، آموزش ببینند تا بتوانند با تعارضات کمتری، مشکلات فرزندانشان را حل کنند.
همسویی والدین در تربیت
«من خیلی تلاش میکنم تا بتوانم فرزندی تربیت کنم که توانمند باشد، لوس نباشد و فردی باشد که توانایی حل مشکلاتش را داشته باشد، ولی متاسفانه همسرم با دلسوزیهای نا به جایی که دارد، مانع از این کار میشود و فرزندم روز به روز بیشتر به سمت لوس بودن و وابسته شدن میرود».
گام اول، خودشناسی
در اولین قدم، والدین باید به خودشناسی و شناخت خودشان برسند. در واقع هر پدر و مادری لازم است ابتدا نسبت به خود، شناخت پیدا کنند، نیازها و انتظاراتشان را از فرزندشان بشناسند و بعد بتوانند آنها را به فرزندشان بیان کنند. تا زمانی که فرزندان دقیقا ندانند که والدینشان از آنها چه انتظاری دارند، نمیتوانند نیازهای آنها را تامین کنند. پس سعی کنید مهارتهای خودشناسی را یاد بگیرید و با توجه به آنها، انتظاراتتان را به فرزندانتان بیان کنید.
گام دوم، شفافگویی
والدین بعد از خودشناسی، باید شفافگویی را تمرین کنند. انتظاراتی را که میخواهید به فرزندانتان بیان کنید، باید شفاف، واضح، سلیس و روان باشد. فرزندان حق دارند که انتظارات شما را بدانند. پس شفافگویی را تمرین کنید و سعی نمایید در صحبتهایتان از کلیگویی بپرهیزید و حتما خواستههایتان را با جزئیات بیان کنید.
بحرانی به نام «دو تربیتی شدن فرزندان»
چطور با همسرمان برای تربیت فرزند به تفاهم برسیم؟
مادر اخم میکند، پدر میخندد. یکی دستور خواب به بچهها میدهد و دیگری میگوید تا هر ساعتی که دوست دارند، بچهها بیدار باشند! این وسط بچهها هستند که از این موقعیت سوءاستفاده میکنند و یا دچار تضاد میشوند.
حتی اگر پیش از بچهدار شدن تصور داشتید که هیچ نقطه اختلافی بین شما و همسرتان در زمینههای تربیتی وجود ندارد، فرزنددار که شدید تازه میبایست سر میز مذاکره بنشینید و با هم دو مرتبه به تفاهم برسید، چرا که مسائلی پیش میآید که قطعا قبل از آن بدانها توجه نکرده بودید.
هماهنگی و تفاهم والدین برای تربیت فرزند یکی از کلیدهای آرامش بچهها است. وقتی مادر اخم میکند، پدر لبخند میزند. یکی میگوید بنشین، دیگری میگوید هر چه میخواهی شلوغ کن. یکی میگوید بچهها زود بخوابند دیگری میگوید لازم نیست هر ساعتی که دوست دارید بخوابید. خلاصه یکی دستور حمله میدهد و دیگری دستور عقبنشینی.
زمانی که فرزند شما متوجه میشود که بین والدینش هماهنگی وجود ندارد، به این نتیجه میرسد که چیزی به اسم درست و غلط وجود خارجی ندارد. به عنوان مثال، مادر میگوید: نمیتونی بستنی بخوری. پدر میگوید: بعد از غذا میتونی بستنی بخوری. مادربزرگ میگوید: عزیزم بیا الان بستنی بخور!
بهتر است همه افراد یک اشتباه مشترک انجام دهند، اما هر کدام ساز جداگانه نزنند. کودکان و نوجوانانی که با روشهای غیرهماهنگ والدین بزرگ میشوند، هرگز پایبندی به قانون را نخواهند آموخت. بدتر از همه این است بچههایی که کنار پدربزرگها و مادربزرگها زندگی میکنند، روشهای تربیتی آنها را نیز میبایست در پیش بگیرند. در واقع چند نفر هستند که نظر میدهند بچه چطور باید غذا بخورد، بخوابد، تلویزیون ببیند، بخندد یا گریه کند.
علت نامناسب بودن اختلاف در تربیت بچهها و چند تربیتی شدنشان این است که بچهها یک استاندارد مشخص را ندارند و از پیامد رفتارشان ناآگاه میشوند، چرا که گیج هستند؛ الان کاری که کردهاند باب میل پدر است یا مادر یا اقوام و پدربزرگ و مادربزرگ. در نتیجه این سردرگمی آنها را اذیت میکند و سلامت تربیتیشان را دچار مشکل میکند.
والدینی که مدام سر بچهها بحث میکنند و هم را زیر سوال میبرند، فرزندانی نافرمان تربیت خواهند کرد، چرا که بچهها رویههای تربیتی آنها را زیرسوال میبرند یا اینکه فرصتطلب میشوند و هر از گاهی جانب یکی از والدین را میگیرند که برایشان سود داشته باشد.
پدر و مادر باید بدانند که یک قانون باید در منزل حاکم باشد، حتی اگر آن قانون اشتباه باشد.
بیشتربخوانید:
چگونه یک خانواده شاد داشته باشیم؟
نقش خانواده در تربیت فرزندان با نشاط
خانواده، اولین و بادوامترین عامل تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان و زمینهساز رشد جسمانی، اخلاقی، عقلانی و عاطفی آنان است. فرزندان ما در خانواده رشد میکنند، بزرگ میشوند، صفات مثبت و منفی را یاد میگیرند و آنچه را یاد میگیرند به دیگران تعمیم میدهند، بنابراین باید محیطی را در خانواده خود فراهم کنیم تا آکنده از صفا، شادی و نشاط باشد.
شادی و خوشحالی دلها را به هم نزدیک و ترس و بدگمانی را از ما دور میکند، انرژی مثبت را افزایش میدهد، سلامت روانی خانواده را تضمین میکند و خانواده شاد هم جامعهای شاد، با نشاط و لبریز از صلح و صفا میسازد. انسان موجودی شادیطلب است و هرگز داشتن مال و اموال، نشانه خوشبختی و بینوایی و فقر نشانه بدبختی نیست. اگر چنین بود ثروتمندان باید شادترین افراد باشند، در حالی که چنین نیست. وقتی که احساس خوبی درباره خود دارید، دیگران هم بهتر از همیشه به نظرتان میرسند. جهان بازتاب و عکسالعمل رفتارهای خود ما است. وقتی از خودمان بیزاریم، از آنچه در اطرافمان میگذرد هم بیزار میشویم. وقتی عشق میورزیم تمامی جهان در نظرمان دوستداشتنی است. دوست بداریم و بدانیم که یکی از کلیدهای شادی و خرسندی، تمرکز ذهن بر لحظههای حال است که باید بر شادی متمرکز شویم. «آبراهام لنیکن» میگوید: «اغلب مردم تقریبا به همان اندازه شاد هستند که انتظارش را دارند».
شاد بودن میتواند یکی از بزرگترین مبارزات ما در زندگی باشد و لازمه شاد زیستن هم، جستجوی زیباییها و خوبیها است. شادی برای انسانها یک ضرورت است که به زندگی معنا میبخشد و فرد را به آیندهای روشن، امیدوار میکند و در عین حال عواطف منفی مانند ناکامی، نگرانی و ترس، را بیاثر میسازد.
با رسیدن به شادی بهتر میتوانیم با مسائل و مشکلات زندگی روبرو شویم و به حل مشکلات خود بپردازیم، در صورتی که با غم و اندوه نه فقط مشکلی حل نمیشود، بلکه بر مشکلات قبلیمان میافزاییم. شادی در زندگی انسانها میتواند از رشد و نمو بیماریها پیشگیری کند و همچنین نشاط در زندگی در برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی نیز آثار فراوان دارد. داشتن خانوادهای شاد سبب میشود فرزندانی شاد و با نشاط داشته باشیم که پیوسته در همه زمینهها موفق شوند و از این طریق است که بذر شادی و شادمانی را در جامعه خود میکاریم.
یکی از راههای شاد بودن در زندگی، رضایت و خشنودی در برابر قضا و قدر الهی است. حضرت علی(ع) میفرمایند:
اگر به مقدرات الهی راضی شدید، زندگی شما شیرین و گوارا میشود.
راهها و شیوههای کسب احساس شادمانی در زندگی، از این قرار است:
هرگز از پرسیدن باز نمانیم.
احساس ناامیدی را از خودمان دور کنیم.
ضعفهای خودمان را بپذیریم و نقاط قوت خود را تقویت کنیم.
از مطلقگرایی دوری کنیم و با خودمان صادق باشیم.
در گذشته زندگی نکنیم.
در کمک کردن به دیگران پیشقدم بوده و گذشت داشته باشیم.
مانند کوه استوار باشیم و بیشتر به زندگیمان برسیم.
یادگیری را فراموش نکنیم و روی مواردی که کنترل آنها را داریم، متمرکز شویم و به هنگام روبرو شدن با واقعیتی ناگوار نیز با تسلط بر محیط بکوشیم شادیهای از دست رفته را دوباره به محفل وجودمان دعوت کنیم.
غم و افسردگی مسری میباشد و از این رو وقتی قیافه ما اندوهناک است، دیگران هم افسرده و ناراحت میشوند و همین طور وقتی شاد باشیم، چهره دیگران شاد میشود، بنابراین به هنگام ناراحتی بهتر است جمع را ترک کنیم و قدم بزنیم.
ویژگیهای خانوادههای شادتر
شکرگزار و قدردان نعمتهای خدا هستند و میدانند که شکرگزاری شادمانی را به همراه دارد.
تفکر مثبت دارند و از امور خود ارزیابی مثبت میکنند.
خود را با دیگران مقایسه نمیکنند.
قناعت کردن را در زندگی یک اصل مهم میشمارند.
به عهد و پیمان خود پایبندند.
از زحمات یکدیگر قدردانی میکنند و فرزندانی شاد و سلامت دارند و همسران از زندگی خود راضی هستند.
نکته
اگر تربیت واحد نباشد، فرزند شما دو تربیت میشود، خانواده و فرزندان با مشکلات مواجه میشوند و زندگى شادى نخواهیم داشت.
والدین چطور میتوانند یک قانون و نظم را ایجاد کرده و با هم هماهنگ عمل کنند؟
بهتر است قبل از عمل کردن به یک سری کارها یا تشویق بچهها برای یک رفتار خاص، والدین درباره آن با هم هماهنگ شده باشند و از قبل موضع مشترکشان مشخص باشد، این طور نباشد که پدر به بچه بگویید این هفته به فوتبال نمیروی یا به خاطر کاری که کردی باید تنبیه بشوی و تلویزیون نبینی، اما مادر یواشکی برای او تلویزیون یا موبایل را ببرد تا سرگرم شود. این یعنی دوگانگی تربیتی!
بنابراین پدر و مادر میبایست در زمینههایی چون دروغگویی بچهها، ناسزاگویی یا اشتباهات دیگر و یا زمینههای درس خواندن بچهها با هم به اشتراک رسیده باشند.
گاه دیده میشود که یکی از والدین در زمینهای خاص اشتباهی مرتکب میشود و والد دیگر با پرخاش با او برخورد کرده و از آن کار نهی میکند. هشدار مهم این است که هیچگاه جلوی بچه همسرتان را مواخذه نکنید، حتی اگر دیدید همسرتان جلوی بچهها اشتباه میکند، با روش تربیتی همسرتان مخالفت نکنید و جلوی بچهها سکوت کنید و در یک موقعیت مناسب او را از اشتباهش واقف کنید تا بچهها بدانند که شما در یک جبهه هستید و خود را ملزم به رعایت قوانینتان کنند.
نکته دیگر این است که هیچ گاه جلوی بچهها خود را فرشته و همسرتان را جلاد جلوه ندهید. اگر همسرتان در جایی قانون سختی هم برای بچهها گذاشت، اجازه دهید که این قانون اعمال شود و بچهها را از آن مبری نکنید. در غیر این صورت شما این پیام را به فرزندتان میدهید که من پدر یا مادر خوب تو هستم و من را بیشتر دوست داشته باش!
در برخی خانوادهها دیده میشود که وقتی پدر خانه در منزل هست، یک سری مسائل رعایت میشود، اما همین که پدر پایش را از منزل بیرون میگذارد، وضع تغییر کرده و زندگی متفاوت میشود. این یک اشتباه است که در جنگ قدرت بین پدر و مادر، شما بچههایتان را قرار دهید و قوانین پدر را نادیده بگیرید، حتی اگر در زمینهای با همسرتان اختلاف نظر دارید، قرار نیست آن را به بچههایتان منتقل کنید، مثل اینکه شما یک قربانی در این زندگی هستید و بچهها قرار است ناجی شما باشند. هرگز چنین کاری را نکنید که بگویید من موافق با پدرت یا مادرت نیستم و او این کار را کرده است و یا این طور فکر میکند.
اگر در جایی احساس کردید که شما قادر به تصمیمگیری در زمینه تربیتی فرزندان نیستید، بهتر است قبل از مشکلی با همسرتان وارد گفتوگو شوید و رویکرد او را بررسی کنید تا منطقی با مسائل برخورد کنید. حتی اگر همسرتان هم کاری کرد که باب میل شما نبود، بهتر است گذشت کنید تا صورت بدی جلوی بچهها نداشته باشد.
در زمینه ورود اقوام و پدربزرگ و مادربزرگها در تربیت بچهها میتوان گفت که خیلی مسائل غیرقابل اجتناب است، هر یک از این افراد هم از سر دلسوزی یا تجربه خود میخواهند کاری انجام دهند و روشهای تربیتیشان را پیش بگیرند. بهتر است بدون اینکه مستقیم وارد جنگ قدرت یا مسئله با آنها شوید، با احترام روبهرو شده و قوانین خانه خود را شما اعمال کنید و جلوی بچهها نشان ندهید که در این زمینه ناراحت هستید.
اگر این اختلاف نظرها زیاد شود، بچهها در این خانه احساس امنیت نمیکنند و بهتر است خیلی محترمانه با پدربزرگ و مادربزرگ وارد صحبت شوید تا به قوانین شما احترام بگذارند و بچهها دچار استرس و مشکلات دیگر در زمینه شخصیتی نشوند.