دکتر علی عسگری یزدی
قم: بوستان کتاب (مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی)
چاپ اول، 1381، 271 ص
شک گرایی از اساسی ترین محورهای معرفت شناسی است که دارای پیشینه ای طولانی است. برخی گفته اند اساسا معرفت شناسی با شک گرایی آغاز شده است. براساس شک گرایی، انسان می تواند جویای معرفت باشد اما ممکن نیست بدان دست یابد. فلسفه غرب در چند مرحله با این دیدگاه مواجه بوده است. شک گرایی، نخست در یونان باستان مطرح شد و بار دیگر در رنسانس احیا گردید و در بحث های الهیاتی و فلسفی آن دوران نقش ایفا کرد و سپس در دوران جدید توسط دکارت به شکل بحثی فلسفی و آکادمیک درآمد و افرادی مانند هیوم و کانت این دیدگاه را تقویت نمودند. در قرن بیستم، بحث درباره این دیدگاه به شکل گسترده ای در قالب کتب و مقالات ادامه دارد.
کتاب شکاکیت: نقدی بر ادله، درصدد ارائه و ارزیابیِ آرا و ادله شکاکان و نیز فلسفه هایی است که به نوعی به شک گرایی منجر شده اند. این کتاب دارای هفت فصل است. در سه فصل اول، کلیاتی درباره شک گرایی بیان می شود و مروری بر آرا و ادله شکاکان قدیم و نیز سوفسطائیان صورت می گیرد. در سه فصل بعدی، اندیشه های فلسفی سه فیلسوف بزرگ یعنی دکارت، هیوم و کانت مورد کنکاش قرار می گیرد. در فصل هفتم، مهم ترین دلایل شکاکان ارائه و سپس نقد می شوند.
نام فصل اول کتاب، شکاکیت است. در این فصل، تعریف شک گرایی و معرفت شناسی ارائه می شود. مؤلف با ذکر اطلاقات گوناگون معرفت، اظهار می دارد موضوع معرفت شناسی، معرفتی است که متعلق گزاره ها است. وی به طور مختصر، این موضوع را تحلیل می کند. در ادامه، مؤلف شکاکیت را به شک گرایی استدلالی، سؤالی و مستند به طرز تلقی تقسیم می کند و ضمن توضیح هر قسم، آنها را مورد نقد قرار می دهد. آنگاه تقسیم شک گرایی به عام و فراگیر (global) و خاص (local) را ذکر می کند. شک گرایی خاص به شکاکیتی اطلاق می شود که انسان را در حوزه یا حوزه های خاصی از کسب علم و معرفت ناتوان تلقی می کند. مؤلف مهم ترین حوزه های شک خاص را اخلاق، دین و گزاره هایی درباره آینده می داند. این فصل با بیان چند نکته و با ذکر اجمالیِ دوره های مختلف شک گرایی به پایان می رسد.
شک گرایی قدیم یا اولیه، بیش از پنج قرن در یونان و روم قدیم رواج داشت و در دو مکتب پیرونی و آکادمیک رشد یافت. در فصل دوم، با عنوان شکاکیت قدیم این دو مکتب بررسی می شود. براساس نخستین مکتب شک گرایی که پیرون الیسی آن را مطرح کرد کوشش برای پرهیز از اعتقاد ناموجّه، معقول تر از تلاش جهت کسب معرفت موجه است. مؤلف به زمینه هایی که موجب شکل گیری این مکتب شد اشاره می کند و تعلیمات پیرون و پیروانش را بیان می نماید. در ادامه، استدلالی که سکستوس امپیریکوس برای شک گرایی نقل کرد و آن را به پیرون نسبت داد بیان می شود. نویسنده در مقام توضیح شک گرایی آکادمیک اظهار می دارد بر آکادمی افلاطون چند دوره گذشته است، در دوره اول، به طور جدی با شک گرایی مخالفت می شد. شکاکیت در دوره دوم به تدریج مطرح شد و در دوره سوم یا آکادمی جدید، سایه شدیدی از شک گرایی بر آکادمی افکنده شد. مؤلف با توضیح هر دوره برخی آرا را مورد ارزیابی قرار می دهد. این فصل با تقسیم شک گرایی به جدلی و تجربی ادامه می یابد. به اعتقاد مؤلف، مهم ترین نمایندگان شک گرایی جدلی، آنزیدموس کنوسوسی و آگریپا هستند. آنزیدموس ادله شک گرایان را در قالب ده دلیل جمع آوری کرد و تلاش نمود تا ناتوانی عقل و عدم امکان معرفت را اثبات کند. آگریپا پنج دلیل برای اثبات موضع شکاکانه خود بیان نمود که مؤلف، آنها را جامع ترین و دقیق ترین ضابطه برای استدلال شکاکان به حساب می آورد. وی پس از ارائه ادله فوق به شک گرایی تجربی می پردازد و اظهار می کند شک گرایان تجربی به دلیل پزشک بودن، با نفی علم تلاش می کردند تا طب را جایگزین فلسفه کنند. فصل دوم با نگاهی به ادله سکستوس امپیریکوس و بیان جنبه های سلبی و ایجابی و نیز ویژگی های شک گرایی تجربی به پایان می رسد.
سوفسطایی، نام فصل سوم است. در این فصل زمینه های شکل گیری سوفسطایی گری بیان؛ و ادعای سوفسطائیان بررسی می شود. به اعتقاد نویسنده، اختلاف آرای فیلسوفان درباب اصل نهایی اشیا؛ و نیز آشنایی فزاینده مردم یونان از فرهنگ و تمدن غیریونانی موجب شد تا توجه از عالم عین به فاعل شناسا تغییر کند و این تغییر در ابتدا میان سوفسطاییان بیان شد. ادعاهای سوفسطائیان دارای سه قسمت عمده است: (1) چیزی در خارج ذهن وجود ندارد؛ (2) اگر هم باشد قابل شناختن نیست؛ و (3) بر فرض آنکه شناختنی باشد قابل شناساندن به دیگران نیست. مؤلف به ترتیب، هریک از این سه ادعا را بررسی می کند. در ادامه فصل، آرای پروتاگوراس و گرگیاس که از نمایندگان این دیدگاه شمرده می شوند بیان می شود. نویسنده با ناهمخوان دانستن سخن افلاطون درباره پروتاگوراس در رساله تتئوس [= ثئای تتوس] با سخن افلاطون در رساله پروتاگوراس به بررسی آن می پردازد. این فصل با بیان استدلال گرگیاس بر شک گرایی به پایان می رسد.
سه فصل بعدی کتاب به آرای دکارت، هیوم و کانت اختصاص دارد، چراکه به اعتقاد مؤلف، اگر اندیشه های این سه فیلسوف را شک گرایانه ندانیم لااقل این است که این اندیشه ها به نحوی به شک گرایی یاری رسانده اند. در فصل چهارم با عنوان شک دستوری: شکاکیت دکارتی، اندیشه های دکارت بررسی می شود. نویسنده اندیشه دکارت را به دلیل مطرح نمودن شک دستوری و نیز به دلیل دوگانه دانستن ذهن و عین که زمینه شک گرایی را پی ریزی می کند در زمره اندیشه شک گرایان قرار می دهد. مؤلف در بیان زمینه های شک دکارتی اظهار می دارد پس از کنار رفتن اسکولاستیک، با دو نگرش زیر، بازگشتی به کتاب مقدس و مسائل اخلاقی صورت گرفت: بی اعتبار ساختن فلسفه و نقد آن؛ و پایان یافته تلقی کردنِ دوران فلسفه. این امر، زمینه شک گرایی فلسفی در اواخر قرون وسطا تا قرن هفدهم را فراهم ساخت. در این اوضاع، دکارت درصدد نجات فلسفه برآمد. وی در تأمل اول از کتاب تأملات به تبیین شک دستوری در دوازده مرحله پرداخت و در تأمل دوم کوشید تا از شک خارج شود و یقین را اثبات نماید. مؤلف در فصل چهارم به بیان زمینه های اندیشه دکارت و نیز تبیین مراحل دوازده گانه استدلال دکارت بر شک گرایی و نهایتا به ارزیابی استدلال دکارت بر شک گرایی می پردازد. به اعتقاد نویسنده، با فرض شک نمی توان احتمال واقعیت دار بودن یا نبودن آنها را پذیرفت زیرا وقتی می توانیم چیزی را واقعی ندانیم که پیش از آن واقعیت دار بودن را درک کرده باشیم. اگر الگویی از واقعی یا غیرواقعی بودن نداشته باشیم شک هم نمی توانیم داشته باشیم. درنتیجه، شک روشی، امری ناممکن است زیرا هیچ گاه نمی توانیم همزمان در همه چیز شک کنیم بلکه دست کم به چیزی باید یقین داشته باشیم و اگر چنین شد شک، مَعْبَر یقین نخواهد بود. در پایان فصل چهارم، به جهت شباهت شک دکارتی با برخی آرای غزالی؛ شک غزالی مطرح می شود. نویسنده در این موضع به تفاوت های شک دکارتی با شک غزالی اشاره می کند.
شکاکیت هیوم، عنوان فصل پنجم است، هیوم و کانت در قرن هجدهم تحت تاثیر رشد علم بودند. هیوم جنبه تجربی علم را مهم تلقی کرد. نویسنده اظهار می کند استدلال هیوم بر شک گرایی بر سه مقدمه استوار است: (1) معرفت تنها از راه انطباق تصور به دست می آید؛ (2) معرفت تنها یا بهره گیری از چند قانون کلی، ممکن است؛ و (3) قانون کلی به دست آمدنی نیست. مباحث فصل پنجم درواقع شرح و بسط این مقدمات می باشند. مؤلف ابتدا، مباحثی را به انطباعات و تصورات، تداعی تصورات، تصور جوهر، معانی نسبت، انواع نسبت و گزاره های تحلیلی و ترکیبی اختصاص می دهد، به اعتقاد هیوم، گزاره های مبیِّن امور واقع، گزاره هایی ترکیبی اند که صدقشان مبتنی بر اصل یکنواختی عملکرد طبیعت است. اما صدق این اصل، ضروری نیست. بدین سان از دید هیوم در علوم تجربی صرفا حجت احتمالی وجود دارد. از آنجاکه اصل یکنواختی عملکرد طبیعت، یک باور است، ویژگی های باور نیز در این فصل بیان می شود. نویسنده ذکر می کند به اعتقاد هیوم ما نمی توانیم وجود اجسام را مستقل از ادراکات خودمان اثبات نماییم اما در عمل چاره ای نداریم جز آنکه آنها را موجود فرض کنیم. از دید هیوم، به واسطه ویژگی ثبات و همسازی در طبیعت است که، متخیله و وهم و نه عقل و حواس، این باور را در ما پدید می آورند. در ادامه، مؤلف از جنبه های مختلف به نقد و بررسی دیدگاه هیوم درباره علیت می پردازد. هیوم معتقد است تصور علیت ناشی از انطباعات حسی نیست بلکه صرفا عادتی است که از درک مجاورت و تعاقب دائم دو شی ء پدید می آید و سپس تعمیم می یابد. بنابراین، علیت، امری تجربی نیست و ضرورتی هم که در این باب مطرح است نه در جهان خارج بلکه در ذهن وجود دارد. مؤلف همه این آرا را نقد می کند و در این راستا، نقدهایی را از وایتهد و توماس رید نقل می کند. به جهت مشابهت دیدگاه های اشاعره با دیدگاه های هیوم درباب نفی علیت، مؤلف در پایان این فصل آرا و ادله اشاعره را در این باره از منابع کلامی بیان می کند و سپس به بررسی و ارزیابی آنها می پردازد.
نام فصل ششم، شکاکیت کانتی است. در این فصل به آرای معرفتی کانت اشاره می شود. به اعتقاد مؤلف، کانت در فلسفه جدید از اهمیت برخوردار است تا آنجا که به دلیل تاثیر فراوانش بر فیلسوفانِ پس از خود، فلسفه جدید را به دو دوره قبل و پس از کانت تقسیم می کنند. مؤلف در این فصل تلاش می کند نشان دهد که کانت زمینه اندیشه های شک گرایانه را به صورت پیچیده تری مطرح ساخته است. به عقیده وی کانت با پذیرش و تعمیم اِشکال هیوم درباب علیت و پیشینی کردن مقولات و نیز ناتوان دانستن عقل از درک شی ء فی نفسه، به نوعی، شک گرایی را در اندیشه فلسفی خود راه داد. کانت در فرایند شناخت، ذهن را نیز دخالت داد. وی برای ذهن چهارده مقوله قایل است. مواد معرفت از خارج وارد ذهن می شوند و پس از پوشیدن لباس زمان و مکان، وارد فاهمه می گردند و مفاهیم فاهمه را می پذیرند. این مقولات ذهنی، پیشینی اند یعنی پوشش هایی اند که ذهن بر داده ها می افزاید، از این رو، ذهن مانند لوح صاف و آیینه ای نیست که خارج را آن طور که هست به ما بنمایاند. به عبارت دیگر نمی توان ادعا کرد که معلومات ذهنی، مطابق با همان چیزی است که در خارج وجود دارد و این ناتوانی ذهن از شناختِ مطابقِ با خارج، همان ادعای شک گرایان است. به عقیده کانت، ذهن آدمی تنها امکان شناخت نمود و پدیدار را دارد و از شناخت بود و دیدار محروم است. در ادامه این فصل، دیدگاه کانت درباب مابعدالطبیعه و دو تفسیری که در این باره وجود دارد نیز بیان می گردد. همچنین دیدگاه کانت درباب علیت با دیدگاه های هیوم و دکارت مقایسه می شود. نویسنده اظهار می دارد ابتدا در میان فیلسوفان چهار نوع علت وجود داشت و پس از آن به دو علت صوری و فاعلی تقلیل یافت و سپس فقط علت فاعلی باقی ماند که هیوم آن را تجربی می دانست و کانت آن را از مقولات فاهمه. اصول موضوعه تفکر تجربی؛ و روش نقادی کانت در عقل و حس نیز در این فصل توضیح داده می شوند. به عقیده نویسنده، کانت همانند ارسطو از روشی بین عقل گرایی و تجربه گرایی پیروی می کند. فلسفه نقادی کانت در عین حال که به ادراکات حسی توجه دارد به احکام عقلی نیز تکیه می کند. این فصل با بیان موارد تعارضِ احکام عقلِ انسان و مسائل مابعدالطبیعه پایان می پذیرد.
در فصل هفتم یعنی آخرین فصل کتاب، مؤلف به نقد و بررسی مدعای شک گرایان و استدلال های آنها می پردازد. مؤلف در مقام نقد ادعای شک گرایانه اظهار می دارد مدعای شک گرا نمی تواند درست باشد زیرا اگر این مدعا، گزاره ای درست باشد خود را نقض خواهد کرد. همچنین صِرفِ استدلال کردن، ناقض ادعای شک گرا است چراکه در هر استدلالی، مقدمات استدلال باید از قبل پذیرفته شده باشد. همچنین اقامه استدلال به معنای اعتقاد به اصل علیت است. مؤلف در ادامه سه مطلب مستنتج از آرای شکاکان را بیان و نقد می کند. وی سپس به بررسی استدلال های شک گرایی می پردازد. استدلال اول از راه خطای در حواس و به کارگیری اصل تعمیم پذیری است. به اعتقاد نویسنده، وجود خطا به معنای عدم امکانِ معرفت نیست. همچنین به کارگیری اصل تعمیم پذیری، تلویحا متضمن یقین به امکان خطا، و نیز یقین به ناسازگاری شک و یقین است. در ادامه این فصل، استدلال هیوم برای شک گرایی که قبلاً گذشت و نیز استدلال از راه اختلاف عقاید و آرا برای شک گرایی نقل و سپس نقد می گردد. مؤلف سپس اظهار می دارد هیلاری پاتنم با توجه به رشد فزاینده علوم الکترونیک استدلالی را به نفع شک گرایی بیان می کند که تقریر آن به «مغز در خمره» معروف شده است. وی با ذکر تقریر این روایت جدید به نقد آن می پردازد. وی همچنین دلیل دیگری برای شک گرایی با عنوان «همه یا هیچ» ذکر می کند. این فصل با توضیح مسئله اثبات ناپذیری حجیت شناخت؛ دفاع ناپذیری از شک گرایی؛ نقد و بررسی ظن گرایی و ادامه می یابد. در پایان، برداشتی از قرآن درباره شک گرایی ذکر می شود. به اعتقاد نویسنده، از آیات مختلف قرآن مجید استفاده می شود که حصول علم یقینی نه تنها برای همه افراد بشر ممکن است بلکه پیروی از علم یقینی مطلوب می باشد. خداوند عقل و حواس را ابزار معرفت قرار داده و به تحصیل آن ترغیب نموده است.
کتاب شکاکیت: نقدی بر ادله کتابی است سلیس و روان. در تالیف این کتاب به منابع دست اول فراوانی استناد شده است. رویکرد کتاب نقادانه است و در جای جای کتاب، مؤلف به نقد اندیشه های شک گرایانه می پردازد. وجود ملاحظات تطبیقی از ویژگی های این کتاب به شمار می آید. کوشش مؤلف با توجه به کمبود منابع فارسی در این زمینه، باارزش و درخور ستایش است. البته اگر نویسنده در بحث شک خاص، مسئله «اذهان دیگر» را ذکر می نمود و اگر در ملاحظات تطبیقی به «پاسخ های ابن سینا، فخررازی و محقق طوسی به شک گرایی» اشاره می کرد و همچنین اگر در مقام پاسخ گویی به شک گرایی، تمسک به فهم متعارف یا عقل سلیم را مطرح می کرد؛ بر غنای کتاب می افزود.