گرچشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سرِ ایوان کربلا
محتشم کاشانی شمس الشعرا
بند اول: حضرت ابوفضایل(ع)
وقتی که آه، بر لبِ عباس، ناله کرد
در ذهن خویش، یاد بتولِ سه ساله کرد
فریاد ریخت از غم ششماههی حسین
گویی که چشم فاطمه خون در پیاله کرد
یک دست او عَلَم شد و دست دگر قلم
غم را برای شیعهی مولا حواله کرد
شقالقمر قمر شد و از نام خود گذشت
اسطوره را به نام «برادر» قباله کرد
بخشش به احترام رسول وسلاله است
امت، عجب معامله با این سلاله کرد
از استغاثه نالهی نی در رباب شد
«عقبی به لرزه آمد و دنیا خراب شد»
بند دوم: حضرت علیاصغر(ع)
آمد حسین، «اصغرخود» را به کف گرفت
تیری گلویِ پاک خدا را هدف گرفت
ابلیس را ببین که چه فرق از علی شکافت
صیاد را ببین که چه دُر از صدف گرفت
از عرش، جبرییل امین، هَیکُنان رسید
در خاک و خون نشست و ربابش به دف گرفت
زینب به ضجّه شادی خود را بروز داد
قنداق ماه پاره به شوق و شعف گرفت
وقت غنیمت است، ببینید؛ آسمان
یک مشت زر سرخ زکانِ شرف گرفت
کس این چنین ستم سرِ آل عبا نکرد
یک تیر «پنج آل خدا» را نشانه کرد
بند سوم: حضرت علیاکبر(ع)
اکبر به پا نشد..که میدان روانه شد
اللهُ اکبر از ... که قیامت به پا نشد
هفت آسمان به هیبت حیدر رجوع کرد
گویی عقاب، از سرِ هفت آشیانه شد
هم تشنه تیغ میزد و هم تشنه میشکست
حاجت نبود کز سر و دستش روا نشد
آوردِ گرگ بادیه با شیر فاطمه است
«عمرو» حریف هیمنهی مرتضا نشد
زینب بلند آیهالکرسی و حِرز خواند
شاهی چنین به تخت گهِ کربلا نشد
گویی علی میانهی شکر حلول کرد
زینب به شوق گشت و هوای ِ بتول کرد
بند چهارم: کربلا
در گوش عرش، نالهی طفلِ رباب بود
جایی که ماه را کفن از آفتاب بود
آلِ رسول تشنه و تنها و بیپناه
با آنکه اسبهای عرب سیرِ آب بود
افلاک دور فاطمه زنجیر میزدند
ارکان کعبه، پای ستوران خراب بود
بر کهکشان شیری زهرا چهها نرفت!
شور قیامتی شد و دنیا به خواب بود
در کربلا گلوی محمد بریدهاند
در کوفه روی نیزه سرِ بوتراب بود
بر عرشِ نیزه، راسِ امامِ فرشتهها
خاری نشسته بر جگرِ پا بِرشتهها