شناسه : ۳۰۴۷۶۳ - چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۳۳
خسرو قبادی تشریح کرد:
پاسخ امام راحل به چالش آرمانگرایی و واقعگرایی
گروه اندیشه: خسرو قبادی معتقد است حضرت امام از آنجا که به دنبال رسیدن به شرایطی آرمانی بود، آرمانگرا و از آنجا که اصل را بر حفظ نظام گذاشته بود، واقعگرا بود. وی چالشهای اندیشه سیاسی امام راحل در داخل و خارج از کشور را نیز تشریح میکند.
خسرو قبادی، ریاست پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی را به عهده دارد. وی پیشتر مقالهای با عنوان «بررسی اندیشههای امام خمینی(ره) در دو رویکرد واقعگرا و آرمانگرا ارائه به همایش اندیشه و سیره امام خمینی(ره)» نگاشته است. قبادی در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، به تشریح معنای آرمانگرا و واقعگرا بودن امام پرداخت و چالشهای پیشروی اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) را تشریح و نسبت تفکرات بنیانگذار جمهوری اسلامی را را با سنت و تجدد بیان کرده است. در پی متن اینگفتوگو را میخوانید:
ایکنا: اندیشه سیاسی امام خمینی آرمانگرا بود یا واقع گرا؟
اگر مراد از آرمانگرایی و واقعگرایی به معنایی باشد که در علم سیاست است، اندیشه سیاسی امام نه آرمانگرا و نه واقعگرا بود. در علم سیاست اندیشه واقعگرا اندیشهای است که اساس سیاست را قدرت میداند و آرمانگرا اندیشهای است که اساس سیاست را حقوق میشمارد. امام خمینی واقعگرا نبود، زیرا اساس سیاست را قدرت نمیدانست، به این معنا که هر جا که قدرت است باید آنجا سیاست را تعریف کرد و بنابراین باید با قدرتهای موجود سر سازش داشت. تاسیس قدرتی برای پیادهکردن اندیشههای خود غیر از نگاه واقعگرایانه به سیاست است، همچنین امام آرمانگرا نبود، زیرا اساس سیاست را حقوق و قراردادهای حقوقی و توافق بین سیاستمداران، دولتها و سازمانها نمیدانست و این قراردادها را شکنندهتر از آن میدانستند که پایه اندیشهها و آرمانهای خویش را بر اساس آن استوار کنند.
امام با قدرتهای موجود درگیر بود و به حقوق بینالملل و توافق میان بعضی از کشورها، خیلی حجیت و مشروعیت قائل نبود. اما به یک معنای دیگر امام خمینی واقعگراست، به این معنا که وقتی قدرت را تاسیس کرد، گفت که حفظ نظام از اوجب واجبات است و یا حکومت میتواند احکام اولیه دین را بر اساس مصالحی که خود تشخیص میدهد- مادام که آن مصلحت باقی است- تعطیل کند، یعنی آنجا که اندیشه مصلحت روی کار میآید، امام مصحلت نظام را مطرح میکند و با همه اما و اگرهایی که نسبت به اندیشه مصلحت نظام میتواند وجود داشته باشد و من نمیخواهم به آن وارد شوم، وقتی امام میگوید حکومت بر مبنای مصلحت، در این صورت امام واقعگراست. اساسا ولایت مطلقه فقیه بر اساس واقعگرایی است، یعنی ما نیاییم و بر اساس یک سری ایدهها و آرمانهای از پیش گفته هرچند اگر نظام هم به خطر بیفتد، عمل کنیم. امام اتفاقا وقتی گفت مصلحت نظام را باید در هر کاری در نظر گرفت و اساسا با وجود شورای نگهبان که قرار بود حافظ اسلامیت نظام شود، اما به برخی مسائل نتوانست پاسخ دهد، امام نهادی به نام تشخیص مصلحت تاسیس کرد و تاسیس نهادی به این نام یعنی واقعگرایی.
