رسول خدا(ص) در بیانی نورانی، ضمانت کرده که اگر انسان شش برنامه را در زندگی خود دنبال نماید، وارد بهشت میشود:
«تَقَبَّلُوا لِی بِسِتٍ أَتَقَبَّلْ لَکُمْ بِالْجَنَّه إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَا تَکْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَا تَخَلَّفُوا وَ إِذَا اؤْتُمِنْتُمْ فَلَا تَخُونُوا وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ وَ احْفَظُوا فُرُوجَکُمْ وَ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَلْسِنَتَکُمْ([1])؛ شش چیز را از من قبول کنید، من برای شما بهشت را به عهده میگیرم: هرگاه سخن گفتید، دروغ نگویید؛ هرگاه وعده دادید، خلف وعده نکنید؛ هرگاه امانتدارتان دانستند، خیانت نورزید؛ چشمانتان را [از حرام] فروبندید؛ شهوت خویش را حفظ کنید و دست و زبان خود را نگهدارید.»
در این جهان ضمانتی بالاتر از ضمانت رسول اکرم(ص) و ضامنی برتر از شخص رسولخدا(ص) وجود ندارد. طبق فرمایش ایشان شش برنامه کاربردی برای رستگار شدن وجود دارد:
صدق در گفتار
طبق گفتار رسول اکرم(ص) انسان باید در همه حال گفتار صدق بر زبان بیاورد و از دروغ گفتن اجتناب نماید.
امام علی(ع) در این زمینه میفرماید:
«هیچ دروغی شایسته نیست، چه جدی و چه شوخی؛ نباید یکی از شما به فرزندش وعدهی چیزی بدهد و به آن وفا نکند، همانا دروغ انسان را به فجور میکشاند و فجور هم او را بهسوی آتش میبرد؛ و کسی که بسیار دروغ میگوید تا اینکه سرسوزنی برای راستی باقی نمیگذارد، چنین کسی نزد خدا کذاب (بسیار دروغگو) نامیده میشود.»([2])
نقل شده در زمان حیات رسول اکرم(ص) و پس از یکی از جنگها، تعدادی از اسیران را نزد ایشان آوردند. حضرت فرمان قتل همه را جز یک نفر صادر کرد. آن شخص نجات یافته تعجّب کرد و عرضه داشت: چرا فرمان آزادی مرا صادر کردی؟ حضرت فرمود که امین وحی به من خبر داد که تو دارای پنج خصلتی که خدا آن ها را دوست دارد:غیرت بر محارمت، سخاوت مندی، خوش اخلاقی، راستی در گفتار و شجاعت. آن شخص به جهت این رفتار و گفتار پیامبر اکرم(ص) مسلمان شد و در یکی از جنگها در رکاب پیامبر(ص) به شهادت رسید([3]).
علت اهمیت صدق در گفتار و اجتناب از دروغ این است که همانطور که راستگویی انسان را به سایر خوبیها سوق میدهد([4])، دروغ نیز انسان را به انجام گناهان میکشاند، به وسیله دروغ انجام سایر گناهان آسان میشود و انسان دروغگو هر کار اشتباهی را با دروغ سرپوش میگذارد. امام حسن عسکری(ع) دراینباره میفرماید:
«جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ کُلُّهَا فِی بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْکَذِبُ([5])؛ همه بدیها در خانهای قرار داده شده و دروغ کلید این خانه است.»
بنابراین اگر انسان از دروغ گفتن پرهیز نماید، زمینه برای انجام بسیاری از گناهان دیگر نیز مهیا نخواهد شد و به مسیر فلاح و رستگاری و در نتیجه بهشت نزدیک میشود.
وفای به عهد
وفای به عهد از دیگر اموری است که انسان را به رستگاری و بهشت میرساند.
خداوند مهربان به بنی اسرائیل می فرماید:
)أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ(([6]) ؛ «وفا کنید تا من هم به پیمانِ شما [که عمل به تورات و پاداش آن است] وفا کنم.»
مصداق اتم و اعظم عهد خدا در میان بندگان، نبوت پیامبران: و کتاب آسمانی است، وفای به این عهد شامل ایمان به انبیاء: و کتاب الهی و اقتدای خالصانه به پیامبران: و اجرا کردن آیات کتاب خداست، و عهد بندگان نسبت به خدا اجابت دعای آنان و قراردادنشان در نعمت ابد بهشت و دار کرامت است.
البته وفای خدا به عهد بندگان -که اجابت دعا و وارد کردن آنان به بهشت جاودان است- مشروط به وفای بندگان به عهد خداست و در این مرحله یک طرفه بودن هیچ جایگاهی ندارد، اگر بندگان به عهد خدا - که در معنای گسترده اش کتاب الهی و نبوت و امامت و ولایت است- وفا نکنند، بر خداوند نیز لازم نیست، به عهد بندگان که اجابت دعا و بردنشان در بهشت است، وفا کند.
باباطاهر چه زیبا در اینباره میگوید:
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
که یک سر مهربانی درد سر بی
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
جدل لیلی از او شوریده تر بی
برخی از آیات قرآن کریم دلالت بر واجب بودن وفای به عهد و پیمان میکند:
)وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ(([7])؛ «و به پیمان [با خدا و مردم] وفا کنید.»
پروردگار عالمیان در آیه دیگری نیز دستور میدهد که انسانها به عهد و پیمانی که با خداوند بستهاند، وفا نمایند:
)وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ(([8])؛ «به پیمانی که [در رابطه با انجامِ کاری، یا ترک عملی] با خداوند میبندید وفا کنید.»
این آیات قرآن علاوه بر اینکه دلالت بر واجب بودن وفای به عهد و پیمان با خدا و انبیاء: دارد؛ عهد و پیمان مردم با یکدیگر را نیز شامل میشود. قوام جامعه اسلامی بر اعتماد و اطمینان مردم به یکدیگر است و این اعتماد هنگامی حاصل میشود که مردم نسبت به عهد و پیمانی که با یکدیگر دارند، وفادار باشند.
امام علی(ع) در اینباره میفرماید:
«لَا تَعْتَمِدْ عَلَى مَوَدَّةِ مَنْ لَا یُوفِی بِعَهْدِه([9]) ؛ بر دوستی کسی که به عهد و پیمان خود وفا نمیکند، اعتماد نکن.
دینداران واقعی و رستگاران در هر شرایطی به عهد و پیمان خود وفا میکنند. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید:
«لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَه([10])؛ کسی که عهد و پیمان ندارد، دین ندارد.»
در روایات معصومین: دستور داده شده که حتی والدین به وعدههایی که به کودکان میدهند، وفادار باشند:
«أَحِبُّوا الصِّبْیَانَ وَ ارْحَمُوهُمْ، وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ شَیْئاً، فَفُوا لَهُمْ؛ فَإِنَّهُمْ لَایَرَوْنَ إِلَّا أَنَّکُمْ تَرْزُقُونَهُم([11])؛ کودکان را دوست بدارید و با آنان مهربان باشید و هرگاه به آنان وعده دادید، به آن وفا کنید، زیرا آنان روزیدهنده خود را کسی غیر از شما نمیدانند.»
پدر و مادر پیش از آنکه به فرزندان خود وعده چیزی را بدهند، باید بیندیشند که آیا این وعده را میتوانند محقق کنند یا نه؟ و در صورتی که توانایی وفا کردن آن وعده را ندارند، وعده دروغ به فرزندان ندهند، چرا که سبب سلب اعتماد فرزندان میشوند و آنها نیز خُلف وعده را از والدین یاد میگیرند.
امانتداری
انسانهای طالب بهشت باید نسبت به امانت دیگران وفادار باشند. قرآن کریم در مورد امانتداری میفرماید:
)إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا(([12])؛ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش برگردانید.»
در این آیه امانت معنای وسیعی دارد و هرگونه سرمایه مادی و معنوی را شامل می شود. طبق این آیه شریفه هر مسلمانی وظیفه دارد که در هیچ امانتی نسبت به هیچکس خیانت نکند؛ خواه صاحب امانت مسلمان یا غیرمسلمان باشد([13]).
نکته قابل توجه اینکه شأن نزول آیه شریفه در مورد این بود که یهودیان به امانت های الهی خیانت کردند و با علم به اینکه دین خدا توحید است و پیامبر(ص) اسلام نیز به دین توحید دعوت میکند و تورات و انجیل نشانه های آن حضرت را داده بود، با این حال، نشانه های رسالت رسول خدا(ص) را که واجب بود به مردم اعلام کنند، از آنها کتمان کردند([14]) و بدین صورت آنان را از قرار گرفتن در مسیر فلاح و رستگاری بازمیداشتند.
امام زینالعابدین(ع) درباره اهمیت امانتداری میفرماید:
«عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ7 ائْتَمَنَنِی عَلَى السَّیْفِ الَّذِی قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّیْتُهُ إِلَیْهِ([15])؛ شما را به رد کردن امانت سفارش میکنم. سوگند به آن کسی که حضرت محمد(ص) را به پیامبری برگزید، اگر قاتل پدرم حضرت حسین بن علی(ع) همان شمشیری را که پدرم را با آن کشت، بهرسم امانت به من بدهد؛ به او برمیگردانم و امانتش را به او رد میکنم.»
امیرالمؤمنین(ع) نیز درباره وجوب امانتداری نسبت به انسانهای خوب و بد میفرماید:
«ای کمیل! بفهم و بدان که ما اجازه نمیدهیم در امانتداری نسبت به احدی از مردمان خیانت شود. سوگند میخورم که ساعتی پیش از مرگ پیامبر(ص) از ایشان شنیدم که سه بار فرمود: ای ابوالحسن! امانت را به نیکوکار و بدکار بازگردانید، در چیزهای بزرگ و کوچک حتی نخ و سوزن.»([16])
علماء و بزرگان دین نیز نسبت به امانتداری بسیار مقید بودند. بهعنوان مثال، یکی از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم حائری از ایشان نقل میکند:
«در نجف چند طلبه از من درخواست کردند که برای ما کتاب شرح لمعه تدریس کن.
گفتم: مکانی برای تدریس ندارم.
آنان مسجدی را برای تدریس پیداکرده بودند، من نیز قبول کردم. روز اول که میخواستیم درس را شروع نماییم، مردی که صاحب مغازه پینهدوزی و روبروی مسجد بود نیز در درس شرکت کرد. پیش خودم گفتم: این کتاب شرح لمعه و درس فقه چه ارتباطی با پینهدوزی دارد که این مرد در این درس شرکت کرده؟
مرد پینهدوز چند روز به مغازه و کلاس درس نیامد. هنگامی که دوباره در درس شرکت کرد، از او علت غیبتش را جویا شدم.
او گفت: بله، من نبودم. اما در مسلمان حقیقی بودن تو نیز دچار تردید شدم.
گفتم: در مسلمان بودن من شک داری؟
گفت: بله، زیرا وقتی مسلمان غائب بود، باید به سراغ او رفت و احوالش را جویا شد. علت نیامدنش را سؤال نمود و متوجه مشکل و گرفتاری او شد. تو اگر مسلمان واقعی بودی، باید علت غیبت مرا پیگیری میکردی.
گفتم: حق با شماست.
چند روز گذشت و خواستم ناراحتی او را برطرف نمایم. یک روز بعد از درس به او گفتم: من فردا ناهار شما را به خانهام دعوت میکنم.
گفت: حتماً خدمت شما میرسیم.
بسیار خوشحال شدم. فردا سر درس حاضر شدم و بعد از اتمام درس به ایشان گفتم: با همدیگر به حرم امیرمؤمنان(ع) میرویم و نماز جماعت میخوانیم و برای صرف ناهار به منزل میرویم. من یک اتاق بیشتر نداشتم و پردهای وسط اتاق نصب بود.
درس که تمام شد، یادم آمد به همسرم ماجرای مهمانی را نگفتهام. در ضمن ایشان نیز گفته بود که این مهمانی را به عیالت تحمیل نکن. هر چه در خانهداری همان را بیاور.
در خانه چیزی به غیر از نان خشک و ماست نداشتیم.
آهسته به همسرم گفتم: حالا که ایشان قبول کرده به خانه ما بیاید. به کبابی سر کوچه برو و چند سیخ کباب بخر. اما پولی برای خرید کباب نداشتم. در این هنگام یادم آمد شخصی مقدار کمی پول نزد من امانت گذاشته بود و به مسافرت رفته بود. بنا بود که در آینده این پول را به او بدهم. با این پولها کباب خریدم و سر سفره گذاشتم، اما مهمان کباب را نخورد و نان و ماست میخورد. از او سؤال کردم که چرا کباب نمیخورد. او پاسخ داد: غذایی که از پول امانت تهیه شده باشد، نمیخورم.»
نتیجه این که انسانهایی که طالب فلاح و رستگاری و بهشت هستند، امانتدار دیگراناند و در هیچ شرایطی خیانت در امانت نمیکنند.
کنترل چشم
یکی از اموری که انسان را به انحراف میکشاند،عدم کنترل چشم است؛ از این رو کسی که چشم خود را به روی حرامها ببندد، مستحق ورود به بهشت و وصول به مقام رستگاری خواهد شد.
قرآن کریم به همه زنان و مردان دستور میدهد که چشم خود را از حرام نگاه دارند:
)قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ(([17])؛ «به مردان مؤمن بگو دیده [از نگاه به نامحرمان] فرونهند.»
هنگامی که حضرت موسی(ع) از مصر فرار کرد و به مدین رفت. او هنوز وارد شهر نشده بود که زیر سایه درختی نشست تا مدتی استراحت کند. چاهی آن نزدیکی بود و چوپان ها داشتند، با طناب سطل بزرگی را به درون آن چاه می انداختند و از آن آب می کشیدند و بعد آن آب را در گودال می ریختند، تا گوسفندان از آن بخورند. از لب چاه صداهای زنانه ای بلند شد و توجّه موسی(ع) را به خود جلب کرد. ایشان دید دو خانم گوسفندهایشان را اطراف گودال آب می چرخانند و می خواهند ته مانده آب درون گودال را به آن ها بدهند.
موسی(ع) که غیرتش به او اجازه نمی داد، بی اعتنا به این ماجرا باشد، جلوتر آمد و همان طور که سرش پایین بود و به زمین نگاه می کرد، به آن خانم ها گفت: خانم ها! چرا آب نمی کشید و از این آب دارید به گوسفندانتان می دهید؟ خانم ها گفتند: سطل آب سنگین است و ما هم قدرت بالا آوردن آن را نداریم؟ موسی(ع) از آن ها خواست کنار بروند، تا او بتواند برایشان از چاه آب بکشد. موسی(ع) پس از آن که سطل آب را بالا آورد، آن را در گودال ریخت و این گونه خانم ها توانستند، گوسفندانشان را سیراب کنند.
چون حضرت موسی(ع) چند روز بود که نان پیدا نکرده بود و با علف شیرین بیابان خود را سیر کرده بود؛ از این رو زیر سایه درخت رفت و به خداوند متعال عرض کرد:
)رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ(([18])؛ «پروردگارا! من به هر خیری که بهسویم بفرستی نیازمندم.»
هنگامی که خانم ها به خانه برگشتند، پدرشان حضرت شعیب(ع) به آن ها گفت: امروز چقدر زود آمدید؟ یکی از آن ها ماجرای کمک کردن موسی(ع) را برای پدر بیان کرد. حضرت شعیب(ع) پس از شنیدن ماجرا از یکی دخترانش خواست نزد موسی(ع) برود و از او بخواهد، پیش پدرش بیاید تا پاداش کمک کردن او را بدهد.
یکی از دختران که با شرم و حیا حرکت می کرد، به نزد موسی(ع) رفت و از او خواست که نزد حضرت شعیب(ع) برود. موسی(ع) به دختر گفت: من جلوتر راه می روم و شما پشت سر من بیا. دختر گفت: شما که نشانی خانه ما را نمیدانی! موسی(ع) گفت: هر کجا که من راه را نادرست رفتم، ریگی از بیابان بردار و به سمتی بینداز تا من آن مسیر را دنبال کنم؛ چون اگر تو جلو بروی، ممکن هست باد چادرت را کنار بزند و من پایت را ببینم.
هنگامی که موسی(ع) نزد شعیب آمد، ماجرای زندگی خود را بیان کرد. شعیب(ع) به او گفت: دیگر از دست ستمگران نجات پیدا کردی. همان جا یکی از دختران شعیب به پدرش پیشنهاد داد که او را اجیر کند؛ قرآن مجید این قسمت از ماجرا چنین بیان میکند: )یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ(([19]).
دختر شعیب(ع) به جهت پاکی چشمی که از موسی(ع) دیده بود او را «امین» معرفی کرده است. چرا موسی(ع) چنین کرد؟ برای این که شیشه سالم چشمی که خدا در رحم مادر به او داده، با نگاه کردن به نامحرم می شکند؛ از این رو موسی(ع) چشم خود را کنترل کرد.
کنترل چشم تنها برای مردان نیست، بلکه زنان نیز باید مواظب نگاههای خود باشند و باید چشم خود را از نگاه کردن به حرام فرو بندند. قرآن مجید در این باره میفرماید:
)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ(([20])؛ «و به زنان باایمان بگو دیده [از نگاه به نامحرمان] فرونهند.»
اگر انسان این حقیقت را بداند که خداوند متعال بر قصد و نیت قلبی او آگاه است و به نگاههایی شهوتانگیز و خائنانه آگاهی دارد، دیگر به خود اجازه نمیدهد که هر قصد و نیت بدی را به خود راه دهد و در آشکار و نهان چشمهای خود را بر روی حرام باز کند. قرآن کریم در اینباره میفرماید:
)یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ(([21])؛ «خداوند خیانت چشمها، و آنچه را سینهها پنهان میدارند میداند.»
در عصر کنونی و با وجود تعداد زیادی از وسایل ارتباط جمعی همچون ماهواره، اینترنت و شبکههای اجتماعی گوناگون حفظ کردن نگاه از حرام بسیار اهمیت پیدا میکند؛ چراکه بسیاری از انحرافات و مفاسد اخلاقی در ابتدا با نگاه به نامحرم شروع میشود و به دنبال آن راه برای گناهان دیگر باز میشود.
رسول اکرم(ص) درباره نگاه به نامحرم میفرماید:
«النَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِهِ ([22])؛ نگاه به (نامحرم) تیری از تیرهای زهرآلود شیطان است، هر کس از ترس خدا آن را ترک نماید، خداوند ایمانی به او عطا فرماید که شیرینی آن را در دل خویش بیابد.»
شیطان دامهای مختلفی را برای منحرف کردن انسان دارد. یکی از مهمترین دامهای شیطان که بهوسیله آن به راحتی انسانها را به مسیر گمراهی میکشاند، نگاههای کنترل نشده چشم به حرام و نامحرم است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید:
«الْعُیُونِ مَصَائِدُ الشَّیْطَان ([23])؛ چشم ها دام های شیطان اند.»
اگر انسان چشم خود را بر نامحرم نبندد، دچار دامهای شیطان شده و او به مسیر پیروی از هوای نفس و در نتیجه پستی و گمراهی خواهند کشاند.
امام صادق(ع) درباره نگاههای مکرر به نامحرم میفرماید:
«النَّظْرَةُ بَعْدَ النَّظْرَةِ تَزْرَعُ فِی الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَ کَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً([24])؛ «نگاهِ بعد از نگاه، بذر شهوت را در دل میکارد و همین برای به فتنه کشاندن صاحب آن نگاه کافی است.»
عفتپیشگی
یکی دیگر از برنامههایی که برای ورود به بهشت لازم است، پیشه کردن عفت و آلوده نشدن به حرام است. قرآن کریم به طور صریح میفرماید:
)قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ(([25])؛ «به مردان مؤمن بگو دیده [از نگاه به نامحرمان] فرونهند، و غریزه جنسی خود را پاک نگهدارند.»
)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ(([26])؛ « و به زنان باایمان بگو دیده [از نگاه به نامحرمان] فرونهند، و غریزه جنسی خود را پاک نگهدارند.»
بر اساس این آیات، زنان و مردان مؤمن باید مواظب ارتباط خود با افراد نامحرم باشند، چرا که منشأ ارتباطی که خارج از حدود شرعی باشد، شیطان است و چنین ارتباطی عامل گمراهی و دوری از خداست. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
)أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ(([27])؛ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید؛ زیرا او دشمن آشکاری برای شماست؟.»
انسان مؤمن باید از مقدمات برانگیخته شدن شهوت مانند نگاه کردن، گفتوگو و ارتباط غیر ضروری با نامحرم بپرهیزد و هر چه زودتر به فکر ازدواج باشد و در صورتی که ازدواج میّسر نیست، به وسیله مطالعه، ورزش و کار خود را مشغول کند و عفت پیشه نماید.
گناه و ارتباط نامشروع لذتی زودگذر است، اما ترک این لذت حرام، لذت و پاداش بیپایانی را برای انسان به ارمغان میآورد.
شاعر در این باره میگوید:
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر شهوت نفس، لذت نخوانی
سعدی
هنگامی که انسان، اعمال حرام و افراد نامحرم را طرد مینماید، روشنایی عجیبی در قلب او ظهور و بروز پیدا مینماید. این روشنایی، علامت اعلام رضایت پروردگار از بنده است؛ که انسان را به بهشت جاودان و رستگاری میرساند.
مواظبت در گفتار و رفتار
یکی از برنامههایی که منجر به استحقاق بهشت برای انسان میشود، مواظبت در رفتار و گفتار است؛ به این معنا که انسان در طول زندگی چنان رفتار کند و سخن بگوید که مؤمن دیگری را از خود نرنجاند.
امام رضا(ع) در کلامی نورانی میفرماید:
«الْمُسْلِمُ الَّذِی یَسْلَمُ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِه([28])؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آسوده و سالم باشند.»
انسان مؤمن قبل از سخن گفتن درباره درست یا غلط بودن سخنش و آثار و تبعات آن میاندیشد. امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه میفرماید:
«زبان مؤمن در پس دل اوست؛ هرگاه بخواهد سخن بگوید، درباره آن میاندیشد و سپس آن را میگوید. اما زبان منافق جلوی دل اوست، هرگاه قصد سخن کند، آن را به زبان میآورد و نمی فهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام سخن برای او زیانآور است.»([29])
قرآن کریم کسانی را که در دنیا رفتار و گفتار خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم نکردهاند، اینچنین توصیف مینماید:
)یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ(([30])؛ «[عذاب بزرگ در] روزی که زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنان به گناهانی که همواره مرتکب می شدند گواهی میدهند.»
در قیامت زبان و دست و پای انسان به همه رفتار و گفتار زشت او شهادت میدهند و او را محکوم به عذاب و آتش جهنم میکنند. اما اگر کسی اعضای بدنش را در جهت بندگی و رضایت خداوند به کار گرفته باشد، بهشت جاودان و رستگاری نصیبش میشود.
-----------------------------------------------------------------------
[1]. خصال: 1/321؛ نهج الفصاحه: 389؛ حدیث 1174.
[2]. الأمالی «صدوق»: 419؛ مجلس 65، حدیث 9؛ مشکاة الأنوار: 173؛ وسائل الشیعة: 12/ 250؛ باب 140، حدیث 3. «لَا یَصْلُحُ مِنَ الْکَذِبِ جِدٌّ وَ لَا هَزْلٌ وَ لَا أَنْ یَعِدَ أَحَدُکُمْ صَبِیَّهُ ثُمَّ لَا یَفِیَ لَهُ إِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الْفُجُورِ وَ الْفُجُورَ یَهْدِی إِلَى النَّارِ وَ مَا یَزَالُ أَحَدُکُمْ یَکْذِبُ حَتَّى یُقَالَ کَذَبَ وَ فَجَرَ وَ مَا یَزَالُ أَحَدُکُمْ یَکْذِبُ حَتَّى لَا یَبْقَى فِی قَلْبِهِ مَوْضِعَ إِبْرَةٍ صِدْقٌ فَیُسَمَّى عِنْدَ اللَّهِ کَذَّاباً».
[3]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ7 قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ9 و آله بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ خَلا رَجُلٍ مِنْ بَیْنِهِمْ. فَقَالَ الرَّجُلُ: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا مُحَمَّدُ، کَیْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّی مِنْ بَیْنِهِمْ؟ فَقَالَ: أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنَّ فِیکَ خَمْسَ خِصَالٍ یُحِبُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ؛ الْغَیْرَةُ الشَّدِیدَةُ عَلَى حَرَمِکَ وَ السَّخَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ صِدْقُ اللِّسَانِ وَ الشَّجَاعَةُ. فَلَمَّا سَمِعَهَا الرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلامُهُ وَ قَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ قِتَالًا شَدِیداً حَتَّى اسْتُشْهِدَ»؛ وسائل الشیعة: 20/ 155، حدیث 25291؛ بحار الأنوار 68/ 384، باب 92، حدیث 25.
[4]. جامع الأخبار: 100؛ مشکاة الأنوار: 172؛ مستدرک الوسائل: 8/ 455؛ حدیث 9988؛ «الصِّدْقُ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ وَ الْبِرُّ یَهْدِی إِلَى الْجَنَّةِ؛ راستگویی انسان را به سوی خیر هدایت میکند و خیر و خوبی انسان را به بهشت هدایت میکند.»
[5]. جامع الأخبار: 148؛ بحار الأنوار: 69/ 263؛ باب 114؛ حدیث 46.
[6]. بقره (2): 40.
[7]. إسراء(17): 34.
[8]. نحل (16): 91.
[9]. غرر الحکم: 748؛ حدیث 98.
[10]. جامع الأخبار: 74؛ النوادر: 5؛ مشکاة الأنوار: 46.
[11].الکافی: 11/ 449؛ باب 35، حدیث 3؛ من لا یحضره الفقیه: 3/ 483؛ حدیث 4702.
[12]. نساء (4): 58.
[13]. تفسیر نمونه: 3/ 430.
[14]. ترجمه تفسیر المیزان: 4/ 60.
[15]. الکافی: 9/ 710؛ باب 44، حدیث 4؛ الأمالی «صدوق»: 245؛ مجلس 43، حدیث 5؛ تهذیب الأحکام: 6/ 351؛ حدیث117.
[16]. «یَا کُمَیْلُ افْهَمْ وَ اعْلَمْ أَنَّا لَا نُرَخِّصُ فِی تَرْکِ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ لِأَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ فَمَنْ رَوَى عَنِّی فِی ذَلِکَ رُخْصَةً فَقَدْ أَبْطَلَ وَ أَثِمَ وَ جَزَاؤُهُ النَّارُ بِمَا کَذَبَ أُقْسِمُ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِی قَبْلَ وَفَاتِهِ بِسَاعَةٍ مِرَاراً ثَلَاثاً یَا أَبَا الْحَسَنِ أَدِّ [أداء] الْأَمَانَةَ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِیمَا جَلَّ وَ قَلَّ حَتَّى الْخَیْطِ وَ الْمِخْیَط»؛ تحف العقول: 175؛ بحار الأنوار: 74/ 273؛ باب11.
[17]. نور (24): 30.
[18]. قصص (28): 24.
[19]. قصص (28): 26؛ «ای پدر! او را استخدام کن! زیرا بهترین کسی که استخدام میکنی آن است که نیرومند و امین باشد، [و این جوان چنین است].»
[20]. نور (24): 31.
[21]. غافر (40): 19.
[22]. جامع الأخبار: 145؛ بحار الأنوار: 101/ 38؛ باب 34، حدیث 34.
[23]. تحف العقول: 151؛ عیون الحکم: 41؛ مستدرک الوسائل: 14/ 271.
[24]. من لا یحضره الفقیه: 4/ 18؛ حدیث 4970؛ وسائل الشیعة: 20/ 192؛ باب 104، حدیث 6؛
[25]. نور (24): 30؛ «به مردان مؤمن بگو دیده [از نگاه به نامحرمان] فرونهند، و غریزه جنسی خود را پاک نگهدارند.»
[26]. نور (24): 31.
[27]. یس (36): 60.
[28]. عیون أخبار الرضا7: 2/ 24؛ باب 31، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 68/ 259؛ باب 73، حدیث 2.
[29]. «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِکَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِی نَفْسِهِ فَإِنْ کَانَ خَیْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَتَکَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا یَدْرِی مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَیْه »؛ نهجالبلاغه: خطبه 176.
[30]. نور (24): 24.
برگرفته از کتاب راه و رسم رستگاری نوشته استاد حسین انصاریان