سخنی به گزاف نرفته اگر کودتای سوم اسفند سال 1299 را یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران بدانیم. 104 سال پیش در نخستین ساعات آن روز، 4000 لشکر قزاق به فرماندهی «رضاخان میرپنج» که روز قبلش از پادگانشان در روستای آقا بابای قزوین حرکت کرده بودند، بدون آنکه با مقاومتی روبهرو شوند وارد پایتخت شدند. رهبر اصلی کودتا یک روزنامهنگار جوان 32 ساله بود به نام سید «ضیاءالدین طباطبایی» که جامعه تحصیلکرده ایران چند سالی میشد با مقالات تندش علیه حاکمیت قاجارها آشنا شده بود. او قاجارها را مسبب وضعیت نابسامان کشور میدانست. دولت او یکصد روز بیشتر دوام نیاورد و چهرهای که بعد از کودتا بهتدریج بر قدرت مسلط شد همان رضاخان میرپنج بود.
او سرانجام بعد از قریب به 5 سال موفق شد سلسله قاجار را که بهشدت محبوبیتشان سقوط کرده بود، به کمک مجلس کنار گذارده و سلسله پهلوی را تاسیس نماید و خود نیز به عنوان رضاشاه قدرت را به دست گیرد. اقدامات و اصلاحات رضاشاه ظرف 16 سال بعدی چهره ایران را تغییر داد. من همواره گفتهام اگر تصویری از ایران 1299 و ایران 1320 که رضاشاه از قدرت برکنار میشود را کنار هم میگذاشتیم، به زحمت میشد باور کرد که هر دو تصویر تعلق به یک کشور دارند. البته هر قدر که رضاشاه موفق شد گامهای بلند و ارزندهای در زمینه پیشرفتهای اقتصادی و نوسازی کشور برداشته و چهره ایران را تغییر دهد، در عرصه توسعه سیاسی، آزادی بیان، انتخابات آزاد و حاکمیت قانون ایران عملاً به عقب رفت.
روایت دولتی، همه آن تحولات را سناریوی انگلستان میداند. ایضاً اقدامات رضاشاه را هم در جهت منافع انگلستان میداند. من در کتاب «رضاشاه»ام که متاسفانه اجازه انتشار در ایران به آن ندادند، سعی کردهام نشان دهم که روح دولت انگلستان در لندن هم از انجام کودتا خبر نداشت، چه رسد به اینکه آن را طراحی هم کرده باشد. به علاوه نشان دادهام که هیچیک از اقدامات رضاشاه اساساً ارتباطی به منافع انگلستان در ایران نداشت.
کودتای سوم اسفند محصول شرایط آن روز ایران بود. بسیاری از مناطق کشور، ازجمله کردستان، آذربایجان، گیلان، خوزستان، سیستان و بلوچستان و جنوب در اختیار قدرتهای گریز از مرکز درآمده بود. رضاخان اگر بعد از کودتا ظرف چهار سال بعدی توانست شخص اول مملکت و «رضاشاه» شود به واسطه طرحهای لندن نبود بلکه او چکمه از پای درنیاورد تا مجدداً وحدت و یکپارچگی ایران را رقم زد.
259