از سوئی دیگر مطلقه بودن ولایت بیشتر در مقابل احکام اولیه است، یعنی اگر یک جایی حکم اولیه در مقابل مصلحت نظام باشد و یا حکمی در کار نباشد برای اداره نظام فقیه این اختیارات را دارد که فراتر از آنچه که قانون دین سکوت کرده و یا اوامری که داده عمل شود و این هم یعنی واقعگرایی.
همچنین ایشان آرمانگرا بودند به این معنا که به دنبال هدفی مقدس، کلان و کلی بود و دچار روزمرگی در سیاست نمیشدند، از این جهات ایشان آرمانگراست و در این معنا این آرمانگرایی در مقابل واقعگرایی با تعریفی که عرض کردم، نیست. آرمانگرایی در مقابل محافظهکاری و روزمرگی و راضیشدن به وضع موجود به هر قیمت است. امام خمینی در پی تغییر وضع موجود است و آرمانهای بزرگ و مقدسی را دنبال میکرده است. اما این آرمانهای مقدس در متنی که مصحلت را در نظر میگیرد، باید انجام شود و بقای خود را به خطر نیندازد.
ایکنا: در واقع حد آرمانگرایی، بقای نظام است؟
اینطور نمیتوانیم ره به جایی ببریم، به این معنا آرمانگرایی حدبردار نیست و نوعی «شدن» است که در امام وجود داشت. در دین آرمانگرایی بدون در نظر گرفتن بقا وجود ندارد «لایکلف الله نفساً الا وسعها» این دیگر مشخص است اگر وسعی نداشته باشید، تکلیفی نخواهید داشت.
ایکنا: یعنی ایشان آرمانگرایی بودند که به تدریج اعتقاد دارد؟
ایشان به معنایی هم آرمانگرا و هم واقعگرا بودند. آرمانگراها بعضی وقتها دلخوشهستند، اگر قواعد حقوقی بسازند، مشکل حل میشود و نوعی خوشبینی در این آرمانگرایی وجود دارد که البته امام خمینی در سیاست اصلا خوشبین نبود. خیلی جاها به مواضع اعلامی سیاستمداران دنیا بدبین بوده اند. البته بحث بسیار گسترده است، اجمالا میخواهم بگویم امام در چه فضایی آرمانگرا و واقعگراست.
بیشتر آرمانگراهای روابط بینالملل معتقد بودند که نفس بشر کمال طلب و حقیقتطلب است و اگر شما حقیقت را عرضه کنید، میپذیرد و امام خمینی قضیه را اینطور نمیبیند و میگوید انسان میتواند بد و یا خوب باشد و این به تربیت و شرایطش بستگی دارد و امام نمیآید و بر اساس خوشبینی به سیاست بینالمللی نگاه کند و نظام را بر این اساس بنیان بگذارد.
ایکنا: چالشهای پیشروی اندیشه سیاسی امام را در چه میدانید؟
اندیشه سیاسی امام در حوزه درونمرزی یک دسته چالش و در حوزه برون مرزی دو دسته چالش دارد. عمدتا چالش اندیشه سیاسی امام خمینی در داخل پارادوکس جمهوریت و اسلامیت است، به اندازهای که بتوان بین این دو توازن ایجاد کرد، چالش اندیشه سیاسی امام در داخل کمتر خواهد شد و هر جا این دو چالشی داشته باشند، اندیشه سیاسی امام هم با چالش مواجه خواهد شد.
