فضائل، آئینه اسماء رب
خداوند تبارک و تعالی در خلقت انسان برخود آفرین گفت و بهترین نمونه خلقت را انسان نامید و او را جانشین خود در روی زمین قرار داد: «این خلیفه الهی است در همه آئینه های اسماء ظهور دارد و نورش در همه آنها منعکس است. بر حسب مقدار استعدادی که آئینه دارد و به اندازه ای که آمادگی پذیرش آن نور را دارد.»(1) و این مقام انسانیت ظهور و بروز پیدا نمی کند مگر با تخلق به فضائل اخلاقی و دوری جستن از رذائل. بنابراین بالاترین ممیز میان انسانها همانا آراستگی به فضائل اخلاقی و دوری از رذائل اخلاقی است. چرا که انسان ها از همدیگر به وسیله عوارض و ویژگی هائی که دارند و یا دریافت می کنند امتیاز پیدا می کنند.
و این همه در حالی است که واژه اخلاق در قاموس تمدن عصر حاضر یا به چشم نمی خورد و یا اگر هم وجود داشته باشد، به غلط تفسیر می شود.
قرن بیستم که قرن تحول نامیده شده است، آن چنان تمدن جدید خود را با هرج و مرج، بدبینی و بداندیشی، انحراف و کج روی و تجاوز به حقوق دیگران، بی عفتی و بی بندوباری آمیخته نموده است که گاهی به وضوح در می یابیم به جای تحول در فن آوری به واژگونی ارزش ها رسیده ایم و عرصه وفا، حیا، عفت، عشق و محبت، مروت و فتوت و بالاخره آداب و روش انسانیت جولانگاه رذایل شده است.
خودفراموشی بدترین بلای عصر ماست به گونه ای که آدمی خودش را گم می کند و فراموش می کند که کیست؟
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است «من عرف نفسه فقد عرف ربه.»(2)
«هر کس نفس خود را بشناسد به تحقیق پروردگار خود را می شناسد.»
شناختن خود موجب شوق به تحصیل کمالات و تهذیب اخلاق و باعث سعی در دفع رذائل می گردد. آدمی وقتی خود را شناخت و به ارزش ذاتی اش پی برد، خود را ارزان معامله نمی کند بلکه در رسیدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و ارزش های متعالی را کسب می نماید.
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»(3)
«ما انسان را در مقام نیکوترین صورت «در مراتب وجود» بیافریدیم.»
«و نفسٍ و ما سویها فألهمها فجورها و تقویها قد افلح من زکیها.»(4)
«و قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیافرید و به او شر و خیرش را الهام کرد به تحقیق هر کس نفس ناطقه خود را از گناه و بدی پاک و منزه سازد به یقین رستگار خواهد شد.»
وحدت آسمانی ادیان از دیدگاه قرآن
ادیان الهی در اصول و اخلاق به علتی روشن و ساده یکی است و آن اینکه ریشه اش واحد است.
«و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لااله الا انا فاعبدون»(5) پیامبری پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید.»
و این دین واحد که پیامبران از آدم تا حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دعوت آن فرستاده شده اند، همان «اسلام» است، چنانکه نص قرآن می فرماید: «ان الدین عنداللّه الاسلام»(6) «دین در پیشگاه خدا، اسلام است.»
« و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه»(7) و هر که جز اسلام دینی را بجوید، از او پذیرفته نیست.»
و از قول ابراهیم علیه السلام نقل می شود که:
«و وصّی بها ابراهیمُ بنیه و یعقوب یا بُنیَّ ان اللّه اصطفی لکم الدین فلاتموتن الا و انتم مسلمون»(8) «ابراهیم و یعقوب به فرزندانشان وصیت کردند که ای فرزندان، خداوند دین را برایتان برگزیده است، مبادا که بمیرید مگر آنکه مسلمان باشید.»
و از حضرت یوسف علیه السلام است: «انت ولیّی فی الدنیا و الاخرة توفَّنی مسلما(9) پروردگارا تو در دنیا و آخرت ولی و سرپرست و یار من هستی مرا مسلمان بمیران.»
و از موسی علیه السلام : «و قال موسی یا قوم ان کنتم امنتم باللّه فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین»(10) موسی گفت: «ای قوم اگر بخدا ایمان آورده اید، پس بر او توکل کنید اگر مسلمان هستید.»
و از قول حضرت عیسی علیه السلام : «و اذ اَوحیتُ الی الحواریّین ان امنوا بی وبرسولی قالوا امنّا و اشهد بأنَّنا مسلمون.»(11) در آن هنگام که به حواریون وحی کردیم که به من و رسولم ایمان آورید گفتند ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم.»
و خداوند در خصوص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
«فاِنّه نزّله علی قلبک باذن اللّه مصدقا لما بین یدیه و هدی و بشری للمومنین.(12) پس او (جبرئیل) آن را به اذن خدا بر قلبت فرود آورده تا تصدیق سایر کتب آسمانی کند و هدایت و بشارتی برای مؤمنان باشد.»
و اما در سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله :
«اَنا معاشر الانبیاء دیننا واحد.... الانبیاء اخوة من علات ابوهم واحد و امهاتهم شتّی. ما گروه پیامبران دینمان واحد است.... پیامبران برادرانی از بزرگان هستند که از یک پدر و چندین مادر بوجود آمده اند.»
و نیز پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«ان مثلی و مثل الانبیاء من قبلی کمثل رجل بنی بنیانا فاَحسنه و جمّله الا موضع لبنه، فجعل الناس یطوفون به، و یعجبون له و یقولون: هلا وضعت هذه اقلینه: فانااللبنه انا خاتم النبین. داستان من و پیامبران پیش از من نظیر داستان مردی است که بنایی ساخت، آن را نیکو و زیبا کرد و فقط جای یک آجر در آن باقی گذاشت. مردم بنا را می دیدند و از آن به اعجاب آمده و می گفتند: آیا این آجر در جای خود قرار داده نمی شود؟ من همان آجر هستم، من آخرین پیامبرانم.»
اسلام دین فطرت
خداوند در قرآن کریم اسلام را دین فطرت و حیات معرفی کرده است:
«فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت اللّه التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیم.»(13)
«به سوی آیین حنیف، روی آور. این فطرت الهی است که مردم را بر وفق آن آفریده است، تبدیلی برای آفرینش خدا نیست، این است دین قیم و برپا دارنده.»
در ادیان آسمانی و خصوصا اسلام فضائل و رذائل و شناخت آنها ریشه در خلقت و فطرت انسان دارد و به عنوان قضایای شخصی مطرح نیست چرا که اخلاق امری شخصی نیست. بلکه کلی است و پایگاهی ثابت و جاودانه دارد و قضایای کلی بدون داشتن پایگاه ثابت و مجرد قابل فرض نمی باشد. آیت اللّه جوادی آملی می فرمایند: «اگر اخلاق امری شخصی باشد و پایگاهی ثابت و مجرد و جاودانی نداشته باشد، نه از درون می توان برای آن اصول و قضایای کلی تبیین کرد و نه از بیرون می شود برای آن فلسفه و براهین کلی ذکر کرد.»(14)
رمز اخلاقی بودن کارها در منظر ایده ها
گروهی رمز اخلاقی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میل های طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هدف از آن کار، رسیدن به نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که چنین باشد اخلاقی نیست. کار اخلاقی کاری است که از عاطفه ای عالی تر از تمایلات فردی سرچشمه گیرد و این همان مسلکی است که «اخلاق محبت» را تبلیغ می کند.
البته باید به این نکته توجه داشت که هر محبتی را نمی توان اخلاق دانست حتی اگر قابل مدح و ستایش باشد. انسان دوستی و دیگر دوستی باید در قالبی تفسیر شود که معیار و محدوده آن معنی شده باشد؛ چرا که اخلاق اعم از «غیر دوستی» است.
گروهی نیز همدوشی اراده و عقل را منشأ افعال اخلاقی می دانند و معتقدند اگر بسیاری از امور عاطفی بدست عقل و اراده سپرده شود و مصلحت اندیشی گردد فعل اخلاقی صادر می شود. علما و فلاسفه اسلامی نیز می گویند اخلاق کامل، اخلاقی است که بر اساس نیرومندی عقل و اراده باشد.
در شرق و غرب دنیا نیز کسانی بوده اند و هستند که به وجدان مستقل در بشر ایمان دارند و فعل اخلاقی را فعلی می دانند که انسان آن را به عنوان تکلیف وجدانی خودش انجام دهد. به این ترتیب، فعل اخلاقی یعنی فعلی که بر اساس وجدان آن را انجام دهد و انسان هم بدون چون و چرا و نه برای هدف و غرضی، بلکه صرفا برای اطاعت امر وجدان آن را انجام می دهد. از جمله مهمترین طرفداران این نظریه نیز «کانت» است.
ولی اعتقاد ما این است که در این نظریه عقل نظری تحقیر شده و این نظریه که «ما هیچ یک از مسائل را نمی توانیم از راه عقل نظری اثبات کنیم» نظری اشتباه است چرا که همان فرمان های اخلاقی - که وجدان از آن الهام می گیرد - و بسیاری از امور دیگر در عرصه هستی از عقل نظری نشأت می گیرد و دیگر اینکه کمال انسان از سعادت منفک نیست و هر کمالی نوعی سعادت است و نهایت سعادت و خوشی، منحصر به خوشی های حسی نیست که فقط از راه وجدان حاصل گردد.
موضوع علم اخلاق
علم اخلاق عبارت است از علم چگونه زیستن و این چگونگی شامل رفتار و ملکات و کیفیات نفسانی می گردد، یعنی علم به اینکه انسان چگونه باید رفتار کند و چه ملکات و چه کیفیتی از کیفیات را باید داشته باشد که متعالی و مقدس باشد تا در پرتو رفتار صحیح و ملکات حمیده به سعادت و کمال دنیایی خود برسد. اینجاست که علم اخلاق پس از علم توحید و خداشناسی اشرف علوم به حساب می آید زیرا انسان را به کمال اخروی و زندگی دنیوی وارسته از همه قیود نفسانی می رساند.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرموده اند: «علیکم بمکارم الاخلاق فان اللّه بعثنی بها.» (15)
«شما را به بزرگواری های اخلاقی توصیه می کنم. بدرستی که هدف از بعثت من همین امر مهم است.» اکثر علمای علم اخلاق موضوع اخلاق را ملکات نفسانی دانسته اند و بعضی نیز تعریف را نسبت به غیر ملکات هم تعمیم داده اند و همه کارهای انسان، اعم از چیزهایی که متصف به خوبی و بدی شود و می تواند کمالی را برای انسان کسب کند یا موجب رذیلت و نقصی برای نفس شود، همه را در قلمرو اخلاق قرار داده اند. به نظر می رسد که روش قرآن کریم و روایات شریفه نیز به همین گونه است.
در یک تقسیم بندی، افعال انسان یا مربوط به خودش است یا مربوط به خدای متعال یا مربوط به مردم است و اخلاق می خواهد در تمام این ارتباطات کیفیت تدبیر و تربیت نفس را به ما بیاموزد علم اخلاق کارش این است که به ما نشان دهد چگونه باید نفس را تربیت کرد.
افرادی مانند سقراط معتقدند برای پیاده شدن اخلاق در جامعه باید به انسانها تعلیم و آموزش داد و جامعه را دانا نمود، آن گاه که مردم آگاه و دانا شدند همان دانش برای آنها اخلاق می شود. به این ترتیب، تعلیم عین تربیت است اما افرادی مانند ارسطو که می گویند: «از دانش به تنهایی کاری ساخته نیست و باید اراده را تقویت کرد»، چیز دیگری می گویند و راه دیگری پیشنهاد می کنند و آنان که معتقدند که اخلاق تکیه اش بر وجدان فطری انسانی است می گویند برای اینکه نداها خوب شنیده شود باید نداهای مخالف را خاموش کرد زیرا در درون هر انسانی یک منادی مقدس اخلاقی که او را به کارهای نیک فرمان می دهد و از کارهای زشت باز می دارد وجود دارد. ندای امانت داری، ایثارگری و انصاف و امثال اینها و مادامی که نداها و غوغاهای دیگر بلند است انسان صدای وجدان خود را نمی شنود و آن گروهی که معتقدند اخلاق از مقوله زیبایی است می گویند بایستی حس زیبایی را در بشر پرورش داد. بشر اگر زیبایی مکارم اخلاق و اخلاق کریمانه و بزرگورانه را حس کند دروغ نمی گوید خیانت نمی کند. علت اینکه افراد دست به کارهای خلاف می زنند برای این است که راستی و امانت و ذوق زیبایی در آنها پرورش داده نشده است.
در این میان مکاتب عدیده ای به چشم می خورد مانند «مکتب اشاعره» که منکر حسن و قبح ذاتی اشیا است و ممدوح بودن و یا مذموم بودن افعال را به همان امر و نهی خداوند مربوط می داند.
ولی «پوزیتیویستهایی» مانند «آیو» میدان تجربه را گسترده می دانند و همه چیز را در این فضا معنا می کنند.
در «مکتب جامعه گرایی» نیز افرادی مانند دورکیم هیچ اخلاقی را در حالت انفرادی و تنهایی دارای معنی و مفهوم نمی دانند بلکه می گوید: «اخلاق از جایی آغاز می شود که وابستگی به یک گروه آغاز گردد، و این گروه هر چه می خواهد باشد.»
در «مکتب لذت گرایی» شخصی، هر کاری که به لذت فردی بینجامد «خیر» است و هر کاری که «ألم» فردی را به بار آورد «شر» است. در این مکتب، فرد خود را از گذشته و آینده منقطع کرده، نه غم گذشته دارد و نه دغدغه آینده.
در «مکتب منفعت عمومی» نام جان استوارت میل چشمگیر است. به نظر وی، مطلوب اصلی منفعت عمومی است و اصالت و ارزش گذاری تنها بر کارهایی رواست که برای جامعه سودی داشته باشد.
افکار و نظریات افرادی مانند نیچه نیز در تحولات قرن بیستم تأثیر فراوانی داشته است چرا که «مکتب طرفدار قدرت طلبی» خود، بوجود آورنده مکاتبی همچون نازیسم و فاشیسم و انواع نظریات برتری نژادی در قرن بیستم شده است.
نامدارترین حکمای یونان یعنی سقراط و افلاطون و ارسطو، مکتب سعادت و کمال را به عنوان مطلوب نهایی انسان، معرفی می کنند.
نظریه اعتدال طلایی ارسطو شهرتی فراوان دارد. وی هر یک از افعال را که در یکی از دو جانب افراط و تفریط قرار دارند رذیلت و مذموم می داند و حد وسط افراط و تفریط را فضیلت می شمارد. مثلاً شجاعت، حد وسط میان دو رذیلت تهور (بی باکی) و جُبن (ترسویی) می باشد و فضیلت تواضع، حد وسط تکبر و حقارت است و فضیلت عدالت، حد وسط ظلم وانظلام. وی آنچه را که به فعل انسان مربوط می شود با اصل معرفی می کند.
چنان که ملاحظه شد، در بسیاری از مکاتب اخلاقی، ارزش ها تابع قراردادهای جمعی و یا سلایق فردی هستند و در واقع مدعای اکثر مکاتب این است که نظرات ارزشی و اخلاقی مکاتب هم عرض و هم ارزش اند و بنابراین، وقتی می توان یک نظام اخلاقی صحیح و قابل قبول داشت که دیگر نظام های اخلاقی را مردود و باطل بشمارد. ولی این سخن ناشی از بی ارتباط دانستن ارزش ها و واقعیات عینی و قول به انشایی بودن حقیقت گزاره های اخلاقی است که یکی از لوازم آن نسبیت در اخلاق است.
نسبیت اخلاقی
نسبیت و تساهل در اخلاق بدین معناست که هیچ یک از ارزش ها، اصول و احکام اخلاقی ثابت و قطعی نیستند بلکه همه گزاره های اخلاقی بر اساس اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی خاص یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق بدین معناست که دست کم، برخی اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش گذاری های ثابت و عام در افعال انسان ها هستند و این اصول وابسته به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی نمی باشند.
از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق پذیرفتن اصل تساهل و تسامح به منزله یک اصل و قاعده کلی است که ارزش آن مطلق می باشد. به این ترتیب، پذیرفتن اصل تساهل به نحو مطلق با مبنای آن یعنی نسبیت اخلاق در تناقض است.
بر اساس اصل تساهل مطلق و قبول آن، هیچ کس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از اتمام کار دلخواهش را ندارد. به این ترتیب، جلوگیری از هر گونه فساد و تباهی ممنوع است و قرآن کریم به این امر اشاره دارد که: «ولو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض.»(16)
«چنانچه خداوند دسته ای از مردم را به دفع و منع دسته دیگری نگمارد، زمین فاسد و تباه می گشت.»
در حالیکه می توان برای ارزیابی افعال به نتایج عینی آن رجوع نمود و آنچه انسان را به سمت تعالی حقیقی سوق می دهد بایسته و لازم و آنچه از این هدف والا مانع است ضد ارزش و ممنوع تلقی گردد. عقل رابطه افعال مختلف را با این نتایج عینی در بعضی موارد، به بداهت و روشنی درک می کند که این همان اصول ثابت و بدیهی عقل در ارزیابی افعال است. وحی نیز در بسیاری موارد روابط عینی خاصی را از جانب عالمترین، خیرخواه ترین، حکیم ترین و صادق ترین وجود به ما گزارش می دهد. از این روست که احکام دین و شریعت همگنی برای دستیابی انسان به هدف نهایی از خلقت اند. و با این که در دین اسلام راه های سهل و آسانی برای وصول به غایت اخلاق و هدف مطلوب انسان ارائه شده است اما هیچ کس مجاز نیست اصل تساهل را برای به بازی گرفتن حدود الهی و تجویز رذیلت ها و تخطی از اصول ترویج کند.
بنابراین مطلق بودن احکام اخلاقی به این معنا قابل قبول است که ارزش افعال بر اساس نظر، سلیقه، میل و خواست شخص یا اشخاص تغییر نمی کند و با تغییر آن دسته از شرایط زمانی و مکانی که تأثیری در نتایج مطلوب یا نامطلوب فعل ندارند متغیر نمی شود.
افعال اخلاقی، ارزشی مافوق ارزش ها
«شهیدمطهری» در کتاب فلسفه اخلاق چنین آورده اند:
«پاره ای از افعال انسانی در مقابل افعال عادی و طبیعی «افعال اخلاقی» نامیده می شود. فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر برای آن کارها ارزش قائل است. قیمتی که بشر برای این کارها قائل است، نه از نوع قیمت و ارزشی است که برای کار یک کارگر قائل است، زیرا کارگر ارزش مادی ایجاد می کند و استحقاق مبلغی پول یا کالا را در مقابل کار خودش پیدا می کند، کار اخلاقی یک نوع ارزش مافوق این ارزش ها دارد که با پول و کالاهای مادی قابل محاسبه نیست.»
کارها و امور اخلاقی مانند عفو و گذشت، حق شناسی و وفا، ترحم و اهتمام داشتن به امور دیگران و ... همگی از جمله اموری هستند که با مقیاس مادی قابل سنجش نیست و اینجاست که مکتب های مختلف درباره ملکات اخلاقی اظهار نظرهای گوناگون کرده اند.
انسانیت انسان
روح ملکوتی انسان که در وجود او تعبیه شده است با ارزشترین ارزش هاست. چون انسان شعله ای است از عالم غیب و ریشه احساسات اخلاقی از آنجا پیدا می شود. جایگاه اخلاق و احساس اخلاقی در روح و روان انسان است و به همین دلیل، انسان باید روح خود را بشناسد و با شناخت آن از عالم غیب و ملکوت آگاه شود. انسان آن گاه که «خود ملکوتی»اش را احساس کند تن به حقارت و ذلت نمی دهد. علی علیه السلام می فرماید: «من کرُمتْ علیه نفسه هانت علیه شهواته»(17) «اگر انسان کرامت نفس خویش را احساس کند از ضعف و ناتوانی و رذائل فرار می کند.»
همان گونه که اگر آدمی تابلویی بسیار عالی را ببیند و ارزش آن را هم درک کند، محال است بگذارد آلودگی در آن پیدا شود چون عظمتش را احساس می کند.
در مکتب اسلام تمام احساس های اخلاقی از پیدا کردن «خود» و احساس واقعیت «خود» پیدا می شود. اگر انسان بتواند خود واقعی را پیدا کند تمام ارزش های اخلاقی و ضدارزش های اخلاقی معنا پیدا می کند زیرا اخلاق در اسلام بر اساس شناختن خود است.
قال علی علیه السلام : «فانک قد جُبلتَ طبیب نفسک و عرِّفتَ آیة الصحه و بُیِّنَ لک الدَّواءُ و دلیله علی الدَّواء.»(18)
«ای انسان تو طبیب خویشتن هستی، دردها برای تو بیان شده است و به دواهای آن دردها هم راهنمایی شده ای.»
این که دوای دردهای انسان در وجود اوست. یکی از بهترین راه های فهم و درک «خود» وجودی انسان است، شناخت علاقه ها و گرایش ها در انسان. تا آنجا که می فرماید: «من احبّ حجرا حشره اللّه معه.» اگر انسان سنگی را دوست داشته باشد با همان سنگ محشور می شود.
گر در طلب گوهرکانی، کانی |
ور در پی جست و جوی جانی، جانی |
من فاش کنم حقیقت مطلب را |
هرچیز که در جستن آنی، آنی |
در اسلام، انسان دارای حقیقتی است که این جوهر حقیقت در سایر موجودات زنده یافت نمی شود و چنان شریف و والا مرتبه است که خداوند هر آنچه در آسمان و زمین است، از خورشید و ماه و دریا و روز و شب، همگی را به تسخیر او درآورده و نعمت های پنهان و آشکار خویش را برای او فرو فرستاده است.
«الم تروا ان اللّه سخر لکم ما فی السّموات و ما فی الارضِ و اَسْبَغَ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة.»(19)
او هیچ یک از نیازمندی های انسان را فروگذار نکرده و هر چه در کمالات بدان نیازمند بوده پیشاپیش فراهم ساخته است تا از این همه در جهت کمال خویش سود جوید. با این همه، انسان موجودی بریده و بیگانه از عالم هستی نیست. او آفریده یک حقیقت متعالی است و با دیگر آفریدگان پیوندی نزدیک و استوار دارد.
هر چند انسان توانایی های بسیار دارد اما او هستی نامحدودی است که بر وجودش و رفتارش قوانین و سنت هایی حاکم است و از پذیرش قوانین حاکم گریزی ندارد. هویت حقیقی انسان بدون آن پیوندها و پیوستگی ها و بدون این قوانین و سنت ها معنا و مفهومی ندارد.
آنچه در این هستی هدفمند برای انسان ارزش است و فضیلت معرفی می شود این است که انسان عضوی برجسته از منظومه عالم هستی است و پایداری و پویایی اش در گرو رعایت نظم و تناسب موجود در کل جهان است.
ولی در عین حال، در اسلام برخلاف اومانیسم و نگرش غربی انسان، محور نیست و همه چیز از شعاع وجودی او متشعشع نمی گردد. بلکه انسان را در پهنه گسترده هستی می نگرد و هویت او را در مجموعه روابط عالم ارزیابی می کند. اساسا رسالت انبیای الهی در همین نکته خلاصه می شود که انسان را از روزنه امیال پست مادی که مجموعا تحت عنوان رذیلت ها معرفی شده اند گریزانده و راه فرار را به او بنمایانند و او را از محدوده تنگ طبیعت رهایی بخشیده و با تفسیر درست از حقیقت ذهن و روح او را به فضایل که اهداف و غایات متعالی هستی انسان اند، سوق دهند.
از آن رو که در نظام آفرینش هیچ موجودی گزاف و بی حساب خلق نشده و سستی و نقص در سراسر گیتی راه ندارد: «ماتری فی خلق الرحمنِ من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور.» (20)
انسان اسلام نیز منظور از زندگی را در مفهوم عمیق «حیات طیبه» می یابد. قرآن کریم می فرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحییّنه حیاة طیبةً»،(21) «کسانی که موفق به عمل صالح گردند اعم از زن و مرد ایمان به خدای بیاورند، ما آنها را به حیات طیبه زنده می کنیم.»
علامه طباطبایی قدس سره در تفسیر آیه مذکور می فرمایند:
«نکته ظریف این آیه آن است که خداوند نمی فرماید به آنها حیات طیبه عطا می کنیم بلکه می فرماید زندگی و حیات طیبه به گونه ای است که آنها زنده می شوند به چنین امری.»
لذا باید دریافت که در این نگرش هدف از زندگی، رسیدن به رفاه و برخورداری نیست، بلکه هدفی بالاتر را نشانه رفتن و وجهه همت را مصروف آن داشتن است. یعنی زندگی والا با توجه داشتن به چنین هدفی، اراده ها را تعالی می دهد و استعدادها را می شوراند و همت ها را به والاگرایی فرا می خواند تا بشر، فراسوی زیست مادی و حیوانی، به چنین تجلی روشنی از حیات ملکوتی و معنوی دست یابد.
لازمه نیل به چنین امری، نفی روزمرگی و پوچی و درهم شکستن حصارهای زندگی مادی و مکانیکی است. انسانی که به چنین مفهومی از حیات و زندگی دست یافت، در برابر آسیب های روحی و روانی و دچار شدن به رذیلت ها مصونیت یافته و با چشمانی نافذ و عمیق در آیه آیه هستی می نگرد و به بصیرت دست می یابد.
بهترین فضیلتی که آرمان انسان مسلمان است و باید در جهت تحقق بخشیدن به آن گام بردارد عبادت است همان که قرآن به عنوان هدف برای بشر در نظر می گیرد، و آن «عبادت» یعنی تکامل و خود سازی برای بندگی روز افزون حضرت حق. چرا که هدف از عبادت پرودگار تهذیب نفس و رها کردن خود از زنجیرهای وابستگی به مسائل مادی است. گرچه انسان طبیعتی مادی دارد و بی نیاز از مظاهر مادی زندگی نیست ولی اصالت او در این ارتباط ها، معنا نمی یابد. «و ما خلقت الجنَّ والانس الا لیعبدون.(22) هیچ موجودی اعم از انسان و پری را نیافریدیم مگر آنکه خدا را عبادت کنند.»
در سایه عبادت و بندگی خدا، آدمی از زنجیرهای اسارت روزمرگی رها می شود و نیروهای غریزی را تحت کنترل خویش در می آورد، بر فرعون درون پیروز شده و طاغوتیان را به زانو در می آورد و این چنین جلوه های درخشان را در پرتو دینداری می توان مشاهده نمود. به این ترتیب، حضور فضائل در آئینه زندگی بشر معنای زندگی را عملی تر و آسانتر می کند و با فقدان فضیلت ها و ارزش های دینی، دچار فقدان معنی و مفهوم زندگی خواهیم شد.
انسان والاگرا
حصول بهروزی و تحول در زندگی بشر مرهون نوع ویژه ای از نگریستن به موضوعات است. بینش ها، روش ها را می آفرینند و تنظیم کننده روابط ما با جهان درون و جهان بیرون می شود.
امروزه بسیاری از روان شناسان برآن اند که: «در آدمی توانایی های ویژه ای برای نوسازی مدام شخصیت وجود دارد.»
یکی از روان شناسان در مورد شخصیت چنین می گوید:
«شخصیت، سازمان زنده و متغیر سیستم های روانی فرد است که نحوه سازگاری ممتاز و مخصوص او را در مقابل محیط تعیین می کند.»(23)
پس شخصیت آدمی، قابل تغییر و تحول است. این نوع نگرش روزنه های امید وتلاش را به ایمان گشوده و جنبه ممتاز شخصیت انسان را تشکیل می دهد.
وقتی در پیش روی خود امکان تجدید حیات روحی را داشته باشیم گریز از رذائل و مزین شدن به فضائل نه کاری است آسان و نه غیر ممکن «کل نفس بما کسبت رهینه.»(24) همه نفوس در گروی عمل خویش اند.
خداوند تبارک و تعالی نیز در حیطه اعمال ارادی انسان هیچ شرطی را برای تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انسان و قدرت انتخاب و بکارگیری اندیشه هوشمند او جدای از ذکورت و انوثت و آنچه مورد خطاب است جان انسان و آدمی است که آن نیز ماهیت مردانه و زنانه به خود نگرفته و ندارد. انسان والای اسلام کسی است که هم می تواند تغییر کند و هم تغییر دهد، او که بار امانت را بر دوش گرفته و مسیر حرکتش را تا سیر آفاقی او به سوی ملکوت باز گذارده اند و در سیرانفسی نیز او را به خلقتش تذکر داده اند که به خود و آفرینش خود نگاه کن که به بهترین و نیکوترین وجه آفریده شده ای: «الذی احسن کل شی ء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین.(25)
و او خدایی است که هر چه آفرید به نیکوترین وجه آفرید و خلقت انسان را از گل آغاز کرد.» انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است، به مرحله ای رسیده است که دیگر نیازی به قیمومیت و سرپرستی مستقیم طبیعت ندارد، نیازی به اینکه نیرویی به نام «غریزه» او را هدایت کند. او با عقل و ایمان به سعادت دست می یابد نه با غریزه.
استقلال و آزادی انسان
آفرینش انسان بر پایه آزادی جان، و بر اساس استقلال در امور حیات و اختیار در انتخاب است، احدی حق ندارد کسی را به بردگی و بندگی خود درآورد و او را برای خواسته های خود به اسارت بگیرد. آزادی و اختیار و استقلال و حریت با خمیرمایه وجود انسان آمیخته است و سرشت و طبیعت آدمی با این حقیقت آفریده شده. آزادی و استقلال بزرگترین حق برای انسان و عالیترین منبع برای رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهری و باطنی محسوب می شود.
تمام خسارت هایی که در طول تاریخ حیات به بشریت وارد شده نتیجه سلب آزادی های مشروع و هجوم به حریت و استقلال انسان هاست. بهره مندی از این حریت و استقلال که بهترین فضیلت و ارزش است برای انسان، جدا از ذکوریت و انوثیت، تعبیه شده. امیرالمؤمنین می فرماید: «ایها الناس اِنّ آدم لم یلد عبدا و لا اُمة و ان الناس کلهم احرار»،(26) «ای مردم آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند.»
فضیلت، اعتدال در رفتار
بشر با این ویژگی ها گاهی دچار افراط و تفریط شده و از فضیلت اعتدال بیرون می آید و از نیروی علم و ابتکار و سعی و عمل غافل مانده و نمی تواند خود را با الگوی کمال و تعالی تطبیق دهد. لذا دچار انحرافات زمان گشته و گاه بیماری جمود و گاه جهالت او را تهدید می کند. شهید مطهری در مقاله ای چنین آورده اند:
«جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمی گیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقی موجه می شمارد. جامد هر تازه ای را فساد و انحراف می خواند و جاهل همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش می گذارد.»
جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف فرقی نمی گذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانی است. ازنظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید. از نظر او علم چیزی نیست جز خواندن، با قلم نی نوشتن، از قلمدان مقوایی استفاده کردن سنت های گذشته مانند: در خزانه حمام و شست و شو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتی سوزاندن، جاهل و بی سواد زیستن را به عنوان شعائر دینی باید حفظ کرد. (به ظاهر فضیلت)
جاهل برعکس چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است که فورا تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد. جاهل و جامد متفقا فرض می کنند که هر وصفی که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دین است. با این تفاوت که جامد نتیجه می گیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه می گیرد اساسا دین اسلام است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات.» (27)
اسلام دینی است که به زندگی اجتماعی انسان توجه کرده است و به رشد و تکامل او اندیشیده و برای او برنامه طراحی کرده است. به گفته قرآن مجید: «مَثل پیروان حضرت محمد صلی الله علیه و آله مَثل دانه ای است که در زمین کاشته شود و آن چنان با سرعت و قوت مراحل رشد را طی می کند که کشاورزان را به شگفت می آورد.» قرآن اجتماعی را پی ریزی می کند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.
شهید مطهری قدس سره اعلام خطر نموده و می نویسد: «غرامت اشتباه هر دو دسته را اسلام باید بپردازد. وجود جامدها به جاهل ها میدان تاخت و تاز می دهد و جهالت جاهل ها جامدها را در عقاید خشکشان متعصب تر می کند.»(28)
از همین رو، ضروری است تا شناخت فضائل و دوری جستن از رذائل از قالب مدگرایی جاهلان و جمود متحجران در آمده و اصالت خود را بازیابد.
منطق وحی
وقتی فضایل را در قرآن جست و جو می کنیم آیه سی و پنج از سوره احزاب چنان مشعشع و نورانی جلوه گر می شود که ما را از هر توضیح و تفسیری در معرفی نیکی ها و فضایل زنان بی نیاز می کند:
«اِنَّ المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین وفروجهم و الحافظات و الذاکرین اللّه کثیرا و الذاکرات اعدّاللّه لهم مغفرة و اجرا عظیما.»(29)
صریح آیه شریفه است که زنان نیز می توانند مانند مردان به ده مقام عالی و ملکوتی و معنوی برسند: مقامات اسلام، ایمان، اطاعت و فرمانبرداری، صدق، صبر و پایداری، فروتنی و خوف از عظمت و عقاب حق، کرم و جود که ثمره آن صدقه است، روزه و صوم، ضبط نفس و مالکیت شهوات، ذکر حق.
مقام معظم رهبری نیز در این خصوص فرمودند: «اولین عرصه فعالیت زنان تکامل و رشد معنوی خود زن است و در این بخش، هیچ تفاوتی در میدان رشد و تکامل معنوی میان او و مرد نیست یعنی اگر مرد می تواند به عالی ترین مقامات معنوی برسد زن هم می تواند برسد. مرد می تواند به حد علی بن ابی طالب علیه السلام برسد و زن می تواند به حد فاطمه زهرا علیهاالسلام برسد.» ایشان با اشاره به آیه 35 سوره احزاب می فرمایند: «در عرصه رشد معنوی و تعالی روحی و نفسانی انسان میان زن و مرد فرقی نیست. زن هم مثل مرد می تواند مدارج عالی معنویت و قرب به خدا را طی کند.»
در جهان بینی اسلام انسان ها، جدا از زن یا مرد بودن، در انسانیت همسان اند و بر اساس هدف مشترکی آفریده شده اند که ویژگی های طبیعی، آنها را از یکدیگر متمایز می سازد و همین تفاوت هاست که زمینه ساز درک متقابل، تمایل دو سویه و هماهنگی و همکاری جدی میان این دو جنس را فراهم می سازد. آنچه در اصل تکلیف مدخلیت دارد و سفارش شده، جنبه مشترک بین زن و مرد است گرچه ممکن است نوع تکلیف به جنبه های متفاوت آن دو باز گردد که در این صورت احکام خاص دو جنس بر اساس اختصاصات وجودی، تمایزاتی را به همراه دارد و بر اساس آن شکل می گیرد.
در اسلام اصل مساوات زن و مرد در خلقت و کسب مدارج معنوی و فضایل اخلاقی اصلی تردیدناپذیر است و گرچه قلمرو این اصل بسیار گسترده تر می باشد به گونه ای که در همه مسائل زندگی و در رابطه با همه انسان ها جاری است. عمل به این اصل مهم فضیلت است و عدم توجه به آن رذیلت. ما در اینجا به ذکر نمونه هایی از روایات و مساوات زن و مرد در امور الهی می پردازیم:
الف) خلقت:
«هو الذی خلقکم من نفس واحد...(30)
او خدایی است که شما (زن و مرد) را از یک نفس واحده خلق کرد و از یک هویت، دو موجود همانند خلق کرده است.»
ب) نقش و جایگاه اجتماعی:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر یقیمون الصلوة و یُؤْتُونَ الزَّکوة و یطیعون اللّه و رسوله اولئک سیرحمهم اللّه ان اللّه عزیز الحکیم.(31)
و مردان مؤمن و زنان مؤمن برخی بر برخی ولایت دارند به معروف یکدیگر را امر می کنند و از منکر باز می دارند و نماز می گذارند و زکات می دهند و از خدا و پیامبرش فرمان می برند، خدا اینان را رحمت خواهد کرد خدا پیروزمند و حکیم است.»
ج) ولایت پذیری:
«و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی اللّه و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص اللّه و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا. (32) هیچ مرد و زن مؤمنی را نمی رسد که وقتی خدا و رسولش امری را صادر فرمودند باز هم در امور خود را صاحب امتیاز بدانند...»
د) سعادت اخروی:
«لیدخل المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و یکفر عنهم سیئاتهم و کان ذلک عنداللّه فوزا عظیما.(33) چنین کرد تا مردان و زنان مؤمن را به جناتی در آورد که در زیر آن نهرها جاری است جناتی که ایشان در آن جاودان اند و گناهشان را بپوشاند و آن در آخرت و رستگاری عظیمی است.»
«ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم تحبرون.(34) داخل بهشت شوید خود و همسرانتان و به سرور و شادی بپردازید.»
امام سجاد علیه السلام نیز در تربیت فرزند چه دختر باشد چه پسر چنین دعا می کند: «و اعنّی علی تربیتهم و تادیبهم و برّهم.(35) خدایا مرا بر تربیت و ادب آنها و نیکویی و احسان در حقشان یاری فرما.»
نمونه های فراوانی از آیات و روایات وجود دارد که حقیقت انسانی زن و مرد را از نفس واحد معرفی نموده که در سرمایه های خَلقی دو جنس وحدت دارند اما مظهر این سرمایه ها و موجودات جسمانی مجزا و مختلف می باشد که اختصاصات هر یک خاستگاه های متفاوتی را ایجاب نموده است. زن و مرد از جهت امکان عروج به ملکات انسانی و تحقق فضایل و اجتناب از رذائل هویتی همانند دارند. هر دو با ظاهر جسمانی مختلف می توانند سرمایه های بالقوه خویش را در سبیل قرب الهی مصروف داشته و در طریق حصول تقوا اسوه هایی بر جسته از عالم خلقت را به نمایش بگذارند و این تفضل خداوند بر آنهاست که پیروی از هر آنچه در دین مستحسن شمرده شده است برای هر دو میسور نموده و شرط تقوا را ملاک برتری زن و مرد قرار داده است.
«یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا انَّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم ان اللّه علیم خبیر،(36) ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین مردم اند. و خدا دانا و آگاه است.
شخصیت انسانی زن و مرد همان بروز تنوع در حالات دو جنس، به مناسبت وظایف متفاوت الهی آنان است که از آنها خواسته شده است.
انسان اساسا فضیلت پذیر است، بروز خوی های گوناگون به تدریج سرمایه های فطری او را از ابعاد ثانویه ای برخوردار می نماید. راهنمایان کاروان بشری آمده اند تا به واسطه تعلیم احکام الهی زمینه های هدایت و رشد استعدادهای اولیه را فراهم آورده و انسان را به کرامات متذکر شوند.
فطرت انسان جدای از ذکوریت و انوثیت او اگر به بلای بی اعتنایی و ظلم گرفتار نشود همیشه جویای حق و فضیلت است و انسان فطری، همواره خویشتن را در طریق محبت خدا می بیند.
دو نمونه از قرآن
قرآن وقتی الگوها و عبرت ها را در طول تاریخ معرفی می کند نمونه مردم خوب و نمونه مردم بد را مشخص می نماید:
«ضرب اللّه مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة و نَجِّنی من فرعون و عمله و نَجِّنی من القوم الظالمین.»(37)
و در نمونه مردم بد چنین آمده است:
«و ضرب اللّه مثلاً للذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللّه شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین.» (38)
قرآن کریم در نمونه های دیگر مصادیق فضیلت گرایان و رذیلت گرایان را، جدا از مرد بودن یا زن بودن، با خصوصیات والا و یا پست انسانی آنها ذکر می کند مانند حضرت مریم علیهاالسلام و حضرت یوسف علیه السلام به عنوان الگوی عفاف و عبرت تاریخ فرعون و زن نوح علیه السلام و لوط علیه السلام که علت هلاکت شان چیزی جز روی گرداندن از فضایل و روی کردن به رذیلت ها نبود.
تفاوت ها فضیلت است
تفکر اسلامی ضمن نگرش یکسان به زن و مرد تفاوت هایی برای دو جنس قایل شده و در وجود شان تعبیه نموده است که برخی از تفاوت ها به جسم آنها برمی گردد و برخی از تفاوت ها به واگذاری وظایف و مسئولیت ها یعنی دایره حقوق و تکالیف. اسلام با دوراندیشی و رعایت مصالح دنیوی و اخروی بستری را برای انسان فراهم نموده است که هر دو جنس در عرصه های گوناگون حیات از همه امکانات و داده های اولیه خود بهره گرفته و در مسیر رشد و کمال گام بردارند. اما نظام حقوقی اسلام برای حفظ و گسترش نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سازمان دهی اداره دولت اسلامی، شرح وظایفی را پیش بینی نموده است که ضمن حفظ حرمت افراد و تأمین آزادی و رفاه به ویژگی های فطری و طبیعی زن و مرد پرداخته و اختصاصاتی را قایل شده است. هم چنان که در قرآن کریم مردان را با وظایف خاصی معرفی می کند و برای آنها حقوق و تکالیفی را معین نموده است مانند آیه 34 سوره نساء که بر شرح وظایف مردان و زنان پرداخته و یکی را به عنوان قیم خانواده و سرپرست و مسئول می داند و دیگری را به عنوان فرد صالح و حافظ منافع خانواده می شناساند. در منابع روایی اسلام نیز تفاوت هایی را به عنوان صفت و فضیلت برای دو جنس آورده اند که پردازش آنها نظم حقوقی در سازمان خانواده ایجاد نموده و در بستر اجتماع نیز تعادل می آفریند. علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «خیار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل، ماذا کانت المراة مزهوة لم تمکن من سب ها و اذا کانت بخیله حفظت مالها و مال بعلها و اذا کانت جبانه فرقت من کل شی ء یعرض لها.»
«خصلت هایی که برای زنان اختیار آن نیکو و فضیلت است و اختیار آن برای مردان رذیلت. کبر و ترس و بخل است. پس هر گاه زن متکبر بود از دست و دل بازی و بذل نفس خودداری می کند. و اگر بخیل بود مال خود و همسرش را حافظ است و اگر ترسو بود، از آفات در امان خواهد بود» لازم به ذکر است که بکار گیری صفات یاد شده در حدیث مذکور آن را محدود نموده و از تام بودن در آورده است و در هر صورت، این صفات برای صیانت و حفظ بکار برده شده است نه برای کسب و بدست آوردن، مثلاً بخل برای حفظ و نگهداری مال همسر و یا ترسویی برای اینکه همه معرکه ها را برای ورود، بدون تأمل، انتخاب نکند و یا تکبر برای اینکه زن تبدیل به ابزاری برای کسب منفعت و یا پلی برای تمتعات قرار نگیرد و در عوض، عرصه اجتماع از شجاعت و دفاع و ایثار و گذشت و انفاق مردان نیز محروم نماند و از آنجا که زن و مرد مکمل یکدیگرند بقای سلامت و تعادل به تعامل بین این دو جنس بستگی دارد. تا هر یک از دو جنس دیگری را برای تعالی خویش مدد نموده و با پیوند عاطفی و هماهنگی و مودت به این مهم نایل آیند. در حقیقت، تفاوت نقش ها ضامن هماهنگی و پویایی خانواده و مانع از بروز اختلال در پیکره اجتماع می شود.
استاد شهید مرتضی مطهری قدس سره به عنوان فردی صاحب نظر در فلسفه اخلاق اسلامی معتقدند که سه فضیلت ذکر شده در حدیث مورد نظر، سه خُلق اخلاقی نمی باشد بلکه سه رفتار اخلاقی اند که ترس و تکبر بر اساس فضیلت عفت است و بخل بر اساس فضیلت امانت داری. به این ترتیب، مقصود از این روایت آن نیست که زنان خوب و فاضل زنانی هستند که بخیل و ترسو و متکبر باشند بلکه زن فاضل کسی است که فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متکبرانه دارد تا آن نامحرم همواره میان خودش و آن زن یک حریم و دورباش داشته باشد چرا که این حریم سدی است در مقابل آن اشتعالی که همیشه وجود داشته و دارد.
زن فاضل صاحب عفت کسی است که رفتارش با نامحرم از روی ترس و احتیاط باشد آن هم نه در مطلق مسائل بلکه صرفا در موردی که عفت او در معرض خطر قرار می گیرد چرا که او حامل یک امانت بزرگ انسانی است و نه یک امر شخصی که اگر از آن بگذرد از شخص خودش گذشته باشد.
زن فاضل زنی است که به عوان مدیر داخلی خانواده و به عنوان آنکه زحمت کسب درآمد و تأمین معاش به عهده اش نیست، باید امانت دار مال مشترک و خودش و همسرش و خانواده باشد.
در حالی که در گستره شریعت اسلام نه می توان فضایل و گرایش به آنها و شناخت رذایل و اجتناب از آنها را محدود به فرد نمود و نه آنها اختصاص به اجتماع داد و نه بایستی فضیلت ها را فقط در جنس مذکر جست و جو کنیم و نه صرفا در جنس مؤنث، و نه اینکه رذیلت ها را از دامن یکی از آن دو کاملاً پاک کنیم بلکه همان گونه که خطاب اولیه «قولوا لااله الااللّه تفلحوا» به همه انسان ها تعلق گرفت و در هم شکستن الهه ها و رویکرد به مبدأ آفرینش نصیب انسان شده است. آنچه در خطاب آخر نیز ما را به آن فرا می خواند نوایی است برای انسان متقی که به فضیلت ها نایل آمده و بر رذیلت ها فایق شده است: «ان المتقین فی جنات و نَهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.»(39)
در عرصه خانواده
بسیاری از فضیلت ها و دوری جستن از صفات بستر خاص دارد و گاه وصفی در محیط اجتماعی و سیاسی فضیلت است اما در کانون خانواده رذیلت. لذا معرفت و شناخت نسبت به بایدها و نبایدهای دینی - اخلاقی اقتضا می کند که جایگاه افراد و موقعیت ها درست تبیین شود تا اوامر و نواهی بهتر درک گردند برای مثال از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که زنان را نهی نموده اند از اینکه لباس چشمگیر بپوشند به صورتی که نظر دیگران را جلب کند و از اینکه زیور صدا دار را با خود حمل کنند. (40)
و در روایتی دیگر فرموده اند: «بر زن لازم است از بهترین عطر استفاده کند، زیباترین لباسش را بپوشد و خود را به نیکوترین وجه آرایش دهد.» (41)
تأکید روایات به روشنی نشان می دهد که بعضی از امور اختصاص به جایگاه آن توصیه در عرصه خانواده و روابط زوجین دارد که در غیر مورد خود، به عنوان نواهی آورده شده و همان وصف فضیلت، رذیلتی است در بستر اجتماع.
مقام معظم رهبری (دام عزّه) می فرمایند:
«در داخل خانواده، کار و روحیات مرد را نباید از زنان توقع کرد. روحیات زن را هم در خانواده نباید کسی از مرد توقع کند. هر کدام خصوصیات طبیعی و روحی دارند که مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعی زن و مرد این است که روحیات و خصوصیات مرد و زن در مقابل اینها در داخل خانواده دقیقا رعایت بشود که اگر رعایت شد هم این خوشبخت است و هم آن.»(42)
اسلام نه جا به جایی صفات و بکار گیری آنها را در غیر موضع خود می پسندد و نه نقش آفرینی جنس ها را در غیر جایگاه و نقش خود و لذا غلبه غیرت و قدرت و همت و تعقل را در مردان می ستاید و نظافت و ظرافت و ریحانه بودن و عواطف سرشار را در زن مزیت می داند.
در اجتماع
مسئولیت های طبیعی و کشش فطری زن، احراز بعضی از مشاغل مانند فرماندهی در جهاد، حکومت و قضاوت را محدود می سازد اما فضای سیاسی برای فعالیت های دیگر باز است. نمونه هایی از این حضور را در زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می یابیم که با ارشادات قرآن کریم اگر زنان از رذایل بپرهیزند و جزء مؤمنات قرار گیرند از تمام حقوق اجتماعی بهره مند خواهند بود:
«یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن باللّه شیئا و لایسرقن و لایزنین و لایقتلن اولادهن و لایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لایعصینک فی معروف فبایعهن و استغفرلهن اللّه ان اللّه غفور رحیم.»(43)
«ای پیامبر چون زنان مؤمن آیند که با تو بیعت کنند که دیگر شرک به خدا نورزند و سرقت و زناکاری نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و بر کسی افترا و بهتان میان دست و پای خود نبندند و با تو در هیچ امر معروفی مخالفت نکنند بدین شرط با آنها بیعت کن و بر آنان از خدا آمرزش و غفران طلب کن که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.»
نمونه هایی از نگرش قرآن کریم نسبت به زن در موضوعات جهاد، هجرت و حضور سیاسی وجود دارد که در همه این مسائل به والا نگری اسلام در مورد گرایش به صفات نیکو و فضایل مشاهده می شود و شرط حضور اجتماعی زن لباس عفاف و حجاب اوست که هم از ابتلا به رذیلت ها او را مصون دارد و هم جامعه را از آفت اضطراب روانی دور نگاه دارد.
«یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین و کان اللّه غفورا رحیما.»(44)
«ای پیامبر زنان و دختران خود و به تمام زنان اهل ایمان بگو خویش را به چارقد (روسری بلند) بپوشانند تا به پاکی و عفت شناخته شوند و از تعرض چشم چرانان و هوسرانان مصون بمانند و آزار نبینند و خداوند در حق عبادش آمرزنده و مهربان است.»
مقام معظم رهبری می فرمایند:
«آنان که با تمام ایجاد تحول اجتماعی و اقتصادی، الگوهای فاسد و پلید خویش را از پیشرفت و تمدن بر زنان جهان تحمیل می کنند نه تنها به بانوان بلکه به انسان و انسانیت خیانت می کنند.»(45)
حضرت امام خمینی قدس سره می فرمایند: «قرآن کریم انسان ساز است و زنها نیز انسان ساز، وظیفه زن ها انسان سازی است....اما رژیم شاه است که با غرق کردن آنها در امور خلاف اخلاق می کوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند و اسلام شدیدا معترض به این امر است.»(46)
در حقیقت، هر جا که از مسیر فطرت خارج شویم نه زنان موفق و نقش آفرینی در جامعه خواهیم داشت و نه مردانی ستبر و قدرتمند که مدافع حریم حق باشند بلکه انسان های عروسک صفتی خواهیم دید که از ایفای نقش انسانیت بدر آمده و ابزار و آلت دست استکباریان زورمند و زرمدار جهان قدرت و سرمایه خواهند بود.
پی نوشت:
1- مصباح الهدایة، امام خمینی
2- بحار، ج 2، ص 32 و 23
3- تین، 4
4- شمس، 9-7
5- انبیاء، 25
6- آل عمران، 19
7- آل عمران، 85
8- بقره، 132
9- یوسف، 101
10- یونس، 84
11- مائده، 111
12- بقره، 97
13- روم، 30
14- کتاب تفسیر موضوعی قرآن، جلد 10، ص 30
15- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 283
16- بقره، 251
17- نهج البلاغه، حکمت 449، ص 555
18- تحف العقول، ص 224
19- لقمان، 20
20- ملک، 3
21- نحل، 97
22- ذاریات، 56
23-برای توضیح بیشتر رجوع شود به کتاب فلسفه اخلاق، تدوین مجتبی مصباح، مؤسسه آموزش پژوهش امام خمینی.
24- مدثر، 38
25- سجده، 7
26- بحار، ج 77، ص 214
27- بیان، اردیبهشت 79، شماره 113
28- همان
29- احزاب، 35
30- اعراف، 189
31- توبه، 71
32- احزاب، 36
33- فتح، 5
34- زخرف، 70
35- صحیفه سجادیه، ص 240، دعای 25
36- حجرات، 13
37- تحریم، 11
38- تحریم، 10
39- قمر، 54، 55
40- بحار 103، ص 249
41- همان
42- اسفند 1375 در جمع زنان خوزستان
43-ممتحنه، 12
44- احزاب، 59
45- روزنامه جمهوری اسلامی 21/11/66
46- روزنامه جمهوری اسلامی 22/12/63