تاریخ دریافت: 27/6/80
تاریخ تأیید: 4/11/80
چکیده:
هر نظریه معنایی جامعی که متکفل تحلیل و تبیین توصیفات معرفه، مانند «نویسنده بوستان» و «رئیس جمهور ایران»، در جمله های زبان طبیعی است، علاوه بر این که باید بتواند تحلیل معنایی درستی از جمله هایی مانند «نویسنده بوستان شاعر است» و «رئیس جمهور ایران عاقل است» ارائه دهد، باید بتواند به شایستگی نیز از عهده مشکل مربوط به این گونه جمله ها، یعنی مشکل جمله های مشتمل بر توصیفات معدوم، نظیر «پادشاه فرانسه طاس است» و «مربع مستدیر مستدیر است»، بر آید.
همچنین علاوه بر این که آن نظریه باید از کفایت لازم برای تبیین و تحلیل توصیفات معرفه، در جمله های گرایش های قضیه ای، نظیر «حسن اعتقاد دارد که نویسنده بوستان شاعر است» و «درباره رییس جمهور ایران، حسن اعتقاد دارد که او عاقل است»، برخوردار باشد، باید بتواند به نحو رضایت بخشی نیز مشکل مربوط به آنها، یعنی «مشکل جانشینی» عبارات هم ارزش را در آن جمله ها نظیر سلسله جمله های: الف - «حسن اعتقاد دارد نویسنده بوستان شاعر است»، ب - «نویسنده بوستان نویسنده گلستان است»، ج - «حسن اعتقاد دارد نویسنده گلستان شاعر است»، حل نماید.
راسل مدعی است، نظریه تسویری او از توصیفات معرفه کفایت و توانایی لازم را برای تحلیل و تبیین درست همه آن جمله ها، و همچنین حل دو مشکل پیرامون آنها، دارا می باشد. در این مقاله خواهیم دید که ادعای راسل در مورد جمله های گرایشی و مشکل مربوط به آنها، یعنی «مشکل جانشینی»، ادعایی نادرست است.
واژگان کلیدی: توصیفات معرفه، گرایش های قضیه ای de dicto/de re، مشکل جانشینی، قضیه - شی ء وابسته / مستقل، نظریه تسویری توصیفات. 1- نظریه توصیفات راسل 1-1- اشاره ای مقدماتی
در سال 1905 برتراند راسل، در مقاله ای با عنوان «پیرامون وصف عنوانی»
(3) (OnDenoting) برای نخستین بار نظریه معروف خود را پیرامون توصیفات ارائه داد. این نظریه، که پس از آن نیز، در ضمن آثار دیگر راسل به جنبه های گوناگون آن پرداخته شد، به «نظریه توصیفات» (Theory of Descriptions) مشهور گردید. این نظریه از همان آغاز به تدریج محور بحث و مشاجره زبان شناسان، منطقدانان و فیلسوفان دیگر واقع شد. نظریه توصیفات، آن گونه که خود راسل در «پیرامون وصف عنوانی» توضیح داده است، برای حل معماها و مشکلاتی - که باعث تشویش و نگرانی برخی فیلسوفان، نظیر ماینونگ و فرگه گردیده است -؛ مشکلاتی چون «مشکل جانشینی» و «مشکل معدومات.»
نظریه راسل دارای ابعاد و مبادی مختلف فلسفی، منطقی، روانشناختی و معنایی است. قبل از این که به بیان و ارزیابی راه حل راسل، برای «مشکل جانشینی» بپردازیم ضروری است، به پاره ای از این ابعاد و مبادی اشاره ای، داشته باشیم. 1-2- راسل و معنای عبارات 1-2-1- راسل و معنای «عبارات اشاره ای» (Referring expressions)
به اعتقاد راسل بسیاری زبان طبیعی حاکی و دال بر ماهیاتی غیر زبانی هستند. این ماهیات معنای آن عبارات هستند و عبارات تعبیرکننده آنها.
«اسم خاص محض» (strictly proper names) و «جمله» (sentence) در زمره عباراتی هستند که به تنهایی و مستقلاً دارای معنا هستند. معنای هر اسم خاص محض، نظیر «آن مرد» و «من»، شی ء یا شخص معینی است که آن اسم به ازای آن وضع گردیده است و مستقیما عنوان و حاکی از آن می باشد. راسل این عبارات را «عبارات اشاره ای» نامیده است. بنابراین «اسکات»، را اگر بتوان اسم خاص محض نامید،
(4) تنها نماد و قالبی خواهد بود که برای حکایت و اشاره بر یک شخص معین که معنای آن اسم می باشد، یعنی شخص اسکات، وضع شده است و به کار برده می شود (راسل؛ 1910-1911: 21، 26-28؛ 1919: 51).
بر این اساس هر گاه، عبارتی فاقد شخص یا شی ء معینی، به عنوان معنای مشارالیه باشد، نمی توان آن عبارت را «اسم خاص محض»، یا «عبارت اشاره ای»، نامید، بلکه باید آن را «عبارت وصفی عنوانی»، یا «عبارت مسوّر». قلمداد نمود. (راسل؛ 1919: 54؛ نیل؛ 1990: 19). 1-2-2- راسل و معنای جمله ها
هنگامی که عبارتی اشاره ای، مانند «b» که عنوان برای شخص یا شیئی معین می باشد ، با عبارتی محمولی، مانند «...G است»، به گونه ای خاص ترکیب شود، جمله ای تألیف می شود، مانند «G b است»، که در هنگام ادای آن به وسیله متکلم، «قضیه»ای به عنوان معنای آن جمله تعبیر می شود (راسل: 1905، 43-45؛ 1910-1911: 26-30).
قضیه در دیدگاه راسل، دارای ویژگیهایی است:
1- قضیه ماهیتی است که در هنگام ادای جمله، از آن گفتگو می شود. هنگامی که شخصی فارسی زبان جمله «برف سفید است» را به زبان جاری کند و شخص انگلیسی زبان نیز، جمله «Snow is white» را ادا نماید، هر چند که آن دو شخص الفاظ و عبارت متفاوتی را به کار برده اند، اما به مفهومی هر دو یک چیز را اظهار کرده اند. آن چیز واحد قضیه می باشد؛ یعنی این قضیه که برف سفید است.
(5) 2- قضیه محتوای معنایی جمله های اخباری است. به بیانی دیگر قضیه معنای تعبیر شده در ادای جمله های اخباری است. قضیه دارای اجزایی است و اجزای آن معنای اجزاء جمله ادا شده می باشند.
(6) 3- قضیه آن چیزی است که در واقع به صدق و کذب متصف می شود و جمله های معبر نیز به واسطه آن صادق یا کاذب خواهند شد.
(7) 4- قضیه محتوی (content)، یا «شئ موضوع گرایشهای قضیه ای» the object of) (propositional attitudes است. به بیانی دیگر، قضیه، امری است که ما نسبت به آن گرایشهای مختلف، نظیر آرزو، شک، فکر و اعتقاد، پیدا می کنیم. بنابراین، هنگامی که گفته می شود «من آرزو دارم که P»، یا «حسین اعتقاد دارد که P» P قضیه ای است که متعلق گرایشی از من یا حسین قرار گرفته است.
(8) (راسل، 1910-1911: 23-24، 31؛ 1912: 73-74؛ سینز بوری، 1985: 30، 60). 1-2-3- راسل و معنا در «عبارات وصفی عنوانی»
راسل عبارتهای مسوّر، نظیر «برخی مردان» و «هر مردی»، و همچنین توصیفات نکره، نظیر «یک مرد» و نیز توصیفات معرفه، مانند «ملکه انگلیس» و «پادشاه فرانسه»، را «عبارات وصفی عنوانی» می نامد که به تنهایی و مستقلاً دارای معنا نمی باشند، هر چند که می توانند دارای «موصوف» (denotation) باشند.(راسل، 1905: 41-43).
از نظر راسل توصیفات نکره در زبان انگلیسی عبارتهایی به شکل «a so-and-so» و توصیفات معرفه هم عبارتهایی به شکل «the so-and-so» می باشند. توصیفات نکره عبارتهایی هستند که یک شخص، برای شخص یا شیئی نامعین را وصف می کنند، مانند «یک مرد». اما توصیفات معرفه به لحاظ موصوف بر دو قسمند: 1- توصیفات معرفه ای که تنها یک شخص یا شی ء معین را وصف می کند، مانند «ملکه انگلیس»، 2- توصیفات معرفه ای که فاقد موصوفند، مانند «پادشاه فرانسه» (همان، 41).
به اعتقاد راسل، توصیفات معرفه، مانند سایر عبارات وصفی عنوانی (عبارات مسوّر) به تنهایی و مستقلاً دارای معنا نمی باشند، هر چند دارای اجزایی هستند که آن اجزاء دارای معنا هستند و معنای آن اجزاء نیز، جزء قضیه ای می باشد که با ادای جمله مشتمل بر آن توصیفات تعبیر می گردد. بنابراین هر چند توصیف معرفه «ملکه انگلیس» خود به تنهایی دارای معنا نیست، اما اجزاء آن، که در تحلیل منطقی به آنها تبدیل می شود، دارای معنا هستند.
به بیان دیگر، اگر چه توصیفات معرفه گاهی دارای موصوف هستند، ولی موصوف جزء قضیه تعبیر شده با ادای جمله مشتمل بر آن توصیفات نمی باشد، بلکه تنها معانی اجزاء آن توصیفات است که جزء قضیه می باشد (راسل، 1905:43، 45؛ 1910-1911: 29؛ 1919: 46، 48).
بنابراین هنگامی که توصیفی معرفه، مانند «the F» با عبارتی محمولی، مانند «G... است»، به نحوی خاص ترکیب شود، جمله ای تألیف می شود، مانند «G ,the F است»،
(9) که در هنگام ادای آن بوسیله متکلم قضیه ای به عنوان معنای آن جمله تعبیر می شود. این قضیه داری ویژگیهای چهارگانه گفته شده در قسمت 1-2-2 می باشد. به دلیل این که توصیفات معرفه به تنهایی دارای معنا نیستند که آن معنا، جزء قضیه تعبیر شده در ادای جمله مشتمل بر آن توصیف باشد، نمی توان قضیه تعبیر شده را در این گونه موارد درباره و وابسته به آن معنا دانست.
بطور کلی، می توان گفت، قضیه ای که در هنگام ادای جمله های مشتمل بر عبارات وصفی عنوانی، تعبیر می شود مشتمل، درباره و وابسته به موصوف آن عبارات نمی باشد. در حالی که قضیه تعبیر شده با ادای جمله های مشتمل بر عبارات اشاره ای، مانند «b»، مشتمل، درباره و وابسته به معنای آن عبارت، یعنی b، می باشد.(راسل، 1905: 49-51؛ 1910-1911: 21-24؛ 1919: 48-49؛ 51-52).
(10) 1-3- قضیه شی ء - وابسته / مستقل (object - dependent / independent proposition)
راسل، مانند بسیاری دیگر از فیلسوفان، بر این باور است که در هنگام ادای جمله های اخباری از سوی گویندگان، از ماهیاتی معنایی به نام «قضیه» تعبیر می شود. هر چند قضایای تعبیر شده، دارای ویژگیهایی مشترک با یکدیگر می باشند، اما در عین حال از جهاتی نیز با یکدیگر اختلاف دارند. به اعتقاد راسل هر چند قضیه ای که با ادای هر یک از جمله های زیر تعبیر می شود، واجد چهار ویژگی مذکور در قسمت 1-2-2 می باشد، اما قضیه ای است که مشتمل، درباره و وابسته به معنای عبارتی است که در محل موضوع آن جمله ها واقع شده است.
1) «سعدی شاعر است»
2) «اصفهان خوش آب و هواست»
3) «من معلم هستم»
4) «آن مرد چاق است»
شکل کلی جمله های فوق، اگر بتوان آنها را «شخصیّه» نامید، به صورت «G b است»
(11) می باشد. «b» عباراتی اشاره ای است که به شخص یا شیئی خاص، که معنای «b» است، اشاره می کند، و «G... است» نیز عبارت محمولی یک موضعی است که وصفی را بر «b» حمل کرده است. بنابراین می توان گفت از نظر راسل قضیه ای که توسط جمله «G b است» تعبیر می شود، قضیه ای است که مشتمل و درباره (about) شی ء یا شخص معینی است که مدلول و مشارالیه عبارت اشاره ای است که در محل موضوع جمله شخصیه معبّر واقع گردیده است؛ قضیه ای که اگر مشارالیه «b» وجود نمی داشت، نمی توانست، تعبیر شود و یا این که مورد اذعان و اعتقاد قرار گیرد. به بیان دیگر، می توان گفت تعیّن و تشخّص قضیه ای که با ادای «G b است» تعبیر می شود، کاملاً به تعیّن و تشخّص شخص یا شیئی وابسته است که توسط «b» به آن اشاره می شود. ما این قضیه را، به تبعیت از حکمای اسلامی و کاپلان (1978: 319)، قضیه شخصیّه و یا مانند نیل (1990: 3-5، 1905) قضیه شی ء - وابسته می نامیم.
با توجه به اصطلاح اخیر، می توان گفت، از دیدگاه راسل، قضایایی که با ادای جمله های مشتمل بر عبارات اشاره ای، نظیر جمله های 1 تا 4، تعبیر می شوند، قضایایی شی ء - وابسته است.
بر خلاف جمله های فوق، به اعتقاد راسل، قضیه ای که با ادای جمله های زیر، از آن تعبیر می شود مشتمل، درباره و وابسته به موصوف عبارتی که در محل موضوع آن جمله ها واقع شده، نمی باشد.
5) «برخی دانشجویان کوشا هستند»
6) «همه انسانها فانی هستند»
7) «یک مرد را دیدم»
به اعتقاد راسل، در هر یک از جمله های 5-7، وصفی عنوانی (عبارتی مسوّر)، یعنی «برخی دانشجویان»، «همه انسانها» و «یک مرد»، موضوع دستوری واقع شده است. با توجه به این که عبارات وصفی عنوانی به تنهایی دارای معنا نمی باشند، که آن معنا نیز جزء قضیه ای باشد که با ادای جمله مشتمل بر آن عبارت از آن تعبیر شود، نمی توان قضیه تعبیر شده در ادای جمله های فوق را درباره و وابسته به آن معنا دانست. به بیان دیگر، هر چند عبارات وصفی عنوانی، مانند عبارات فوق، گاهی دارای موصوف هستند اما به لحاظ این که موصوف جزء قضیه تعبیر شده در ادای جمله مشتمل بر آن عبارات نمی باشد، نمی توان قضیه تعبیر شده را وابسته و درباره شی ء یا شخصی (موصوف) دانست که متصف به وصف موضوع (و یا محمول) می شود. در این گونه موارد چون تعیّن قضیه ای که در هنگام ادای جمله های مشتمل بر عبارات وصفی عنوانی تعبیر می شود، وابسته به تعیّن وجود شیئی که وصف عنوانی موضوع را ارضا می کند نیست، می توان قضیه تعبیر شده را قضیه کلیه یا شی ء - مستقل نامید. بنابراین، بنابر اعتقاد راسل، قضایایی که با ادای جمله های مشتمل بر عبارات وصفی عنوانی (مسوّر) تعبیر می شوند قضایایی شی ء - مستقل می باشند.
اما وضعیت جمله های مشتمل بر توصیفات معرفه، نظیر جمله های زیر، به چه صورتی است؟
8) «پادشاه انگلیس عاقل است»
9) «نویسنده ویورلی چیره دست است»
در دیدگاه راسل توصیفات معرفه، نظیر «پادشاه انگلیس» و «نویسنده ویورلی»، نیز از جمله عبارات وصفی عنوانی «مسوّر» هستند که هر چند می توانند در محل موضوع دستوری جمله ها قرار گیرند، اما چون فاقد معنا هستند، قضیه ای که در هنگام ادای جمله های مشتمل بر آنها تعبیر می شود، وابسته و درباره شخص یا شیئی نمی باشد که احیانا متصف به وصف موضوع و محمول می شود. به موجب تحلیل راسلی از توصیفات معرفه اگر «the F» توصیفی معرفه باشد و «G... است» عبارت محمولی یک موضعی، قضیه تعبیر شده با ادایی از جمله «G, the F است» معادل و هم ارز با قضیه ای است که توسط جمله وجودیه مرکب زیر تعبیر شود:
«تنها و تنها یک F وجود دارد، و هر چیزی که F است G است.»
بنابراین، هر چند ممکن است، توصیفات معرفه، در شکل دستوری جمله ها، در محل موضوع قرار گرفته باشند، اما در هنگام تحلیل منطقی آنها، معلوم می شود که «صورت منطقی» (Logical form) آن جمله ها در محل موضوع خود، دارای این توصیفات نیست، بلکه در این هنگام توصیفات تنها سور خواهند بود. بر طبق این بیان صورت منطقی جمله «the F, G, است» چنین است:
بنابراین، از نظر راسل، قضیه ای که با ادای جمله های مشتمل بر توصیفات معرفه نیز تعبیر می شود قضیه ای شی ء - مستقل می باشد. 2- مشکل جانشینی
به اعتقاد راسل، توانایی و کفایت هر نظریه منطقی، وابسته به قابلیت و استعداد آن در شناسایی و حل معماها و مشکلات می باشد. بنابراین، به هر میزان که نظریه ای بتواند به کشف و غلبه بر مشکلات و معماهای موجود، نایل شود، به همان میزان نیز، از کفایت و قابلیت برخوردار خواهد بود. در زمینه توصیفات نیز دو معما و مشکل اساسی وجود دارد که هر نظریه ای پیرامون توصیفات، باید بتواند به نحو رضایت بخشی، آنها را حل کند. راسل مدعی است که نظریه توصیفات او می تواند، بطور کامل بر این دو مشکل آزار دهنده فایق آید (راسل، 1905: 47).
یکی از این مشکلات، که ما آن را «مشکل معدومات» نامیده ایم، مربوط به جمله هایی است که در محل موضوع دستوری خود واجد عباراتی هستند، که فاقد مدلول یا شی ء موصوف می باشند. مانند جمله های زیر:
10) «پادشاه فرانسه عاقل است»
11) «کوه طلایی سنگین تر از تپه ای طلایی است»
12) «رستم افراسیاب را کشت»
چون این مشکل، موضوع بحث نوشتار حاضر نیست، از تقریر و توضیح آن خودداری می کنیم.
اما مشکل اساسی دیگر، که مورد بحث این مقاله نیز قرار گرفته است، مربوط به اعمال «اصل جانشینی» (principleof substitutivity) در جمله هایی است که علاوه بر توصیفات معرفه، بر عباراتی نظیر «او اعتقاد دارد»، «من فکر می کنم» و «جرج پنجم می خواست بداند»، نیز مشتمل هستند، مانند:
13) الف. «جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات، نویسنده ویورلی است»
ب. «اسکات نویسنده ویورلی است»
ج. «جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات اسکات است»
اجمالاً می توان، مفاد اصل جانشینی را بدین گونه بیان کرد: اگر الف) «a=b» جمله این همانی صادقی باشد، ب) a هم جمله ای صادق و مشتمل بر a باشد، و ج) B هم جمله ای باشد که از جایگزینی B به جای a در جمله a حاصل شود، بنابراین د) B نیز جمله ای صادق خواهد بود. بر طبق این اصل باید بتوان عبارتهای هم ارزش، یا هم معنا، را در جمله های مشتمل بر آنها، جایگزین یکدیگر نمود، بدون این که در ارزش صدق کل جمله، یا معنی آن، تغییری به وجود آید. حال، بر مبنای اینکه جمله (این همانی) (13 ب) جمله ای صادق است، اصل جانشینی به ما اجازه می دهد، با جایگزین کردن «اسکات» به جای عبارت هم معنا (هم ارزش) آن، یعنی «نویسنده ویورلی»، در جمله صادق (13 الف)، جمله صادق دیگری را نتیجه بگیریم.
توضیح این که، اگر جمله (13 الف) و (13 ب) را در مثال اخیر جمله هایی صادق فرض کنیم تا بتوانیم، با اعمال اصل جانشینی در آنها جمله (13 ج) را نتیجه بگیریم. در حالی که می بینیم جمله حاصل شده، یعنی جمله (13 ج)، بر خلاف دو جمله (13 الف) و (13 ب)، جمله ای کاذب می باشد. زیرا جرج پنجم، مانند هر فرد عادی دیگری، پیشاپیش می دانسته است، که اسکات، اسکات است، نه این که بعدا بخواهد بداند، آیا اسکات، اسکات است. به بیان دیگر، به فرض این که اسکات همان نویسنده ویورلی باشد، یعنی این که «اسکات» با «نویسنده ویورلی» هم ارزش (هم مدلول یا هم معنا) باشد، باید بتوان با اعمال اصل جانشینی، در جمله (13 الف) «اسکات» را جایگزین «نویسنده ویورلی» نمود بدون این که در ارزش صدق جمله تغییری بوجود آید. در حالی که برخلاف انتظار، می بینیم پس از این جایگزینی، در ارزش جمله تغییر حاصل می شود، و جمله ای که قبلاً صادق بود کاذب می گردد. (راسل، 1905: 47-48).
ما در این مقاله، این مشکل را «مشکل جانشینی» نامیده ایم. 2-1- راه حل راسل برای مشکل جانشینی
همانطور که بیان شد، مطابق نظریه توصیفات راسل، توصیف معرفه «نویسنده ویورلی»، برخلاف اسم خاص «اسکات» (اگر بتوان واقعا آن را اسم خاص محض نامید)، سور وجودی مرکب می باشد، که در زمره عبارات وصفی عنوانی است. این عبارت، مانند دیگر عبارات وصفی عنوانی، چون به تنهایی دارای معنایی نیست که جزء قضیه تعبیر شده باشد، نمی توان آن را با «اسکات»، که مطابق فرض، اسم خاص محض می باشد، جانشین کرد.
به بیان دیگر از نظر راسل جمله ها، به اعتباری، بر دو قسمند: الف) جمله های مشتمل بر عبارات اشاره ای، ب) جمله های مشتمل بر عبارات وصفی عنوانی.
در هنگام ادای جمله هایی که در محل موضوع دستوری خود، واجد اسم خاص محض (عبارات اشاره ای) هستند، توسط متکلم، قضیه ای شی ء - وابسته تعبیر می شود که آن قضیه مشتمل، درباره و وابسته به معنای (مدلول و مشارالیه) آن اسم خاص می باشد. به اعتبار این که این گونه قضایا مشتمل، درباره و وابسته به شی ء مشارالیه (معنای) اسم خاص می باشند، می توان در آنها اصل جانشینی را اعمال نمود، بدون این که در ارزش صدق قضیه یا جمله تغییری حاصل شود.
برخلاف هنگامی که قضیه ای، توسط جمله های مشتمل بر عبارات وصفی عنوانی، نظیر جمله های مشتمل بر توصیفات معرفه، مانند جمله بالا، تعبیر شود. در این هنگام چون قضیه ای که تعبیر می شود مشتمل، درباره و وابسته به مدلول یا موصوف (احتمالی) عبارت وصفی عنوانی نمی باشد (قضیه شی ء - مستقل می باشد) اصل جانشینی مورد پیدا نمی کند و نمی توان آن را اعمال نمود.
به بیان دیگر، چون توصیفات معرفه مستقلاً فاقد معنا هستند، قضیه تعبیر شده با ادای جمله های مشتمل بر آنها نیز فاقد جزیی معنایی، به عنوان معنای آن توصیفات، می باشد. در این صورت دیگر در قضیه، چیزی باقی نیست که معادل اسکات باشد و ما بتوانیم به جای آن اسکات قرار دهیم.
توضیح این که، از نظر راسل جمله «اسکات نویسنده ویورلی است» در تحلیل، به جمله مرکب و مسوّر «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است» تبدیل می شود. عبارت مسوّر «تنها و تنها یک فرد، ویورلی را نوشته است»، نیز در ضمن جمله ها، و از جمله در ضمن جمله مرکب بالا، می تواند دارای دو گونه دامنه باشد: 1- دامنه تنگ (narrow scope)، 2- دامنه فراخ (wide scope). مطابق قرائت تنگ از عبارت، جمله (13 ج) به این صورت در می آید: «جرج پنجم می خواست بداند آیا تنها و تنها یک فرد، ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.»
در حالی که به موجب قرائت فراخ، جمله مذکور به این صورت در می آید: «تنها و تنها یک فرد، ویورلی را نوشته است، و جرج پنجم می خواست، بداند، آیا اسکات آن فرد است.»
به بیان دیگر بر اساس قرائت تنگ، جمله (13 الف) با جمله «جرج پنجم می خواست بداند، آیا تنها و تنها یک فرد، ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است» هم ارز و معادل است، در حالی که بر طبق قرائت فراخ، با جمله «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است، و جرج پنجم می خواست بداند، آیا اسکات آن فرد است» معادل و هم ارز می باشد.
بنابراین، به اعتقاد راسل، قضیه تعبیر شده با ادای جمله مشتمل بر توصیفات معرفه، هم در دامنه تنگ و هم در دامنه فراخ، مانند دو جمله بالا، قضیه ای شی ء - مستقل است که مشتمل و درباره جزیی معنای، به عنوان معنای آن توصیفات، نمی باشد.
به موجب این تحلیل راسل، توصیف معرفه «نویسنده ویورلی»، در قرائتهای دو گانه، از جمله حذف گردیده و به عبارتی مسوّر تبدیل شده است. در این حالت دیگر نه خود عبارت جزء جمله تعبیرکننده می باشد و نه این که معنای آن جزء قضیه تعبیر شده. بنابراین، با توجه به این که در جمله ادا شده (13 الف) و همچنین در قضیه تعبیر شده، از «نویسنده ویورلی» و معنای آن دیگر اثری باقی نیست، «اصل جانشینی» در آنها موضوعا منتفی خواهد بود (راسل، 1905: 51-52؛ 1910-1911: 20-30؛ 1919: 52-54). و بدین طریق راسل مدعی است، بر مشکل جانشینی فایق آمده و توانسته است با موفقیت آن را برطرف نماید.
اما به نظر نگارنده، علی رغم ادعای راسل، او نتوانسته، مشکل جانشینی را، در متونی مانند متن بالا، که از این پس متون «گرایش های قضیه ای» خوانده می شود، حل نماید؛ نه در قرائت تنگ از توصیف معرفه و نه در دامنه فراخ از آن. به تعبیر دیگر، به نظر ما، نظریه توصیفات راسل، برای توجیه و تحلیل متون گرایشهای قضیه ای de dicto/de re فاقد کفایت و توانایی است.
قبل از این که به دلایل این بی کفایتی و ناتوانی بپردازیم لازم است، ابتدا توضیحی، هر چند مختصر، از متون گرایشهای قضیه ای ارائه دهیم. 3- گرایشهای قضیه ای
قبلاً، در ضمن ویژگی چهارم قضیه، گفتیم که: قضیه محتوی، یا شی ء موضوع، گرایشهای قضیه ای است. به بیان دیگر، قضیه، امری است که شخص نسبت به آن گرایشهایی متعدد، مانند، شک، فکر و اعتقاد پیدا می کند. بنابراین هنگامی که گفته می شود «حسن اعتقاد دارد که احمد جاسوس است»، این قضیه که احمد جاسوس است قضیه ای است که متعلّق گرایشی خاص از حسن واقع شده است. عبارتهای مشتمل بر «اعتقاد»، «علم»، «شک»، «فکر» و مانند آنها، تعبیر کننده اموری می باشند که به «گرایشهای» قضیه ای مشهور شده اند؛ به دلیل این که آنها تعابیر گرایشهایی هستند که ممکن است، یک شخص نسبت به یک قضیه داشته باشد. بنابراین، این قضیه که ستاره صبح همان زهره است، می تواند متعلق علم، شک، فکر یا اعتقاد کسی قرار بگیرد (مارتینیچ، 1990: 349-350؛ نیوتن اسمیت، 1991: 208). 3-1- گرایشهای قضیه ای de re/de dicto
جمله مسوَّری که مشتمل بر عبارت گرایش قضیه ای است، de dicto خوانده می شود، اگر عامل (Operator) گرایش قضیه ای بیرون از دامنه سور آن جمله باشد، و de reخوانده می شود، اگر عامل گرایشی درون دامنه سور آن جمله قرار گیرد (انگل، 1911: 373؛ پری، 1979: 90-92؛ ریچارد، 1983: 194، ش 10؛ کواین، 1956: 354؛ 1992: 70؛ چی یرچیا و مک کانل، 1990: 243-244). به تعبیر راسل، جمله های (مسوّر) مشتمل بر افعال گرایش قضیه ای، de dictoهستند، اگر دامنه سور آن تنگ باشد و de re می باشند، اگر دامنه سور آن فراخ باشد.
جمله (14) «حسن اعتقاد دارد که نویسنده شاهنامه شاعر، است»، به حسب این که دارای ابهام دامنه ای است، دارای دو گونه قرائت می باشد:
الف- «درباره نویسنده شاهنامه، حسن اعتقاد دارد که او شاعر است.»
ب- «حسن اعتقاد دارد که نویسنده شاهنامه شاعر است.»
بر خلاف راسل، که جمله های ادا شده مشتمل بر توصیفات معرفه را، در هر دو دامنه فراخ / تنگ، یا de dicto / de re، تعبیرکننده قضایایی شی ء - مستقل می داند، بسیاری از فیلسوفان (چی یرچیاولک کانل، 1990:243؛ کمپ، 1990: 59؛ ریچارد، 1983: 187، 195؛ پری، 1990: 186-187؛ سمن، 1986: 247؛ 1990: 217، 243؛ سوآمز، 1987: 223، 225؛ سینز بوری، 1985: 29-31، 63-64) معتقدند که به موجب قرائت (الف)، که قرائت de re از جمله (14) می باشد و در آن عامل گرایشی، یعنی «اعتقاد دارد»، در دامنه تنگ خود قرار دارد، شخصی معین وجود دارد، مثلاً فردوسی، که حسن درباره او اعتقاد دارد که او شاعر است. در حالی که بر طبق (ب)، که قرائت de dicto از آن جمله می باشد و عامل گرایشی آن در دامنه فراخ خود واقع شده است، ضرورتی برای وجود شخصی خاص که مورد اعتقاد حسن قرار گرفته باشد، وجود ندارد، بلکه به فرض وجود نیز هر کسی که شاهنامه را نوشته باشد، و اگر چه کسی غیر از فردوسی، می تواند مورد اعتقاد حسن قرار گرفته باشد.
در حالت اخیر، اعتقاد درباره شخصی خاص، مثلاً فردوسی، نیست، زیرا چه بسا حسن دچار توهم شده باشد و به اشتباه دارای اعتقاد شده باشد.
با بهره گیری از تمایز قضیه شی ء - وابسته / مستقل می توان گفت: به اعتراف و اذعان این فیلسوفان، جمله (14 الف)، که مثالی از قرائت de re از متون گرایشی است، تعبیری از اعتقاد به قضیه ای شی ء - وابسته است که وابسته و درباره شخصی معین، یعنی فردوسی، می باشد که مدلول و مشارالیه عبارتی (اشاره ای) است که بیرون از دامنه عامل گرایشی قرار گرفته است. بنابراین، اعتقاد de re وابسته و درباره همان شی ء یا شخصی است که قضیه نیز وابسته و درباره آن می باشد.
(12) در مقابل جمله (14ب)، که مثالی از قرائت de dicto جمله های گرایشی است، تعبیری از اعتقاد به قضیه ای شی ء - مستقل می باشد. از همین روست که در این اعتقاد، ضرورتی برای وجود کسی که متعلق اعتقاد حسن واقع شده است، نخواهد بود.
اکنون، پس از بیان این مقدمات، هنگام آن رسیده است تا به بیان دلایل ناتوانی و بی کفایتی تحلیل راسلی از وقوع توصیفات معرفه در متون گرایش های قضیه ای بپردازیم. 4- دلایل بی کفایتی نظریه توصیفات راسلی (و ناتوانی آن برای حل مشکل جانشینی) در متون گرایشی
به نظر نگارنده تحلیل تسویری راسلی از توصیفات معرفه از تبیین وقوع توصیفات معرفه در متون گرایشهای قضیه ای عاجز و ناتوان می باشد. به بیان دیگر، به نظر ما راسل نمی تواند، مشکل جانشینی را در متون گرایشی حل کند؛ نه در دامنه تنگ، یا de dicto، از توصیفات معرفه، و نه در دامنه فراخ، یا de re، از آنها. 4-1- دلیل بی کفایتی نظریه توصیفات راسل (و ناتوانی آن برای حل مشکل جانشینی) در متون گرایشی de dicto
برای اثبات بی کفایتی و نا توانی نظریه توصیفات راسل، و راه حل آن برای مشکل جانشینی، مناسب است که از خود مثال راسل بهره گیریم.
15- الف- «جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات نویسنده ویورلی است»
ب- «اسکات نویسنده ویورلی است = تنها و تنها یک فرد، ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.»
ج- «جرج پنجم می خواست بداند آیا تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.»
در این مثال جمله (15 الف) جمله ای گرایشی است. این جمله، می تواند دارای دو گونه قرائت de re یا de dicto باشد. جمله (15 ب) هم جمله ای این همانی است، که در یک طرف آن «اسکات نویسنده ویورلی است» قرار دارد و در طرف دیگر آن معادل تسویری راسلی آن. جمله (15 ج) نیز قرائت تسویری de dicto از جمله(15 الف)، پس از اعمال اصل جانشینی در آن، می باشد.
جمله (15 الف) در این جا همان جمله (13 الف) راسلی است، که مطابق فرض باید صادق باشد. جمله این همانی (15 ب) نیز بر طبق نظریه تسویری راسل، باید جمله ای صادق باشد. همانطور که دیدیم مطابق نظریه راسل جمله «اسکات نویسنده ویورلی است» در تحلیل به جمله مرکب و مسوَّر «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.» تبدیل می شود. به موجب این تحلیل دو جمله «اسکات نویسنده ویورلی است.» و جمله «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.»، با یکدیگر هم ارز و معادل بوده و دارای ارزش صدق یکسان می باشند. بنابراین جمله این همانی مشتمل بر آنها، یعنی جمله (15 ب)، هم جمله ای صادق خواهد بود. بر این اساس باید بتوان در جمله (15 الف) به جای عبارت «اسکات نویسنده ویورلی است» عبارت هم ارز و معادل راسلی از آن، یعنی «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است»، را قرار داد و جمله (15 ج) را نتیجه گرفت.
اگر این تحلیل تسویری راسل از توصیفات معرفه درست باشد، یعنی جمله «اسکات نویسنده ویورلی است» معادل و هم ارز جمله «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است» باشد، جمله (15 ج)، همانند (15 الف)، باید جمله ای صادق باشد. اما خواهیم دید که جمله (15 ج) جمله ای کاذب می باشد. کاذب بودن جمله (نتیجه) (15 ج) علی رغم صدق (فرضی) جمله های (مقدم) (15 الف) و (15 ب)، دلیلی خواهد بود بر بی کفایتی نظریه و تحلیلی تسویری توصیفات راسل در متون گرایشی de dicto.
واضح است که، بر خلاف تحلیل راسل، صادق بودن جمله های (15 الف) و (15 ب) به هیچ وجه مستلزم صادق بودن (15 ج) نیست. به بیان دیگر فرض صدق جمله های (15 الف) و (15 ب) صدق جمله (15 ج) را ایجاب نمی کند. برای توضیح بیشتر، مانند راسل، فرض می کنیم که جمله (15 الف) جمله ای صادق است و جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات نویسنده ویورلی است. همچنین فرض می کنیم که جمله (15 ب) نیز در واقع جمله ای صادق باشد و اسکات نویسنده ویورلی است = تنها و تنها یک فرد ویوریلی را نوشته است و اسکات آن فرد است؛ البته بر فرض این که نظریه تسویری راسل از توصیفات معرفه را نظریه ای درست بدانیم.
اگر تحلیل تسویری راسل از توصیف معرفه «نویسنده ویورلی» درست باشد و جمله (15 ب) به موجب آن جمله ای صادق قلمداد شود، می توان بر اساس اصل جانشینی عبارت «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.» را در جمله (15 الف) به جای عبارت معادل آن، یعنی «اسکات نویسنده ویورلی است.»، قرار داد بدون این که در قضیه معبَّر و ارزش صدق آن (قضیه یا جمله) تغییری رخ دهد. در حالی که علی رغم صادق بودن دو جمله (15 الف) و (15 ب)، جمله (15 ج) می تواند صادق نباشد. زیرا چه بسا جرج پنجم مخالف تحلیل تسویری راسل از توصیفات معرفه باشد و، مانند استراسون (1950؛ 1952؛ 1954)، توصیفات معرفه، مانند «نویسنده ویورلی»، را عبارت اشاره ای، یا اسم خاص محض بداند، که اشاره کننده به اشیاء یا اشخاص معینی به عنوان مشارالیه هستند. بنابراین هر چند جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات نویسنده ویورلی است، اما چنین نیست، می خواست بداند آیا تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است. به بیان دیگر هر چند صادق است که جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات نویسنده ویورلی است، اما صادق نیست که جرج پنجم می خواست بداند آیا تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است.
بنابراین نمی توان، بر اساس جمله مشتمل بر این همانیِ (15 ب)، اصل جانشینی را در جمله (15 الف) اعمال کرد و جمله (15 ج) را به دست آورد. زیرا در این صورت جمله (15 ج)، برخلاف جمله (15 الف) و (15 ب)، جمله ای کاذب می باشد.
نتیجه این که علی رغم تلاش راسل برای حل، یا پرهیز از، مشکل جانشینی، هنوز این مشکل در متون گرایشهای قضیه ای de dicto، یا دامنه تنگ، به قوت خود باقی است. به سخن دیگر، نظریه تسویری راسل، علی رغم ادعای وی، فاقد کفایت و توانایی برای تحلیل و تبیین وقوع توصیفات معرفه در متون گرایشی de dicto، یا دامنه تنگ، می باشد. 4-2- دلایل بی کفایتی نظریه توصیفات راسل (و ناتوانی آن برای حل مشکل جانشینی) در متون گرایشی de re
ما در این جا برای اثبات ناتوانی و بی کفایتی نظریه راسل برای حل مشکل جانشینی، و توجیه متون گرایشی de re، دو دلیل اقامه کرده ایم. دلیل اول مستند به مطالبی است که در قسمتهای 1 و 3 به ذکر آنها مبادرت کردیم. دلیل دوم هم مبتنی بر استدلال کواین (1956: 354؛ 1992: 69-71) بر تسویر ناپذیری متون گرایشهای قضیه ای است. ما این دلیل را «تسویر ناپذیری متون گرایشی» خواهیم خواند. 4-2-1- دلیل اول
ما در این جا نیز، همانند قبل، استدلال خود را در ضمن مثالی، بیان خواهیم نمود.
16- الف- «جرج پنجم می خواست بداند، آیا اسکات نویسنده ویورلی است»
ب- «اسکات نویسنده ویورلی است = تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و اسکات آن فرد است»
ج- «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و جرج پنجم می خواست بداند آیا آن فرد اسکات است »
در این مثال جمله (16 الف) جمله گرایشی مشتمل بر توصیفی معرفه است، که می تواند دارای دو گونه دامنه، de re یا de dicto، باشد. جمله (16 ب) جمله ای مشتمل بر این همانی است. جمله (16 ج) هم قرائت تسویری فراخ، یا de re، از جمله (16 الف)، پس از اعمال اصل جانشینی در آن، می باشد.
در این جا نیز نظریه تسویری راسل نمی تواند وقوع de re، یا دامنه فراخ، از توصیف معرفه «نویسنده ویورلی» را که پس از اعمال اصل جانشینی در جمله (16 الف)، توسط (16 ج) از آن تعبیر شده است، توضیح دهد. زیرا از نظر راسل قضیه تعبیر شده توسط ادای جمله (16 ج)، که تحلیل تسویری فراخ، یا de re، از جمله (16 الف) است، قضیه ای شی ء - مستقل است، در حالی که قبلاً روشن ساختیم در هنگام ادای جمله های گرایشی de re مشتمل بر توصیفات معرفه یا اسامی خاص قضیه ای شی ء - وابسته تعبیر می شود.
توضیح این که، همانطور که در قسمت 3-1 گفتیم، هنگامی که در جمله ها و متون گرایشی de re اسم خاص، مانند «اسکات»، یا توصیف معرفه ای، مانند «نویسنده ویورلی»، بیرون از دامنه عامل گرایشی قرار گیرد، مانند «درباره اسکات، جرج پنجم می خواست بداند آیا او نویسنده ویورلی است»، یا «درباره نویسنده ویورلی، جرج پنجم می خواست بداند آیا او اسکات است»، در موقع ادای آن جمله ها و متون، درباره شخص یا شی ء معینی گفتگو می شود، که مشارالیه و مدلول آن اسم یا توصیف، یعنی اسکات یا نویسنده ویورلی، می باشد. به بیان دیگر، توسط تحلیل معنایی متون و جمله های گرایشی de re مشتمل بر توصیفات معرفه و اسامی خاص، مانند تحلیل de re از جمله (16 الف)، آشکار می شود که این گونه جملات تعبیری از قضایایی شی ء - وابسته هستند که درباره شی ء یا شخصی معین می باشند که مدلول و مشارالیه آن توصیفات یا اسامی است. در حالی که بر طبق تحلیل تسویری راسل، هنگامی که جمله (16 ج) ادا می شود درباره شخص یا شیئی معین گفتگو نمی شود. 4-2-2- دلیل دوم: تسویر ناپذیری متون گرایشی
مکرر گفته شد که مطابق نظریه تسویری راسل، توصیفات معرفه، نظیر «نویسنده ویورلی» که در زمره عبارت مسوّر هستند، در جمله های گرایشی دارای دو گونه دامنه هستند: 1- دامنه تنگ یا de dicto 2- دامنه فراخ، یا de re. در قرائت فراخ، یا de re، توصیف معرفه، مثلاً «نویسنده ویورلی»، از جمله حذف گردیده و به سور وجودی انحصاری، یعنی «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است»، تبدیل می شود. در این قرائت عامل گرایشی، مثلاً «می خواست بداند»، در دامنه سور وجودی انحصاری قرار می گیرد، مانند جمله (16 ج)، یعنی «تنها و تنها یک فرد ویورلی را نوشته است و جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات آن فرد است.»
کواین (1956: 354؛ 1991: 69-71) و بسیاری از طرفداران وی هر چند قرائت de dicto، یا دامنه تنگ، سورها را در متون گرایشی امری روا و بدون مشکل می دانند، اما قرائت de re سورها را در متون گرایشی، امری غیر مجاز می شمرند. استدلال کواین بر تسویر ناپذیری متون گرایشی، دارای مقدماتی است که در زیر به اختصار بیان می شود.
الف- دو قضیه (17)(эx) (حسن اعتقاد دارد که x جاسوس است
(13) و (18) حسن اعتقاد دارد که (x(эx)جاسوس است)
(14)، با یکدیگر متفاوتند، به دلیل این که می توانند در صدق و کذب دارای ارزشی متفاوت با یکدیگر باشند. به همین دلیل می توان از آنها به ترتیب با دو جمله متفاوتِ (17 الف) «کسی وجود دارد که حسن اعتقاد دارد او جاسوس است» و (18 الف) «حسن اعتقاد دارد که کسی جاسوس است»، تعبیر کرد.
ب- جمله هایی را می توان مسوّر نمود، که فرانما و دال بر اشیاء و اشخاص عینی معینی باشند. برای توضیح این مطلب به بیان دو مثال می پردازیم. 1- فرد خاصی را تصور کنید که کلاهی قهوه ای بر سر دارد و در برخی مواقع هم از او رفتارهایی مشکوک صادر می شود. همچنین فرض کنید، درست در همین مواقع که از او رفتارهای مشکوکی سر می زند، حسن هم اتفاقا بطور گذرا و با نظری اجمالی وی را ببیند. حال فرض کنید همین رخ داد کافی باشد، تا درباره حسن بگوئیم «حسن اعتقاد دارد او جاسوس است». 2- همچنین فرض کنید فردی با موهای خاکستری نیز وجود دارد که حسن تنها یک بار او را دیده است و تنها اطلاعی که حسن از این فرد دارد آن است که او حامی مالی گروهی خاص است. اکنون فرض کنید آن دو نفر در واقع یکی هستند، اما حسن از آن بی خبر است. آیا ما می توانیم درباره این شخص (که نام او نیز «احمد» می باشد) بگوئیم: «حسن اعتقاد دارد که او جاسوس است؟» در صورتی که پاسخ به پرسش مثبت باشد، لازمه اش نسبت دادن دو اعتقاد متقابل و متناقض به یک فرد، یعنی حسن، می باشد. به دلیل این که از طرف دیگر نیز حسن، با توجه به میزان اطلاع خود از آن فرد، می تواند بگوید که «احمد جاسوس نیست.»
برای جلوگیری از وضعیت به وجود آمده (تقابل و تناقض) فوق می توان گفت: (19) «حسن اعتقاد دارد که مرد کلاه قهوه ای جاسوس است»، و در عین حال نیز گفت که: (20) «حسن اعتقاد ندارد که مرد مو خاکستری جاسوس است.» اما روشن است که در این هنگام بطور کامل به سلب ارتباط میان حسن و هر شخص معین دیگری حکم کرده ایم. هر چند دو عبارتی که بعد از «که»، ذکر شده اند، در واقع درباره یک شخص، یعنی احمد، بوده اند، اما اکنون در دو جمله (19) و (20)، هر دو صادق و با یکدیگر قابل جمع شده اند.
کواین، این گونه عبارات را، که فاقد دلالت و اشاره به شخص یا شیئی خاص می باشند، عبارت «کدر» (opaque) خوانده است.
ج- بنابراین، بر خلاف نظر راسل، نمی توان جمله های گرایشی کدر، مانند جمله های (19) و (20)، را که فاقد خاصیت اشاره ای و فرا نمایی نسبت به اشخاص و اشیاء عالم هستند، مسوّر نمود و با پابند کردن متغیری از آنها توسط سوری از بیرون، آنها را در دامنه سور قرار داد. به بیان دیگر، بر خلاف نظر راسل، چون عبارات گرایشی، مانند «اعتقاد دارد که...» و «می خواهد بداند که...»، از نظر دلالت «کدر» می باشند و درباره شی ء یا شخصی معین نمی باشند، نمی توان آنها را مسوّر نموده و در دامنه سور قرار داد.
نتیجه این که، چون قرائت تسویری de re (راسلی) از توصیفات معرفه در متون گرایشهای قضیه ای با مشکل اشاره شده در بالا مواجه می باشد و در نهایت به تقابل و تناقض مذکور می انجامد، نمی توان آن را پذیرفت و به موجب آن متون گرایشی را مسوّر نمود. به بیان دیگر بر اساس این دلیل کواین، تحلیل تسویری de re راسل، از توصیفات معرفه در متون گرایشی تحلیلی بی کفایت و نادرست از آنهاست. به همین دلیل هم نمی تواند، راه حلی برای مشکل جانشینی در این متون قلمداد شود. منابع
1 - Anderson, C.A and Owens, J. 1990, Propositional Attitudes The Role of Content inLogic, Language,and Mind, Center for the Study of Language and Information.
2 - Chierchia, G.and Mc Conell-Ginet, S. 1990, Meaning and Grammar An Introduction to Semantics, The MIT Press.
3 - Church, A. 1954, Intensional Isomorphism and Identity of Belief, [inN.Salmon and S.Soames (eds.), 1988].
4 - Donnellan, K. 1966, Reference and Definite Descriptions, Philosophical Reivew, [in A.P.Martinich (ed.) 1990].
5 - Donnellan, K. 1974, Speaking of Nothing, Philosophical Reivew, 83.
6 - Engel, P. 1991, The Norm of Turth, Harvester Wheatsheaf.
7 - Frege, G. 1892, On Sense and Reference, [in A.W.Moore (ed.)].
8 - Frege, G. Thoughts, [in N.Salmon and S.Soames (eds.), 1988].
9 - Grayling, A.C. 1990, AN Introduction to Philoslphical Logic, Duckworth.
10 - Kamp, H. Prolegomena to a a Structural Account of Belief and Other Attitudes, [in C.A.Anderson and J.Owens (eds.)1990].
11 - Klemke, E.D. 1971, Essays on Bertrand Russell, Univetsity of Illinois Press.
12 - Kripke, Saul. A. 1979, A Puzzle about Belief, [in N.Slamon and S.Soames (eds.),1988].
13 - Knowledge by Description, [in N.Slamon and S.Soames (eds.), 1988].
14 - Matrinich, A.P. 1990, The Philosophy of Language, (ed.), Oxford.
15 - Neale, S. 1990, Descriptions, MIT Press, Cambridge, Ma.
16 - Newton - Smith, W.H. 1991, Logic: An Introductory Course, Routledge, London.
17 - Perry, J. 1979, The Problem of the Essential Indexical, [in N.Salmom and S.Soames (eds.),1988].
18 - Perry, J. Individuals in Informational and Intentional Content, [in E.Villanueva (ed.), 1990].
19 - Putnam, H. 1954, Synonymy and the Analysis of Belief Sentences, [in N.Salmon and S.Soames (eds.), 1988].
20 - Quine, W.V. 1956, Quantifiers and Propositional Attitudes, [in A.P.Martinich (ed.), 1990].
21 - Quine, W.V. 1992, Pursuit of Truth, Harvard University Press.
22 - Richard, M. 1983, Direct Reference and Ascriptions of Belief, [in N.Salmon and S.Soames (eds.), 1988].
23 - Russel. Bertrand. 1905, On Denoting, Mind, 14, [in R.C.Marsh].
24 - Russel, Bertrand, 1910-1911, Knowledge by Acquaintance and Kaplan, D. 1978, Dthat, [in A.P.Martinich (ed.). 1990].
25 - Russel, Bertrand, 1919, Descriptions, [in A.W.Moore (ed.)].
26 - Slamon, N. 1986, Reflecivity, [in N. Salmon and S.Soames (eds.), 1988].
27 - Slamon, N. A Millian Heir Rejects the Wages of Sinn, [in C.A.Anderon and J. Owens (eds.). 1990].
28 - Slamon, N and S.Soames (eds.), 1988, Propositions and Attitudes, Oxford Univetsity Press.
29 - Siansbury, R.M. 1985, Russell, Routledge & Kegan Paul.
30 - Soames, S. 1987, Direct Reference, Propositional Attitudes, and Semantic Conten, [in N.salmon and S.Soames (eds.), 1988].
31 - Strawson, P.F. 1950, On Referring, Mind, 59. [in E.D.Klemke (ed.). 1971].
32 - Strawson, P.F. 1952, Introduction to Logical Theory, London, Methuen.
33 - Strawson, P.F. 1954, A.Reply to Mr. Sellars, Phiosophical Review, 63, [in E.D.Klemke (ed.)1971].
34 - Villanueva, E. 1990, Information, Semantics & Epistemology, Basil Blackwell.
1 این مقاله برگرفته از طرحی است که با استفاده از تسهیلات دانشگاه پیام نور توسط نگارنده تدوین یافته است.
2 استادیار دانشگاه پیام نور
3 بطوری که نیل (1990: 12-13) گفته است، فیلسوفان، زبان شناسان و منطقدانان کلمه «denote» را برای بیان نوعی از روابط میان اشیاء زبانی و اشیاء غیر زبانی به کار برده اند. اما از نظر راسل denote به عنوان «وصف می کند»، «ارضا می شود توسط» و «صدق می کند بر»، استعمال شده است. از نظر راسل موصوف دارای نقش معنایی در قضیه نیست، بلکه تنها شرط وصفی است که این نقش را در قضیه ایفا می کند. به اعتقاد او «denoting phrases» عناوین وضعی و قراردادی برای اشیاء نیستند، بلکه آنها عناوینی هستند که اشیاء را وصف می نمایند. با توجه به این که در ادبیات منطقدانان و فیلسوفان مسلمان «عبارت وصفی عنوانی» نزدیک ترین معنا و مفهوم را با denoting phrase راسلی دارد، ما «denoting phrase» را به «عبارت وصفی عنوانی» ترجمه کرده ایم.
4 از نظر راسل (1910-1911: 21؛ 1919: 54) اسامی خاص معمولی، نظیر «اسکات»، در حقیقت اسم خاص محض نمی باشند. بنابراین در این جا و در بعضی موارد دیگر که این گونه اسامی به عنوان اسم خاص محض لحاظ شده اند، تنها بر اساس فرض و مسامحه بوده است.
5 ویژگی اخیر قضیه مورد تأیید فیلسوفان دیگری، چون فرگه (1892)، سمن و سوآمز (1988)، سوآمز (1987)، نیز قرار گرفته است.
6 این ویژگی نیز مورد تأیید برخی دیگر از فیلسوفان، چون سمن و سوآمز (1988)، ریچارد (1983)، سوآمز (1987)، سمن (1986) و نیل (1990)، واقع شده است.
7 بسیاری دیگر، نظیر فرگه (1892؛ 1988)، سمن و سوآمز (1988)، ریچارد (1983) و سوآمز (1987)، نیز بر این ویژگی از قضیه صحه گذارده اند.
8 این ویژگی قضیه نیز مورد تصدیق بسیاری از فیلسوفان، نظیر فرگه (1982؛ 1988)، چرچ (1954)، سمن و سوآمز (1988)، سمن (1986)، سوآمز (1987)، پری (1979، 1990)، ریچارد (1983)، پوتنام (1954)، کمپ (1990) و کریپکی (1979)، واقع شده است.
9 بر طبق رسم الخط فارسی از راست خوانده شود؛ ابتدا «the F» و سپس «G است».
10 بسیاری دیگر، نظیر فرگه (1892؛ 1988)، استراسون (1950؛ 1952؛ 1954)، دنلن (1966؛ 1974)، کریپکی (1977)، نیل (1990)، سمن و سوآمز (1988)، سوآمز (1987)، سمن (1986)، ریچارد (1983)، چرچ (1954)، پری (1979، 1990) و پوتنام (1954)، نیز قضایای تعبیر شده با ادای جمله های مشتمل بر عبارات اشاره ای را درباره و وابسته به معنای آن عبارت می دانند.
11 مطابق رسم الخط فارسی از راست خوانده شود.
12 بر اساس مبنا و مفاد نظریه تسویری توصیفات راسل، در دامنه فراخ، یا وقوع de re، از توصیفات معرفه از شخص یا شی ءواحد معین گفتگو نمی شود و در این حالت هم، مانند وقوع de dicto توصیفات، قضیه تعبیر شده با جمله های مشتمل بر توصیفات قضیه ای شی ء - مستقل می باشد. اما راسل بر خلاف مبنای خود در جایی (1905: 52) به صراحت گفته است که در وقوع دامنه فراخ «نویسنده ویورلی» در ضمن جمله «جرج پنجم می خواست بداند آیا اسکات نویسنده ویورلی است»، درباره شخص واحد معینی گفتگو می شود. به نظر راسل در این حالت جمله فوق می تواند این گونه تعبیر شود که: «درباره مردی که در واقع ویورلی را نوشته است، جرج پنجم می خواست بداند که آیا او اسکات است». درست مثل هنگامی که جرج پنجم اسکات را از فاصله دور ببیند و بپرسد «آیا آن اسکات است؟» به نظر اینجانب این بیان راسل از وقع de re توصیف معرفه در متون گرایش های قضیه ای با نظریه تسویری او، که به موجب آن توصیفات معرفه عبارت وصفی عنوانی هستند، ناسازگار و متعارض است.
13 مطابق رسم الخط فارسی از راست خوانده شود: «x ای وجود دارد که حسن اعتقاد دارد x جاسوس است».
14 مطابق همان رسم الخط خوانده شود: «حسن اعتقاد دارد که x ای وجود دارد که آن x جاسوس است.»