اگر بخشی از صحبتهای امام را نگاه کنید و زمینه مباحث را نبینید، احساس خواهید کرد که ایشان اساسا با دموکراسی نسبتی ندارد و اگر به بخش دیگری نگاه کنید، احساس خواهید کرد که ایشان تنها به جمهوری اتکاء داشته است و کافی است مردم مسلمان و جمهور مردم چیزی را بخواهند آن وقت آن چیز میتواند چیزی غیرمنصوص را اسلامی کند. این چالش اگر صورتی پیدا کند جدیتر خواهد بود و آن این است که آیا افراد به صورت فرد مطرح هستند و یا به صورت نهادهای مدنی؟ اگر افراد بخواهند به شکل احزاب و نهادهای مدنی ظاهر شوند در آن صورت نسبت اندیشههای امام با ساختارهای بلوغ یافته دموکراتیک چگونه خواهد بود؟ این نسبت باید بر اساس اندیشه امام تبیین شود. آیا نهادهای مدنی در اندیشه امام دارای حق هستند؟ به این پرسش باید بر اساس اندیشه و سیره امام پاسخ داد.
اما اندیشه سیاسی امام در حوزه بینالمللی دو چالش دارد، یکی مرز میان همزیستی و مبارزه با باطل است. ما تا کجا میتوانیم با دنیا تعامل داشته باشیم؟ اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم، ناچاریم تعامل را با دنیا در حد قابل قبولی گسترش دهیم، و به سمت جنگ با نظام موجود بینالمللی نرویم، اگر برویم، نمیتوانیم بخشی از اهداف توسعهخودمان را برآورده کنیم و جهان ما را نخواهد پذیرفت؟ یا اگر به این جمعبندی برسیم برای توسعه اقتصادی باید عضو سازمان تجارت جهانی شویم، اینجا ایده مبارزه با استکبارجهانی با چالشهایی مواجه خواهد شد که باید برای آن پاسخهایی یافت.
نکته دیگر بحث مرزهای ملی است، ببینید منافع ملی عمدتاً بر اساس مرزهای ملی تعریف می شود و ما باید در داخل مرزهای ملی عمل کنیم، اما خیلی وقتها مسائل اسلامی و توجه به امت اسلام و مستضعفین عالم که در قانون اساسی هم آمده است، منافع ملیمان را دچار تعارض و چالش میکند. یک وقت ممکن است بگوییم عمق استراتژیک ما سوریه، عراق و ... است و ما باید در آنجا کاری کنیم که ناامنی به مرزهای خودمان نیاید و مثلا اسرائیل را محدود کنیم که اینجا مرز منافع ملی و مصالح اسلامی را تلفیق کردهایم. ممکن است، جاهایی این تلفیق به وجود نیاید، برای مثال با کشورهای اتحاد استراتژیک داریم اما از رفتار آنان با مسلمانان آن کشور ناراضی هستیم، در اینجا بین منافع ملی و دفاع از حقوق جهان اسلام تعارض وجود خواهد داشت. در واقع میان مسئولیت های فرامرزی جمهوری اسلامی با منافع ملی ممکن است چالش به وجود بیاید.
ایکنا: اندیشه سیاسی امام چه نسبتی با اندیشه سنتی و مدرن دارد؟
در مقام نظر آنچه امام خمینی در آن رشد کرده اندیشه سنتی است. اندیشه سیاسی سنتی را به فلسفه سیاسی، اندرزنامه و شریعتنامه تقسیم کردهاند، که اندیشه سیاسی امام در این تقسیمبندی نمیگنجد، امام در ارتباط با حقوق فردی، لیبرالیسم، لیبرال دمکراسی، سویالیسم و.... سنتی است. خلاصه اندیشه امام این است که انسان باید ارتباطش را با خدا تنظیم کند و بر این اساس بتواند هر طور که خدا گفته است، عمل کند و ما نمیتوانیم منهای خدا به سعادت برسیم و سعادت انسان وابسته به بندگی خداست. از نظر امام انسان باید وظیفه الهیاش را انجام دهد و در این معنا اندیشهاش سنتی بوده است.
همچنین اندیشه سیاسی امام راحل بیتناسب با دنیای مدرن نیست. ایشان به لحاظ عملی دولت تاسیس کرده است و اندیشه تشکیل دولت و اینکه من دولت و نظامی برای تحقق آرمانم درست کنم، کاری مدرن است. اساس نظامی که امام تاسیس کرده است قانون اساسی دارد که به رای مردم گذاشته شده است. تاسیس نهاد اقدامی مدرن است که وظایف، بایستها وظایف قانونی دارد و از این جهت در درون دنیای مدرن قرار میگیرد. تاسیس یک دولت تدوین یک قانون اساسی و تاسیس نهادهایی که در قانون اساسی ریشه داشته باشند و انتخاب ولی فقیه با واسطه مردم بنیادی مدرن دارد و یکی از چالشها همین است که اگر یک زمانی نهادها چیزی را بطلبند که مثلا مجبور به پاسخگویی به نهادها شوید و یا دادن برخی از آزادیهایی که در این نهاد تصریح شده است، ممکن است جاهایی از اندیشه را دچار چالش کند.
ایکنا: جریانی به نام قرآنبسندگان در جهان اسلام وجود دارند. نسبت اندیشه امام با این جریان چیست؟
شعار حسبنا کتاب الله برای شیعه پذیرفته نیست و همواره عترت در کنار مطرح شده است و نمیتوان تنها به کتاب رجوع کرد.
ایکنا: اگر بگوییم حسبنا کتاب الله و عترت، چه؟
امام در ولایت فقیه اختیار را به فقیه میدهد و اجتهاد راهش باز است. نتیجهاش ممکن است هر چیزی بشود، اما همین نشان میدهد که امام قرآنبسنده نیست. نکته دیگر این است که در زمان مشروطه برخی میگفتند ما مجلس و قانون نمیخواهیم و قرآن قانون ماست این درحالی است که امام خمینی بر اساس همان قرآنی که داشت قانون اساسی نوشت و مجلس تاسیس کرد و مجلس باید قانون وضع کند و البته در اندیشه امام نباید این مخالف قانون و شرع باشد. در اینجا اندیشه امام متحول شده است. امام در سال 1360 نامهای نوشته است به مجلس که مواظب باشید تمام قوانین مطابقت کامل با شرع داشته باشد و در سال 1362 نامهای نوشته است که تنها عدم مخالفت قوانین با شرع کافی است.
بنابراین اندیشه سیاسی امام با اندیشه سلفیون و کسانی که معتقد به اجرای ظاهر قرآن هستند، مخالف است. امام معتقد به تفسیر قرآن است و بهترین مفسر را عترت میداند و معتقد است در جایی که قانون سکوت کرده است، میتوان قانون وضع کرد و مهمتر این که ولایت مطلقه یعنی اگر احکام اولیه زمانی باعث شوند شما نتوانید کشور را اداره کنید، به طور موقف تا زمانی که مصلحت باقی است، آن احکام تعطیل میشوند.
ایکنا: در خصوص بحث وحدت جهان اسلام و اندیشه سیاسی امام چه میتوان گفت؟ اندیشه امام مبانی شیعی داشته است، آیا میتواند به وحدت در جهان اسلام منجر شود؟
وحدت جهان اسلام به معنای وحدت سیاسی است، شما الان با روسیه وحدت پیدا میکنید که مسلمان نیست و این به خاطر آن است که با آن کشور اشتراک منافع دارید. برای وحدت جهان اسلام تنها قرآن کافی است اما اختلافات سیاسی است که باعث میشود وحدت زوال پیدا کند. مشکل وحدت ما با عربستان سیاسی است و به خاطر شیعه و سنی بودن نیست. از سوی دیگر اقدامات ما در سیاست خارجی به خاطر شیعه و سنی بودن نیست، همان طور که میدانید ما از فلسطین در مقابل اسرائیل حمایت میکردیم درحالی آنها سنی هستند. از این رو شیعه بودن در نظریه سیاسی مشکلی ایجاد نمیکند و بر اساس منافع مشترک میتوان با جهان اسلام به وحدت رسید.