از عدالت الهی به دور است که انسانها را با طبقات مختلف خلق کند و آنها را بدون معلّم و راهنما در ظلمات جهل و نادانی رها سازد پس عدل الهی اقتضا میکند که پیامبر و راهنمایی از طرف خدا برای هدایت انسان منصوب گردد تا احکام و قوانین و برنامههای کاملی که سعادت دنیوی و اخروی افراد را تأمین میکند را به وسیله آنان به مردم برساند.
اصل نبوّت و ضرورت آن را با آیات قرآن، روایات اهلبیت علیهمالسلام و حکم عقل میتوان ثابت کرد.
الف: فلسفه نبوّت در قرآن کریم:
1 ـ دعوت به یکتاپرستی و مبارزه با شرک و بت پرستی:
«لَقَدْ بَعَثْنا فی کلِّ اُمّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُواللّهَ وأجْتنِبوا الطّاغوتَ»[1].
و همانا در هر امتی پیامبری فرستادیم که [اعلام کند که] خدا را بپرستید و از [پرستش] طاغوت بپرهیزید.
2 ـ برقراری عدالت اجتماعی:
«لَقَدْ اَرْسَلْنا بالبینات وَأنْزَلْنا مَعَهُمُ الکتابَ وَالمیزانَ لِیقُومَ النّاس بالقسط»[2].
همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ی تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند.
3 ـ رفع اختلافات و منازعات:
«کانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فِیما اخْتَلَفُوا فِیهِ»[3].
مردم [در ابتدای تشکیل اجتماع] گروهی واحد و یک دست بودند [و اختلاف و تضادی در امور زندگی نداشتند]، پس [از پدید آمدن اختلاف و تضاد] خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند، داوری کند.
4 ـ تعلیم و تربیت:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ»[4].
یقیناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان میخواند و [از آلودگیهای فکری و روحی] پاکشان میکند، و کتاب و حکمت به آنان میآموزد، و به راستی که آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
5 ـ اتمام حجّت بر بشر:
«وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکنَاهُم بِعَذَابٍ مِن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَینَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِک مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَی»[5].
و اگر آنان را پیش از نزول قرآن هلاک میکردیم، قطعاً میگفتند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما نفرستادی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم، آیات تو را پیروی کنیم.
ب: فلسلفه نبوّت و بعثت انبیا در روایات:
1 ـ امام صادق علیهالسلام در پاسخ به سؤال یکی از زنادقه در این زمینه فرمودند:
«هنگامی که ما ثابت کردیم خالق و آفریدگاری داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر است و آن آفریدگار حکیم و متعالی هرگز با چشم دیده نمیشود و قابل لمس نیست تا بندگانش با او تماس مستقیم داشته باشند ثابت شد که او سفیرانی در میان بندگانش دارد که دستورهای او را به آنها میرساند و آنها را به آن چه مصالح و منافع آنها در آن است ومایه بقای آنها و ترک آن، مایه فنای آنها میشود رهنمون میشوند و ثابت شد که در میان خلق از طرف خدای علیم و حکیم، آمر و ناهی و مفسّر باید باشد و آنان همان پیغمبران و برگزیدگان او از میان خلقش میباشند...»[6].
2 ـ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهج البلاغه در مورد فلسفه بعثت پیامبران میفرمایند:
«فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَواتَرَ الیهم انبیائَه لِیستَأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِه وَیذَکروهُم مَنْسِی نِعْمَتِه وَیحتَجّواَ عَلیهِمْ بالتّبلیغِ ویثیروا لَهُم دَفائنَ العُقُولِ»[7].
پس خداوند رسولانش را برانگیخت، و پیامبرانش را به دنبال هم به سوی آنان گسیل داشت، تا ادای عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند، و نعمتهای فراموش شده او را به یادشان آرند، و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند، و نیروهای پنهان عقول آنان را برانگیزانند.
در این بیان نورانی از حضرت امیر صلیاللهعلیهوآله تجدید میثاق فطری میان انسان و خدا، یادآوری نعمتهای الهی بر بشر، تبلیغ احکام الهی و احتجاج بر آدمیان، شکوفا ساختن عقول بشر و هموار ساختن راه تفکر از جمله دلایل ضرورت بعثت و نبوّت انبیا معرّفی شده است.
ج: فلسفه بعثت و ضرورت اصل نبوّت از دیدگاه عقل:
1 ـ از عدالت الهی به دور است که انسانها را با طبقات مختلف خلق کند و آنها را بدون معلّم و راهنما در ظلمات جهل و نادانی رها سازد پس عدل الهی اقتضا میکند که پیامبر و راهنمایی از طرف خدا برای هدایت انسان منصوب گردد تا احکام و قوانین و برنامههای کاملی که سعادت دنیوی و اخروی افراد را تأمین میکند را به وسیله آنان به مردم برساند.
2 ـ قاعده لطف اقتضا میکند به ارسال پیامبران از طرف پروردگار تا با هدایت و ارشاد آنان بندگان به طاعت حق نزدیک و از معصیت و نافرمانی او دور شوند چرا که هدف از آفرینش انسان معرفت و عبادت است و این غایت متوقّف است در تعیین واسطه بین حق و خلق تا این واسطهها، انسانها را برای رسیدن به هدف آفرینش راهنمایی کنند و این واسطهها و رهنمایان همان پیامبران الهی میباشند. از طرفی بدون واسطه هم افاضه و استفاضه محال است چرا که نسبتی بین نور و ظلمت وجود ندارد. چه نسبت خاک را با عالم پاک.
3 ـ هشام بن حکم شاگرد معروف مکتب امام صادق صلیاللهعلیهوآله در مورد اهمّیت وجود حجّت الهی در میان مردم در گفتگویی که بین او و «عمروبن عبید» از دانشمندان معروف اهل سنّت گذشت چنین استدلال کرده است که خلاصه کلام او چنین است:
آیا باور کردنی است که برای کشور کوچک تن مغز متفکری لازم باشد که حواسّ گوناگون برای انجام وظائف خود از آن کمک بگیرند و خطاهای خود را با آن اصلاح کنند، ولی برای مجموعه پیکر جهان انسانیت مغز متفکری لازم نباشد که انسانها در پیچ و خم راه زندگی از تعلیمات او الهام بگیرند و اشتباهات خود را به وسیله او اصلاح کنند؟[8]
4 ـ چون آفرینش انسان به گونهای است که نمیتواند به تنهایی چرخ زندگی خویش را بچرخاند بلکه به همکاری و تعامل همنوعانش نیازمند میباشد و پرواضح است که تزاحم در منافع و حصول اختلاف، از ثمرات زندگی اجتماعی است؛ زیرا هر فردی از افراد اجتماع، جدّیت میکند تا سر حدّ قدرت و توانایی از منافع محدود مادّی برخوردار گردد و موانع وصول به مقصد را از پیش پای خود برطرف سازد، در صورتی که دیگران نیز در صدد رسیدن به همین مقصد میباشند.
از این جهت است که تزاحم در منافع و تجاوز و تعدّی به حقوق همدیگر پیش میآید لذا باید قانونی در بین بشر حکومت کند تا به برکت وجود آن حقوق افراد محفوظ بماند و از تجاوز زورمندان جلوگیری شود و اختلاف و اختلال هم مرتفع گردد. آن قانون در صورتی میتواند جامعه را به خوبی اداره کند که واجد شرایط ذیل باشد:
الف ـ آن قوانین به طوری جامع و کامل باشند که در تمام شؤون اجتماعی و انفرادی اشخاص نفوذ و دخالت داشته باشند تمام حالات و احتیاجات بشر در آن مراعات شده باشد و نسبت به هیچ موضوعی غفلت و سهل انگاری نشده باشد.
ب ـ آن قوانین باید بشر را به سوی سعادت و کمالات واقعی سوق دهند نه سعادت و کمالات پنداری و خیالی.
ج ـ آن قوانین صلاحیت داشته باشند که از تجاوز و تعدّیات و هرج و مرج مانع شوند و حقوق تمام افراد را تأمین کنند.
د ـ در جعل و تدوین آن قوانین جنبه روح و زندگی معنوی هم، کاملاً مراعات شده باشد.
هـ ـ اجتماع را از عوامل انحراف از جادّه مستقیم انسانیت وسقوط در وادیهای هلاکت، منزّه و پاک سازد.
و ـ واضع آن قوانین باید تمام جهات مصالح و مفاسد و موارد تزاحم و برخورد آنها را بداند و از اقتضائات زمانها و مکانها مطّلع باشد.
وجود چنین قوانینی از ضروریات زندگی بشر به شمار میرود و زندگی بدون قانون در حکم سقوط انسانیت میباشد. ما عقیده داریم قوانین مجعول بشر صلاحیت کامل برای اداره اجتماع را ندارد چرا که علوم و اطّلاعات بشر ناقص و محدود است و بر فرض که بشر از عهده تدوین چنین قانونی برآید امّا بدون شک از ارتباط عمیقی که بین زندگی دنیوی و زندگی معنوی برقرار است و تأثیراتی که اعمال و حرکات ظاهری در نفس دارند بیاطّلاع است و از طرفی چون بشر خودخواه است و هر فردی از افراد انسان منافع خویش را بر مصالح دیگران ترجیح میدهد پس رفع اختلاف از صلاحیت او خارج است؛ زیرا خواستهها و امیال قانون گذاران بشر هرگز اجازه نمیدهد که آنها از منافع خودشان چشمپوشی کنند.
بنابر این فقط قوانین الهی که بر طبق ناموس آفرینش و متناسب با احتیاجات واقعی بشر تدوین گردیده از هر گونه انحراف و اغراض شخصی منزّه است و سعادت جهان انسانیت در آنها منظور شده است.
از این جا روشن میشود که: بشر به قوانین خدایی کاملاً نیازمند است و الطاف خداوندی اقتضا دارد که برنامه کاملی را تهیه نموده و توسّط پیامبران به مردم ارسال کند.
[1] نحل 16 : 36 .
[2] حدید 57 : 25 .
[3] بقره 2 : 213 .
[4] آل عمران 3 : 164 .
[5] طه 20 : 134 .
[6] الکافی : 1/168 ، باب الاضطرار الی الحجّه ، حدیث 1 .
[7] نهج البلاغه : خطبه 1 .
[8] الکافی : 1/169 ، باب الاضطرار الی الحجّه ، حدیث 3 .