مشارکت، 6 و 8/2/79
چکیده: آنچه در ذیل آمده، خلاصه دو مقاله است. نویسنده تصریح می کند که جریان روشنفکری (و از آن جمله روشنفکر دینی) معلول حضور مدرنیته در جهان اسلام است و وظیفه روشنفکران تسهیل گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن می باشد. ایشان جریان روشنفکر دینی در ایران معاصر را به سه پارادایم (یا جریان) کلی تقیسم می کند: پارادایم احیا و اصلاح فکر دینی; پارادایم انقلابی گری و پارادایم عرفی گرایی.
تجربه تجدد (Modernity) محور تاریخ معاصر ایران بوده است و در دویست سال گذشته بسیاری از کشاکشهای سیاسی و نظری، جزئی از تلاشهایی بوده است که جهت نفوذ یافتن، دگرگون یا تعدیل کردن یا حتی تعطیل کردن پروژه تجدد در ایران معاصر صورت گرفته است.
روشنفکران، محصول عصر تجددند; هم بشیرند و هم نذیر. آنها از یک سو با تبلیغ دیدگاه های نوگرایی (انسان نو، جهان نو و زندگی نو) گذار از جامعه سنتی به جامعه متجدد را ممکن می سازند و از سوی دیگر با شعار محوری و حکمت آمیز(Mollo) «جسارت داشتن»، «به زیر سؤال کشیدن» و «مسائل را به سادگی نپذیرفتن و در آنها تعمق کنیم» امکان رهایی انسان از صغارت و رسیدن به بلوغ را فراهم می کنند. از آغاز عصر تجدد، نقش روشنفکران به عنوان گروه پیشتاز، در تحولات و دگرگونی های جامعه آشکار شد(بویژه نقش روشنفکران در انقلاب فرانسه 1789 م). این خصوصیت بعدها الهام بخش حرکتها و جنبشهای نوگرایانه در جهان شد.
با ورود مؤسسات تمدنی جدید و اشکال تجدد و ایدئولوژی های غربی که به فروپاشی ساختار اقتصادی اجتماعی جامعه سنتی منجر شد، تاریخ ایران معاصر شکل می گیرد. بنای جامعه جدید ایران معاصر به طور کلی از روی تجربیات الگوی غرب ساخته و بالا برده شده است. با ورود مؤسسات تمدنی جدید، روشنفکری پیرامونی نیز در ایران شکل می گیرد. همگام با پدید آمدن روشنفکری در ایران، روشنفکران دینی نیز پا به عرصه حیات می گذارند. این گروه برای پاسخگویی به مسائل نو و انطباق با دنیای جدید، به تجدید ساختار تفکر و معرفت شیعی دست زدند. از این رو، در دوران معاصر بر مبنای رهیافت «رهایی اجتماعی»، سه پارادایم مسلط در روشنفکری ایران شکل گرفته است:
1. پارادایم احیا و اصلاح فکر دینی (از انقلاب مشروطه تا دهه 1320);
2. پارادایم انقلابی گری (از 1320 تا 1368);
3. پارادایم عرفی گری (از 1368 تا کنون).
الف) پارادایم احیا و اصلاح فکر دینی: در این پارادایم روشنفکران دینی تحت تأثیر امواج انقلاب فرانسه و اندیشه های تجدد لیبرالی غرب، دست به اصلاح واحیای فکر دینی زدند و تلاش کردند بین مفاهیم و نهادهای جدید غربی با معرفت دینی شیعی سازگاری و آشتی به وجود آورند. از مهمترین نمایندگان پارادایم احیا و اصلاح فکر دینی در تاریخ معاصر ایران، می توان از سید جمال الدین اسدآبادی، علامه نایینی و مهندس بازرگان (جوان) نام برد.
در دنیای جدید، نظریه احیا یا منطق احیا در میان روشنفکران دینی، به معنای تجدید مناسبات میان عقل و دین است و می کوشند تا دین را پرتو عقل نقاد درک کنند و به عبارت روشنتر به بازسازی (Reconstruction) عقلانی معرفت دینی بپردازند. شعارهای مهم روشنفکری دینی در این پارادایم، آزادی، دموکراسی، جامعه مدنی، گسترش نهادهای تجدد، اصلاح و مهندسی اجتماعی است. آنان با این پیش فرض آغاز می کنند که جهان اسلام از جهان غرب عقب مانده است و برای رسیدن به جامعه آرمانی مطلوب، گریزی از این ندارد که خود را با اعمال، نهادها و موضوعاتی که با قدرت مغرب زمینیان پیوند دارد، منطبق کند. از ویژگی های دیگر این جریان روشنفکری عبارت است از بازگشت به عصر طلایی اسلام با تأکید بر احیای فلسفه خردگرایی اسلامی، خرافه زدایی از دین و نقد خود، رد جبری مسلکی و تقدیرگرایی، نقد روحانیت سنتی به دلیل محافظه کاری و عدم آشنایی با دنیای جدید، نقد نگرش انسان مدارانه و انحرافات اخلاقی در تمدن غرب و دفاع از هویت ایرانی و اسلامی.
ب) پارادایم انقلابی گری: این پارادایم با جنگ جهانی دوم شروع شد. از این زمان روایت روسی از مارکسیسم در ایران گسترش یافت. نخستین سخنگو و نماینده این پارادایم، حزب توده و بعدها گروه های چریکی چپ بودند و لذا می توان آن را به طور کلی «ایدئولوژی توده ای» نامید. گذشته از بعضی جنبه های «مارکسیسم روسی» که در خزانه اعتقادات اعضا و وابستگان آن محفوظ ماند، بقیه رویکردها و برداشتهای آن، در زندگی اجتماعی و فرهنگ سیاسی ما راه یافت و در شمار باورهای همگانی درآمد.
در سالهای دهه 1320 و پس از آن، برخی از روشنفکران دینی تحت تأثیر مارکیسم روسی به تفسیر ایدئولوژیک از معرفت دینی پرداختند و رادیکالیسم شیعه را بنا نهادند. این نیاز پس از سرکوب نهضت ملی به صورت شدیدتری احساس شد. از این رو، پارادایم انقلابی گری تحت تأثیر مارکسیسم روسی، مفاهیم جدیدی مانند جهان بینی، ایدئولوژی، فلسفه تاریخ، دیالکتیک، انقلاب، عدالت اجتماعی و... را در گفتمان دینی وارد کرد. مفاهیمی که اساساً اصلاحاتی غربی هستند و در تفکر دینی هیچ گونه معادل و مترادف دقیقی برای آنها وجود ندارد.
در تفکر سنتی از اسلام، حرکت تاریخ دایره ای است; در حالی که در پارادایم انقلابی گری، حرکت تاریخ، حرکتی خطی است و اندیشه پیشرفت و ترقی، جزء جداناپذیر آن است.
مهمترین ویژگی این جریان روشنفکری این است که مفهوم «مبارزه سیاسی» و لزوم درگیر شدن در این مبارزه، در تفسیر مفاهیم دینی نقش محوری دارد. از دیگر ویژگی های این گروه می توان به موارد زیر اشاره کرد: تقدم عمل گرا بر نظریه پرداز، طرد امپریالیسم و دیکتاتوری، حمله مدام به نهاد مالکیت خصوصی به عنوان ریشه اصلی همه شرارتهای اجتماعی، تبدیل اسلام به ایدئولوژی و کوشش برای تدوین طرح هندسی مکتب.
در این پارادایم، دین در حکم نهادی اجتماعی است که کارکرد اجتماعی خاص خود را دارد. آنان در برابر اندیشه ای که دین را جدای از دنیا و جامعه می پنداشت، دینی را مطرح می کردند که در آن، دین و دنیا کنار هم جمع آمدند و میان مادیات و معنویات تضادی وجود نداشت.
اشاره
آنچه در این دو بخش از مقاله آمده است، جای تأمل و گفتگو دارد و اساساً این تقسیم بندی سه گانه را به گونه ای جدی می توان مورد تردید قرار داد. اینکه انگاره «احیا و اصلاح دینی» در مقابل «انقلابی گری» یا «عرفی گری» قرار داده شده، چندان قابل قبول نیست. احیاگری (حتی با همان تعریفی که نویسنده ارائه کرده است) مفهومی است که در غالب جریانات فکری نوین به کار گرفته شده و هم اکنون نیز در مورد روشنفکران دینی با همه گوناگونی آن، اطلاق می شود. وانگهی، برشمردن آیت الله نائینی(قدس سره) به عنوان یکی از معتقدان به پارادایم احیا و اصلاح دینی چندان دقیق نمی نماید.
از آنجا که این مقاله ناتمام است و تنها دو شماره از آن به چاپ رسیده است، بررسی دقیقتر آن را به زمان چاپ کامل آن موکول می کنیم.