ماهان شبکه ایرانیان

قرائتی نوین از نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی

به اعتقاد ما هیچ فکری به صرف اینکه «کهن» است و هیچ راه و مسیری از آن رو که در گذشته پیموده است، قداست ندارد

به اعتقاد ما هیچ فکری به صرف اینکه «کهن» است و هیچ راه و مسیری از آن رو که در گذشته پیموده است، قداست ندارد.تقدس فقط از آن «حقیقت» است که قائل شدن به چارچوب زمانی خاصی برای آن بی معناست.حقیقت، مولود «حیات» است و از این رو «نبوت» و پیامبری، در معنای دینی خود در واقع حقیقتی است که در ظرف زمانی «گذشته» تبلور یافته است.پیامبر در باور ایمانی ما، انسان همه ادوار «حیات» است و به برهه خاصی از زمان اختصاصی ندارد، گر چه خورشید وجود او نیز مانند هر انسان دیگر در قطعه ای از زمان، تابیدن گرفته و سپس به خاموشی گراییده است.

در مقام گفتگو هیچ بحثی، حرمت شرعی ندارد

از این رو، همه چیز را جز حقیقتی که در گذشته ظهور کرده است، می توان به بحث و گفتگو نهاد، در این میان «نص» که نمی یابد بدان به مثابه شی ای ثابت نگریست، استثناء نیست .زیرا شاید حروف و أشکال «متن» ثابت باشد اما این ضرورتا بدان معنا نیست که مفهوم و مقصود آن هم ثابت و ایستا و بی تحرک است.بعضی از مردم در فهم معنا و مقصود «متن» ، «فرهنگ لغت» را حلال مشکلات می شمارند و سخت بر آن تکیه می کنند.به عکس کسانی نیز هستند که شرایط پیرامونی منفی را که زائیده مقطع زمانی و مکانی خصوصی است، در نظر می گیرند و پیوند آن متن را با تاریخ یا ارتباط تاریخ را با متن می کاوند و از اینجاست که میان این دو گروه، اختلاف نظر پدید می آید.برخی، در جستجو و کشف اشارتهای فراقاموسی با مردم همراه می شوند و از متن زندگی آنان الهام می گیرند، چون بدیهی است که زبان، [تنها] تکواژه های قاموس نیست و کلمات [همچون موجودات زنده ] در مسیر تاریخ انسان زندگی می کنند و همگام با بسیاری از تنوعها و دگرگونیهای انسان تحول می یابند و از این رو، نمی توان همه این جوانب معنایی را در فرهنگ لغت، سراغ گرفت.بر این مبنا شاید همیشه حاجتمند باشیم که بیش از آنکه در متون لغت به دنبال فهم مفردات «نصوص زبانی» برآئیم برای فهم دقیق فکر و اندیشه مورد نظر تلاش کنیم [که ممکن است بخشی از آن در قوامیس لغت مغفول عنه واقع شده باشد] ؛ چه، فضای ذهنی و احساسات و آرزوهای شخصی که واژه هایی را به کار می برد و غالبا گفتنی نیست و امکان ظهور نمی یابد، همه داخل در معنای آن واژگان است.

مبنای قرائت ما از نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی

از این رهگذر، در قرائتی نوین از جایگاه زن در حقوق اسلامی ناچار باید با اتکاء بر پایگاهی معین، حرکت خود را آغاز کنیم، زیرا هر فعالیت حقوقی، ناگزیر از شناخت مبانی آن نظام حقوقی، می آغازد.از این رو، می پرسیم: آیا براستی در اسلام در عمق معنای انسانیت که تشریع و قانون گذاری دینی از آنجا نشأت گرفته است، «زن» یا «مرد» بودن موضوعیت دارد؟ و آیا از این حیث، تفاوتی میان انسانیت زن و مرد می توان در نظر آورد؟

من بر آنم که در این میان، زن بودن و مرد بودن را اصولا مطرح نمی توان کرد.انسان از نفسی واحد آفریده شده است:

الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها

ترجمه: او که شما را از نفسی واحد آفرید و همسر او را هم از او پدید آورد (نساء/1) .

واژه «زوج» در لغت هم شامل مرد است و هم زن.نفسی واحد وجود دارد که «زوجیت» در همان دایره معنا و تجسم می یابد و پدیدآورنده وحدت در عین «کثرت» است.این نفس واحد همانطور که زن و مرد را در جلوه های جسمانی متفاوت ظاهر ساخته و این خود نشان دهنده قابلیت تنوع آن نفس است، همچنین می تواند سلوک و رفتارهای متفاوتی را به نمایش بگذارد.در تکوین و آفرینش یک نفس آفریده شده است و هیچ دوگانگی در این زمینه به چشم نمی خورد.روی این اصل، می توان دریافت که تشریع الهی و آسمانی به یک اندازه زن و مرد را شامل می گردد.هنگام زندگی انسان در بهشت و پیش از هبوط او به زمین، زن و مرد هر دودر کنار هم حضور داشته و شیطان آنان را بالسویه فریفته است:

انی لکما لمن الناصحین

ترجمه: من از خیر خواهان شما هستم (اعراف/21) . «فاکلا منها» ترجمه: آنگاه از آن [میوه ممنوعه ] خوردند (طه/121) .مشکل [نافرمانی از امر خدا] از «آدم» سرچشمه نگرفته بود که «حواء» را [در خوردن از شجره ممنوعه ] بفریبد یا حواء سبب از راه به در شدن آدم گردد .بلکه ضعف درونی «بشر» باعث شد که در این کژ راهه با هم همراه شوند؛

و خلق الانسان ضعیفا

ترجمه: انسان، ناتوان آفریده شده است (نساء/28) .در قرآن «ضعف» ، ضعف زن نیست بلکه صفت نوع انسان است که گاه سبب دچار شدن او به اشتباه و خطا می گردد و زمینه انحراف او را فراهم می کند.پس از هبوط آدم و حوا به زمین، خداوند، آنان را مخاطب قرار داده فرمود :

اما یأتینکم منی هدی فمن تبع هدای

ترجمه: آنگاه اگر رهنمودی از من برای شما آمد، کسانی که از رهنمودم پیروی کنند... (بقره/38) .از این رو می توان گفت: در اسلام، مبدأ تشریع همان وحدت نفس انسانی است که گویای این اندیشه است که مشکلات انسان از یک دست است و از این رو، راهکارهای حل آنها نیز باید همگون باشد؛ اگر بپذیریم که ماهیت انسان، متنوع و چند گونه است، طبیعی است که مشکلات او نیز نشانه هائی از این تنوع و تکثر را با خود به همراه داشته باشد و در نتیجه تأثیر خصوصیت هر بخش از این اجزاء متنوع را در زوایای گوناگون شاهد باشیم، اما باید توجه داشت که همه آنها از هر نوع نشانی از یک واقعیت دارند و در مجرایی واحد قرار می گیرند .

یکسان بودن زن و مرد در قبال احکام شرعی

در قرآن کریم هیچ حکمی از احکام شرعی را نمی توان یافت که تنها به زن یا مرد اختصاص داشته باشد.در چارچوب کلی مسؤولیت دینی پاره ای مسائل اثباتی وجود دارد که خداوند از مردم از زن و مرد طلبیده است که بدان پایبند باشند و مسائل دیگری نیز هست که جنبه نفی ای دارد و وظیفه همه است که آنها را ترک کنند.قرآن کریم در سوره احزاب از عناصر اثباتی در عرصه مسؤولیت دینی اینگونه سخن می گوید:

ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظیما

ترجمه: بیگمان مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فرمانبر و مردان و زنان درستکار و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان خاضع و مردان و زنان صدقه بخش و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد می کنند، خداوند برای همه آنان آمرزش و پاداشی عظیم آماده ساخته است (آیه 35) .

سؤال اینجاست که در این آیه مبارک، آیا میان زن و مرد، تفاوتی در زمینه ارزشهای دینی هست؟ ارزشهای دینی و پاداشی اخروی و دعوت کتاب آسمانی قرآن در زمینه پایبندی به ارزشها در مورد زن و مرد، یکسان مطرح شده است:

و ما کان لمؤمن أو مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا أن یکون لهم الخیرة من أمرهم

ترجمه: و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش امری را مقرر کردند، آنان را در کارشان اختیار [و چون و چرایی ] باشد (احزاب/36) .

همین طور قرآن کریم در گفتگو از عمل آدمی می فرماید:

انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی

ترجمه: من عمل هیچ صاحب عملی را از شما چه زن و چه مرد بی پاداش نمی گذارم (آل عمران/195) .

الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائة جلدة

ترجمه: زن و مرد زنا کار، را هر کدام صد تازیانه بزنید (نور/2) .

و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما

.ترجمه: دستان مرد و زن دزد را بزنید (مائده/38) .

