به گزارش مشرق، قبل از هر چیز میخواهم خواهش کنم برای سلامتی مادر بزرگوار سرکار خانم فاطمه دانشورجلیل، حمد شفا بخوانیم. ایشان مدتی است در کما به سر میبرند. خانم دانشورجلیل سالهاست از ایشان نگهداری میکند و در کنار این پرستاری و انجام امور خانه و خانواده، مشغول نوشتن نیز هست.به پاس زحماتش از او خواستیم همراه با نماینده انتشارات روایت فتح، سرکار خانم فرزانه مردی، در نشستی در کافهکتاب زیتون به سؤالات ما درباره کتابهایش پاسخ دهد. آنچه میخوانید، حاصل این گفتوگوست.
*تحقیق و پژوهش خصوصا درباره شهدایی که سالهای زیادی از شهادتشان میگذرد، کار سختی است.
فاطمه دانشورجلیل: تحقیق خیلی خوب است، چون با خانواده شهید رابطه عاطفی برقرار میکنیم. من این رابطه عاطفی را دوست دارم. شانسی که من در هردو کارروایت فتح داشتم این بودکه در «حلوای عروسی» حافظه مادر شهید بسیار خوب بود. نقدهای زیادی شد که چرا فقط 50 صفحه از مادر شهید نوشتهاید و از خاطرات کودکی و از ازدواج مادر گفتهاید؟ در حالی که آن مادر باعث شد کتاب روایت زیبایی داشته باشد،چون خاطرات قشنگی به یاد داشت.درکتاب «تهنیت، عشق، سلام» مادرشهید،اهل قلم بودو خودش خاطرات پسرش را نوشته بود.
این خانواده به ثبت خاطرات شهید و تولید اثر درباره شهید اهمیت میدادند.هر دو خانواده شهیدی که من در دو کتابم با آنها آشنا شدم، دو خانواده متفاوت از دو قشر متفاوت در میان خانوادههای ایثارگر بودند. یک خانواده از شهر ری، خدام مسجد و با وضعیت محرومیت اقتصادی که با فقر درگیر بودند و پدر خانواده دستفروش بود. ولی شهید بعدی از خانواده مرفهی بود. پدر شهید از آلمان دستگاه وارد کرده بود واولین کارخانه کفش آن منطقه را ایجاد کرده و کفش قالبی میزد. آنجا مشهور شده بود کفشهایی آمدهاند که آب داخلشان نفوذ نمیکند. برادربزرگ شهید دربهترین دانشگاه آمریکا درس خوانده بود.پدر شهید به او میگوید که آیا میخواهید شما راهم بفرستم ولی او قبول نمیکند. راضی نمیشود به مدرسه غیرانتفاعی برود و با اتوبوس رفتوآمد میکرد. چند بار پدر راننده فرستاده بود ولی سوار ماشین بنز پدر نمیشدوهیچ علاقهای نداشت که دوستانش از ثروت خانواده آنها باخبر شوند.
*چه ماجرای جذاب و کمنظیری...
فاطمه دانشورجلیل: عبدالحمید جزو بچههای مدرسه مفیداست. مزار او در امامزاده چیذر است. عکسی از او با کفش کتانی در عروسی برادر بزرگترش وجود دارد. دربان او را راه نمیدهد تا اینکه میگوید من برادر داماد هستم. دانشجوی ترم دوم مهندسی دانشگاه تهران و بچهای درسخوان بود. ویژگی شهدای ما این است که در بزنگاه، تصمیماتی درست میگرفتند و همین موجب تغییر و تفاوت در مسیر زندگی آنها میشده است.پدر شهید خانهای قدیمی در منطقه تجریش، محله چیذر داشت که این خانه را میسازند و به هر کدام از فرزندان یک واحد آپارتمان میدهند و از این طریق ارث و میراثشان را تقسیم میکنند. دو یا سه واحد سهم عبدالحمید بود که محل خیریه شعف شهید عبدالحمید فتاحیان است. به همین دلیل ابتدا اسم کتاب را «شعف» گذاشته بودم.
*انتخاب نام کتاب «حلوای عروسی» کار نویسنده بود یا شما در انتشارات؟
فرزانه مردی: انتخاب نام حلوای عروسی داستانی داشت. یک روز در انتشارات نشسته بودیم و بین اسمهایی که ایشان گفته بودند، انتخاب میکردیم. من آن روز گفتم ها حلوایی به نام حلوای عروسی دارند. چیزی شبیه به شکلاتهای قدیمی مینو بود. کره و آرد با عسل قاطی میشود و به آن حلوای عروسی میگویند. تصمیم گرفتیم اسم کتاب بشود «حلوای عروسی» و این حلوا را درست کردیم.
دانشورجلیل: هم اسم، هم جلد و هم خاطرات مادر باعث دیدهشدن کار شد. طراح جلد از همسرش خواسته بود حلوا بپزد و حلوا را به آتلیه برده بودند و از حلوای عروسی عکاسی کرده بودند. این اثر به چاپ چهارم رسیده ولی مشکلات کاغذ وجود دارد. انتشارات برای اینکه مشتری را نگه دارد، در نمایشگاه چاپ دیجیتال زده است.
*هر دو کتاب در یک مراسم رونمایی شدند؟
مردی: نه، رونمایی این کار درسال1397 بود. ما برنامهای به نام فرزندان خمینی داریم که جلسه بازنمایی و رونمایی کتاب است. حجم زیادی از کتابهایی که آنجا دیده شد،بهدلیل ارائه کلیت کارها در مناسبتهای مختلف طی این برنامه است اما برای کتابها در نمایشگاه کتاب، برنامه تبیین میگیریم و حتی امروز به این سمت رفتهایم که کتابها را به منطقهای ببریم که شهید در آنجا بوده است. در این مسیر به بوشهر، همدان و دیگر مناطق رفته و سعی کردهایم هر اثر در شهرهای مربوطه رونمایی شود. حتی در مورد حلوای عروسی، در سال 1397 سر مزار شهید با حضور خانواده رونمایی برگزار شد.
*از کار با روایت فتح راضی هستید؟
دانشورجلیل: من میخواهم گلایههایم را نیز بگویم. نهتنها روایت فتح، بلکه اکثر ناشرانی که در حوزه روایت دفاعمقدس کار میکنند، اگر شهیدی را خودشان معرفی کنند، قرارداد خرید اثر میبندند. نویسنده پلهپله جلو میرود و تجربه کسب میکند. هر سالی که میگذرد من متوجه میشوم که چرا اینطور قرارداد بستهام. من قرارداد خرید اثر بستم، ولی مدیریتهای بعدی باید این را رعایت کرده و یک متمم اضافه کنند که اگر این کتاب از چاپ چهارم یا پنجم به بعد رفت، درصدی در نظر گرفته شود. حق و انصاف چه برای نویسنده و چه برای ناشر باید رعایت شود. ما میخواهیم نه ناشر ضرر کند و نه نویسنده. بین این دو کتاب سه بار مدیریت در انتشارات تغییر کرده است.باید چیزی برای نویسنده در نظر گرفته شود، بهخصوص نویسندهای که این شهید را دوست دارد. من این کار را رها نکردهام و در حد توانم هم بسیار هدیه دادهام و هم تبلیغ کردهام و هم در تمامی نشستها بودم، در مدرسه بچههایم جشن امضا گرفتهام. من هیچوقت کارهایم را رها نمیکنم و آنها را دوست دارم. بهخصوص چون با شهید ارتباط برقرار میکنم و به ایشان متوسل میشوم و از این طریق حال معنوی خوبی دارم، اصلا دلم نمیخواهد آن شهید دیده نشود.
*خانم مردی! آیا با این حرف موافق هستید؟
فرزانه مردی: من هم کار نویسندگی انجام دادهام و حرف ایشان بحق است. ولی انتشارات مدیریتهای مختلفی عوض کرده است. این قرار در زمان مدیری بسته شد که تز ایشان این بود که کارها همه خرید اثر باشد. در مدیریتهای بعدی تغییراتی ایجاد میشود ولی انتشارات با مشکلاتی دستبهگریبان است. اسم ما بزرگ است و همه فکر میکنند ما از سپاه و بسیج پول و کاغذ مجانی میگیریم. ولی واقعیت این است که به ما میگویند خودتان کتاب چاپ کنید تا بتوانید کتاب بعدیتان را منتشر کنید.
یعنی به ما میگویند مستقل شوید. امروز دو انتشارات با پنج نیرو هستیم. من ازسال1376در روایت فتح بودم، زمانی آنقدر شلوغ بود، میز برای نشستن پیدا نمیکردیم. امروز روایت فتح باید کتاب چاپ کند و پول دربیاورد تا بتواند کتاب بعدی را چاپ کند!امروز در انتشارات تعرفهبندی داریم. کسی که یکی دو کتاب چاپ کرده، خرید اثر میشود. یعنی نوقلم است و کتاب مرتبط با موضوع دفاعمقدس است. هزینه کتاب بعد از چاپ دوم و سوم برمیگردد. چنین مشکلاتی وجود دارد.از یکسری کلا خرید اثر میکنیم. یکسری در ردیف «ب» قرار میگیرند که در تعریف ما ممکن است هفت کتاب داشته باشند و مدل درصدی داریم. نویسنده بسیار معروفی داریم که درصدی کار نمیکند و اثر را میفروشد. فردی بازنشسته است که به پولش احتیاج دارد،ولی باز در انتشارات مدلی تعریف کردیم که اگر از10چاپ گذشت مبلغی برای نویسنده درنظربگیریم.
این جدیدا تعریف شده است.من انتشاراتی را سراغ دارم که دستگاه چاپ دیجیتال گرفته و سفارش میگیرد و میگوید 10 نسخه کتاب دیجیتال میزنم، انتشارات توانش را ندارند. با این کار هزینهها کمتر میشود، بهویژه هزینه انبارداری و با توجه به کشش بازار کتاب چاپ میشود.خود من هنوز دوست دارم با مداد بنویسم تا خودکار؛ هنوز دوست دارم بافت کاغذ زیر دستم باشد؛ خواندن از روی گوشی برای من سخت است؛ مگر اینکه مجبور باشم، ولی از سویی این ابزار ارتباط را تسهیل کرده است. کتابهای صوتی که تهیه میکنیم به دست افراد نابینا میرسد. یا خانمهای خانهدار یا کسانی که میگویند وقت خواندن کتاب را ندارند و فقط در ماشین گوش میکنند، باید این گروهها نیز دیده شود.
امروز نویسندهها هم باید به راههای جدیدتری فکر کنند، خارج از کشور نویسندهها بخشی از کتابشان را در فضای مجازی منتشر میکنند تا هر کسی میخواهد، بخواند و به خرید ترغیب شود؛ از این طریق پول کاغذ هم نمیدهند.پایگاه بسیج و همسر شهید و...توقع دارند تا ما کتابها را مجانی در اختیارشان بگذاریم یا با تخفیف 70 درصد به آنها کتاب بدهیم. واقعا نمیتوان به آنها گفت پول بدهید و این کتابها را بخرید. ما در حال ترویج فرهنگ انقلاب و شهادت هستیم، پس باید یارانههایی بدهیم.
*بازار کتاب «روایت فتح» بهتر است یا «ساقی»؟
مردی: کتابهای روایت حجم کمتری دارند از این رو قیمت پایینتر است. گاهی وقتی کتاب ساقی را میفروشیم به اندازه 10کتاب روایت است. بهخصوص اگر یک استاد دانشگاه کتابی را معرفی کند و 200 تا 300 نسخه بخرند.
*من به یاد دارم که شما بهصورت منظم در نشستهای موسسه شهرستان ادب شرکت میکردید.
دانشورجلیل: فقط در جلسات نقد آقای عزتی شرکت میکردم. کلاسهای استاد سرشار تعطیل شد و من برای اینکه جدا نشوم شرکت میکردم.من به بچههایی که تازه قلم به دست گرفتهاند میگویم که خودتان را از محافل ادبی دور نگه ندارید، بهخصوص جلسات نقد و آنقدر شجاعت داشته باشید که کارهایتان نقد شود.
*چه شد که وارد فضای روایت شدید؟
دانشورجلیل: امروز مشغول نوشتن یک رمان خانوادگی هستم، ولی کار برای شهدا را رها نکردهام و همچنان توفیقش را دارم. من هر سال، کتاب یک شهید را کار میکنم.
*این به خاطر علاقه شما به کار روایت است یا به خاطر شهدا این کار را میکنید؟
دانشور جلیل: میتوانم بگویم هر دو وجود دارد. وقتی وارد این حوزه شدم و در جلسات نقد استاد سرشار شرکت میکردم، یکی از بزرگواران گفتند کسانی که دوست دارند در حوزه دفاعمقدس قلم بزنند به من اطلاع بدهند، چون محفلی داریم و هر هفته آنجا یک داستان مینویسیم. دعوت شدم واولین شهیدی که به من معرفی کردند،شهید «سیدناصر سیاهپوش» بود که برای انتشارت اندیشهورزان آریا به مدیریت آقای امینیان تهیه شد. این اثر بعد از حلوای عروسی منتشر شد و چاپش زمان زیادی برد.وقتی یک کار در این حوزه انجام میشود، برای کارهای بعدی نیز تماس گرفته میشود. خانم مردی برای کارهای دوم و سوم با من تماس گرفتند و کمکم ناشران با نویسنده و قلمش آشنا میشوند. بهطور مثال به من گفته شد چون قلمت زنانه است، میخواهیم از زبان همسر شهید بنویسید. یا از زبان مادر شهید کار کنید. من معمولا رد نمیکنم، سالی یک شهید را کار میکنم، چون هم از همسرم و هم از مادر سالمندم پرستاری میکنم. کار من فقط نوشتن نیست که اگر کار من فقط نوشتن بود، شاید سالی از10شهید مینوشتم. من این توانایی را در خودم میبینم. امروز صفر تا صد کار با خود من است؛ ازمصاحبه تا تحقیق، تمام کارها را خودم انجام میدهم و سالی یک شهید بیشتر کار نمیکنم.
*ارتباط شما با روایت فتح چطور شکل گرفت؟
دانشورجلیل: برای من کار در حوزه دفاعمقدس از همان جلسات شروع شد.درآن جلسات آقایان محمدعلی گودینی و استاد حسن معمار حضور داشتند. خانمها مهری و جاننثاری نیز از دوستان خود من بودند. شش، هفت نفری بودیم و از ما خواسته شد در حوزه دفاع مقدس، داستان کوتاه بنویسیم. من مرتبا داستان کوتاه مینوشتم و در آن جلسات نقد میشد. گاهی که تعداد داستانهایم زیاد میشد، آنها را برای نقد به جلسات استاد سرشار هم میبردم و کار را در دو جا نقد وچکشکاری میکردم. بعد از انجام کار شهید سیاهپوش، کار برای ارزشگذاری به آقای صادقنیا، مدیریت انتشارات سوره سبز فرستاده میشد که دفتر سوره سبز در طبقات فوقانی انتشارات اندیشهورزان بود. آقای صادقنیا خودشان ارتشی هستند ومیگفتندوقتی ازارتشیها میخواهیم که مثل سپاه و بسیج برای شهدایشان کار کنند، میگویند کار ما فرهنگی نیست، ما وظیفه دفاع از کشور را داریم. ایشان خودشان در این حوزه سرمایهگذاری و از نویسندگان دعوت میکردند. ایشان فردی بسیار منظم بودند. وقتی گفته میشد این کتاب قرار است دو ماه دیگر منتشر شود، واقعا این اتفاق میافتاد و اثر دو ماه بعد منتشر شده بود، در رونمایی همیشه ارتشیها دعوت میشدند من سه بار از فرماندهان نیروی زمینی لوح تقدیر گرفتهام؛ یک بار از امیر پوردستان و دو بار از امیر حیدری. من هم در حوزه شهدای ارتش کار کردم و هم برایشان داستان کوتاه نوشتم. «مرخصی اجباری» را برای ارتش نوشتم.
*کدامیک از کارهایتان را بیشتر دوست دارید؟
دانشورجلیل: من کار کودک زیاد انجام دادهام، ولی در کار کودک شانس ندارم. یکسری کارهای هوش مالی با خانم مالک و سارا عرفانی انجام دادم که قرار بود قدیانی منتشر کند، ولی به مدرسه داد. چهار سال از تصویب این کارها گذشته و هنوز منتشر نشدهاند، دو کار به این صورت معطل است، کاری به نام اسمای متبرکه دربهنشر دارم که تصویرگرش دو سال است درحال کار است. 10مورد از امامزادههای خراسان را نوشتهام که چاپ نشده است. اگر تعداد آثار حوزه کودک من چاپ میشد تعدادشان از کارهای بزرگسال من بیشتر بود. در کار کودک هزینه تصویرگری بالاتر از هزینه نویسنده است. در کار امامزادهها آن زمان به ما 500 هزار تومان میدادند، ولی گفته شد باید دو میلیون تومان به تصویرگر بدهیم. در کار کودک اسامی شناختهشده فروش دارد و مشکلاتی از این دست داریم.
***در کتابهایم امضای خانواده شهید را میگیرم!***
دانشورجلیل: به نظر من کار شهدا کلا کاری سفارشی است، چون من یک زن خانهدارم و چه دسترسیای به آن پروندهها دارم؟! من از کجا باید شهدا را بشناسم؟! اینکه دوروبر شما شهیدی باشد، یکی دو مورد بیشتر نخواهد بود. کار شهدا در نهایت کار سفارشی است، چون شهید را باید به ما معرفی کنند. یکی از استادان ما میگفت کسی که میتواند داستان بنویسد، نباید به سراغ روایتنویسی برود. چون داستان ادبی است و خلق دنیایی از تراوشات ذهنی است و به آن میگویند کار ادبی، اما به روایتنویسی نمیگویند کار ادبی. البته به نظر من که در هر دو حوزه کار کردهام، زندگینامه شهید نوشتن بسیار سختتر از نوشتن رمان است. باید دل همه را به دست آورد که از همه مهمتر دل خانواده شهید است و بعد منتقدان، ناشر، مخاطب و... . من ابتدا کار را به خانواده شهید میدهم و تا آنها نخوانند و ابراز رضایت نکنند، کار را به ناشر تحویل نمیدهم. در تکتک کارهایم خودم امضای خانواده شهید را گرفتهام.
***کتابهایمان را به دست رهبر انقلاب میرسانیم***
فرزانه مردی: نویسندهها باید حرکت کنند. انتشارات 300 کتاب دارد و همه نویسندهها توقع دارند کتاب آنها کار شود. توان انتشارات در تبلیغ و صفحهای که دارد محدود است. ما تا جایی میتوانیم آثار را تبلیغ کنیم و جلسات نقد و بررسی بگذاریم. برای یک کتاب میتوانیم یک رونمایی بگیریم یا تبیین بگذاریم یا جلسات نقد و بررسی داشته باشیم، ولی برای برخی کتابها نمیشود این کار را انجام داد؛ فرصتی نیست و تا چشم به هم بزنیم کتاب بعدی آمده است. من در مورد این کتاب مطمئن بودم که خانواده کمک خواهد کرد. ما تا حد توانمان مثلا از طریق بیت حتما کتاب را به دست مقام رهبری میرسانیم. من در سال 1397 در دیداری خصوصی با حضرت آقا چند کتاب از روایت را بردم و رودررو به ایشان توضیح میدادم که فرمودند این همان شهیدی است که خودش را افغانی جا زده و رفته بود؟! ایشان کتاب را خوانده بود و تقریظ شده بود، ولی بیت این را بیرون نمیداد. ما یا حضوری رفتهایم از طریق خانواده ایشان یا از طریق شخصی دیگر، کتابها را به بیت رهبری رساندهایم.
*میثم رشیدی مهرآبادی