ماهان شبکه ایرانیان

نماز از دیدگاه عارفان‏

منابع مقاله: کتاب  : عرفان اسلامى جلد پنجم  نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

 

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد پنجم 

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

عارفان عاشق و سالکان صادق نماز را بر اساس وضع عقلى و روحى و قلبى اهل نماز به سه مرحله تقسیم کرده اند:

1- نماز اهل شریعت.

2- نماز اهل طریقت.

3- نماز اهل حقیقت.

و هر یک را به تناسب موضوع شرح داده و به تفصیل و تفسیر کشیده اند، ولى در این جزوه سعى مى شود نماز در این سه مرحله به طور مختصر توضیح داده شود.

 

معناى شریعت و طریقت و حقیقت

قبل از بیان مسئله لازم است که توجه به این حقیقت مهم کنید که سه مرحله شریعت و طریقت و حقیقت به هیچ عنوان از نظر ریشه و تقسیم در ارتباط با دراویش و صوفیه نیست، بلکه سه واقعیتى است که قرآن مجید و روایات معصومین علیهم السلام ناظر بر آن است.

شرع در لغت: به معناى سنت و قانون و بازکردن راه حرکت صحیح به وسیله ارائه مقررات است.

طریقت در لغت: به معناى روش و کیفیت و حالت است که مفهوم واقعى آن بر اساس حقیقت لغوى حرکت و عمل بر طبق قانونى خاص یا مقررات معلومى است.

حقیقت در لغت: به معناى حق یعنى ثابت کردن یا ثابت بودن و راستى و درستى و پى بردن به کنه یک واقعیت است.

حدیث مشهورى از قول پیامبر عظیم اسلام صلى الله علیه و آله در کتب نقل شده که:

ألشَّریعَةُ اقْوالى وَالطَّریقَةُ افْعالى وَالْحَقیقَةُ احْوالى «1».

شریعت، گفتار و سنت و مقررات الهى من است و طریقت، مجموع اعمال و حرکات و اخلاقیات من و حقیقت، حال و احوال ثابت و درست و استوار و صادقانه من است.

عرفاى بزرگ الهى در ترجمه این سه موضوع فرموده اند:

شریعت، راه خداست که آن راه عبارت است از مجموعه اصول و فروع و حلال و حرام و برنامه هاى حسن و احسن.

طریقت، عبارت است از عمل به آن قوانین در کمال احتیاط و اخذ به احسن و اقوم آن.

حقیقت، عبارت از پا برجا کردن واقعیت هاى الهى در روح و قلب و در مرحله عمل است با معرفت و تکرار برنامه ها و ریاضت هاى شرعیه الهیه تا سر حد کشف وعیان یا سرحد حالتى استوار و دریافت برنامه ها به صورت یقین «2».

 

جایگاه مراحل سه گانه در قرآن

قرآن مجید در آیاتى متعدد به این سه منزل و مرحله و برنامه چنین اشاره دارد و درباره شریعت مى فرماید:

[شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ ] «3».

از دین آنچه را به نوح سفارش کرده بود، براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه ابراهیم و موسى و عیسى را به آن توصیه نمودیم [این است ] که دین را برپا دارید و در آن فرقه فرقه و گروه گروه نشوید.

و درباره طریقت مى گوید:

[وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً* وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً] «34

ولى منحرفان هیزم دوزخ اند،* و اگر [انس و جن ] بر طریقه حق پایدارى کنند حتماً آنان را از آب فراوانى سیراب خواهیم کرد.

و درباره حقیقت مى فرماید:

[إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ* الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ* أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ] «5».

مؤمنان، فقط کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان مى شود، وهنگامى که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان مى افزاید، و بر پروردگارشان توکل مى کنند.* هم آنان که نماز را برپا مى دارند و ازآنچه به آنان روزى داده ایم، انفاق مى کنند.* مؤمنان واقعى و حقیقى فقط آنانند، براى ایشان نزد پروردگارشان درجاتى بالا و آمرزش و رزق نیکو و فراوانى است.

 

نماز در آیینه شریعت

نماز، بر مذاق اهل شریعت اولًا عمل بر وفق قواعد است، چه این که همراه با حرکت الهى قلب یا روح باشد، چه نباشد؛ به قول اینان آنچه مهم است اسقاط تکلیف و یا رعایت شرط صحت است.

نماز، بر این مذاق بار سنگینى بر دوش مکلّف است که هر وقت مى خواند از این که از بارى آسوده شده نفسى راحت مى کشد و به زبان هم مى آورد که واى راحت شدم!!

و ثانیاً نماز برنامه اى است که از سه جنس ترکیب شده:

1- افعال 2- کیفیات 3- تروک.

و هر یک از آن مشتمل بر دو جهت است: واجبات، مستحبات به طورى که با توجه به نمازهاى پنجگانه، اگر همه این امور را به حساب آوریم تمام نمازهاى واجب یومیه عبارت از هزار و سیصد و شصت و سه فعل و کیفیت و ترک است.

تحقیق در تمام این امور بحث بسیار گسترده اى است و لزوم چندانى هم ندارد.

آنچه مهم است بیان ترکیب کلى نماز به مذاق این طایفه است، اما افعال واجبه نماز در رکعت اول سیزده فعل است.

1 و 2- قیام در صورت قدرت و قائم مقام آن در صورت عدم قدرت.

3- نیت.

4- تکبیرة الاحرام.

5- قرائت.

6 و 7- رکوع و ذکر آن.

8 و 9- سجود و ذکر آن.

10- سر برداشتن از سجود.

11 و 12- سجود دوم و ذکر آن.

13- سر برداشتن از سجود دوّم.

و اما کیفیات واجبه هیجده مرحله است:

1- مقارنت نیت با تکبیرة الاحرام.

2- استدامه نیت تا پایان برنامه.

3- تلفظ صحیح اللّه اکبر.

4- قرائت حمد به نحو صحیح.

5- قرائت سوره.

6- جهر در موضع جهر.

7- اخفات در جاى اخفات.

8- طمأنینه در رکوع.

9- طمأنینه در ایستادن بعد از رکوع.

 

10 تا 16- سجده بر هفت موضع.

17- طمأنینه در سجود.

18- طمأنینه در حالت برخاستن از سجود.

جمیع افعال و کیفیات بر اساس این امور سى و یک مرحله است. بر این امور باید جلوس در تشهد و طمأنینه در آن و شهادتین و صلوات بر محمد و آل او و رکعت سوم و چهارم و سلام آخر نماز را اضافه کرد؛ این چنین نماز که در مقررات عالى شرع و در کتب فقهى به طور مفصل بیان شده، ظاهرى از اصل نماز و پوستى از مغز نماز است که گروه کثیرى آن را به عنوان نماز شرعى به جاى مى آورند و همان طور که در سطور گذشته بیان شد در این گونه نماز جهتى جز اداى دین یا اسقاط تکلیف یا عمل به شرائط صحت چیز دیگرى دیده نمى شود، البته براى چنین نمازى در صورتى که ایمان انسان صحیح باشد و به سایر واجبات هم عمل شده باشد و از محرمات هم پرهیز شده باشد، در روز قیامت بدون شک اجر و مزد هست و نمازگزار این چنین نماز به مقدار کیفیت نمازش از بهشت بهره خواهد داشت.

ولى چنین مکلفى باید بداند که بیش از این براى او میدان پرواز هست و قدرت و استطاعت دارد، راهى مافوق این راه را برود، مگر این که از نظر فکرى و روحى و قلبى فردى مستضعف باشد که در این صورت تکلیفى جز آنچه در قدرت و وسع اوست ندارد.

 

نماز در آیینه طریقت

نماز در مذاق اهل طریقت و سالکان راه عشق و سائران راه محبت، تقرب به سوى حضرت اوست.

از نبى بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده:

الصَّلوةُ قُرْبانُ کُلِّ تقىٍ «6».

نماز مایه تقرب هر انسان پرهیزکارى است.

و مى دانید که مراد از این قرب، قرب معنوى است و قرب معنوى وقتى حاصل مى شود که انسان فرائض را با کمال اشتیاق به جاى آورد و محرمات را به خاطر خشنودى حق ترک کند و با تقوا و پرهیزکارى ملازم باشد.

در آثار اسلامى آمده است که:

«إنَّ الصَّلاةَ خِدْمَةٌ وَقُرْبَةٌ وَوُصْلَةٌ».

خدمت: همان نماز خواندن بر وفق قواعد و سنن شرعى است و به عبارت دیگر به پا کردن پیکره نماز، بدون روح و حقیقت آن است.

قربت: نماز به جا آوردن براى به دست آوردن قرب معنوى حضرت دوست است.

وصلت: به جاى آوردن نماز براى فنا شدن در حقیقت حق و بیرون رفتن از هستى خویش و ترک انانیت و مندک شدن در حضرت اوست. گفته اند: شریعت عبادت است، طریقت حاضر شدن در محضر حضرت او و حقیقت مقام شهود است.

تقرب به حق موقوف بر سجده حقیقى است و آن به جا آوردن نمازى است که از آن تعبیر به فنا شده، فناى در اوصاف که مخصوص اهل طریقت است و فناى در ذرات که مخصوص به اهل حقیقت است و به همین معنى قرآن مجید اشاره فرموده است:

 [وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ ] «7».

و سجده کن و به خدا تقرب جوى.

خداوند بزرگ، نماز را براى رشد و کمال بندگانش به صورتى و سیرتى زیبا تصویر فرموده است.

 

نیت و اخلاص در نماز

نیت و اخلاص و حضور قلب روح نماز است، اعمال بدن نماز و ارکان اعضاى اصلیه آن است و بعض دیگر اعضاى عناصر کمالیه آن.

اخلاص و نیت در نماز جارى مجراى روح، قیام و قعود جارى مجراى بدن، رکوع و سجود جارى مجراى دست و سر، تمام به جاى آوردن رکوع و سجود و مراعات طمأنینه و نیکو انجام دادن آن جارى مجراى زیبایى اعضا و شکل و رنگ، اذکار و تسبیحات جارى مجراى گوش و چشم و معرفت به مفاهیم بلند اذکار و حضور قلب جارى مجراى مشاعر و احساسات است.

فرض کن، اگر مى خواستى غلامى را که هنوز به سن بلوغ نرسیده، جهت خدمت نسبت به برنامه هاى کریمانه، به حضور سلطانى بزرگوار ببرى، چه غلامى را انتخاب مى کردى؟ آیا غلام گوش بریده و کور و کر و زشت و کریه و بى دست و پا و لال را براى هدیه به خدمت سلطان مى بردى؟ هرگز، مسئله نماز هم که هدیه و تقدیمى عبد به سلطان واقعى عالم است به همین گونه حساب کن.

فقدان نیت و اخلاص در نماز به منزله فقد روح در غلام است، مرده را تقدیم سلطان کردن، استهزا به سلطان و مسخره کردن او نیست؟ آیا کسى که جنازه متعفنى را به عنوان هدیه خدمت سلطان ببرد مستحق اعدام نیست؟

فقد رکوع و سجود واقعى جارى مجراى فقد اعضا و فقد ارکان جارى مجراى فقد دو چشم و دو گوش و بینى است.

عدم حضور قلب و غفلت از معانى بلند آسمانى نماز مانند فقد مشاعر و احساسات عالى است، اگر کسى غلامى را با فقد این همه اوصاف براى تقدیم به حضور سلطان ببرد چه خواهد شد، نماز را هم با فقد اوصاف واقعى به همین صورت حساب کن، ما مکلف به نماز زنده، متحرک، داراى شرایط و اوصاف هستیم نه مکلف به جنازه نماز!!

نماز ناقص، صلاحیت مقام قرب الهى را ندارد! و چه بسا که چنین نمازى به صاحب بدبختش برگشت داده شود و باعث زجر و مشقت و رنج و ناراحتى او گردد.

نماز در حقیقت تعظیم و تکریم به حضرت حق تعالى است و سستى کردن در آداب و شرایط ظاهریه و باطنیه آن منافات با احترام و تعظیم نسبت به حضرت او دارد، چه رسد به این که قبول شود و براى ادا کننده اش تحصیل قرب و کرامت نماید.

بر تمام مکلّفین به نماز واجب است که روح نماز را که اخلاص و حضور قلب است تا جایى که ممکن است حفظ نمایند، رکوع و سجودشان با قلب خاشع باشد، تکبیرةالاحرام را نگویند مگر این که به حقیقت، خداوند اعلا در قلبشان از هر چیزى بزرگ تر باشد؛ خود را همراه با ارکان مختلف نماز با حفظ حقایق لازم حرکت دهند و بدانند که عاجزى به تمام معنى و فقیرى از هر جهت فقیر در برابر توانایى مطلق و وجودى مستغنى از همه چیز ایستاده و مى خواهند تا جایى که برایشان ممکن است، هدیه اى مورد پسند مولا به حضور حضرتش تقدیم کنند.

در هر صورت، اهل طریقت پس از قیام به نماز بر وفق تمام قواعد شرع و به جاى آوردن افعال و کیفیات و تروک به نحو کامل، داراى توجهى دیگر ماوراى توجه اهل شریعت هستند و آن توجه قلبى به قبله حقیقى و کعبه معنوى است که عبارت از قلب حقیقى است، آن قلبى که در آثار الهیه از آن تعبیر به بیت اللّه الحرام شده، آن بیتى که حضرت حق درباره آن فرموده:

لا یَسَعُنى ارْضى وَلا سَمائى وَلکِنْ یَسَعُنى قَلْبُ عَبْدِىَ الْمُؤمِن «8».

زمین و آسمانم، گنجایش تجلى حقیقى مرا ندارد، اما دل بنده مؤمنم داراى چنین گنجایش و وسعتى است.

تأیید این حقیقت روایتى است که از امام رضا علیه السلام سؤال مى کنند:

ما آدابُ الصَّلاةِ، قالَ: حُضُورُ الْقَلْبِ «9».

ادب نماز در حضور قلب است.

و خداوند بزرگ فرموده:

[أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ ] «10».

آگاه باشید! که دین خالص ویژه خداست.

و به فرموده حضرت حق در یک حقیقت جامع:

[قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ] «11».

بگو: مسلماً نماز و عبادتم و زندگى کردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانیان است.

 

حقیقت افعال نماز اهل طریقت

چنین نمازگزارى، به وقت تکبیرة الاحرام، آنچه مخالف امر حضرت اوست و اقوال و افعالى که تناسب با رضایت جانان ندارد، بر خود حرام مى کند.

و با گفتن [الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ] در مقام شکر نعمت ها و قیام به وظائف عبادت در جهات گوناگونش و اقرار به وحدانیت حضرت او برمى خیزد.

و در [إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ] به توحید فعلى و وصفى اشاره مى کند، در جمله اول به توحید فعلى و در قسمت دوم به توحید وصفى.

به همین خاطر است که پس از این جمله، آیه شریفه [اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ] قرار گرفته، آیه اى که تجلى هدایت را بر انبیا و جمیع عالم، از او مى داند و توحید حقیقى در حقیقت همین است.

معناى «اهدنا» نزد اهل تحقیق، درخواست ثبوت و پابرجایى بر صراط مستقیم است؛ زیرا این صراط است که انبیا و رسل رهرو آن بودند و از جانب حضرت حق در تمام نعمت هاى معنوى غرق و آراسته به حقایق بودند.

تأکید عبد براى ثابت ماندن در صراط مستقیم، به خاطر این است که دچار غضب حق و گمراهى نشود، آن غضب و انحرافى که باعث خروج بعضى از صراط مستقیم شد.

گروهى عقیده دارند که منظور از مغضوبین، یهود وضالین نصارى هستند، البته همین است، ولى این جمله صادق بر هر منحرفى و دور افتاده اى از صراط مستقیم الهى است؛ صراطى که در جانب افراط است و نه در جهت تفریط، بلکه تنها راه حد وسط است.

آن گاه رکوع مى کند، یعنى در برابر حضرت دوست به تواضع بر مى خیزد و با حالت رکوع به مذلت و فقر و شکستگى وجودش که مقتضاى ذات اوست برمى گردد، چرا که رکوع برگشت به عدمیت خویش و مرحله امکانى ذات است.

رکوع حرکتى افقى یعنى حرکتى حیوانى در برابر حرکت مستقیمى که حرکت انسانى است، مى باشد.

رکوع در حقیقت رجوع به اصل است، آن اصلى که حق در قرآن فرموده:

[وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً] «12».

تو رااز قبل خلق کردم در حالى که چیزى نبودى.

آرى، رکوع رجوع به اصل عدمیت و لا شى ء و دنیاى حیوانى است، تا با رکوع به این حقایق پى نبرى رکوعت رکوع نیست؛ چون با رکوع به این واقعیت ها پى ببرى بسیارى از رذایل به وسیله رکوع از صفحه جانت پاک گشته و به قسمتى از حسنات آراسته مى گردى.

و مکلف در سجود به بیش از آنچه در رکوع رسید، مى رسد؛ زیرا سجود حرکت نکسى است یعنى سربه زیرى حقیقى و رسیدن به ذات نقطه اصلى که لا شیئیت محض و عدم و فناى حقیقى است.

با مشاهده مقام عدمیت و لا شیئیت، ترک محرمات ولذات شیطانى و شهوات حیوانى آسان مى گردد.

سپس سر از سجده برداشته و در مقام فناى ظاهرى و باطنى با تمام وجود به وحدانیت حضرت او و رسالت فرستاده عزیزش شهادت داده و پس از آن خود را در پیشگاه او و عباد صالحش حاضر یافته به مسئله سلام اقدام مى کند.

 

نماز در آیینه حقیقت

نماز در نزد اهل حقیقت، ما فوق نماز اهل طریقت است، چرا که نماز اهل طریقت براى تقرب به حضرت اوست، ولى نماز اهل حقیقت وصلت و شهود حقیقى است و وصلت و شهود کجا و مقام قرب و تقرب کجا؟

نماز اینان مشاهده محبوب به چشم خود محبوب است، مگر نمى دانى رسول عظیم الشأن صلى الله علیه و آله فرموده:

رَأیْتُ رَبّى بِعَیْنِ رَبّى «13».

و نیز فرموده اند:

عَرَفْتُ رَبّى بِرَبّى «14».

او را با چشم او دیدم و حضرتش را به وسیله خودش شناختم.

جمال یار که پیوسته بى قرار خود است

چه در قفا و چه در جلوه در قرار خود است

همیشه واله نقش و نگار خویشتن است

مدام شیفته زلف تابدار خود است

هم اوست آینه هم شاهد است هم مشهود

به زیر زلف و خط و خال پرده دار خود است

هم اوست عاشق و معشوق و طالب و مطلوب

به راه خویش نشسته در انتظار خود است «15»

در روایت از جناب رسول صلى الله علیه و آله وارد شده:

حَبَّبَ إلَىَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ: الطّیبُ وَالنّساءُ وَجُعِلَ قُرَّةُ عَیْنى فِی الصَّلوة «16».

از دنیاى شما سه چیز محبوب من است، اول قیام به شریعت علماً و عملًا که نتیجه آن پاکى اخلاق و حسن عمل است؛ دوم قیام به طریقت ذوقاً و وجداناً که معناى آن یا محبت به نفس است براى تجلى دادن معانى و حقایق یا محبت به زن معمولى است براى بقاى نسل جهت عبادت رب؛ سوم قیام به نماز حقیقى است که مشاهده محبوب و نور چشم است.

شنیده اى که وقتى معنى احسان را از حضرتش سؤال کردند، فرمود:

الإحْسانُ أنْ تَعْبُدَ اللّهَ کَأنَّکَ تَراهُ وَإنْ لَمْ تَکُن فَإنَّهُ یَراکَ «17».

احسان و نیکوکارى این است که چنان عبادت کنى خداوند را که گویا تو او را مى بینى، که چنین نیست بلکه او تو را در همه حال مى بیند.

 

تقسیم نماز بین حق و عبد

در روایت مهمى آمده که:

نماز بین حق و بین عبد تقسیم شده، نصف این حقیقت در رابطه با حق و نصف دیگر در رابطه با عبد است. حضرت حق فرموده:

نماز را بین خود و عبدم تقسیم کرده ام: نصف از من و نصف از بنده من است، بنده ام آنچه را از من مى خواهد بخواهد.

عبد وقتى مى گوید: [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ].

حق مى فرماید: عبدم از من یاد آورد.

چون بگوید: [الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ].

حضرت حق مى فرماید: عبدم مرا ستایش کرد.

چون بگوید: [الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ].

حضرت حق بگوید: بنده ام مرا ثنا گفت.

چون عبد بگوید: [مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ].

حق بفرماید: بنده ام از من تمجید کرد.

چون بگوید: [إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ].

حضرت حق بگوید: اینست بین من و بنده من، بخواهد هرچه از من مى خواهد.

وقتى عبد بگوید: [اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ* صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ* وَ لَا الضَّالِّینَ ] «18».

حق مى فرماید: آنچه خواستى براى تو باشد و هر چه غیر از این مى خواهى از من بخواه «19».

از این روایت وجوب قرائت حمد به طور صریح استفاده مى شود و روشن است که اگر کسى حمد را نخواند، نماز نخوانده است.

و از آنجا که نماز، مناجات عبد با حضرت حق است و مناجات در حقیقت ذکر است و هر کس ذکر حق کند، جلیس حق شده و هر کس به مقام مجالست با دوست برسد با دیده پرقدرت قلب جلیس را مى بیند، پس نماز او در حقیقت مقام شهود و حضور و مشاهده است.

 

حقیقت نماز اهل حقیقت

اینان در نماز خود، علاوه بر آنچه اهل شریعت و طریقت دارند، به حقایقى دیگر آراسته اند که انسان از دانستن آن حقایق مبهوت مى شود، چه رسد به این که با توفیق حضرت دوست به آن حقایق برسد.

قیام این بزرگواران به نماز قیام به استقامت در صراط مستقیم توحیدى است و انجام مأموریت جانانه ایست که در آیه شریفه آمده:

[فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ ] «20».

پس همان گونه که فرمان یافته اى ایستادگى کن.

این استقامت و پابرجایى، استقامت کامل در مقام تکمیل وجود است و استقامت در سیر باللّه پس از اتمام سیر الى اللّه و سیر فى اللّه است.

و این قیام، عبارت از برداشتن توجه از حضرت فعلیت و وصفیت و متوجه شدن به حضرت احدیت ذاتیت است که قبله عارفان و کعبه محققان است، به نیت این که در وجود جز او را مشاهده نکند.

به قول حکیم، الهى قمشه اى:

روى از خدا مگردان کز غیر بى نیازى

هر گه به یاد اویى پیوسته در نمازى

معشوق هر دو عالم آن شاهد دل آراست

بگسل علاقه عشق از عالم مجازى

سلطان به عدل و احسان دریافت قرب سبحان

شایسته بهشت است هر بى نوا نوازى

اى شاه ماهرویان دل را نوید وصلى

اى شاهد نکویان جان را جفا و نازى

گفتى الهى از یار روزى رسى به دیدار

اى ماه لن ترانى جان مى دهم به نازى

تکبیرة الاحرام در نماز آنان به معناى بستن تمام درها به روى خود الا درِ اوست و حرمت هر فعلى الا آنچه موجب خشنودى اوست.

[وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ] «21».

من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا همه وجودم را به سوى کسى که آسمان ها و زمین را آفرید، متوجه کردم و از مشرکان نیستم.

حمد در نماز آنان تجلى حضرت او و ملکوت سماوات و ارض در صفحه قلب و جان آنان است، چنانچه قرآن مجید فرموده:

[وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ] «2.

و این گونه فرمانروایى و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان مى دهیم تا از یقین کنندگان شود.

رکوع اینان تجلى حقیقت تواضع است، تواضعى که همراه آن ملک و ملکوت به خضوع برخیزند، چرا که انسان کامل خلیفه حضرت حق در ملک و ملکوت است و وقتى خلیفه و نایب مناب به رکوع رود، به دنبال او باید تمام اشیا به رکوع روند.

آرى، انسان خالص بر ملک و ملکوت داراى اشراف است و تمام اشیا با حقیقت او در هماهنگى و هم سویى است.

 

اقتداى موجودات به نماز اهل حقیقت

گذشته از این که در روایات ما آمده، هرگاه مؤمن به تنهایى به نماز بایستد، خداوند بزرگ به صفوفى از ملائکه دستور مى دهد به عبدم اقتدا کنید و اقتداى آنان را به حساب ثواب و اجر و مزد عبد مى گذارد.

در آثار اهل تحقیق بر اساس آیات و روایات وارد شده که:

هرگاه مؤمنى خالص به پیشگاه حضرت او به مناجات برخیزد، بسیارى از موجودات با او هم ناله و هم آهنگ در مناجات مى شوند.

فیلسوف بزرگ، مرحوم حاج شیخ محمد حسین غروى، درسى از حکمت الهى و عرفان اشراقى در منزل داشت، بیش از شش نفر را در این درس نپسندیده بود، دو نفر از آنان یکى حضرت آیت اللّه العظمى سید محمد هادى میلانى بود که این فقیر از محضر اخلاق و عرفانش استفاده ها برده و از او داراى اجازه روایى هستم و دیگر مرحوم ایروانى بود که من خدمت فرزند عالم و دانشمندش رسیده ام؛ فرزند مرحوم ایروانى از پدرش و از پنج شاگرد دیگر غروى نقل کرد که:

شبى براى حضور در درس به خانه استاد رفتیم، ظاهراً از وقت مقرر زودتر رسیدیم، استاد در جنب اطاق درس مشغول نماز بود؛ ناگهان متوجه شدیم، آنچه در حول و حوش ماست، با استاد بزرگوار ما در نماز هم آهنگ شده و آهنگ نماز از تمام اشیاى اطاق و در و دیوار، به دنبال نماز استاد به گوش ما مى رسد.

از جان گذشته ایم و به جانان رسیده ایم

از درد رسته ایم و به درمان رسیده ایم

ما را به سر توقع سامان خویش نیست

کز سر گذشته ایم و به سامان رسیده ایم

 

تا تیغ خصم را سپر آرم زجام دوست

ساقى بیار مى که به میدان رسیده ایم

نیروى عشق بین که در این دشت بى کران

گامى نرفته ایم و به پایان رسیده ایم

بر لمعه سراب روانند همرهان

زین ره که ما به چشمه حیوان رسیده ایم «23»

 

حالات معنوى آخوند کاشى

یکى از تربیت شدگان علمى و عملى مرحوم آخوند کاشى، فقیه بزرگ مرحوم حاج آقا رحیم ارباب بود.

این فقیر دو بار براى زیارت این مرد بزرگ به اصفهان رفت و هر بار از خرمن فیض آن جناب بهره ها گرفت.

این مرد بزرگ از حالات معنوى و روحى استاد عالیقدرش مرحوم آخوند کاشى مسائلى بس مهم نقل مى کرد.

یکى از طلبه هاى مدرسه صدر (محل سکونت آخوند کاشى) که داراى حالات معنوى و عرفانى بود مى گوید: شبى براى عبادت و مناجات با قاضى الحاجات از خواب برخواستم، وقتى وضو گرفتم و آماده برنامه شدم، ناگهان دیدم تمام در و دیوار مدرسه و سنگ ریزه ها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانى دل سوخته که به نواى «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» مترنم است، در ترنمند.

خداوندا! اصل ناله و صدا از کیست و این چه صدایى است که تمام موجودات مدرسه با او هم آهنگند؟

مشغول تحقیق شدم نزدیک حجره آخوند رسیدم، دیدم محاسن سپید را روى خاک گذاشته، در حالى که چون سیلاب از دو دیده اشک مى بارد، این ذکر شریف را مى گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ» و در و دیوار مدرسه و درختان و نباتات به دنبال او این ذکر را مى گویند؛ از هیبت ذاکر و ذکر و مذکور، نعره اى زدم و غش کردم، چون به هوش آمدم به حجره خود برگشتم؛ وسط روز خدمت استاد رسیدم، با حالتى پر از اعجاب و بهت و حیرت به حضرت استاد عرضه داشتم که داستان دیشب چه بود که مرا سخت به تعجب انداخت؟ آخوند کاشى در کمال سادگى به من گفت: تعجب از توست که به چه علت گوش تو باز شد، تا چنین برنامه اى را شنیدى! هان تو چه کرده بودى که در برابر این برنامه توفیق شنیدن یافتى؟!

در عشق تو گم شدم به یک بار

سر گشته همى دوم فلک وار

گر نقطه دل به جاى بودى

سرگشته نبودمى چو پرگار

مى نتوان بود بیش از این نیز

در صحبت نفس و جان گرفتار

تا چند خورم زنفس و جان خون

تا کى باشم به زارى زار

درمانده این وجود خویشم

پاکم به عدم رسان به یک بار

چون با عدمم نمى رسانى

از روى وجود پرده بردار

تا کشف شود در آن وجودم

اسرار دو کون و علم اسرار

من نعره زنان چو مرغ در دام

بیرون جهم از مضیق پندار

هرگاه که این میسرم شد

پر مشک شود جهان زعطار «24»

 

رکوع و سجود حقیقى

چون به سجود روند، سجودشان عبارت از فنا دانستن کل موجودات و فناى وجود خودشان و فناى فناى وجودشان مى باشد؛ چون به چنین حالى برسند جز مشاهده محبوب چیزى را مشاهده نکنند؛ چون غیر او چیزى نیست که مشاهده کنند. در حقیقت این بزرگواران در حال سجده به مشاهده این حقیقت که قرآن مجید به آن ناطق است نایل مى شوند:

[کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ* وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ ] «25».

همه آنان که روى این زمین هستند، فانى مى شوند.* و تنها ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى مى ماند.

رکوع و سجود با این کیفیت، در حقیقت حرکت واقعى به سوى آزادى و حریت است.

وقتى انسان از طریق رکوع و سجود حقیقى به این حقیقت برسد که موجودات در برابر پیشگاه حضرت او فناى محضند، دلش از همه چیز رسته و تنها پیوسته به عشق و محبت او مى شود و تعبیر دیگر، تمام کشش ها و جذبه ها در برابر او باطل و تنها جذبه حضرت او مى ماند و بس؛ در این صورت است که انسان، تبدیل به یک موجود الهى شده و در هستى و هویت و موجودیت او جز خدا چیزى نمى ماند.

رفت دلم هم چو گوى در خم چوگان دوست

وه که زمن برگرفت رفت به قربان دوست

نى متصور مراست خوب تر از صورتش

ماه بر آرد اگر سر زگریبان دوست

بر سر سوداى دوست گر برود سر ز دست

پاى نخواهم کشید از سر میدان دوست

گر همه عالم شوند دشمن آن نور محض

دوست رها کى کند دست ز دامان دوست

آن گاه به چنین توحیدى با قلب و روح سلام مى دهند و سلام به احدیت وجودیه صرفه که تمام اعتبارات در پیشگاه حضرت او منفى و عدم محضند، برابر با قول خودش و قول اکمل عبادتش:

[شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ] «26».

خدا در حالى که برپا دارنده عدل است [با منطق وحى، با نظام مُتقن آفرینش و با زبان همه موجودات ] گواهى مى دهد که هیچ معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهى مى دهند که هیچ معبودى جز او نیست؛ معبودى که تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.

آن گاه به چنین توحیدى با قلب و روح سلام مى دهند و سلام به رسول و عباد صالح که ائمه طاهرین علیهم السلام و به فرموده قرآن مجید اولوالامرند، همان سلام و تسلیم به حضرت حق است و آیات کتاب بر این حقیقت ناطق است «27».

اى عزیزان! بیایید از خداوند مهربان بخواهیم که توفیق به پا داشتن نماز را همراه با شرایط شریعت و حقایق طریقت و واقعیت هاى حقیقت به ما عنایت کند و در این زمینه به ما ترحم آورد که بدون عنایت و رحمت او، دست ما از هر گونه عمل با ارزشى خالى خواهد ماند و در بازار برزخ و قیامت دچار افتضاح و رسوایى خواهیم شد!!

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- عوالى اللآلى: 4/ 124، حدیث 212.

(2)- اسرار الشریعة و اطوار الطریقة و انوار الحقیقة: 8.

(3)- شورى (42): 13.

(4)- جن (72): 15- 16.

(5)- انفال (8): 2- 4.

(6)- مستدرک الوسائل: 3/ 46، باب 12، حدیث 2983.

(7)- علق (96): 19.

(8)- عوالى اللآلى: 4/ 7، حدیث 7.

(9)- مستدرک الوسائل: 4/ 98، حدیث 2.

(10)- زمر (39): 3.

(11)- انعام (6): 162.

(12)- مریم (19): 9.

(13)- تفسیر آلوسى: 9/ 54.

(14)- شرح الاسماء الحسنى: 1/ 36. (15)- فیض کاشانى.

(16)- عوالى اللآلى: 3/ 296، حدیث 74؛ بحار الأنوار: 73/ 141، باب 19، حدیث 9.

(17)- بحار الأنوار: 67/ 196، باب 53.

(18)- حمد (1): 1- 7.

(19)- بحار الأنوار: 16/ 349، باب 11؛ ارشاد القلوب: 2/ 412.

(20)- هود (11) 112. (21)- انعام (6): 79.

(22)- انعام (6): 75.

(23)- نشاط اصفهانى.

(24)- مؤلف.

(25)- الرحمن (55): 26- 27.

(26)- آل عمران (3): 18.

(27)- اسرار الشریعة: سید حیدر آملى: 181- 196 (با اندکى تلخیص).

 

 

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان