ماهان شبکه ایرانیان

دنیای رمزآلود احتمالات؛ چرا احتمال احتمالاً وجود ندارد؟

تمام آمار و محاسبه‌ها همچنین بخش زیادی از علم به احتمال وابسته است؛ دستاوردی حیرت انگیز که هیچ‌کس واقعا نمی‌داند چیست.

زندگی نامشخص است. هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. ما همچنین از آنچه در گذشته اتفاق افتاده یا درحال‌حاضر خارج از تجربه‌ی فوری ما اتفاق می‌افتد، اطلاعات کمی داریم. دانستن این عدم قطعیت، «آگاهی آگاهانه از نادانی» نامیده می‌شود؛ خواه مربوط به وضعیت هوا در روز بعد، قهرمان بعدی لیگ برتر، شرایط اقلیمی در سال 2100 یا هویت اجداد باستانی ما باشد.

به گزارش زومیت، ما در زندگی روزمره‌مان اغلب با به‌کاربردن کلماتی همچون «ممکن است»، «می‌تواند» و «احتمال دارد اتفاق بیفتد (یا نیفتد)، عدم قطعیت را ابراز می‌کنیم. اما این واژگان نامعین می‌توانند فریب‌آمیز باشند. در سال 1961، جان اف کندی، رئیس جمهور تازه منتخب ایالات متحده از طرح سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) برای حمله به کشور کمونیستی کوبا مطلع شد.

کندی ارزیابی طرح را به فرماندهان ارشد نظامی سپرد. آن‌ها نتیجه گرفتند که فقط 30 درصد شانس موفقیت دارند یا به عبارت دیگر، احتمال شکست 70 درصد است. در گزارش ارائه‌شده به رئیس‌جمهور، احتمال کمتر موفقیت به عنوان «شانس نسبتاً خوب» درنظر گرفته شد.

بااین‌حال، حمله به خلیج خوک‌ها شکست خورد. امروزه مقیاس های مشخصی برای تبدیل واژه‌ی احتمال به اعداد تقریبی وجود دارد. برای مثال، در سازمان اطلاعاتی بریتانیا، زمانی که از واژه‌ی «احتمالاً» استفاده می‌شود، منظور شانس بین 55 درصد تا 75 درصد است.

هر احتمال عددی چه در مقاله‌ای علمی، چه در پیش‌بینی‌های هواشناسی، نتایج یک رقابت ورزشی یا سنجش یک خطر سلامتی، ویژگی عینی جهان نیست

تلاش برای به‌کاربردن اعداد در شانس و عدم قطعیت، ما را به قلمرو ریاضی احتمال سوق می‌دهد؛ جایی که امروزه با اطمینان از اعداد در هر حوزه‌ای استفاده می‌شود. فقط کافی است یک مجله علمی را باز کنید و در مقالات آن با اصطلاح‌هایی همچون مقادیر P، بازه‌های اطمینان یا توزیع‌های پسین بیزی مواجه شوید.

بااین‌حال، می‌توان استدلال کرد که هر احتمال عددی چه در مقاله‌ای علمی، چه در پیش‌بینی‌های هواشناسی، نتایج یک رقابت ورزشی یا سنجش یک خطر سلامتی، ویژگی عینی جهان نیست؛ بلکه ساختاری مبتنی بر قضاوت‌های فردی یا جمعی و فرضیات اغلب مشکوک است. علاوه بر این، در بیشتر موارد حتی نمی‌توان گفت که چنین احتمالی یک مقدار «واقعی» است. درواقع، به ندرت می‌توان گفت که احتمال اصلاً «وجود» دارد.

مداخله‌گر تصادفی

احتمال نسبتاً دیر به ریاضیات وارد شد. با اینکه مردم هزاران سال پیش با استخوان‌های کوچک قاپ‌بازی می‌کردند، تا وقتی بلز پاسکال و پیر دو فرما در دهه‌ی 1650 مکاتبات خود را آغاز نکردند، هیچ تحلیل دقیقی از رویدادهای «تصادفی» انجام نشده بود. از آن زمان، احتمال مانند آبی که از سد رها شده، به حوزه‌های متنوع مانند امور مالی، نجوم، حقوق و البته قمار گسترش یافته است.

دنیای رمزآلود احتمالات؛ چرا «احتمال» احتمالاً وجود ندارد؟
 جان اف کندی حمله‌ی آمریکا به کوبا را براساس احتمالات غیردقیق تایید کرد.