در جای دیگر در قالب تمثیل می خوانیم:

و ضرب الله مثلا للذین کفروا امرأة نوح و امرأة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرأة فرعون اذ قالت ربی ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین و مریم ابنة عمران...

ترجمه: خداوند درباره کافران مثلی می زند و آن همسر نوح است و همسر لوط که در حباله دو بنده از بندگان شایسته ما بودند سپس به ایشان خیانت کردند و آن پیامبران در برابر امر و عذاب الهی چیزی را از آنان باز نداشتند و به آنان گفته شد که همراه وارد شوندگان، وارد آتش دوزخ شوید و نیزخداوند در مورد مؤمنان مثلی می زند و آن همسر فرعون است که گفت: پروردگارا برای من در نزد خودت، خانه ای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و عمل او رهایی بخش و از قوم ستم پیشه نجاتم ده و نیز مریم دختر عمران را (مریم/12 10) .در این تصویر کلی که قرآن کریم در این آیات ارائه کرده است زن ناشایستی که در اعمال و رفتار خویشتن، تن به عوامل ضعف وجودی خویش سپرده است به مثل کافرانی است که از نقاط سوء اخلاقی باید بپرهیزد و زن شایسته ای که از توان بی اعتنایی و پشت کردن به فضا و شرایط فاسد جامعه خوش برخوردار است و به تمامی جنبه های مثبت در عمل پایبند مانده است، به مثل، همان زنان و مردانی است که ایمان به خدا در دل و جان آنان ریشه دوانده است. [در آئین پاک اسلام ] هیچ اصل فکری وجود ندارد که در باب مسؤولیت و نتایج آن، مرد را بر زن مقدم شمارد.با دقت در آیه 13 از سوره مبارک حجرات:

یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم

.ترجمه: ای مردم ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را به هیأت اقوام و قبائلی در آوردیم تا با یکدیگر انس و آشنائی یابید.بیگمان گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است، می توان دریافت که مسأله اساسی «انسان» است و هیچ فرقی میان آنان از حیث پایبندی عملی به اصول ارزشی به چشم نمی خورد، مگر آن که سطوح مختلفی در زمینه عمل به آن موازین در بین آنان بتوان یافت.بنابر این، اصل و اساس، همان انسانیت انسان است که حقوق مخصوصی را به هر کدام از زن و مرد بخشیده است.

پاسخگوئی به بعضی اشکالات

دیدگاه فقهی و حقوقی ما در مورد زن، بر پایه این طرز تلقی استوار است که گمان می کنیم تصویر صحیحی از مفهوم انسانیت را نمایش می دهد.حال به طرح بحث و گفتگو راجع به پاره ای مسائل که ممکن است برخی از مردم به آنها به مثابه «اشکال» در عرصه مباحث حقوقی اسلام نگاه می کنند می پردازیم: 1 «

الرجال قوامون علی النساء

» ترجمه: مردان بر زنان تسلط دارند (نساء/34) .شاید برخی گمان برند این «قوامیت» چندان فراگیر است که همه چیز را در چتر خود می پوشاند و در نتیجه همیشه مرد، در مرتبه نخستین می نشیند و سرپرست و ناظر بر امر زن است و زن همیشه انسان درجه دوم است.تلقی ما چنین رنگ و بوئی ندارد، بلکه بر آنیم که قوامیت مطرح در این آیه صرفا به حوزه مسائل زناشویی و خانوادگی اختصاص دارد، زیرا در ادامه آن می خوانیم:

بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من اموالهم

ترجمه: زیرا خداوند بعضی از انسانها را بر بعضی دیگر برتری بخشیده و از آن رو که مردان از اموال خویش [برای زنان ] خرج می کنند (نساء/34) .تنها جایی که وظیفه مرد است که به لحاظ مرد بودن مسؤولیت خرجی دادن زن را به لحاظ زن بودن بر گردن بگیرد، در دایره زوجیت است، زیرا مسؤولیت «پدر» در زمینه تقبل مخارج فرزندان، در مورد پسر و دختر یکسان است و تأمین مخارج دختر را از آن رو به عهده دارد که «فرزند» اوست نه یک موجود «زن» .

ولایت نیز اگر چه از آن مردان است، ولی «ولایت» بر تمام مردم اعمال می شود و نه «فقط» بر زنان.پیامبر، امام و ولی فقیه به یک نسبت بر مردان و زنان ولایت دارند.از این رو می توان گفت: تنها مسأله ای که به مرد و زن بودن عنایت شده است مسأله ازدواج است. «قوامیت» نیز اساسا به [ارجحیت وجودی ] «شخصیت» شخص «قوام» ارتباطی ندارد بلکه صرفا به شخصی برمی گردد که مسؤولیت اداره خانواده بر عهده اوست، زیرا در هر حال، این مسؤولیت فقط باید به یکی از زن و مرد محول گردد و اصولا معقول نیست که بر عهده هر دو نفر آنان گذاشته شود.بر این اساس و نظر به پاره ای خصوصیتها که اختلاف جنسیت میان زن و مرد پدید آورده است، ولایت [و قوامیت ]، مسؤولیت مرد قلمداد شده است.

جلوه برخی از این خصوصیتها را می توان در ویژگیهای جسمانی و صفات روحی و نفسانی و وظیفه خرجی دادن مرد ملاحظه کرد.

راستی اگر پذیرش مدیریت و اداره امور فرد دیگر، نشانه کمبود انسانیت طرف مقابل باشد، بطور کلی زیر بار مدیریت هیچ کس می توان رفت؟ !

این یک مسأله، موضوع دیگر شبهه ای است که در مورد آیه 228 از سوره مبارک بقره مطرح می شود :

و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة

ترجمه: به گمان ما «درجه» که در این آیه از آن سخن رفته است، صرفا به برخی حقوق اشاره دارد که در دایره مسائل زوجیت «حق» اختصاصی مرد است.حق طلاق سرآغاز همه این حقوق است .به این ترتیب، ناگفته خود پیداست که از این «درجه» ارجحیت مقام و ارج انسانی اراده نشده است، بلکه مراد از آن حقی است که در جنبه اجرائی مسائل درون خانوادگی، به مرد اختصاص دارد.مسأله دیگری که در این باب مطرح می توان کرد همان مسأله ارث است که بحث و گفتگوی بسیار برانگیخته است:

للذکر مثل حظ الأنثین

(نساء/11) ترجمه: که خواه و ناخواه با مسأله «دیه» (خونبها) پیوند می خورد.سؤال این است که آیا اختصاص نصف حق الارث مرد به زن، از این مقوله ناشی نمی شود که «زن» نصف مرد است و کمال انسانی را فقط در وجود مرد، می توان نظاره کرد؟ طبعا این گمان، پندار ناصحیحی بیش نیست زیرا جز در پارهای موارد اندک شمار تمام مسؤولیتهای که مرد بر عهده دارد بر دوش زن نیز سنگینی می کند.از این رو می توان گفت: زن به مثابه انسانی کامل در قبال اعمال و رفتار خویش، درست به اندازه مرد، در برابر اعمال خویش مسؤول است.پس وجه این تفاوت در چیست؟

موضوع ارث

در ادای حقوق مادی آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، رعایت اصل عدالت است.مسأله ای کلی وجود دارد و آن اینکه وقتی کسی عطایی را از کس دیگر قبول می کند، باید بیندیشد که در عوض آنچه او عطا کرده است، چه انتظاراتی دارد؟ میان اخذ و بخشش، می باید همخوانی و تعادل وجود داشته باشد.اگر کسی هزار دلار به کسی بدهد و در مقابل دو هزار دلار از او بخواهد و همو به دیگری پانصد دلار بدهد و هیچ مسؤولیتی از او طلب نکند، کدامیک سود برده اند؟ ! از عالم نظریه به عرصه واقعیتها پا بگذاریم.خداوند مقرر فرموده است که زن نصف سهم الارث مرد را ببرد ولی هیچ مسؤولیت مادی بر او فرض نکرده است.در عوض پرداخت نفقه زن و فرزند و جز آنها که اقتضای زندگی زناشوئی است، وظیفه مرد است.زن حتی مسؤول تأمین مخارج خود نیست و هیچ مسؤولیتی در جهت تقبل هزینه های فرزندان ندارد؛ این مسؤولیتها همه جزء وظایف مرد است.پیش از این، یکبار درمصاحبه ای مطبوعاتی عنوان کرده ام که اگر یک طرف از زن و مرد باید طالب مساوات و برابری باشند این مرد است که در این باب باید پیشقدم شود نه زن.درست است که در اسلام سهم ارث زن نیمی از سهمی است که مرد از ارث می برد، ولی مرد، عهده دار پرداخت مهریه و «نفقه» زن است و زن هیچ مسؤولیتی در این زمینه ندارد .مرد را دو برابر سهم الارث زن است، اما مسؤولیتهایی سخت سنگین بر دوش او نهاده شده است .این کجا و نقص انسانیت زن کجا! مسأله به نقص و کمبود انسانیت زن در قیاس با مرد، هیچ ربطی ندارد، بلکه از تعادل میان حقوق و وظایف آنان نشأت می گیرد.وقتی من از حقوق خاصی برخوردار می شوم باید ببینم که موظف به چه وظایف و مسؤولیتهائی هستم و چگونه می توان در این عرصه میان «حق» و «وظیفه» توازن ایجاد کرد؟ کنه و جوهره موضوع، همین است.ممکن است بگویند: این توجیه در صحنه زندگی خانوادگی چندان اشکالی ایجاد نمی کند، اما در مورد «دیه» و خونبها چه می توان گفت؟ این مسأله به بعد از مرگ زن مربوط است.شارع مقدس مسأله اقتصادی را نیز در کنار سایر مسائل لحاظ کرده است، چه، مرد نسبت به زن صاحب مسؤولیتهای بیشتری است و در این وضعیت طبیعی است دیه مرد که در واقع جنبه تاوان دارد نسبت به دیه زن بیشتر باشد، زیرا زیانهای اقتصادی ای که از بابت کشته شدن مرد به خانواده او می رسد در قیاس با ضررهائی که خانواده زن مقتول متحمل می گردند، افزونتر است.مرد مسؤول اداره و تأمین مخارج اولاد خویش است و زن در این خصوص مسؤولیتی ندارد.

با قاطعیت می توان گفت: منشأ حقوقی مسأله، نقص زن نیست بلکه به توازن در مسائل مالی و مادی در عرصه حقوق و تکالیف بر می گردد

و لهن مثل الذی علیهن

ترجمه: و زنان را بر مردان حقی است همچنانکه مردان را بر زنان (بقره/228) .

هن لباس لکم و انتم لباس لهن

ترجمه: آنان «پیراهن تن» شما و شما «پیراهن» تن آنان هستید (بقره/187) .

به لحاظ اصولی، گواهی زن پذیرفته است

اسلام به لحاظ اصولی گواهی زن را پذیرفته است.در کلام خداوند اشاره ای هست به این که گواهی زن مقبول است.منتها گواهی دو زن با گواهی یک مرد برابر نهاده شده است.

علت هم آن نیست که زن نصف مرد است بلکه:

ان تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری

ترجمه: اگر یکی از آنها فراموش کرد، آن دیگری بیادش اندازد (بقره/282) .زیرا نزاعها و درگیریها چه بسا در پاره ای حالتها عاطفه و احساس را به سوی متهم یا مدعی سوق می دهد .این یک خصوصیت انسانی است.بویژه آن غالبا بدون تدقیق در اصل و منشأ دعاوی، تحت تأثیر «عنصر عاطفه» قرار داریم.زن بطور طبیعی و فطری به این سمت گرایش بیشتری نشان می دهد . [چون ] جنبه های احساسی و عاطفی او غلیظتر از مرد است که این در جای خود نیکوست و مقتضای مادر و همسر و زن بودن وی است [نه برخاسته از نقصی در انسانیت او.] نکته دقیق دیگری که در اینجا قابل ملاحظه است آن که انتخاب دو زن برای گواهی دادن، بخاطر آن است که اگر یکی از آنها فراموش کرد آن دیگری به یادش آورد.این مسأله در مورد مردان نیز صدق می کند .در «بینه» شرط آن است که دو شاهد عادل از مردان گواهی دهند.چرا شهادت یک شاهد عادل در اینجا شرط نیست؟ سبب در اینجا نیز لزوم رعایت احتیاط در اجرای اصل عدالت است و بر این اساس، در دعاوی جز به گواهی دو شاهد عادل اعتنا نمی شود و گواهی یک نفر کافی نیست.آیا این سخن بدان معنی است که نقصی در انسانیت یکی از دو شاهد عادل در مقام دعوا وجود دارد؟ ! میان احتیاط در اجرای عدالت که مسأله گواهی دو زن بجای یک مرد در همین چارچوب تفسیری می گردد [با ناقص بودن انسانیت زن ] فاصله ای طولانی وجود دارد.عدم قبول گواهی زن در مسأله «قتل» موضوعی اختلافی است.امیر المؤمنین امام علی بن ابی طالب (ع) می فرماید:

لا یبطل دم امری مسلم

ترجمه: خون هیچ مسلمانی تباه نمی شود.از این رو [ما معتقدیم که ] گواهی زن در این خصوص پذیرفته و مقبول است.اما از این که بگذریم، گواهی او درباره پاره ای از موضوعات مثل «زنا» پذیرفته نیست.زیرا حدود شرعی غالبا جنبه پیشگیرانه دارد و از این رو، اسلام اهتمامی برای اثبات موضوع نداشته است: و «ان الحدود تدرأ بالشبهات» ترجمه: حدود شرعی با اندک شبهه ای ملغی می شود.موارد بسیار جزئی دیگری هست که عدم قبول گواهی زن در آنجا نتیجه خصوصیت ویژه آن موضوعات است.در دیگر احوال خاص مربوط به مسائل زنانه، گاه گواهی زن البته به تنهایی پذیرفته است و نیازی به گواهی مرد نیست و این خود آشکارا نشان می دهد که از [دیدگاه اسلام ] زن انسانی است برخوردار از حقوق کامل گرچه [مخالفان ] گرداگرد مسأله، گرد و خاک فراوان بر پا کرده اند.

قضاوت زن...دروازه ای گشوده یا بسته؟

در مورد موضوع صلاحیت یا عدم صلاحیت زن برای بر عهده گرفتن مسؤولیت «قضاء» و «حاکمیت کشور» نیز گفتنی است.اختلافی که در باب شایستگی زن برای پذیرش حاکمیت وجود دارد ناشی از حدیثی است که بخاری و برخی دیگر از روایان آورده اند و اساسا در کتب شیعه «امامیه» ذکری از آنها نرفته است و آن اینکه: چون رسول خدا (ص) شنید که قومی از ایرانیان زنی را بر خود حاکم کرده اند، فرمود:

ما افلح قوم ولتهم امراة

ترجمه: قومی که حاکمیت زنی را بر خود بپذیرد رستگار نمی گردد.در این باب، حدیث دیگری جز این در دست نیست.آنگاه فقیهان بر مبنای همین حدیث گفته اند: که زن را شایستگی عهده داری حکومت نیست، حال آن که این روایت ناظر به شرایط و موقعیتهای خاص است.با این همه، فقیهانی نیز هستند که برخی نکات را در مورد این مسأله متذکر شده اند: نخست این که این سخن در شرایطی گفته شده است که خصوصیات آن چندان بر ما آشکار نیست بویژه آن حکومت در گذشته با حاکمیت در عصر حاضر تفاوت [ماهوی ] داشته است، در آن هنگام، حاکم، مجری آراء خویش بود و مردم از آن رو سر به فرمان او می نهادند که او را صاحب اختیار همه امور می دانستند، اما اکنون، حاکم، صاحب اختیار مطلق نیست بلکه او نیز تابع قانون است [و باید بر طبق مجاری قانونی عمل کند.] بعلاوه دستگاههایی هست که بر کار او نظارت می کنند یا در برخی موارد حتی او را به محاکمه می کشانند.چنانچه این حدیث، صحیح و مضمون آن را روشن و تمام تلقی کنیم و در این باره هیچ مناقشه ای نکنیم، می توان آن را ناظر به نوع حاکمیت در آن زمان ارزیابی نمود.تفاوت نوع حاکمیت امروز نسبت به گذشته بر کسی پوشیده نیست.برخی، از این بخش از حدیث که می گوید «ما افلح قوم...» چنین برداشت کرده اند که زن از قدرت عقلی لازم جهت سامان بخشیدن به امور کشور برخوردار نیست اما باید در نظر داشت که قرآن کریم با معرفی [بلقیس ] «ملکه سبأ» در واقع زنی را معرفی کرده است که از توانائی عقلی و برنامه ریزی و هوشمندی برتری نسبت به مردان، برخوردار بوده است.بر طبق آنچه در متن قرآن کریم آمده است، وقتی نامه سلیمان به دست ملکه رسید گفت:

یا ایها الملأ افتونی فی امری

ترجمه: ای بزرگان! در کارم به من نظر [مشورتی ] بدهید (نحل/32) .

او ملکه بود و ظاهرا به مشورت نیاز نداشت و نظام حاکم در آن روز چنین امری را بر او فرض نمی کرد.آنچه گویای این نکات است آیه ای است که می فرماید:

قالت یا ایها الملأ افتونی فی امری ما کنت قاطعة أمرا حتی تشهدون

ترجمه: [بلقیس گفت: ای بزرگان! در کارم به من نظر [مشورتی ] بدهید [چرا که ] من هیچ کاری را از پیش نبرده ام مگر آنکه شما حاضر و ناظر بوده اید (نمل/32) .یعنی مادام که شما حاضر نشوید و درباره این امر، اظهار نظر نکنید تصمیمی اتخاذ نمی کنم؛ مایلم در کارها با در پیش گرفتن طریق شور و مشورت، بهترین و صحیحترین موضع را انتخاب کنم.آری چون نامه سلیمان به دست او رسید، از [بزرگان ] قوم خود طلبید که رأی خود را در آن خصوص اظهار کنند، اما آنان نیروی بازوی خویش را به رخ کشیدند و گفتند: ما نیرومندان و رزم آورانیم، بنگر که چه می فرمائی

قالوا نحن أولوا قوة و بأس شدید و الأمر الیک ما ذا تأمرین

(نحل/33) .از آنان طلبید که بازو و نیروی فکری خویشتن را بکار اندازند ولی آنان از این کار طفره رفتند و به عرضه توانائی جسمی خویش بسنده کردند.

آنان گوئی به مثابه ملتی بودند که از نیروی ارائه رأی و نظر خویش محرومند زیرا احساس نمی کردند آنان را توان اظهار رأی و ارائه طریق هست و از این رو کار را یکسر به آن زن سپرده بودند.ملکه سبأ آنگاه افزود:

ان الملوک اذا دخلوا قریة أفسدوها و جعلوا أعزة اهلها أذلة و کذلک یفعلون و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون

ترجمه: پادشاهان چون به شهری پا نهند، آن را به تباهی کشند و گرانقدران اهلش را بیمقدار گردانند و این گونه عمل کنند و من هدیه ای به نزد آنان می فرستم و چشم به راه فرستادگان هستم که چه پاسخی می آورند (نمل/35 و) .او تلاش کرد شخصیت فرستنده نامه را خوب بشناسد و بداند که آیا پادشاهی است که آهنگ افساد در زمین کرده است یا پیامبری است که ندای دعوت به حق و حقیقت را سر داده است.آنگاه با حفظ عزت نفس خویش به نزد سلیمان آمد و در محضر او به ایمان تشرف یافت.قرآن در این باره، از زبان او می گوید:

و اسلمت مع سلیمان

به همراه سلیمان اسلام آوردم یعنی در نزد او نه در غیاب سلیمان و در این مسیر ضمن صیانت از استقلال فکری و تمسک به خصوصیات شخصی خویش گفت:

و اسلمت مع سلیمان لله رب العالمین

ترجمه: و اینک همراه سلیمان در برابر خداوند که پروردگار جهانیان است سر بر آستان تسلیم و عبودیت می سایم (نمل/44) .این تصویر که قرآن کریم به ما نشان می دهد نمایشگر چه دیدگاه اسلامی است؟ و آیا اصولا این دیدگاه می تواند چنان باشد که بر اساس آن، زن را شایسته حاکمیت ندانیم و عقل او را برای حضور در موقعیتهای مسؤولانه، ناقص و ناکار آمد تلقی کنیم؟ !

ما در این فتوا که دسته ای از فقها، اعلام کرده اند «احتیاط» را لازم می دانیم، زیرا می بینیم که در متن «حدیث» دلالتی بر آن نیست و سخن قرآن ناظر به مطالب دیگری است که با برداشت پیشین همخواهی ندارد.

در مورد بر عهده گرفتن مسؤولیت «قضاوت» جز حدیث واحدی که می گوید:

لا تولی المرأة القضاء

در دست نیست.برخی تلاش کرده اند این روایت ضعیف را به مثابه عاملی برای توجیه تشریع برابری گواهی دو زن با گواهی یک مرد معرفی کنند حال آن که در آن دلالتی بر این مسأله نمی توان یافت؛ این تفاوت جز برخاسته از انگیزه و خصوصیت پیشگفته نیست.

بر همین اساس برخی از علماء از جمله آیة الله اردبیلی در کتاب «فقه القضاء» در بیانی گذرا و اشاره وار، راه را برای بررسی نقادانه این اندیشه، با تکیه بر امکان مناقشه در ادله اجتهادی موضوع در کتاب و سنت و اجماع، گشوده اند.این در حالی است که فقها ضمن تکیه بر اصل احتیاط، عدم مشروعیت قضاوت زن را با استناد به عدم وجود هیچ اطلاق یا عموم شرعی دال بر جواز قضاوت زن، استنباطکرده اند.از این رو می توان گفت: طریق اجتهاد در این موضوعات مسدود نیست.زیرا احادیثی که در این باب وارد است احادیث ضعیفی هستند که می توان در دلالت برخی از آنها تأمل نمود و این گونه لحاظ کرد که مسأله قضاوت، مسأله علم و تقوی است که اگر در زن نیز جمع شود، می تواند بر آن مسند بنشیند هر چند رعایت بعضی احتیاطات در این زمینه چندان بیجا نیست.مهم مسأله فتوا نیست لیکن می گوئیم این مسأله از آن مسائلی نیست که هیچ مجال مناقشه در آن نباشد بلکه می تواند [از زاویه ای دیگر] و به روشی مثبت در این موضوع اجتهاد کرد.

این دیدگاه از آن علمای شیعه است اما علمای اهل سنت از جمله احمد و مالک و شافعی بر آنند که قضاوت زن اصولا خالی از صحت است و جائز نیست.ابو حنیفه با تشبیه قضاوت زن به جواز صحت گواهی او در اموال، قضاوت او را در باب اموال جائز می شمارد. «طبری» می گوید : زن علی الاطلاق می تواند در همه چیز حاکم باشد زیرا اصل آن است که رتق و فتق امور و فصل دعاوی از هر کس برآید، حکم او جائز باشد، مگر امامت کبری [امامت امت ] که اجماع علماء حاکی از تخصیص آن از حکم کلی است.خلاصه آنکه قضاوت زن در فقه اسلامی را نمی یابد از جمله مسائلی شمرد که در عرصه استدلال و فتوا حکم قاطع به نفی آن داده باشند و این خود دال بر آن است که در این زمینه، راه بر رأی فقهی دیگر، بسته نیست.

تعلق کاخ شکوهمند حیات به زن و مرد

در مورد حق العمل نیز در اعتقاد ما هیچ تفاوتی میان زن و مرد نیست.مرد هر نسبتی که با زن داشته باشد هیچ حقی در اموال زن ندارد.

للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن

ترجمه: مردان را از کار خویش بهره ای و زنان را نیز از کار خویش بهره ای [معین ] است (نساء/32) .همانطور که زن را در اموال مرد نصیبی نیست و مرد بر مایملک خود، سلطه کامل دارد، زن نیز مالک دارائیهای خویش است.

از این رو، ما بر آنیم که در حقوق اسلامی، زن [همچون موجودی مستقل ] امکان این را دارد که در تمامی زمینه های زندگی حتی عرصه های حضور سیاسی و اجتماعی به ایفای نقشی مستقل دست زند.در قرآن کریم می خوانیم:

المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر

ترجمه: مردان و زنان مؤمن دوستدار یکدیگرند که امر به معروف و نهی از منکر می کنند (توبه/71) .توجه به این نکته ضروری است که «معروف» و نیکی و هم منکر و بدی در موارد مختلف صورتهای مخصوص دارند.از اینجا می توان دریافت که اسلام تا چه پایه در کنار مرد به زن میدان داده و در عرصه های گوناگون چالش، دروازه حیات اجتماعی را در برابر او گشوده است تا در این مسیر به یاری یکدیگر بشتابند و دوشادوش هم راه پیشرفت و تکامل را بپویند.خداوند متعال زن و مرد را آفرید که به دست همدیگر شور و نشاط را در رگهای زندگی جاری کنند و همگام با هم پا در مسیر تکامل بگذارند و از این رهگذر وجود انسانی را رشد و ترقی بخشند .بنابر این می توان گفت «مرد» حقیقتا کیان مستقلی، جدا از زن ندارد و در درون او «زن» نهفته است همانطور که زن در واقع، موجودی مستقل نیست و «مرد» در وجود او حضور دارد، زیرا هر دو، فرزندان مرد و زنی دیگرند.زن، دختر و مرد پسر آنان است.از این رو، می توان رگه های حضور مادر و پدر را در ژرفای وجود و احساسات و عواطف آنان مشاهده کرد.در پشت حرکات یکایک ما یک مرد و زن نشسته است گر چه بر جلوه های ظاهری هر کدام از ما یکی از دو تصویر زن یا مرد غلبه یافته است.مگر نه این است که عقل ظاهر و عقل باطن هر دو در عرصه حیات، حضور دارند و انسان بر مبنای این معجون ترکیب یافته از زن و مرد است که می تواند راه تکامل بپیماید؟ ! آنچه در برابر چشمان دیگران عیان می گردد اما ظاهری مشخص و معین دارد: یا زن است یا مرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان