حق گوش بر انسان

و اءَمَّا حَقُّ السَّمع فتنزیهُهُ عن اءَن تَجعَلهُ طریقا الَى قلبکَ الا لِفَوهَة کریمَة تُحدثُ فى قلبک خیرا اءَو تُکسبُ خُلُقا کریما فَاِنَّهُ بابُ الکَلامِ الى القلبِ یؤِدَّى به ضُرُوبُ المعانى على ما فیها من خیر اءَو شرّ ولا قوّةَ الا باللّه

تصور نمى شود که در میزان کارآیى و اهمیت این وسیله ارزشمند خدادادى ، کسى تردید داشته باشد؛ که قوه سامعه در سرنوشت انسانها هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى ، هم آنچه مربوط به دنیاى انسان و هم آنچه مربوط به آخرت اوست چه مقدار تاثیر دارد. تاریخ حتى حربه مشرکان صدر اسلام را، در بستن گوش براى نشنیدن پیام وحى ثبت کرده است .
حق گوش بر انسان

و اءَمَّا حَقُّ السَّمع فتنزیهُهُ عن اءَن تَجعَلهُ طریقا الَى قلبکَ الا لِفَوهَة کریمَة تُحدثُ فى قلبک خیرا اءَو تُکسبُ خُلُقا کریما فَاِنَّهُ بابُ الکَلامِ الى القلبِ یؤِدَّى به ضُرُوبُ المعانى على ما فیها من خیر اءَو شرّ ولا قوّةَ الا باللّه .
((و اءَمَّا حق گوش ، بازداشتن آن از شنیدن غیبت و هر چیزى که شنیدنش ‍ ناروا و حرام است ؛ و پاکیزه داشتن آن براى سخنانى که دل را سرشار از خیر و خوبى مى کند؛ و اخلاق کریمه و بزرگوارى را به انسان مى آموزد؛ زیرا گوش دریچه ورود کلمات و سخنان به دل است و از طریق آن اقسام مفاهیم خیر و شر، به جان ها مى رسد)).


کلام را در تبیین و تفسیر فرمایش امام علیه السلام از همین فراز پایانى سخن ، آغاز مى کنیم ؛ ورودى هاى قلب و فکر انسان براى درک مفاهیم و معانى ، یکى گوش و دیگرى چشم است . همان گونه که خروجى براى انتقال معانى و مفاهیم زبان است .


تعبیر صریح امام علیه السلام درباره قوه سامعه و گوش این است که فانّه باب الکلام الى القلب از آن جایى که جایگاه دل ، مغز، قلب ، فکر و اندیشه انسانى پاک و مقدس است ، مکتب تربیتى اسلام نسبت به صیانت و پاکیزه نگه داشتن این جایگاه ، به هر وسیله و ابزار ممکن به شدت سفارش ‍ شده و از آلوده شدن آن به پلیدى ها نهى فرموده است ، در این باره روایات فراوانى وارد شده است :

 

صیامُ القلبِ عن الفکر فى الآثامِ، اءفضلُ من صیام البطن عن الطَّعامِ
((اهمیت پاکیزه نگه داشتن فکر و اندیشه از آلودگى ها بیشتر از روزه گرفتن معمولى یعنى استنکاف از خوردن و آشامیدن است )).


در کلام معروفى از عیسى بن مریم علیه السلام آمده است که فرمود:
انّ موسى نبىَّ اللّه علیه السلام اءَمَرَکُم اءَن لا تَزنُوا، و اءَنا آمُرُکم اءَن لا تّحَدِّثوا اءَنفسکم بالزِّنا.
((موسى بن عمران علیه السلام شما را امر کرد که گرد عمل خلاف و گناه زنا نگردید. من شما را فرمان مى دهم که حتى ذهن و اندیشه خود را به گناه زنا آلوده نکنید)).

پس در معارف دین نگهبانى دل و فکر از اندیشه گناه و خلاف هم مورد عنایت است .