برای درک ماهیت لغزنده‌ی احتمال، فقط کافی است به شرایط استفاده از این مفهوم در برنامه‌های پیش‌بینی هواشناسی دقت کنید. هواشناسان دما، سرعت باد، مقدار بارندگی و اغلب احتمال بارندگی را پیش‌بینی می‌کنند؛ مثلا می‌گویند احتمال بارش باران برای یک زمان و مکان معین در حدود 70 درصد است.

 سه مورد اول را می‌توان به راحتی با مقادیر واقعی آن‌ها مقایسه کرد؛ به طوری که می‌توانید بیرون بروید و آن‌ها را اندازه بگیرید. اما هیچ احتمالی واقعی برای مقایسه‌ی مورد آخر با پیش‌بینی ارائه‌شده وجود ندارد. درواقع هیچ «احتمال‌سنجی» در کار نیست: یا باران می‌بارد یا نمی‌بارد!

ایان هکینگ، فیلسوف علم می‌گوید احتمال دو چهره دارد؛ بدین معنی که هم شانس و هم نادانی را بیان می‌کند. دیوید اشپیگل‌هالتر، آماردان بریتانیایی برای درک بهتر این توصیف، می‌گوید تصور کنید سکه‌ای را پرتاب می‌کنم و از شما می‌پرسم که احتمال آمدن شیر چقدر است.

با خوشحالی می‌گویید پنجاه پنجاه! یا شاید مقادیر دیگر. سپس سکه را برمی‌گردانم، نگاهی سریع به آن می‌اندازم، اما روی آن را می‌پوشانم و می‌پرسم: احتمال اینکه اکنون شیر باشد، از نظر شما چقدر است؟

به خاطر داشته باشید که اشپیگل‌هالتر به «احتمال شما» و نه «احتمال» اشاره کرده است. در این لحظه بیشتر افراد در پاسخ‌دادن دچار تردید می‌شوند. پس از آن با مکثی کوتاه و با بی‌میلی دوباره «پنجاه-پنجاه» را تکرار می‌کنند. اما این بار رویداد رخ داده است و دیگر تصادفی وجود ندارد.

تنها ناآگاهی شما از فرآیند باقی خواهد ماند. در این حالت، ما از وضعیت عدم قطعیت تصادفی که قادر به دانستش نبوده‌ایم، به حالت عدم قطعیت شناختی که در حال حاضر نمی‌دانیم، وارد می‌شویم. برای هر دو حالت، از احتمال عددی استفاده می‌شود.

در اینجا یک درس دیگر وجود دارد. حتی اگر مدل آماری برای پیش‌بینی نتیجه موجود باشد، همیشه مبتنی بر مفروضات ذهنی است. مثلاً در مورد پرتاب سکه، این فرض که دو نتیجه به یک اندازه محتمل هستند، می‌تواند از ابتدا درست نباشد. در واقع، کسی که سکه را می‌اندازد، ممکن است از سکه‌ای با دو طرف یکسان استفاده کرده باشد؛ درنتیجه اینکه تصور می‌کنیم هر طرف سکه پنجاه درصد شانس آمدن دارد، صرفاً براساس اعتماد قبلی است.

ذهنیت و علم

استدلال اشپیگل‌هالتر این است که هر کاربرد عملی احتمال شامل قضاوت های ذهنی می‌شود. البته این بدان معنا نیست که ومی‌توان هر عدد دلبخواهی را به افکار نسبت داد. به عنوان مثال، اگر کسی مدعی باشد که با احتمال 99٫9 درصد می تواند از روی سقف پرواز کند، به وضوح به عنوان یک ارزیاب ضعیف در دنیای احتمال شناخته خواهد شد. دنیای عینی زمانی به میدان می‌آید که احتمالات و فرضیه‎ها‌ی زیربنایی آن‌ها دربرابر واقعیت عینی آزموده شوند؛ اما بدین معنا نیست که خود احتمالات عینی هستند.

برخی از فرضیه‌هایی که افراد برای ارزیابی احتمال به کار می‌برند، توجیه‌های قوی‌تر نسبت به بقیه خواهند داشت. اگر فرد پرتابگر سکه، آن را پیش از پرتاب بررسی کند، بداند که روی سطحی سخت فرود می‌آید و به‌طرز پیش‌بینی‌ناپذیر می‌چرخد، آن‌گاه قضاوت «پنجاه-پنجاه» موجه‌تر از زمانی خواهد بود که فردی نامطمئن سکه‌ای را درمی‌آورد و با چند چرخش بی‌هدف پرتاب می‌کند. همین ملاحظات در هر جایی که احتمال استفاده شود، صدق می‌کند؛ ازجمله در زمینه‌های علمی که در آن ممکن است به‌طور طبیعی‌تر ادعاهای مطرح‌شده را بپذیریم.

 به عنوان نمونه در یک جریان به‌خصوص علمی و عمومی، بلافاصله بعد از آغاز دنیاگیری کووید 19، آزمایش‌هایی به نام «RECOVERY» در بریتانیا، برای بررسی روش‌های درمانی بیماران بستری آغاز شد. در یکی از این آزمایش‌ها، بیش از 6هزار بیمار به صورت تصادفی در دو گروه تقسیم شدند: گروه اول فقط تحت مراقبت‌های استاندارد بیمارستانی ازجمله دستگاه تنفس مصنوعی قرار گرفتند و گروه دیگر، علاوه بر مراقبت‌ها یک دوز دگزامتازون نیز دریافت کردند.

سپس نتیجه گرفته شد که مرگ‌ومیر روزانه (با تعدیل سنی) در گروه دریافت‌کننده‌ی دگزامتازون، 29 درصد کمتر از گروه دریافت‌کننده‌ی مراقبت‌های استاندارد (با فاصله‌ی اطمینان 95 درصد بین 19 درصد تا 49 درصد) بود. مقدار P یا احتمال مشاهده‌ی چنین تاثیر چشمگیری از دگزامتازون با فرض اینکه اختلاف واقعی در خطر وجود نداشته باشد (فرضیه صفر)، برابر با 0٫0001 یا 0٫01 درصد محاسبه شد.

هر کاربرد عملی احتمال شامل قضاوت های ذهنی می‌شود

تمام این محاسبات هرچند تحلیل استاندارد است، سطح اطمینان دقیق و مقدار P نه تنها به فرضیه صفر، بلکه به تمام مفروضات مدل آماری دیگر مانند مستقل‌بودن مشاهدات وابسته است؛ یعنی هیچ عاملی وجود ندارد که باعث شود افرادی که در مکان و زمان دقیق‌تر با آن‌ها برخورد می‌کنند، نتایج مشابه‌تری داشته باشند.

اما در واقع، چنین عواملی بسیار زیاد هستند؛ ممکن است تغییر در شیوه‌های مراقبتی یا بیمارستانی که در آن بیماران تحت بستری قرار گرفته‌اند. باعث ایجاد چنین تاثیری بشود. علاوه بر‌ این، مقدار دقیق P به یکسان‌بودن فرض احتمالی 28 روز زنده‌ماندن همه شرکت کنندگان در هر گروه، وابسته است. اما این احتمال به دلایل مختلفی برای هر فرد متفاوت خواهد بود.

البته هیچ یک از فرضیه‌های نادرست لزوماً باعث نمی‎شود که تحلیل دانشمندان دارای اشکال باشد. در این مورد، سیگنال آن قدر قوی است که حتی اگر مدلی را در نظر بگیریم که در آن خطر زمینه‌ای بین شرکت‌کنندگان متفاوت باشد، تاثیر چندانی بر نتیجه‌گیری کلی نخواهد داشت. بااین‌حال اگر نتایج در آستانه‌ی معناداری آماری بودند، انجام تحلیل گسترده‌تر برای بررسی حساسیت مدل نسبت به فرضیات جایگزین، مناسب‌تر می‌بود.

همان‌طور که در جمله‌ای معروف آمده: همه مدل‌ها اشتباه‌اند، اما برخی مفید. در اینجا می‌توان گفت تحلیل مربوط به دگزامتازون به طور خاص مفید بود؛ زیرا نتایج ملموس آن، باعث تغییر رویه در روند درمانی شد. در نتیجه جان صدها هزار نفر را نجات داد. اما احتمال‌هایی که این نتیجه براساس آن‌ها بنا شده بود، «حقیقی» نبودند؛ بلکه محصول فرضیات و قضاوت‌های ذهنی (هرچند منطقی) بودند.

مسیر پیچیده

اما آیا تمام این اعداد، درواقع تخمین‌های ذهنی و شاید ناقص ما از یک «احتمال حقیقی» بنیادی، یعنی یک ویژگی عینی دنیا هستند؟

البته باید اشاره کرد که درباره جهان کوانتومی صحبت نمی‌کنیم. در سطح زیراتمی، ریاضی نشانگر این است که رویدادهای بی‌علت، می توانند با احتمالات مشخص رخ بدهند. هرچند که حداقل یکی از تفاسیر بیان می‌کند که حتی این احتمالات نیز نشان‌دهنده‌ی یک رابطه با سایر اجسام یا ناظران هستند؛ نه ویژگی‌های ذاتی اجسام کوانتومی. بااین‌حال، به نظر می‌رسد که این مسئله تاثیر ناچیزی بر رویدادهای مشهود در دنیای ماکروسکوپی دارد.

همچنین بهتر است از بحث‌های چند صدساله در رابطه با اینکه آیا جهان در سطوح غیرکوانتومی ماهیتی جبرگرایانه دارد یا اراده‌ی آزاد برای بر رویدادها اثر می‌گذارد، اجتناب کنیم. زیرا پاسخ هر چه باشد، همچنان باید تعریف کنیم که احتمال عینی واقعاً چیست.

در سالیان گذشته تلاش‌های زیادی برای تعریف احتمال انجام شده؛ اما هر یک از آن‌ها دارای نواقص یا محدودیت‌هایی بوده است. ازجمله‌ی این تلاش‌ها می‌توان به «احتمال فراوانی‌گرا» اشاره کرد؛ رویکردی که نسبت نظری رویدادها را در تعداد بی‌نهایتی از تکرار موقعیت‌های اساساً یکسان تعریف می‌کند؛ مثلاً اجرای یک آزمایش بالینی مشابه در جمعیت و شرایط یکسان برای بارها و بارها؛ مانند آن چیزی که در فیلم سینمایی روز موش خرما اثر سال 1993 دیده می‌شود.

 اما این ایده چندان واقع‌گرایانه به نظر نمی‌آید. رونالد فیشر، آماردان بریتانیایی پیشنهاد کرد که می‌توان به یک مجوعه خاص به عنوان نمونه‌ای از یک جمعیت فرضی بی‌نهایت فکر کرد؛ اما این ایده بیشتر به آزمایشی ذهنی شبیه است تا واقعیت عینی.

ایده‌ی دیگری به نام «نظریه تمایل احتمال» وجود دارد که تا حدی می‌توان گفت مفهومی رازآلود است. در این رویکرد، همه وقایع تمایل دارند که در سطوح بنیادین به گونه‌ای پیش بروند تا در یک زمینه مشخص و در یک رویداد به‌خصوص به وقوع بپیوندند؛‌ مثل اینکه من ده سال دیگر دچار حمله قلبی شوم؛ اما این ایده در عمل اثبات‌نشدنی به نظر می‌آید.

دامنه‌ی محدودی از موقعیت‌های کاملا کنترل‌شده و تکرارپذیر با پیچیدگی بسیار زیاد وجود دارد که حتی اگر ماهیت جبرگرایانه داشته باشند، با پارادایم فراوانی‌گرا سازگاری دارند و دارای توزیع احتمالی با ویژگی‌های پیش‌بینی‌پذیر در بلندمدت هستند. این موقعیت‌ها شامل دستگاه‌های استاندارد تصادفی‌ساز مانند چرخ رولت، کارت‌های بر زده‌شده، سکه‌های چرخان، تاس‌ها و توپ‌های قرعه‌کشی هستند.

 همچنین تولیدکننده‌های عدد شبه‌تصادفی در این دسته قرار می‌گیرند؛ چراکه این مولدها بر پایه‌ی الگوریتم‌هایی هستند که به طور معمول غیرخطی و آشوبناک عمل می‌کنند تا اعدادی را تولید کنند که آزمون‌های تصادفی‌بودن را پشت سر بگذارند.

در سالیان گذشته تلاش‌های زیادی برای تعریف احتمال انجام شده؛ اما هر یک از آن‌ها دارای نواقص یا محدودیت‌هایی بوده است

در دنیای طبیعی، می‌توانیم به نمونه‌هایی مانند رفتار مجموعه‌های عظیم مولکول‌های گاز اشاره کنیم که حتی در صورت پیروی از فیزیک نیوتنی، از قوانین مکانیک آماری تبعیت می‌کنند. همچنین در ژنتیک، پیچیدگی عظیم فرآینده‌های انتخاب و نوترکیبی کروموزومی باعث ایجاد نرخ‌های پایدار از وراثت می‌شود. در شرایط محدود، ممکن است منطقی باشد که یک احتمال شبه‌عینی را فرض کنیم؛ بدین معنا که خود احتمال یک رویداد را در نظر گرفت و نه یک احتمال ذهنی که وابسته به تفسیر فردی است.

بااین‌حال در هر شرایط دیگری که احتمال به کار می‌رود از بخش‌های گسترده علم گرفته تا ورزش، اقتصاد، پیش‌بینی آب وهوا، تغییرات اقلیمی، تحلیل ریسک، مدل‌های فجایع ناگهانی و موارد دیگر، منطقی نیست که قضاوت‌هایمان را تخمینی از احتمالات «واقعی» بدانیم. این زمینه‌ها فقط موقعیت‌هایی هستند که در آن‌ها می‌توانیم براساس دانش و قضاوت خود، عدم اطمینان شخصی یا جمعی را براساس احتمالات بیان کنیم. 

قضاوت شخصی

تمام بحث‌های اشاره‌شده، فقط سوال‌های بیشتر را مطرح می‌کند. مثلاً چگونه احتمال ذهنی را تعریف می‌کنیم؟ اگر قوانین احتمال برپایه‌های چیزهایی هستند که اساساً در ذهن ما شکل گرفته‌اند، چرا منطقی به نظر می‌آیند؟ این موضوع تقریباً یک قرن است که در متون دانشگاهی مورد بحث قرار گرفته؛ اما همچنان مورد توافق جهانی با نتیجه‌ای مشترک قرار نگرفته است.

دنیای رمزآلود احتمالات؛ چرا «احتمال» احتمالاً وجود ندارد؟
 فرانک رمزی، ریاضیدان انگلیسی

یکی از نخستین تلاش‌ها در این زمینه، در سال 1926 از سوی فرانک رمزی، ریاضیدان و استاد دانشگاه کمبریج، انجام شد. اشپیگل‌هالتر در توصیف رمزی می‌گوید احتمالاً بیش از هر فردی در تاریخ دوست داشت با او ملاقات کند. تلاش‌های رمزی در زمینه‌ی ریاضیات، احتمال و اقتصاد او را در زمره‌ی افراد نابغه‌ای قرار می‌دهد که آثارش همچنان بنیادی محسوب می‌شود.

 او فقط صبح‌ها کار می‌کرد و ساعات استراحت خود را با همسرش صرف بازی تنیس و نوشیدن می‌کرد و از شرکت در مهمانی‌های پرشور و خوش‌گذرانی لذت می‌برد. رمزی در سال 1930 در 26 سالگی درگذشت. به‌نقل از شریل میساک، نویسنده‌ی کتاب زندگی‌مانه‌ی رمزی، او ظاهرا براثر شناکردن در رودخانه و سپس ابتلا به بیماری لپتوسپیروز از دنیا رفت.

رمزی نشان ‌داد که تمام قوانین احتمال را می‌توان از طریق ترجیحات بیان‌شده در شرط‌بندی‌های خاص به‌دست آورد؛ بدین صورت که به نتایج، ارزش‌های مطلوب اختصاص داده و ارزش یک شرط‌بندی در مطلوبیت موردانتظار آن خلاصه می‌شود که خود آن براساس اعدادی ذهنی است که میزان باور نسبی یا به عبارت دیگر، احتمالات شخصی ما را بیان می‌کنند.

 بااین‌حال این تفسیر نیازمند مشخص‌کردن مقادیر اضافی برای مطلوبیت‌ها است. در سال‌های اخیر نشان داده شده است که قوانین احتمال را می‌توان صرفاً براساس بهینه‌سازی عملکرد مورد انتظار با استفاده از یک قاعده‌ی نمره‌دهی مناسب استخراج کرد.

تلاش‌ها برای تعریف احتمال اغلب ابهام‌آمیز هستند. برای مثال، آلن تورینگ در مقاله‌ی «کاربرد‌های احتمال در رمزنگاری» (1941-1942) از این تعریف کاربردی استفاده می‌کند: «احتمال یک رویداد براساس شواهد معین، برابر است با نسبت مواردی که می‌توان انتظار داشت آن رویداد با درنظرگرفتن همان شواهد در آن‌ها رخ دهد.» این تعریف تایید می‌کند که احتمالات کاربردی مبتنی بر انتظارها، یعنی قضاوت‌های انسانی هستند. اما وقتی تورینگ از واژه‌ی «موارد» استفاده می‌کند، آیا منظورش نمونه‌هایی از یک مشاهده‌ی مشابه است یا نمونه‌هایی از همان نوع قضاوت‌ها؟

برداشت دوم با تعریف فراوانی‌گرایانه‌ی احتمال عینی شباهت دارد؛ با این تفاوت که دسته‌ای از مشاهدات مشابه و تکراری جای خود را به دسته‌ای از قضاوت‌های مشابه و تکراری داده‌اند. در این دیدگاه، اگر احتمال بارش باران 70 درصد برآورد شود، این پیش‌بینی در مجموعه‌ای از شرایط قرار می‌گیرد که هواشناس احتمال 70 درصد را برای آن اختصاص داده است.

 یعنی انتظار می‌رود که در 70 درصد از این موقعیت‌ها، واقعاً باران ببارد. این تعریف مورد علاقه‌ی اشپیگل‌هالتر است؛ اما ابهام موجود در تعریف احتمال به وضوح نشان می‌دهد که پس از تقریباً چهار قرن بحث، هنوز بسیاری از افراد با او هم‌نظر نیستند.

رویکرد عملگرایانه

اشپیگل‌هالتر می‌گوید در سال 1970، وقتی هنوز دانشجو بود، آدریان اسمیت، آماردان و استاد وی، در حال ترجمه‌ی کتابی از برونو دی‌فنیتی به نام «نظریه احتمال» بود. دی‌فنیتی تقریباً در همان زمان رمزی، به صورت مستقل در حال گسترش ایده‌ی احتمال ذهنی بوده است.

یکی از نکات جالب درباره‌ی دی‌فنیتی این است که او برخلاف رمزی که سوسیالیستی سرسخت بود، در جوانی از طرفداران نظام فاشیستی موسولینی محسوب می‌شد؛ هرچند بعداً نظر خود را تغییر داد. دی‌فنیتی کتابش را با این عبارت جنجالی شروع می‌کند: «احتمال وجود ندارد!» ایده‌ای که درطول 50 سال گذشته تأثیری عمیق بر اشپیگل‌هالتر داشته است.

دنیای رمزآلود احتمالات؛ چرا «احتمال» احتمالاً وجود ندارد؟
 برونو دی فینتی.

بااین‌حال در عمل شاید نیاز نباشد که تصمیم بگیریم آیا «شانس‌های عینی» در دنیای روزمره‌ی غیرکوانتومی واقعاً وجود دارند یا خیر. به‌جای آن می‌توانیم رویکردی عملگرایانه اتخاذ کنیم. به‌طرز جالب، دی‌فنیتی متقاعدکننده‌ترین استدلال خود برای این رویکرد را در اثری در سال 1931 درباره‌ی «مبادله‌پذیری» ارائه کرد و به شکل‌گیری قضیه‌ی معروفی منجر شد که به نام خود او شناخته می‌شود. در این رویکرد، یک دنباله از رویدادها زمانی امکان مبادله دارند که احتمال ذهنی ما برای هر دنباله تحت‌تاثیر ترتیب مشاهداتمان قرار نگیرد.

دی‌فنیتی به‌طرز برجسته‌ای اثبات کرد که فرضیه‌ی او از نظر ریاضی معادل عمل‌کردن به‌گونه‌ای است که گویی رویدادها مستقل هستند، هرکدام یک «شانس» واقعی زیربنایی برای وقوع دارند و عدم قطعیت ما درباره‌ی آن شانس ناشناخته ازطریق توزیع احتمالی ذهنی و معرفتی بیان می‌شود. این دیدگاه بسیار جالب است و نشان می‌دهد که که اگر از یک بیان کاملا ذهنی و شخصی از باورهای خود شروع کنیم، در عمل باید طوری رفتار کنیم که گویی رویدادها بر اساس احتمال عینی رخ می‌دهند.

بسیار شگفت‌انگیز است که چنین حجم بالایی از تلاش‌ها که پایه‌گذار کل علم آمار و بسیاری از دیگر فعالیت‌های علمی و اقتصادی محسوب می‌شود، از ایده‌ای چنین مبهم برخاسته است. بنابراین، در پایان می‌توان گفت که در دنیای روزمره‌ی ما، «احتمال» احتمالاً وجود ندارد؛ اما اغلب مفید است به‌گونه‌ای عمل کنیم که انگار وجود دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان