ولادت
امام سجاد (ع) چهارمین امام معصوم شیعیان است. پدرش امام حسین (ع) و مادرش بانویی از بانوان شاه زاده و ملکه ی ایران، دختر یزدجرد بود که در جنگ بین اسلام و امپراتوری ایران، اسیر شد. نقل شده است که وی قبل از اسارت، نحوه ی به اسارت در آمدنش را در خواب دیده بود و این که همسر کسی شده که بسیار نورانی است. (1)
درباره ی تولد آن حضرت چند روایت وجود دارد. ابن صباغ، تولد آن حضرت را ظهر روز پنج شنبه پنجم شعبان سال 38 هجری در شهر مدینه نوشته است. (2) سید بن طاووس، ولادت ایشان را روز پنج شنبه پانزدهم جمادی الاولی ذکر کرده و در «اعلام الوری» جمادی الآخر ثبت شده است.
معتمدترین اخبار آن است که تولد امام زین العابدین (ع) در روز یک شنبه پانزدهم جمادی الاولی سال 83 هجری می باشد. (3)
القاب و کنیه ها
زین العابدین، زین الصالحین، وارث علم النبیین، المجتهد، الزکی، الامین، البکاء و...، از القاب امام سجاد (ع)، و ابوالحسن، الخاص، ابومحمد، ابوالقاسم (4) و... از کنیه های آن بزرگوار می باشد.
آن حضرت دو سال از دوران امامت امام علی (ع)، ده سال از امامت امام مجتبی (ع) و ده سال از امامت پدر بزرگوارش را درک کرد و بعد از آن به مدت 34 سال امامت و هدایت جامعه ی اسلامی را بر عهده داشت. (5)
فرمانروایان دوران امام سجاد (ع)
یزید بن معاویه (64-61 هـ . ق)؛ عبدالله بن زبیر (73-61 هـ .ق) معاویه بن یزید (چند ماه از سال 64 هـ . ق)؛ مروان بن حکم (نه ماه از سال 65 هـ .ق)؛ عبدالملک بن مروان (85-65 هـ . ق)؛ و ولید بن عبدالملک (94 - 86 هـ .ق) از جمله فرمانروایان عصر امامت آن حضرت بودند.
این دوران، دورانی نا امید کننده برای امام سجاد (ع) بود، زیرا حکومت های جور آن زمان، چنان عرصه را بر امام و یاران او تنگ کرده بودند که در همه جا ترس و وحشت حکم فرما بود.
برای آشنایی بهتر با وضعیت اجتماعی آن دوران، به زندگی و سلطنت یکی از فرمانروایان عصر امام سجاد (ع) اشاره می کنیم.
حکومت عبدالملک
در دوران امامت امام سجاد (ع)، سردم داران حکومت، آشکارا به مقدسات اسلامی توهین می کردند و حکومت اسلامی به حکومتی خودکامه تبدیل گردیده بود. از طرف دیگر، حاکمان نیز بی احترامی های زیادی در حق مردم روا می داشتند .
عبدالملک، فردی بسیار حیله گر بود که پس از مرگ پدرش به حکومت رسید. تاریخ نویسان درباره ی او حرف های ضد و نقیضی زده اند؛ از جمله گفته اند: وی سرگرم تلاوت قرآن بود که خبر مرگ پدرش مروان و آغاز خلافت خود را دریافت کرد. با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: اکنون میان من و تو جدایی افتاد و دیگر مرا با تو کاری نیست. (6)
بدون شک به اسیری رفتن اهل بیت امام حسین (ع) در به ثمر رساندن قیام آن حضرت، نقش بسیار مؤثری داشته است، زیرا اگر آنان در طول اسارت با کمال بردباری و شهامت، فاجعه ی کربلا را برای مردم بازگو نمی کردند و نیز مردم از نزدیک آنان را نمی دیدند، هرگز شهادت امام تا این حد شهرت پیدا نمی کرد و بنی امیه و به ویژه یزید تا این اندازه مفتضح و رسوا نمی شدند.
در میان بازماندگان فاجعه ی کربلا بیش از همه، امام زین العابدین (ع) و زینت کبری (علیهما السلام) در بیدار ساختن مردم مؤثر بودند. امام سجاد (ع) با آن که به هنگام شهادت پدرش بیمار بود و از شهادت پدر و برادران و یاران امام (ع) دلی اندوهگین داشت، در عین حال این رنج ها مانع انجام وظیفه اش نشد و از هر فرصتی برای روشن ساختن افکار مردم استفاده کرد.
حماسه ی امام سجاد (ع) در کوفه
با آن که امام سجاد (ع) فاصله ی کربلا تا کوفه را در آن شرایط سخت با سکوت گذراند و زبانش به یاد حق، مترنم بود و با کسی جز اهل بیت (ع) حرف نمی زد، اما با ورود به شهر کوفه، زبان به سخن باز کرد و مخصوصا در کاخ ابن زیاد چهره ی پلید یزیدیان را بر ملا ساخت.
ابن زیاد ملعون قبل از آن که اسرا را وارد قصر خود (دارالاماره) کند، اذن عمومی داد که هر کس می خواهد، به قصر وارد شود. آن گاه دستور داد تا آل الله را وارد دارالاماره کنند. سپس سر مبارک امام حسین (ع) را مقابل او گذاشتند و او بی شرمانه به وسیله ی چوب دستی خود به سر مبارک آن حضرت می زد... در این هنگام رو به امام سجاد (ع) کرد و گفت: اسمت چیست؟
امام فرمود: علی بن الحسین هستم.
ابن زیاد: مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟
امام (ع): برادر بزرگ تری داشتم که او نیز علی نامیده می شد و مردم او را کشتند.
ابن زیاد: مردم نکشتند، بلکه خدا او را کشت.
امام (ع): البته خدا هر جانی را هنگام مرگ می گیرد و هیچ کس بدون اذن تکوینی الهی نمی میرد. (7)
این حاضر جوابی و حریم نگرفتن امام (ع)، برای ابن زیاد، سنگین و غیر قابل تحمل بود. لذا دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. هنگامی که عقیله ی بنی هاشم، زینب کبری خود را سپر آن حضرت کرده و ابن زیاد ملعون را از تصمیم وقیحانه اش نهی می کرد، امام سجاد (ع) برآشفت و گفت: «ابالقتل تهددنی؟ اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده؛ (8) آیا ما را به قتل تهدید می کنی؟ آیا تاکنون نفهمیدی که کشته شدن، عادت ما و شهادت، کرامت و فخر ماست؟
وضعیت سیاسی - اجتماعی شام
شام از هنگامی که به قلمرو مسلمانان درآمد تا عصر امام سجاد (ع)، فقط حاکمان و فرمانروایان طایفه ی بنی امیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر (ص) را درک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان، اسلام را در چهره ی امویان دیده بودند و فقط آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر می دانستند. تمام تلاش حکومت این بود که مردم شام را در جهل و بی خبری نگاه دارند.
وظیفه ی خطیر امام سجاد (ع) آن بود که در چنین شهری، اهل بیت عصمت را به شامیان بی خبر بشناساند تا آنان رهبران حقیقی اسلام را دریابند. (9)
منشور جاوید در معرفی اهل بیت (ع)
از درخشان ترین صفحات زندگی امام سجاد (ع)، سخنان شکننده و افشا گرانه ی او در مسجد اموی بود. امام علی بن الحسین (ع) در لباس اسارت همان جهاد عظیمی را انجام داد که حسین بن علی (ع) در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یک خطبه ی غرا، انقلابی شگفت در قلمرو امپراتوری شام به وجود آورد و تحولی بزرگ در مردم آن سامان ایجاد نمود.
روزی یزید، خطیب درباری خود را به منبر فرستاد و او در مذمت و نکوهش علی و حسین (علیهما السلام) و مدح معاویه و یزید سخن گفت. ناگاه امام سجاد (ع) از میان جمعیت فریاد برآورد:
«وای بر تو ای خطیب! خشنودی خلق را به خشم خداوند خریدی و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادی!؟»
آن گاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالای منبر برود و سخنی چند برای مردم بگوید. یزید علی رغم این که هیچ گونه تمایلی به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان بر فراز منبر برود خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علی بن الحسین (ع) اجازه ی سخن داد.
آن گاه امام سجاد (ع) چنین فرمود: مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر «شش» امتیاز ارزانی داشته و با «هفت» فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است. شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت بخشیده که مکنون در دل های مؤمنان است.
هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده ی خدا از ماست، صدیق (علی بن ابی طالب) از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر رسول او (حمزه ی سید الشهدا) از ماست، دو سبط این امت (حسن و حسین) از ماست، زهرای بتول (یا مهدی امت) از ماست.
ای مردم! هر کس که مرا می شناسد که می شناسد و هر کس که نمی شناسد، خود را به او می شناسانم.
من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشه ی عبا برداشت...
منم فرزند علی مرتضی، منم فرزند کسی که آن قدر با مشرکان جنگید تا زبان به لا اله الا الله گشودند... .
منم پسر فاطمه ی زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه ی کبری، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند، من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد و عمامه و ردای او را ربودند در حالی که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیری بردند. در این هنگام صدای گریه ی مردم بلند شد. یزید که ترسید شورش بر پا شود، به مؤذن دستور داد اذان بگوید. وقتی به «اشهد ان محمد رسول الله» رسید، امام از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت:
«آیا محمد جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفته ای و حق را انکار کرده ای و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی!؟
شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر می بردند و خاندان پیامبر را نمی شناختند، با این خطبه ی امام سجاد (ع) متوجه واقعیت شدند، به همین دلیل یزید از ادامه ی خطبه جلوگیری کرد و سپس برای کسب وجهه ی عمومی، گناه را به گردن ابن زیاد انداخت.
افشاگری های امام سجاد (ع) و حضرت زینت (س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهد بن جبیر، یکی از شخصیت های اسلامی آن روزگار، می گوید: به خدا قسم، عموم مردم، یزید را لعنت کردند و به او عیب گرفتند و از او روی گرداندند. (10)
عظمت و شخصیت امام سجاد (ع)
شخصیت و عظمت آن حضرت به اندازه ای بود که دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داده بود. یزید بن معاویه پس از واقعه ی «حره» دستور داد تمام مردم مدینه در مقابل برده با وی بیعت کنند، امام سجاد (ع) از این فرمان استثنا شده بود. (11)
در روایات تاریخی آورده اند که: هشام بن عبدالملک، خلیفه ی اموی برای مراسم حج به مکه آمده بود. به هنگام طواف، فشار جمعیت چنان بود که به استلام (لمس) حجرالاسود موفق نشد.
به ناچار در کناری نشست تا خلوت شود. در این هنگام حضرت امام زین العابدین (ع) وارد مسجد الحرام شد و به طواف پرداخت. مردم با مشاهده ی آن بزرگوار راه را برای او باز کردند و آن حضرت به آسودگی حجرالاسود را استلام فرمود.
هشام از مشاهده ی عظمت امام و احترامی که مردم به آن حضرت نهادند، سخت ناراحت شد. فردی از شامیان از هشام پرسید: این مرد کیست که مردم چنین او را بزرگ می دانند؟ هشام از بیم آن که مبادا همراهان وی به امام (ع) گرایش پیدا کنند در پاسخ گفت: او را نمی شناسم. فرزدق که شاعری معروف و آزاده بود، سخن هشام را شنید، بی درنگ در پاسخ وی به پا خاست و گفت: من او را می شناسم. سپس قصیده ای طولانی در مدح و عظمت و معرفی امام سرود؛ اشعار وی چنان شیوا و برای هشام، کوبنده بود که خلیفه ی اموی را از شدت ناراحتی وادار به عکس العمل کرد و دستور داد او را به زندان ببرند. (12)
دوره ی تاریک و سیاه
در آن روزی که حسین بن علی (ع) شهید شد، در سراسر جوامع اسلامی بیش از یکی دو سه تن مسلمان واقعی باقی نمانده بود. امام صادق (ع) می فرماید: «ارتد الناس بعد الحسین الا ثلثه؛ پس از حسین (ع) تمام مردم به سوی کفر بازگشتند، مگر سه نفر که هنوز در عقاید خود استوار بودند.»
این روایت، تابلوی زنده و گویایی است که قیافه ی جامعه ی اسلامی آن روز را در برابر ما قرار می دهد. در چنین دوره ی تاریک و سیاهی بود که امام علی بن الحسین (ع) می بایست زمام امور را در دست گیرد و به نام انجام وظیفه ی امامت، اسلام را از یک سقوط قطعی و مسلم نجات بخشد. فاصله ی اسلام با مرگ و نابودی، بیش از یک قدم نبود، در و دیوار ممالک اسلامی از تیرگی گناه سیاه شده بود و می رفت تا یک باره به سوی جاهلیت بر گردد و بت، جای گزین خدا شود و مسجد ها بت کده گردند و ظلم و ستم بر عدالت چیره شود. قدرت ها همه در دست مخالفان اسلام بود و ناجوان مردانه می کوبیدند و جلو می رفتند. در چنین شرایط سخت و خطرناکی بود که می بایست امام سجاد (ع) پا به میدان مبارزه بگذارد و با تمام کژی ها و انحرافات مبارزه کند.
از یک طرف، امکانات زین العابدین (ع) برای وصول به این هدف بزرگ در حد صفر بود و از طرف دیگر، قدرت های مادی و ظاهری نیز همه در اختیار دشمن بود. او اکنون به صورت یک انسان اسیر، در چنگ خون آلود دشمن قرار دارد، مردم همه سنگ امویان را به سینه می زنند و طرف داران خاندان نبوت و آنان که قطب قلب و دلشان به یاد خدا می تپید، همه و همه در خاک و خون غوطه ور شده اند. امام (ع) از کربلا به سوی کوفه رفت تا در لباس اسارت، تبلیغات عظیم خود را علیه ایجاد کنندگان صحنه ی کربلا شروع کند. در دوره ی اول تلاش امام این بود که هر چه بیشتر باطن ننگین دودمان اموی را در برابر مردم ظاهر سازد و عقربک توجه آنان را از کشش به سوی این خاندان ستم گر، منحرف گرداند.
باید آزادی فکر در جامعه های اسلامی تأمین شود و روح مردم از سیطره ی حکومت وحشت و ترور یزید خارج گردد. پس از وصول به این هدف است که امام (ع) می تواند دوره ی دوم زندگی خود را با ورود به مدینه و پس از مرگ یزید که دو سال بعد از واقعه ی عاشورا رخ داد، آغاز کند و توجه به خدا و فضیلت را در روح مردم زنده گرداند.
تجدید حیات اسلام
بیشترین دوران امامت حضرت سجاد (ع) مصادف بود با دوران خلافت عبدالملک بن مروان که مدت 21 سال طول کشید. با توجه به فضای سیاسی آن زمان که رعب و اختناق شدیدی در جامعه حکم فرما شده بود و با کنترل و تسلط شدیدی که حکومت جبار اموی برقرار ساخته بود، مسلما هر گونه جنبش و حرکت مسلحانه، محکوم به شکست بود و لذا امام سجاد (ع) با تدبیری سنجیده کوشید احساسات سطحی مردم را مهار کند وسعی داشت تا ابتدا مقدمات لازم را فراهم آورد و عناصری صالح را برای شروع کاری بزرگ (تجدید حیات اسلام و بازآفرینی جامعه ی اسلامی) تأمین کند و جان خود و تعداد بسیار معدود یاران قابل اتکای خود را حراست نماید و میدان را در برابر حریف رها نکند. تا زنده است و تا از چشم جست و جوگر و هراسان دستگاه بنی امیه پنهان است، به مبارزه ای بی امان، ولی پنهان مشغول باشد و آن گاه ادامه ی این راه را که بی گمان به سرمنزل مقصود بسیار نزدیک تر بود، به امام پس از خود بسپارد.
امام چهارم با یک سلسله برنامه های ارشادی و فرهنگی و تربیتی، مبارزات غیر مستقیم خود را آغاز کرد و امامت را به صورت مخفی و با تقیه و در زمانی دشوار عهده دار گردید. (13)
زنده نگه داشتن خاطره ی عاشورا
از آن جا که شهادت امام حسین (ع) و یاران آن حضرت، برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و برای آن که فاجعه فراموش نشود، امام با گریه بر شهیدان و زنده نگه داشتن خاطره ی آنان، مبارزه ی منفی خویش را ادامه می داد.
روزی خدمت گزار آن حضرت عرض کرد: آیا غم و اندوه شما تمام نمی شود؟ حضرت فرمود: وای بر تو! یعقوب پیامبر که فقط یکی از دوازده پسرش ناپدید شده بود، در فراق او آن قدر گریست که چشمانش نابینا شد و از شدت اندوه کمرش خم شد، در حالی که پسرش زنده بود و کاملا از یافتن او ناامید نگشته بود؛ ولی من ناظر کشته شدن پدرم، برادرم، عمویم و هفده نفر از بستگانم بودم که پیکرهایشان در اطرافم نقش زمین شده بود، پس چگونه ممکن است غم و اندوه من پایان یابد؟! (14)
پند و ارشاد امت
از آن جا که امام چهارم در عصر اختناق زندگی می کرد و نمی توانست مفاهیم مورد نظر خود را به صورت آشکار و صریح بیان کند، از این رو از شیوه ی موعظه استفاده می کرد.
تأمل در این موعظه ها نشان می دهد که امام با روش حکیمانه و بسیار زیرکانه ای، ضمن این که مردم را نصیحت و موعظه می کرد، آن چه را که می خواست در ذهن آنان جا بگیرد، القا می نمود. و این، بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه ی درست اسلامی در آن شرایط بود، زیرا این مباحث، در عین حال که اثر و نتیجه ی سیاسی داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را بر نمی انگیخت.
امام ضمنا مسئله ی «امامت»؛ یعنی سیستم حکومت اسلامی و رهبری جامعه ی اسلامی را به وسیله ی امام معصوم، روشن می کرد و مردم را به غاصبانه بودن حاکمیت حاکمان زور و کفر و سردم داران فاسق و منافق، آگاه می ساخت و به آنان تفهیم می کرد که حکومتی مانند حکومت «عبدالملک»، حکومتی غیر اسلامی و غیر شرعی است.
نشر احکام و آثار تربیتی و اخلاقی
یکی دیگر از فعالیت های امام (ع) در عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود. امام در این زمینه، گام های بلند و بزرگی برداشتند، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب وا داشته است؛ چنان که دانشمند بزرگ جهان تشیع، شیخ «مفید» در این زمینه می نویسد: «فقهای اهل تسنن، به قدری علوم از او [امام سجاد (ع)] نقل کرده اند که به شمارش نمی گنجد، و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده است که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آنها را شرح دهیم، سخن به درازا می کشد... .» (15)
نمونه ای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعه ای است به نام «رساله ی حقوق» که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیش گاه خدا و چه درباره ی خویشتن و دیگران، بیان نموده است. (16)
امام سجاد (ع) و واقعه ی حره
از جمله وقایع اسف بار عصر امام سجاد (ع) که به دست عمال جنایت کار اموی در مدینه صورت گرفت، «واقعه ی حره» بود. پس از واقعه ی عاشورا، اهل مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله، امویان و یاران و موالیان آنان را که قریب به یک هزار نفر بودند و نیز خانه ی مروان بن حکم را محاصره کردند و سپس وی و اطرافیان او را به خفت و خواری از شهر راندند. بزرگان بنی امیه هنگام خروج، قسم یاد کردند که اگر توانستند مانع یورش لشکر یزید به مدینه شوند و اگر قادر نبودند، به شام بروند و با لشکر یزید همراهی نکنند. (17)
چون خبر قیام مردم مدینه و اخراج امویان به یزید رسید، وی مسلم بن عقبه را که مردی سال خورده و از سرسپردگان دربار بنی امیه بود، با پنج هزار نفر (18) برای سرکوبی نهضت به مدینه فرستاد و به وی گفت: «طی سه روز هر چه دارند از اموال و اثاث منزل و سلاح و طعام، همه را غارت کن و در اختیار سپاه بگذار.» (19)
سپاه شام به مدینه یورش برد و پس از وقوع جنگی خونین بین دو گروه، قیام شکست خورد. مسلم به مدت سه روز دست سپاهیان خویش را در کشتن مردم و غارت شهر باز گذاشت و شامیان جنایاتی مرتکب شدند که قلم از نوشتن آن شرم دارد تا آن جا که «مسلم» از مردم مدینه به عنوان «برده ی یزید» بیعت گرفت. (20)
همراهی نکردن امام سجاد (ع) با قیام مدینه
هر چند قیام حره جهات مثبتی چون ضدیت با بنی امیه و عهده داری قیام به دست مردمانی عابد و زاهد را با خود به همراه داشت، اما جهاتی منفی نیز داشت که موجب شد امام سجاد (ع) از شرکت در آن، امتناع ورزد:
الف - این قیام، ماهیت اصیل شیعی نداشت و دقیقا در خط زبیر قرار داشت، چرا که عبدالله بن زبیر در میان صفوف شورشیان، نفوذ زیادی داشت و امام (ع) نمی خواست افرادی چون عبدالله قدرت طلب، ایشان را پل پیروزی قرار دهد.
از سوی دیگر، یزید نیز از اهل مدینه دل خوشی نداشت، چرا که آنان قاتلان پدران وی در جنگ بدر و دیگر جنگ ها بودند. هم چنین اهل مدینه در شورش علیه عثمان و کشتن او نقشی اساس داشتند. (21) بدین روی، سپاه شام نیز شعارشان در این جنگ، یالثارات عثمان (ای خون خواهان عثمان) بود. (22)
ب - رهبری این نهضت با عبدالله بن حنظله بود و در این باره، هیچ گونه نظر خواهی از امام (ع) نشده بود. اما چون رهبران شورش، افرادی مؤمن و صالح بودند و انتقاد و اعتراض های آنان به حاکمیت یزید کاملا به جا و درست بود، امام حرکت آنان را تخطئه نکرد.
ج - از بزرگ ترین اشتباهات سران قیام حره این بود که شهر مدینه را مرکز حرکت خود قرار دادند و با این عمل، نهایت اهانت و هتک حرمت را در حق شهر پیامبر (ع) روا داشتند، در حالی که ائمه ی اطهار این کار را تأیید نکرده بودند؛ چنان که امام حسین (ع) در قیام خود، برای جلوگیری از خون ریزی در خانه ی خدا و حفظ حرمت کعبه، این شهر را ترک کردند.
با ارزیابی اوضاع و ملاحظه ی اختناق شدیدی که پس از شهادت امام حسین (ع) به وجود آمده بود، امام سجاد (ع) شکست نهضت مدینه را پیش بینی می کرد و می دیدند که کمترین همکاری شان با مبارزان، خطرناک ترین پی آمد ها را برای شیعه به دنبال دارد. از این رو، حفظ اقلیت شیعه برای آینده، امام (ع) را از شرکت در چنین قیامی باز می داشت.
در این واقعه، مردم مدینه در سرزمین «حره» که سنگستان مدینه بود، با لشکر مسلم روبرو شدند و جنگ شدیدی رخ داد و عده ی بسیاری از مردم مدینه به شهادت رسیدند. سرانجام مردم مدینه به مرقد مطهر پیامبر (ص) پناهنده شدند، ولی سپاهیان مسلم دست بردار نبودند و به مسجد النبی نیز حمله کردند و افراد بسیاری را به شهادت رساندند. در چنین شرایطی، مسلم بن عقبه، مردم را برای بیعت با یزید مجبور می کرد و هر کس بیعت نمی کرد گردن او را می زد. مردم از ترس جان خود بیعت می کردند، ولی امام سجاد (ع) و علی بن عبدالله بن عباس بیعت نکردند. (23)
نجات امام سجاد (ع) و پناهندگی چهار صد خانواده به او
امام سجاد (ع) در حادثه ی دل خراش حره، سالم ماند و به مرقد مطهر پیامبر (ص)
پناهنده شد و این دعا را خواند: «خدایا! ای پروردگار آسمان های هفت گانه و آن چه در سایه ی آنهاست و ای پروردگار زمین های هفت گانه و آن چه در پشت آنهاست، ای پروردگار عرش عظیم و پروردگار محمد (ص) و دودمان پاکش، پناه می برم به تو از گزند او (مسلم بن عقبه) و من تو را در برابر او قرار دادم و از درگاهت می خواهم که خیر او را به من برسانی و مرا از شر او کفایت نمایی.»
آن گاه امام سجاد (ع) نزد مسلم به عقبه رفت. مسلم، تا یک لحظه قبل از ورود ایشان با کمال خشم و عصبانیت به خاندان نبوت ناسزا می گفت ولی همین که امام سجاد (ع) را مشاهده کرد، بر اثر ترس، لرزه بر اندامش افتاد، در برابر آن حضرت برخاست و احترام شایانی کرد و او را در کنار خود نشاند و با نهایت خضوع گفت: آن چه را شما بخواهید پذیرفته است. امام سجاد (ع) از جمعی شفاعت کرد و مسلم آنها را آزاد نمود. (24)
آن حضرت، چهار صد نفر از مردم مظلوم مدینه را با اهل و عیالشان نزد خود آورد و به آنها پناه داد.
قیام مختار
مختار، فرزند ابوعبیده بن مسعود ثقفی در سال اول هجرت در شهر طائف متولد شد. وی در دوران خلافت عمر، همراه پدرش به مدینه آمد.
مختار قبل از واقعه ی کربلا، یکی از شیعیان معروف کوفه بود و لذا هنگامی که مسلم بن عقیل به کوفه فرستاده شد، در منزل او اقامت کرد و در زمان حکومت نظامی ابن زیاد به زندان افتاد.
در تمام مدتی که واقعه ی کربلا رخ داد مختار در زندان بود تا این که با وساطت «عبدالله بن عمر»، شوهر خواهرش، از زندان رهایی یافت. مختار در زندان ابن زیاد بسیار شکنجه شد و بر اثر شلاق هایی که خورده بود یک چشم خود را از دست داد. و این به دلیل وحشتی بود که ابن زیاد از تحریکات مختار علیه امویان داشت. بنابراین دستور داد ظرف سه روز کوفه را ترک کند. مختار پس از آن به مکه رفت و با ابن زبیر (حاکم وقت کوفه) بیعت کرد تا با همکاری هم علیه امویان اقدام کنند، اما وجود اختلاف نظرها مانع همکاری آنها شد.
مختار مجددا به کوفه بازگشت. آمدن او به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود، اما چون مختار اعتقادی به اقدام سلیمان نداشت به صراحت گفت: سلیمان، با جنگ و سیاست آشنا نیست.
تبلیغات مختار سبب کندی کار توابین شد و عده ای از آنان به مختار پیوستند. هنگامی که خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید، مختار در زندان بود. او ضمن نوشتن نامه ی تسلیتی برای رفاعه بن شداد، رحمت و درود بر سلیمان فرستاد و با تمجدید از او، از بازماندگان توابین خواست تا آماده ی قیام شوند.
در محیطی که مختار برای قیام زمینه چینی می کرد، گرایش های شیعی از ویژگی های آشکار آن بود. مردم آن سامان علی رغم همه ی بی وفایی ها و عقب گردهایی که در حمایت از خاندان علی (ع) از خود نشان داده بودند، قلبا شرافت و فضیلت خاندان علی (ع) را باور داشتند و از سوی دیگر، سستی ها و کندی های گذشته، آنان را ملامت می کرد.
مختار شرایط را به درستی دریافته بود، از این رو می بایست حرکت خویش را به گونه ای با خاندان علی (ع) مرتبط سازد. چنین بود که در آغاز کار، خود را نماینده ی محمد حنفیه (فرزند علی بن ابی طالب) معرفی کرد. حمایت محمد حنفیه باعث پشتیبانی شیعیان از مختار گردید و چیزی نگذشت که هفده هزار نفر با او بیعت کردند.
شورش مختار در تاریخ چهاردهم ریبع الاول سال 66 آغاز شد. مختار گروهی را به فرماندهی ابراهیم بن اشتر نخعی به جنگ حاکم کوفه فرستاد که آنها با شعار «یا منصور امت» و «یالثارات الحسین» که جهت گیری اصلی جنبش مختار بود، توانستند عبدالله بن مطیع، والی کوفه را شکست داده و کوفه را پایگاه مرکزی قیام خود قرار دهند.
در مرحله ی بعد، مختار به موصل لشکر کشید و بر آن نواحی تسلط یافت. پس از آن از قاتلان واقعه ی کربلا انتقام گرفت که در اولین اقدام 284 اسیر را که در جنگ کربلا حضور داشتند، کشت و در مرحله ی بعد، سه هزار نفر دیگر از کسانی را که در واقعه ی کربلا شرکت داشتند، به قتل رسانید که از جمله ی آنان، شمر بن ذی الجوش، عمر سعد و پسرش بود.
موضع امام سجاد (ع) در برابر قیام مختار
در زمان جنبش مختار، امام سجاد (ع) در مدینه به سر می برد. گفته اند هنگامی که مختار موفق شد در کوفه شیعیان را به سوی خود جذب کند، از امام سجاد (ع) استمداد جست، اما امام روی خوش نشان نداد. (25) چنین موضعی از جانب امام با توجه به سیاستی که تا به آخر دنبال کرد، منطقی به نظر می رسید. امام پس از حادثه ی کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه ی مرده با در دست گرفتن رهبری آن وجود ندارد . به علاوه، درگیر شدن در یک حرکت سیاسی ، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتی در پی داشت که به ریسک آن نمی ارزید.
برخی روایات، در مدح مختار است و نشان می دهد که امام سجاد (ع) از او و کارهایش راضی بوده است. از آن حضرت روایت شده که فرمود: سپاس خدای را که انتقام خون ما را از دشمنانمان گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.» (26)
از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: «به مختار ناسزا نگویید، زیرا از قاتلان ما انتقام گرفت و زمینه ی ازدواج زنان بی سرپرست ما را فراهم آورد و در شرایط سختی و تنگ دستی به ما کمک رساند.» (27)
عبادت و بندگی امام سجاد (ع)
امام زین العابدین (ع) در عبادت و بندگی خدا، گوی سبقت را از همگان ربود، تا آن جا که همه معترفند او آقا و زینت عبادت کنندگان است. آن قدر پیشانی بر خاک سایید که همه ی مواضع سجده اش پینه بست و به همین دلیل آن بزرگوار را «ذوالثفنات» (دارای پیشانی پینه بسته) نامیدند. (28) چون می خواست وضو بگیرد، رنگ چهره اش دگرگون می شد، وقتی از علت آن جویا می شدند، می فرمود: «اتدرون بین یدی من ارید أن أقوم؛ (29) آیا می دانید در مقابل چه کسی می خواهم بایستم؟»
وقتی از کنیز او خواستند تا آن بزرگوار را به طور مختصر توصیف کند، چنین گفت: «من هیچ گاه در روز برای وی طعامی نیاوردم و در شب برای او بستری نگستراندم.» (30)
امام سجاد (ع) آن قدر به عبادت و راز و نیاز با خدا انس داشت که حتی افرادی چون زهری - که مدتی شاگرد امام بود و بعدها از علمای درباری شد - به عبادت و خلوص حضرت سجاد عشق می ورزید؛ چنان که نقل شده: «کان الزهری اذا ذکر علی بن الحسین، یبکی و یقول: زین العابدین». (31)
زهری می گوید: «در روز قیامت ندا می دهند که سید عابدان زمان خود، برخیزد؛ در آن وقت علی بن الحسین (ع) بر خواهد خاست.»
شیخ مفید از طاووس یمانی نقل می کند که: «شب هنگام داخل حجر اسماعیل شدم. علی بن الحسین (ع) نیز وارد حجر شد و به نماز ایستاد، وقتی به سجده رفت، با خود گفتم: یکی از بهترین افراد اهل بیت (ع) به نماز ایستاده، گوش کنم چه می گوید. پس شنیدم که در سجده می فرمود: بنده ی کوچک تو نیازمند درگاه تو وگدای تو خواهنده از تو در پیش گاه توست.
طاووس گوید: این دعا را در هیچ اندوهی نخواندم، مگر آن که بر طرف شد. (32)
پیوند محراب با میدان نبرد
حضرت امام سجاد (ع) هر گاه آماده ی نماز و عبادت خداوند می شد، رنگ چهره اش گاه زرد و گاه گل گون می گشت و بیم از خداوند در اندامش متجلی می شد و چنان نماز می گزارد که گویی آخرین نماز اوست. چون به سجده می رفت تا دیر زمان در سجده می ماند و چون سر بر می داشت قطرات عرق بر بدنش جاری بود. هماره تربت پاک پدرش سید الشهدا (ع) را همراه داشت و جز برآن، پیشانی نمی نهاد. (33)
امام سجاد (ع) این گونه محراب را با میدان نبرد و نماز را با شهادت و مناجات نیمه شب را با مناجات حسین (ع) بر خاک های تفتیده ی کربلا و یاد خدا را با یاد راهیان راه حق پیوند می زد و این چنین به نماز و عبادتش جهت می بخشید.
عبادت های طولانی امام سجاد (ع) برای مردم پیام بیداری و رهنمایی به سوی عزت و آزادی و دین داری و ظلم ستیزی داشت، چرا که وقتی سر بر خاک شهیدان کربلا می نهاد به همگان اعلام می کرد که نماز من، نماز انزوا، نماز رهبانیت، نماز فرار از واقعیت های زمان نیست؛ نمازی است چونان نماز حسین (ع) در نیم روز گرم کربلا و در میدان شهادت.
اهمیت صحیفه ی سجادیه
از آثار معنوی ارزشمندی که از امام سجاد (ع) به یادگار مانده، کتاب های گران سنگ صحیفه ی سجادیه و رساله الحقوق می باشد.
هنگامی که از حوزه ی علمیه ی قم یک نسخه صحیفه ی سجادیه برای دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر «الجواهر» ارسال شد و او با این کتاب ارجمند مواجه گردید، درباره ی آن نوشت: کتاب را به دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمت هایی است که در غیر آن یافت نمی شود. حقا از بدبختی ماست که تاکنون به این اثر گران بهای جاوید از میراث های نبوت و اهل بیت، دست نیافته ایم. (34)
بسیاری از مردم بی خبر، امام را با لقب بیمار می شناسند و فکر می کنند که ایشان همواره در تمام عمر در بستر بوده اند. اما این واقعیت ندارد؛ آن بزرگوار فقط مدت کوتاهی، آن هم در کربلا بیمار بودند و این مسئله نیز یکی از حکمت های خداوند متعال بود تا ایشان زنده بمانند و برای آینده ی اسلام مفید باشند.
«در حقیقت، خداوند بزرگ او را به وسیله ی بیماری اش حفظ فرمود تا یزیدیان از او دست باز دارند و با ماندن او رشته ی امامت ادامه یابد و آینده ی اسلام و امت تأمین گردد.» (35)
حج های حضرت سجاد (ع)
یکی از عبادت هایی که امام سجاد (ع) به شدت به آن علاقه داشت و در طول حیات خود بارها بدان اقدام کرد، تشرف به خانه ی خدا و انجام مناسک حج بود.
آن حضرت هنگام شروع حج چهره شان تغییر می کرد و رنگ صورتشان عوض می شد. نقل است که وقتی امام سجاد (ع) «لباس احرام می پوشیدند رنگش از یاد خدا و جلال او تغییر می کرد و چنان در جذبه ی معنویت حق قرار می گرفت که از گفتن «لبیک» نیز ناتوان می گشت. همراهان حضرت با دیدن وضع معنوی وی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و می پرسیدند، چرا «لبیک» نمی گویید؟ و امام در پاسخ می فرمود: «بیم آن دارم که لبیک بگویم ولی خداوند در جوابم ندا دهد: «لا لبیک».
امام سجاد (ع) و مسائل فرهنگی
در عصر امامت زین العابدین (ع) جامعه ی اسلامی در یک بحران فکری و عقیدتی وحشتناکی فرو رفته بود. سه عامل اساسی در این بحران نقش داشت:
1) فاصله گرفتن جامعه از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و ایجاد محدودیت های سیاسی به وسیله ی جلوگیری از گفتن و نوشتن حدیث؛
2) توطئه ی دستگاه های حکومتی در جهت دامن زدن به اختلافات فکری و مشغول کردن مردم به مسائل کم اهمیت؛
3) گسترش دامنه ی فتوحات و در پی آن، مسلمان شدن سریع و بدون برنامه ی قوم ها و ملت های گوناگون با فرهنگ های متفاوت.
مهمترین فعالیت های آن حضرت در این شرایط به پنج بخش اساسی تقسیم بندی می شود:
الف) هشدار درباره ی عقاید غالیان
امام، هم بر جریان های منحرف فکری درون جامعه ی شیعه نظارت داشت و هم بر جریان های انحرافی دیگران. حضرت وقتی می دید که بعضی از شیعیان گرفتار عقیده ی غلو شده اند و ممکن است امامان را از شأن بندگی بالاتر برده و به الوهیت آنها معتقد شوند، سخت با آنان مبارزه کردند. به گروهی از شیعیان فرمودند: آن طور که اسلام را دوست دارید، ما را نیز دوست داشته باشید و ما را از حد خودمان بالاتر نبرید. (36)
ب) مبارزه با جبرگرایی
از جریان های خطرناک در زمان امام سجاد (ع)، رواج اعتقاد به جبر از طرف دستگاه حاکم بود. از مروجان این تفکر می توان به معاویه اشاره کرد، زیرا وقتی عایشه از او پرسید: چرا یزید را به جانشینی خویش برگزیدی، گفت: «خلافت یزید قضا و حکم الهی است و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند.» (37)
هم چنین وقتی یزید کشته شدن امام حسین (ع) را مشیت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمود: «پدرم را مردم کشتند، نه خدا.» (38)
ج) مبارزه با مشبهه
در عصر امام سجاد (ع)، توحید خالص؛ یعنی منزه دانستن خداوند از تشبیه به مخلوق به دست فراموشی سپرده شد و با بهره گیری از عالمان دین فروش، عقیده به تجسیم و تشبه رواج یافت.
آن حضرت وقتی می شنید گروهی ذات مقدس حق تعالی را به مخلوقات تشبیه کرده و قائل به جسمیت خدا شده اند، ناراحت می شد و نزد قبر رسول خدا (ص) می رفت و دست به دعا بر می داشت و در آن دعا، بطلان این عقیده را نیز اعلام می کرد.
د) مبارزه با متصوفه و زاهد نمایان
یکی از کارهای بسیار مهم امام (ع)، خط بطلان کشیدن بر روش زاهد نمایانی بود که از دنیا بریده بودند و در برابر مردم عصر خویش، هیچ گونه احساس مسئولیتی نمی کردند و فقط به عبادت و ریاضت می پرداختند.
در سالی که مردم مکه و حاجیان برای طلب باران به گروهی از همین عابدان زاهد نما متوسل شدند و آنان دعا کردند ولی اجابت نشد، امام نزد آنان رفت و خطاب به آنان فرمود: آیا در بین شما کسی نیست که خداوند رحمان او را دوست داشته باشد؟
گفتند: «ای جوان! ما فقط دعا داریم و اجابت از اوست.»
امام (ع) فرمود: «از کعبه دور شوید! چه این که اگر یکی از شما محبوب خداوند رحمان می بود، دعایش اجابت می شد.» سپس حضرت نزدیک کعبه رفت و به سجده افتاد و دعا کرد. هنوز دعایش تمام نشده بود که باران گرفت. (39)
هـ) مبارزه با عالمان درباری
حاکمان ستم گر اموی برای آن که بتوانند بر مسلمانان حکومت کنند، چاره ای جز جلب اعتقاد قلبی آنان به مشروعیت آن چه انجام می دادند، نداشتند. در جامعه ی اسلامی آن روزگار، افراد زیادی بودند که دستگاه خلافت را اسلامی می پنداشتند و این به دلیل اقدامات بسیار دستگاه های اموی، برای مشروع جلوه دادن حاکمیت خویش بود.
یکی از این اقدامات، جذب محدثان و عالمان دینی به دربار بود تا حدیث هایی را از زبان پیامبر (ص) یا صحابه ی بزرگ آن حضرت به نفع خویش جعل کنند تا بدین وسیله زمینه ی فکری پذیرش حکومت آنان در جامعه آماده شود.
محمد بن مسلم زهری، یکی از عالمان درباری بود که به نفع حکومت اموی کتاب می نوشت و جعل حدیث می کرد و از این طریق به اهداف شوم آنان کمک می نمود. (40)
پی نوشتها:
1- حسین عماد زاده، چهارده معصوم، ص 673.
2- فصول المهمه، ص 183.
3- حسین عماد زاده، چهارده معصوم، ص 183.
4- همان، ص 672.
5- شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 137.
6- سیوطی، تاریخ الخلفا، ص 216.
7- آل عمران (3) آیه ی 145.
8- بحارالانوار، ج 45، ص 117 و 118 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 44.
9- سید غلامحسین حسینی، «سرفصل هایی از حرکت سیاسی امام سجاد (ع) در نهضت کربلا»، مجله ی حکومت اسلامی، سال هفتم، زمستان 1381، ص 368.
10- همان، ص 372-370.
11- اعیان الشیعه، ج 1، ص 636؛ بحارالانوار، ج 46، ص 138؛ کامل ابن اثیر، ج 4، ص 113-112؛ به نقل از: تاریخ اسلام، (چاپ سپاه پاسداران)، ص 107.
12- امالی سید مرتضی، ج 1، ص 66؛ اعیان الشیعه (ده جلدی)، ج 1، ص 634؛ بحارالانوار، ج 46، ص 127-125؛ به نقل از: تاریخ اسلام، (چاپ سپاه پاسداران)، ص 108-107.
13- تاریخ یعقوبی، تعلیق از: سید محمد صادق بحرالعلوم، ج 3، ص 27 و 29.
14- بحارالانوار، ج 46، ص 108.
15- شیخ مفید، الارشاد، ص 260.
16- سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین، ص 188.
17- ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 230.
18- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250.
19- ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، تحقیق از: علی شیری، ص 232؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ص 372.
20- تاریخ یعقوبی، ص 250؛ بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق از: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ص 364.
21- بلاذری، انساب الاشراف، ج 5، ص 348.
22- ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 231.
23- تتمه المنتهی، ص 39-38.
24- همان، ص 40-39.
25- رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 546.
26- اعیان الشیعه، ج 1، ص 636.
27- همان.
28- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ص 303.
29- شیخ مفید، الارشاد، ص 143.
30- شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 272.
31- ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 3، ص 135.
32- شیخ مفید، الارشاد، ص 144-143.
33- احمد ترابی، امام سجاد جمال نیایشگران، ص 64.
34- زندگانی امام سجاد (ع)، تهیه و تنظیم از: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص 29.
35- رضا شیرازی، شام غریبان، ص 18.
36- ابن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص 218.
37- ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 205.
38- طبرسی، الاحتجاج، ص 311.
39- همان، ص 317-316.
40- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 261.