در تفسیر آیه فلینظر الانسان الى طعامه وارد شده که : اءى علمُهُ الَّذى یاءخذ عمَّن یاءخذُهُ انسان باید به آنچه که از دیگران یاد مى گیرد توجه کند و بداند که جایگاه این سخنان کجاست و به همان ملاک ، راه هاى ورود به آن آستان نیز باید منزه و پاکیزه بماند و طریق پاکیزه نگه داشتن این راه هاى ورودى فکر و اندیشه ، یکى گوش است و دیگرى چشم .


امام سجاد علیه السلام به دو مطلب اشاره دارد؛ اول این که این باب را براى ورود همه سخنان خیر، خوب و آموزنده باز نگه دارد؛ دوم این که گوش را به روى آنچه که ناروا، ناپسند، مذموم و حرام است ببندد.


در این میان ، در کلام امام علیه السلام غیبت به عنوان نمونه یادآورى شده است که توضیح داده خواهد شد، علاوه بر این که سخن امام علیه السلام مثل همه سخنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برگرفته از منبع وحى است ، در قرآن مجید آمده است :
واللّه اءَخرجَکم من بطون اءُمَّهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السَّمع و الابصار و الافئِدةَ لعلَّکم تَشکُرون.
((شما درحالى از مادر متولد شدید که هیچ نمى دانستید. خداوند ابزار یادگیرى و دانستن یعنى گوش ، چشم ، فکر و اندیشه را در اختیار شما قرار داد تا شکر نعمت هاى او را به جاى آورید)).


شکر نعمت هاى الهى در گرو استفاده صحیح و معقول از آنها است . این معنى و مفهوم شکر است که با گوش و چشم مواعظ و مناظر را بشنود و ببیند و با دل و اندیشه ، تعقل کند. پس در گام اول باید این در را به روى سخنان خیر و معارف تربیتى باز بگذارد.
فبشِّر عباد # الَّذین یستمعون القول فیتَّبعون اءَحسَنَهُ.
((به بندگان من که سخنان را شنیده و از میان شنیده ها بهترین را انتخاب مى کنند بشارت بده )).

بنابراین رسیدن به سعادت ، مرهون استفاده صحیح از گوش و نیروى شنوایى است ، در آیه شریفه نیز به این نکته اشاره شده است .

بعد از این مقدمه کوتاه تصور نمى شود که در میزان کارآیى و اهمیت این وسیله ارزشمند خدادادى ، کسى تردید داشته باشد؛ که قوه سامعه در سرنوشت انسانها هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى ، هم آنچه مربوط به دنیاى انسان و هم آنچه مربوط به آخرت اوست چه مقدار تاثیر دارد. تاریخ حتى حربه مشرکان صدر اسلام را، در بستن گوش براى نشنیدن پیام وحى ثبت کرده است .

 

حکایت اسعد بن زراره انصارى 

در تاریخ آمده است که یکى از اهالى مدینه ، به نام اسعد بن زراره انصارى خزرجى از قبیله خزرج براى مقابله با طایفه اوس و استمداد از قریش وارد مکه شد؛ و از آن جا که با عتبه بن ربیعه دوست بود به سراغ او رفت و از او براى قبیله خود کمک خواست . عتبه به عذر این که اخیرا کسى در مکه پیدا شده که سرنوشت ما را تهدید مى کند و با ادعاى دین جدید خود، شرایط عادى ما را بر هم زده است ، از همراهى و یارى دوستان خزرجى عذرخواهى کرد.

 

اسعد سوال کرد این شخص کیست و چه خصوصیاتى دارد؟ عتبه رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم را براى او معرفى کرده ، گفت : او جوانى است که داخل مسجدالحرام مى نشیند و مردم و حتى افراد ناآشنا و غریبه را به دین خود دعوت مى کند. بنابر توصیه عتبه و دستورى که سران کفر براى مردم آن روز صادر کرده بودند اسعد براى ورود به مسجدالحرام در گوش خود پنبه گذاشت که سخنان و کلمات وحى را از این پیامبر و رسول جدید نشنود.

 

بنابر نقل تاریخ ، اسعد در شوط اول و قسمت اول طواف ، با نشانه هایى که داشت پیامبر جدید را شناخت . عده اى را دید که دور او جمع شده ، مشتاقانه به سخنانش گوش مى دهند. در شوط دوم با خود اندیشید که اگر من از مکه بازگردم و اهل مدینه از من سوال کنند که چه اتفاق تازه و جدیدى در مکه افتاده بود؟ من اصل واقعه را که بازگو کنم ، آنها از من خواهند پرسید که او به چه چیز دعوت مى کرد؟ من چه جوابى بدهم ؟ آیا بگویم که پنبه در گوش گذاشته بودم و سخنان او را نشنیدم ؟! شاید دوستان ، مرا ملامت و مسخره کنند! بنابراین در پایان طواف ، پنبه را از گوش درآورد و به حضور پیامبر اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم شرفیاب شده و از ماهیت دعوت حضرت پرس وجو کرد.

 

حضرت آیات معروف سوره مبارکه انعام را براى او تلاوت کردند که :
قل تعالوا اءَتلُ ما حرَّم ربُّکم علیکم اءَلّا تُشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و لا تَقتُلوا اءَولادکم من املاق نحن نرزُقُکم و ایَّاهم و لا تقربوا الفواحشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ و لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتى حرَّم اللّه الا بالحقِّ ذلکم وصّکُم به لعلکم تعقلون # و لا تقربوا مال الیتیم الا بالَّتى هىَ اءَحسن حتّى یبلُغُ اءَشدَّه و اءوفوا الکیل والمیزان بالقسط لا نکلِّف النَّفس الا وُسعَها و اذا قُلتُم فاعدِلوا و لو کان ذاقربى و بِعَهد اللّه اءوفوا ذلکم وصّکم به لعلَّکم تذکَّرون (225).
((بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم : این که چیزى را شریک خدا قرار ندهید؛ و به پدر و مادر نیکى کنید؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید؛ ما شما و آنها را روزى مى دهیم ؛ و نزدیک کارهاى زشت نروید، چه آشکار باشد و چه نهان ؛ و انسانى را که خداوند محترم شمرده به قتل نرسانید مگر به حق . این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش کرده ، شاید درک کنید. و به مال یتیم ، جز به بهترین صورت و براى اصلاح نزدیک نشوید، تا به حد رشد برسد؛ و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید. هیچ کس را جز به مقدار توانایى اش تکلیف نمى کنیم . و هنگامى که سخنى مى گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان شما باشد، و به پیمان خدا وفا کنید. این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، تا متذکر شوید)).

 

رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم در این دو آیه کریمه ، اصول اساسى و اعتقادى و نکات دقیق تربیتى و اخلاقى دین و آیین خود را براى اسعد بازگو کرد و فرمود: تو در آغاز باید بدانى که دعوت من به یگانگى خداست و رسالت من ، توصیه به احسان ، خیرخواهى نسبت به پدر و مادر، خوددارى از کشتن فرزندان از ترس گرسنگى ، نزدیک نشدن به فحشا و منکر، نهى از قتل نفس ، رعایت همه حدود الهى ، پرهیز از دست یازیدن به مال ایتام ، رعایت عدالت در کسب و تجارت و امثال این نکات است .

 

اسعد این سخنان را که شنید با شعف و اشتیاقى عجیب گفت : اشهد ان لا اله الا اللّه و انّک رسول اللّه (226).


این ملاقات و دگرگونى روحى اسعد بن زراره مقدمه مهاجرت پیامبر صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم به مدینه فراهم شد. پس آیین مقدس اسلام با آن همه پیشرفت سریع و نفوذ معنوى و تسخیر دل ها و قلوب مردم و توسعه حیرت انگیز جغرافیایى ، مرهون استفاده صحیح و مناسب از قوه سامعه بشرى است .

اوصاف متقین از دیدگاه امیرالمومنین علیه السلام

گوش فرادادن به پیام حق ، مى تواند مبدا و منشا تحولات فردى ، اجتماعى ، تاریخى و دینى بسیار عظیم وبزرگى شود؛ نمونه هاى دیگرى در تاثیرگذارى و کاربرد قوه سامعه در تاریخ و روایات مى بینیم .


معروف است که مخاطب خطبه متقین در نهج البلاغه شخصى به نام همام بن ابى فراس بوده است . امیرالمومنین علیه السلام به تقاضاى او، اوصاف انسانهاى کامل و متّقى را بیان فرموده است . این شخص به محضر امیرالمومنین علیه السلام مشرف مى شود و عرض مى کند: یا امیرالمومنین صِف لىَ المتَّقین حتّى کاءَنّى اءَنظُرُ الیهم فَتَثاقَلَ علیه السلام عن جوابه (227) همام از حضرت مى خواهد که ویژگى ها، شرایط و نکات دقیقى را که در سایه آنها، انسان به مرحله کمال تقوا مى رسد براى او بیان فرمایند.

 

براى امام سخت بود که این سخنان را براى او بیان کنند؛ اما در مقابل اصرار او شاید متجاوز از صد خصوصیت از اوصاف و نکاتى را که انسان با آنها به مرحله کمال مى رسد بیان فرمودند.


نکته قابل توجه این است که در ذیل همین روایت آمده است که وقتى سخنان حضرت به مراحل پایانى رسید؛ فصعق همام صعقه کانت نفسه فیها...(228) این مرد مستعد فریادى کشید؛ جانش از قالب تن بیرون آمد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. امام علیه السلام نیز فرمودند: اءهکذا تصنع المواعظ البالغة باءهلها(229) سخن موثر در دل مستعد اینگونه اثر مى کند.

سوز دل مهجوران ، سوز دگرى دارد 

 حرفى که ز دل خیزد در دل اثرى دارد

این مقدمه براى بیان دو نتیجه است : یکى تاثیر استماع سخنان خیر و این که سخنان نیک و آموزنده تا چه مقدار مى تواند یک انسان را متحول کند؛ نکته دیگر چگونگى استفاده از قوه سامعه و گوش است .

 

با استفاده از این نکته امام شروع به بیان اوصاف تقواپیشگان مى کنند و مى فرمایند:
فالمتَّقون فیها هُم اءَهل الفضائلِ مَنطِقُهُمُ الصَّوابَ و مَلبِسُهُمُ الاقتصادُ و مشیُهُمُ التَّواضُعُ غَضُّوا اءَبصارَهُم عمَّا حرَّم اللّه علیهم و وَقَفُوا اءَسماعَهُم على العلم النَّافع لهم ...(230).
((پس پرهیزگاران اهل فضیلتند، گفتارشان صحیح و درست و میانه روى شعار آنهاست و رفتارشان فروتنانه است ، دیده هایشان را از آنچه خدا بر آنان حرام کرده پوشانده اند و گوش هایشان را بر دانشى که بر ایشان سودمند است گشوده اند)).


متقین داراى خصوصیاتى هستند؛ از جمله این که وقفوا اءسماعهم على العلم النافع لهم ... گوش خود را به روى سرچشمه هاى علوم و اندیشه باز مى گذارند.
در حقیقت این قوه باید فقط در مسیر یادگیرى علوم نافع و موثر در سرنوشت دنیوى و اخروى انسان ، استفاده شود؛ بنابراین در مقام ترغیب به این امر مى فرمایند:
من ترک الاستماع من ذَوِى العقول مات عقله (231).
((هر که شنیدن سخن از صاحبان فکر و عقل را ترک کند عقل خویش را منهدم کرده است )).

 

انسانى که استفاده از گوش را ترک کند و یا از این نیروى گرانبها استفاده صحیح نکند، به از میان رفتن گوهر عقل ، که تمام مابه الامتیاز انسان از سایر موجودات است کمک کرده و آن را از میان برده است .
به هرحال مى توان گفت : اساسا قوام و دوام انسانیت ، به استفاده صحیح از این نیرو است و رشد اکتسابى انسان ، مرهون این عقل مسموع . امیرالمومنین علیه السلام مى فرمایند:

رایت العقل عقلین ولا ینفع مسموع 

 فمطبوع و مسموع اذا لم یک مطبوع (232)

((عقل را دوگونه دیدم ، یکى عقلى که فطرى است و دیگرى عقلى که از راه شنیدن پدیدار مى شود؛ دومى اگر مطابقت با فطرت نداشته باشد، ثمره اى نخواهد بخشید)).


خداوند متعال دو قوه عاقله به انسان داده است : یکى همان نیروى عقلانى است که از آغاز آفرینش همراه با ولادت به همه انسانها داده شده است ؛ دیگر، عقل مسموع که به وسیله آن سخن علما و اندیشمندان را شنیده و نیروى عقل مطبوع خود را تقویت میکند. بنابراین ، گوش فرا دادن و استماع سخنان بزرگان و اندیشمندان را عقل مسموع نامیده اند.

 

بنابر آنچه گفته شد گام اول ، ضرورت بازگذاشتن قوه سامعه و گوش به روى همه سخنان خیرخواهانه ، خوب و سرشار از علم و دانش است و گام دوم آن است که در آغاز کلام امام سجاد علیه السلام آمده است :
تنزیهه عن سماع الغیبة و سماع ما لا یحلُّ سماعه (233).
((پاکیزه نگه داشتن گوش از شنیدن غیبت و هر آنچه که شنیدنش ناروا و ممنوع است )).

 

شاید سرّ این که بستن گوش و جلوگیرى از ورود سخنان ناروا و محرم از طریق آن به دل و قلب ، مقدم بر گشودن آن به سخنان خیر و آموزنده ذکر شده ، این است که گوش آلوده ، استعداد پذیرش و یادگیرى خوبى ها و علوم را از دست مى دهد و زمینه پذیرش و تاثیر از میان مى رود. بنابر این در قدم اول باید به تنزیه گوش و پاک نگه داشتن آن از آنچه که شنیدنش ناروا است اقدام کرد و در مرحله بعد نسبت به یادگیرى خوبى ها و علوم همت گماشت .

 


حرمت شنیدن غیبت

امام علیه السلام از میان همه امور محرم و ممنوعه براى قوه سامعه ، غیبت را ذکر فرموده اند. و اصطلاحا این جا ذکر خاص قبل از عام است . حضرت علیه السلام مى فرمایند: گوش را به روى غیبت ببند؛ و بعد مى فرمایند: گوش را به روى هر چیزى که نارواست ببند که طبعا غیبت هم یکى از آنهاست . اما چرا از میان همه این امور به غیبت تصریح شده است ؟ دلیل اول عواقب سوء و زیاد این عمل است ؛ چون وقتى انسان پذیراى غیبت و بدگویى از دیگران باشد، بالطبع آثار منفى آن به تدریج در زندگى شخصى او مشاهده مى شود.


دلیل دوم این که شاید گناه غیبت از بقیه گناهان ، سهل الوصول تر و آسان تر باشد؛ زیرا شنیدن غیبت در هر مجلس و محفلى به طور متعارف براى همه مقدور است . بنابراین امام علیه السلام نسبت به این نکته ، حساسیت به خرج داده اند؛ از این رو در کلمات اهل بیت علیهم السلام به ویژه شخص ‍ رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم مى بینیم که حضرت فرموده اند:
فنزِّهوا اءَسماعَکم مَنِ استِماع الغیبةِ فانَّ القائلَ و المستمعَ لها شریکان فى الاثم (234).
((گوشها را از شنیدن غیبت پاکیزه نگه دارید؛ زیرا گوینده و شنونده در گناه با یکدیگر مشترکند)).

 

در روایتى دیگر از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
السّامعُ للغیبةِ اءَحدُ الُمغتابین (235).
((گوش دهنده غیبت هم یکى از غیبت کنندگان است )).
چون اگر گوینده ، شنونده اى نیابد اقدام به این کار نمى کند و اگر غیبت کننده را نهى نکند او هم با گوینده شریک است ، و همه آثارى که براى گوینده در پى دارد براى شنونده نیز خواهد داشت . بنابراین در مکتب تربیتى دین ، راه جلوگیرى از تخلفات اخلاقى ، همراهى نکردن با مجرم در ارتکاب جرم است .

 

در سخن دیگرى از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
الغیبة اءَسرعُ فى دین الرَّجُل المسلم من الآکلةِ فى جوفه (236).
((سریع تر از آن که مرض جذام و خوره در اندرون انسان پیشرفت مى کند، بیمارى غیبت در انسان ، دین او را از بین مى برد)).

 

در تعبیرى از امام صادق علیه السلام وارد شده که فرمودند:
الغیبة تاءکل الحسنات کما تاءکل النَّار الحَطَبَ(237).
((غیبت حسنات و اعمال نیک انسان را نابود مى کند همان گونه که آتش ‍ هیزم را از بین مى برد)).

 

بنابراین نه تنها شنیدن غیبت ، ممنوع و محرم است ، بلکه اگر انسان ، ناخواسته سخن بدى را نسبت به مومنى شنید باید از او دفاع کند. رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم در مواعظ خود به ابوذر مى فرمایند:
مَن اغتیبَ عنده اءخوه المُسلم و هو یَستَطیعُ نصرهُ فَنَصَرَهُ، نصره اللّه عزوجل فى الدنیا و الاخرة ، فانَّ خذَلَهُ و هو یستطیعُ نَصرَهُ، خَذَلَه اللّه فى الدنیا و الاخرة (238).
((اگر نزد مسلمانى از برادر مسلمانش غیبت و بدگویى شود و او توان یارى شخص غیبت شونده را هر چند با بیان یک کلمه داشته باشد و این کار را انجام دهد، خداوند او را در دنیا و آخرت یارى خواهد کرد و اگر این کار را نکند، خدا در دنیا و آخرت او را به ذلت خواهد نشاند)).

 

براى کسانى که نسبت به معارف دین و اخلاق انسانى اهتمام دارند خیلى روایت قابل توجهى است ؛ یعنى اثر وضعى دفاع نکردن از عرض و آبروى مومن ، ذلت در دنیا و آخرت است و در مقابل ، اگر از انسان مومن و مسلمان غیبت شود و برادر مومنش در پشت سر و غیابش ، او را یارى کرده و از آبروى او دفاع کند، خداوند او را در دنیا و آخرت نصرت و یارى خواهد کرد.

 

بنابراین دلیل سفارش به نشنیدن غیبت در اسلام این است که با شنیدن غیبت ، باب تهمت و بهتان گشوده مى شود. وقتى شخصى از امیرالمومنین علیه السلام سوال مى کند:
یا امیرالمومنین کم بینَ الحقِّ و الباطل ؟ فقال : اءربع اءصابع ، و وَضَعَ اءمیرالمؤ منین یَدَهُ على اُذُنِهِ و عَینَیهِ، فقال : ما رَاءَتهُ عَیناکَ فهو الحقُّ و ما سمعتهُ اءُذُناک فاءکثَرُه باطل (239).
((فاصله بین حق و باطل چقدر است ؟ در روایت دارد که امیرالمومنین در عرض صورت ، دست را میان گوش و چشم قرار داده ، فرمودند: چهار انگشت . آنچه را که با چشم مى بینى صحیح است ولى آنچه را که با گوش ‍ مى شنوى اکثرا باطل و غیرصحیح است )).

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان