نظم سیاسی بدون داشتن پشتوانه نظری دوام ندارد (1) و هر انقلابی به دلیل آنکه در پی تخریب نظام سیاسی مستقر و ایجاد یک نظام سیاسی دیگر است، ناچار برای نظام مطلوب آینده خود باید یک پشتوانه فکری و نظری داشته باشد، وگرنه مهندسی اجتماعی بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشید.به عبارتی، هیچ انقلابی صورت نمی گیرد، مگر اینکه مقدمات تغییر فکر فراهم شده باشد.
داوری اردکانی با اشاره به همین نکته، پیدایش علم کلام جدید توسط شهید مطهری را یکی از نشانه ها و مقدمات انقلاب اسلامی ایران می داند (2) حمله و هتاکی رژیم شاه به اسلام و دستاویز قراردادن ایرانیت، ملیت و ناسیونالیسم از سوی رژیم، از جمله محرکهای شهید مطهری در دفاع از اسلام بود و همین دفاع، مستلزم طرح جدیدی از عقاید اسلامی بود که مبنای فکری انقلاب اسلامی قرار گرفت.البته برخی منکر چنین مبانی فکری و نظری برای انقلاب اسلامی هستند و در این زمینه صرفا به رساله «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی » امام اشاره می کنند که تنها یک بحث فقهی و شامل کلیات حکومت بود و وارد جزئیات نشده بود. (3)
به نظر اینها، نیروها و سایر جریانهای فکری ایران نیز هیچ کدام درباره مبانی فکری و فلسفی انقلاب و طرح حکومت آینده، کاری نکرده بودند.
اگر این نظر درست باشد، ناگزیر باید به این گریزگاه پناه ببریم که نظام جمهوری اسلامی، صرفا نتیجه یک روند سعی و خطا بوده و انقلابیون، پس از پیروزی انقلاب، برای عمل سیاسی گذشته خود کم کم مبادی فکری و نظری تدوین کرده اند که در این صورت اینها دیگر مبادی فکری و نظری نخواهند بود، بلکه صرفا ایدئولوژی هایی است که عمل اجتماعی یک ملت را توجیه می کند و سرانجام روزی مشت طراحان آن باز می شود و همه چیز را از هم می پاشد.
ما در این پژوهش قصد داریم صحت و سقم این ادعا را بسنجیم و بر همین اساس، اندیشه انقلاب اسلامی را طرح کرده ایم تا با توجه به اصول تفکرات و نظرات جریانهای فکری عمده ایران در سالهای 57- 1332، ببینیم اولا چنین مبادی فکری و نظری برای انقلاب اسلامی هست یا نه؟ و ثانیا کدام جریان فکری روی این مبادی و مقدمات کار کرده است؟ ما واقعیت (Fact) مسلمی به نام انقلاب اسلامی را در پیش رو داریم و ناچار باید تکلیف خودمان را نسبت به آن روشن کنیم و ببینیم آیا انقلابی به عظمت انقلاب اسلامی و با نظامی کاملا بی سابقه و نوین که تداوم هم دارد، می تواند بدون مبانی فکری و نظری از پیش اندیشیده شده باشد؟ !
فرضیه ما این است که انقلاب اسلامی چنین مبانی فکری دارد و مبتنی بر تامل نظری و فلسفی در حوزه اندیشه و تفکر است و نفس همین تامل نظری و فراگرد عقلی، تحولی بی سابقه در تاریخ اندیشه سیاسی شیعه است که مکتب فکری نوینی را به وجود آورد و مبنای انقلاب اسلامی شد.
به نظر ما وجه تمایز اصلی انقلاب اسلامی از سایر جنبشهای سیاسی معاصر ایران، در همین نکته نهفته است و بر همین اساس، ما اندیشه انقلاب اسلامی را به تحولات فکری پیوند زده ایم که یکی از این تحولات اساسی، روی آوردن به مطلق اندیشه و تفکر و تهیه مقدمات فکری انقلاب است.اگر متفکران ایرانی عصر مشروطه نیز با چنین تامل نظری و فکری به استقبال انقلاب مشروطه می رفتند، انقلاب مشروطه به آن بن بست نظری و عملی کشانده نمی شد و احتمالا در نخستین سالهای قرن بیستم و همزمان با انقلابهای بورژوا دمکراتیک اروپا، در ایران نیز انقلاب اسلامی به وقوع می پیوست.
انقلاب مشروطه، گرچه پل ارتباطی ما با عصر جدید بود، (4) ولی مبتنی بر تفکر و اندیشه قبلی و مستقل «خودی » نبود و به همین دلیل هم دیر نپایید.روشنفکران عصر مشروطه بر اساس یک نظریه و منطق درون اندیشه و به طور طبیعی به این نتیجه نرسیده بودند که باید انقلاب کنند، بلکه تفکر حاکم بر انقلاب مشروطه، تفکری قرضی و وارداتی بود و روشنفکران ما با عمل گرایی و تقلید از اعمال و شعارهای انقلابی، چند صباحی به تهییج و تحریک احساسات توده ها پرداختند و چون این احساسات مبتنی بر اندیشه و تفکر و بینش نبود، زود فروکش کرد و مردم خیلی راحت پذیرای استبداد صغیر شدند.
گذشته از این، عمل توده ها و بسیج انقلابی آنها به طور عمده به تبعیت از علما و مجتهدان و مراجع تقلید بود و مردم حتی به تبعیت از علما و به عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی وارد صحنه شدند و برداشت و بینشی عمیق نسبت به مشروطه نداشتند.آنها بر اساس مفهوم عدالتخواهی اسلامی، صرفا به دنبال تاسیس عدالتخانه بودند.
بدین لحاظ، برخی معتقدند که تحولات سیاسی - اجتماعی دوره مشروطه، نه بر شالوده استوار اندیشه سیاسی، بلکه با تکیه بر نوعی «روشنگری روزنامه نگارانه » انجام شد (5) و هیچ اندیشمند سیاسی در این دوره به وجود نیامد، زیرا آنهایی که خیلی پر و پا قرص پای علم مشروطه سینه می زدند، با اعراض کامل از اندیشه قدیم و سنتی، از ایدئولوژی هایی حتی در حد نازل روزنامه نگاری که به تبع تقلید از غرب، یگانه افق آنها بود، تقلید کردند و این در حالی بود که این ایدئولوژیها، فرآورده فرعی تاریخ و تمدن جدید غربی بودند و نه اندیشه و تفکر فلسفی. (6)
ه - .مدل آرمانی اندیشه انقلاب اسلامی
همان گونه که گفته شد، هر انقلابی مسبوق به نظامی از اندیشه و تفکر است که مبنای نظری و مکتب فکری آن را تشکیل می دهد. به عبارت دیگر، اندیشه ها و تفکرات، همواره بخشی از وضعیت پیش از انقلاب هستند و بدون آنها، انقلاب وجود نخواهد داشت. (7)
البته این بدان معنی نیست که اندیشه ها موجد انقلابند و یا ممانعت از اندیشه بهترین راه جلوگیری از انقلاب است، بلکه تنها بدین معنی است که اندیشه ها در تحلیل عوامل رفتار جمعی، جزئی از متغیرها را تشکیل می دهند.بر همین اساس، ما می خواهیم اندیشه ها و تفکراتی را که سالهای پیش از انقلاب اسلامی به وجود آمدند و زمینه ذهنی جامعه را برای انقلاب آماده کردند، جستجو کنیم و ببینیم آیا طراحی برای جامعه پس از انقلاب و مهندسی اجتماعی وجود داشت یا نه؟
ما انقلاب اسلامی را به عنوان یک واقعیت پذیرفته ایم و کاری به علل و فرآیند و نتایج آن نداریم، صرفا می خواهیم اندیشه ها و تفکراتی را که پشتوانه نظری و فکری انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بودند، پیدا کنیم و آن را «اندیشه انقلاب اسلامی » نام داده ایم که به صورت یک منظومه فکری است.در این مبحث مدل آرمانی (Ideal Type) این اندیشه و شاخصهای آن را مشخص می کنیم تا اصول تفکرات و اندیشه های جریانهای مختلف فکری ایران را بر اساس این مدل بسنجیم و ببینیم اصول تفکر کدام یک از آنها با این مدل آرمانی تطبیق می کند.تفکر هر جریان فکری که با این مدل تطابق داشته باشد، تبعا اندیشه و اصول تفکراتش، مبنای فکری انقلاب اسلامی خواهد بود.
با توجه به بحث نظری که در مورد مبانی فکری و نظری انقلاب داشتیم، اندیشه انقلاب اسلامی را می توانیم یک منظومه فکری یا نظامی از اندیشه بدانیم که توسط اندیشمندان و متفکران جامعه عرضه شده و نظریه ای منسجم ارائه داده است تا مورد تبعیت مردم و پیروان انقلاب قرار گیرد.این منظومه فکری باید ضمن تامل نظری و تفکر عقلی در مشکل جامعه، صورت مساله را در عالم ذهن و اندیشه (تفکر فلسفی) طرح کند و راه حل ارائه دهد و در سطح جامعه نیز یک مکتب فکری مشخص فرا راه مردم قرار دهد که حاوی طرد و نفی اساس نظام سلطنتی و ارزشهای آن، ایراد خدشه در مبانی اندیشه ها و ایدئولوژی های رقیب، و نیز ترسیم شمایی هر چند کلی از حکومت اسلامی آینده باشد. این مکتب که همان مبنای فکری انقلاب اسلامی است، باید طی یک ایدئولوژی و راه کار مشخص، برنامه ای عملی برای تخریب و تغییر نظام موجود ارائه دهد و در بعد سازندگی نیز چارچوبی مطلوب برای تعویض پایه های ارزشی جامعه آینده و شیوه عملی رسیدن به آن را نشان دهد.
پی نوشت ها:
1. فرهنگ رجایی، پیشین، ص 72.
2. داوری اردکانی، دفاع از فلسفه، ص 114.
3. بازرگان، پیشین، صص 86- 85.
4. جواد طباطبایی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ص 34.
5. همان، ص 143.
6. همان، صص 112- 111 و 34- 33.
7. ر.ک به: کرین برینتون، کالبد شکافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، صص 59- 58.