مهسا بهادری: یاغی، مجنون، هنجار شکن. فکر میکنم روحم به اندازه بدنم نیست و بزرگتر از آن است.
شکیب شجره پیش از این خودش را اینگونه معرفی کرده بود.
به بهانه حضور او در دو فیلم سینمایی حاضر در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر به گفتوگو با این هنرمند پرداختیم که در ادامه میخوانید.
جک نیکلسون یا کریستین بیل؟
جک نیکلسون
چرا؟
جک نیکسلون یک جوشش درون خود دارد و جنونی که خیلی آن را بیشتر زا جنون کریسنیل بیل دوست دارم. البته من در حدی نیستم که بخواهم درمورد آنها صحبت کنم. ولی جک نیکلسون به مراتب با اختلاف...
پس میتوانیم بگوییم دلیل قبول کردن این فیلم بخشی این دیوانگی بود؟
بله صد درصد.
همیشه میگویید آن جنون و دیوانگی را دوست دارم. در این فیلم به آن رسیدید؟
در خلوت و تنهایی خودم بله و بعد در فیلم توانستم آن را پیاده کنم و بیرون بریزم.
چند روز برای این فیلم، گاری چی بودید؟
15 الی 20 روز
کجا بود؟ از این تجربه بگویید.
بعد از این که درونیات کاراکتر را در خلوت خودم ساختم و روی آن پرداخت بوجود آوردم و خودم را کشتم، برای بحث میدانی آن به پشت مسجد سد اسمال رفتم و ماسک و اسکارف گذاشتم و 15-20 روز شروع کردم از 5 صبح آن جا کار کردم. نه این که کاراکتر من در فیلم، گاری کشی میکرد. از درون انگار کاراکتر به من میگفت که برو و با گاری احساس میکردم به حال و هوایش نزدیک تر میشوم. چون کار یدی بود و این کاراکتر هم یدی و غریزی بود. به آن جا رفتم و شروع به کار کردم. 5-6 صبح میرفتم و فرش و پارچه میبردم و همه اینها بود. به من پول میداند و با همین پول، فلافل و زرشک پلو با مرغ میخوردم و با بچههای گاری چی دوست شده بودم و صحبت میکردیم. سعی میکردم با همان کاراکتر باشم. تکه هایشان و حرف زدنشان را...
بابتش حقوق میگرفتید؟
بله - فیلم برای دو سال پیش است. بابت هر بار، 100 الی150 هزار تومان میدادند. بستگی داشت که چه جنسی میبرید. زمانی انبوه بود و پول بیشتری میدادند و یک نفر هم کنارم میفرستادند که باهم برویم. زمانی هم چیزی نبود و خلوت و سبک بود و خودم میگفتم خودم میروم. تا شب که به خانه میرفتم و این باعث شد که وزنم شروع به کم شدن برود. نه این که عملی که انجام میدادم، بلکه خود کاراکتر این را خواست. با گرههای روانی و فشارهایی که برای خود نقش میآوردم، ناگهان دیدم که 12-15 کیلوگرم وزن کم کرده ام.
در همان 20 روز؟
بخش زیادی در همان جا شروع شد و بعد که این اثر را دیدم ، گفتم بگذارم ادامه پیدا کند. چون کاراکتر میخواهد. فکر میکنم در آن 15 الی 20 روز، حدود شش الی پنج کیلو وزن کم شد. مسیر را هم ادامه میدادم. وقتی به خانه میرفتم، شروع به غذا خوردن نمیکردم. میگفتم این فرد پول ندارد که بخورد. چیزی همینجوری بخوریم. وزن کم شد و در نهایت اینی شد که میبینید.
گریم دندانها گریم عجیبی است.
کار سجاد آذری نیا است.
چقدر طول میکشید؟
فکر میکنم تقریبا 45 دقیقه تا یک ساعت بود.
با آن میتوانستید کاری کنید یا چیزی بخورید؟
بله – بعدش شروع به ترمیم کردن میکرد. ولی سعی میکردم چیزی نخورم و زحمتشان هدر نرود.
آخرین بار شما را با خائن کشی مسعود کیمیایی در جشنواره فجر دیدیم. بحثش در نشست هم شد که به فیلمهای اجتماعی و ژانرهای غیر از کمدی کم توجهی میشود. فیلم خائن کشی از این قاعده مستثنی نبود. چرا انقدر کم فروخت و مورد اقبال قرار نگرفت؟ علیرغم این که استاد کیمیایی پشت آن بود و بازیگران درجه یک هم داشت.
به غیر از بخش هنری که نیاز به صحبت کردن نیست و آقای کیمیایی بودند، به نظرم فرهنگ الان مقداری تبدیل به فرهنگ شده است که ژانرهای مختلف را نمیپذیرد. مخاطب و تماشاگر خاص خود را ندارد. علتش میتواند مشکلات اجتماعی و فکری باشد. یکی از دوستان این را گفت که وقتی به حرف او فکر کردم بد نمیگوید. این که تمام سوپراستارهای خیلی خوب و بازیگران بسیار خوب در پلتفرمها کار میکنند. کسی که در خانه نشسته است، مثلا آقای شهاب حسینی - که او را خیلی دوست دارم – را میتواند 14 هفته ببیند و مدام هر روز تکرار شود و بازی اش را ببیند. دیگر نیاز نباشد که به سینما برود و بازی او را ببیند.
در واقع سینما کم فروغ تر شده است؟
خیلی از المانها هست. در حدی نیستم که درموردش صحبت کنم. به اندازه دانش خود میگویم و ممکن است غلط باشد. مشکلات زیادی است. از این که فقط فیلمهای کمدی فروش برود. فرهنگ را بوجود میآورند. همان مثالی که میگویند جنگ جهانی دوم تمام شد و اتریش مبلغی پول از جایی گرفت. اگر صد یورو بود، 70 یورو را خرج هنر کرد و گفتند دیوانه ای؟ گفت اگر هنر شکل بگیرد، فرهنگ مردم هم شکل میگیرد. این فرهنگ باعث میود که همه به سمت کار کمدی سوق پیدا کنند و کمتر به سمت اجتماعی بروند و دلیلش را نمیدانم. همین الان داشتم با امید معلم صحبت میکردم و به او گفتم که در استرالیا در طبقه منفی دوی سالن اپرا هاوس، فقط تئاترهای تجربه گرا هستند. در همکف، اپرای کلاسیک و طبقه بالایش هم موزیکال و هم فیزیکال است. تئاتر ناتورالیستی دارد. جالب این است که تمام این ژانرها تماشاچی دارد. برخی خیلی بیشتر مانند تئاتر موزیکال که از امریکا آمده بود. اگر تئاتر موزیکال 200 تماشاگر داشت، تئاتر تجربه گرا، 150 تماشاگر داشت.نه این که اختلاف 200 به 2 نفر شود. اصلا اینطور نبود. این از همان فرهنگ میآید. هر ژانری تماشاگر مخصوص خود را دارد. به نظرم باید این جا بیافتد که هر ژانری در سینما هم تماشاگر خاص خود را داشته باشد.
به عنوان سوال آخر، چقدر در این فیلم، جای زنان و صدای زنان در موسیقی ایران تلاش شده است تا به نمایش گذاشته شود و بحرانهایی که البته در ازای آن متوجه میشود.
این یک صحبت تخصصی فیلمنامه و کارگردان است. از این داستان نگاه نکرده بودم.
چون تمام بحرانهایی که پیش میآید به این خاطر است که آن زن میخواهد برود و بخواند. کار دیگری نمیخواهد انجام دهد.
بله.امیدوارم ظرف هنر سینمای ایران، از نظر ژانری تکمیل شود و واقعا قلههای سینمای جهان را بتواند فتح کند. از صمیم قلب میگویم. چه از نظر بازیگری و چه کارگردانی.
245245