می رفت تا بزرگترین و مقتدرترین دولت اروپایی قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی شود و به عنوان تنها وارث امپراتوری بیزانس بر سرزمین های وسیعی از اروپا و مدیترانه و بین النهرین و شبه جزیره عربستان سیطره یابد. اقتدار سیاسی، قدرت نظامی، سازمان اجتماعی و توسعه اقتصادی، قابلیت های درونی این میراث داری را برای عثمانی فراهم کرده بود؛ اما این توانمندی ها از پایه های اصیل و استواری برخوردار بودند.
زمانی که مردم بوسنی به همراه بزرگان قوم خود، شاه کاتولیک کشورشان استفن را رها کردند و قلعه های خود را روی سپاهیان سلطان محمد فاتح گشودند و بسیاری از آنان داوطلبانه و بیدرنگ مسلمان شدند، یادآور فتح ایران توسط مسلمین صدر اسلام بود. با وجود تمام کم و کاستی های امپراتوری عثمانی، در جهان نمادی از حکومت اسلامی شناخته می شد. در چنین شرایطی گسترش حکومت عثمانی که از دارالخلافه بغداد به قسطنطنیه رسیده بود و برای مردم تحت ستم حکومت های بیدادگر اروپا فرشته نجات تلقی می شد.
نگاهی هر چند کوتاه بر چگونگی حضور دولت عثمانی و گسترش اسلام در سرزمین های اروپایی، در فضای امروز جهان که پر از همهمه برخورد یا گفت وگوی تمدن هاست، جذّاب و رغبت انگیز خواهد بود؛ به همین منظور مقاله کوتاه زیر، به شما گرامیان تقدیم می شود.
عثمانی به عنوان بزرگترین و پهناورترین دولت اسلامی پس از فروپاشی خلافت عباسی شناخته می شود. این دولت در سده های هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد؛ در نیمه دوم سده چهاردهم، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید، بایزید رعدگونه)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت و در اوائل نیمه دوم سده پانزدهم با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراتوری روم شرقی(بیزانس) جای گرفت. به این ترتیب در پایان سده پانزدهم، دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت؛ اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد. در این دوران، عثمانی نه تنها از نظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع، اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت اولین دولت اروپایی به شمار می رفت، بلکه از حوالی نیمه سده شانزدهم میلادی، خود را وارث رسمی خلافت اسلامی و رهبری جهان اسلام نیز می دانست. در این زمان عثمانی کشور پهناوری بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراتوری هابسبورگ) امتداد داشت؛ بخش عمده سرزمین های جنوب دریای مدیترانه و شبه جزیره عربستان را در برمی گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزهای ایران محدود بود. از منظر اروپاییان غربی، این دولت مهمترین تجلی تمدن اسلامی بود و داد و ستد و تعارض های فرهنگی و سیاسی و نظامی با آن نقش اصلی در تکوین انگاره ای داشت که غربی ها از اسلام کسب کردند.(1)
برخلاف تصویری که در تاریخ نگاری رسمی غرب رواج یافته، گسترش سریع عثمانی در قاره اروپا را نمی توان تنها به عنوان یک فرایند نظامی مبتنی بر توسعه طلبی و قهر و غلبه ارزیابی کرد. در این فرایند گروش داوطلبانه بخش مهمی از مردم اروپا به اسلام، نقش تعیین کننده داشت؛ و گرنه دولت عثمانی هیچ گاه نمی توانست تمدنی چنان شکوفا و باثبات را در سرزمین های اروپایی خود پدید آورد. گسترش عثمانی در قاره اروپا آمیزه ای است از لشگرکشی مسلمانان و حمایت همه جانبه مردم بومی از ایشان. این روندی است مشابه آن چه پیش ازآن در ایران و مصر و سرزمین های شرقی و جنوبی مدیترانه و اسپانیا و هند رخ داده و به ایجاد تمدن های اسلامی شکوفا در این مناطق انجامیده بود.
عثمانیان در قبال «اهل کتاب» و اتباع مسیحی اهل تسامح و تساهل بسیار زاید بودند و این برای مردم اروپا، که از ستم مذهبی کلیسای رم و حکمرانان خود رنج می بردند، «موهبتی الهی» به شمار می رفت. استانفورد شاو درباره گروش داوطلبانه مردم اروپا به عثمانی می نویسد:
«عثمانی ها در رفتار با اهل ذمه یا «اهل کتاب» یعنی مسیحیان، یهودیان و سایر ادیانی که به وحدانیت خدا ایمان داشتند از همان روش دیرینه اسلامی یعنی بردباری و مدارای دینی پیروی کردند. بنابراین روش، تا زمانی که اهل ذمه حکومت اسلامی را به رسمیت می شناختند حکومت اسلامی موظف بود از جان، مال و مذهب آنان حمایت کند. شماری از مسیحیان بالکان برای این که از مزایای مذهب رسمی کشور برخوردار شوند... به اسلام گرویدند.(2)
بوگومیل ها(3) در ایجاد زمینه های این موج گرایش به اسلام موثر بودند. «این فرقه در حکومت مسیحیان مورد آزار بودند و پیروزی عثمانی ها را رهایی خود تلقی می کردند. اما هیچ کوششی برای جذب آنان به اسلام صورت نگرفت.»(4)
در تاریخ اروپا نمونه های فراوانی از این موج گرایش به اسلام و پذیرش داوطلبانه حکومت عثمانی یافت می شود. برای مثال، در سال 1453 بزرگان و مردم بوسنی از شاه کاتولیک این کشور، استفن، حمایت نکردند و قلعه های خود را به روی قشون سلطان محمد فاتح گشودند و بسیاری از ایشان داوطلبانه و همزمان مسلمان شدند. کمی بعد، در سال 1457 برانکوویچ،(5) شاه صرب ها، درگذشت و ورّاث او حکومت خویش را تابع پاپ قرار دادند. مردم صرب شوریدند؛ اعلام کردند که حکومت مسلمانان را ترجیح می دهند و دروازه شهرها را به روی قشون سلطان محمد فاتح گشودند. به این ترتیب در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی برای مردم غیرکاتولیک اروپا، عثمانی نیرویی نجات بخش به شمار می رفت.
عثمانیان به این نقش آزادی بخش خود واقف بودند و برای پیروزی بر امپراتوری هابسبورگ و کلیسای روم، به عنوان رهبر جبهه صلیبی علیه عثمانی، از آن بهره می بردند. سلیمان قانونی در نامه ای که در سال 959 ق./ 1552 م. به رهبران پروتستان اروپا نوشت، ایشان را به مبارزه علیه پاپ و امپراتور هابسبورگ و اتحاد با هنری دوم، پادشاه فرانسه، ترغیب کرد. این در زمانی است که هنری در تلاش برای اتحاد با حکمرانان پروتستان آلمان علیه امپراتوری روم مقدس، دشمن مشترک عثمانی و فرانسه بود. تاریخ اسلام کمبریج، فشار عثمانی بر امپراتوری هابسبورگ در سال های 1521 1555 را عامل مهمی در تحکیم نیروهای رفورماسیون و پیروزی نهایی آنها می خواند. در طول سده های شانزدهم و هفدهم، تقویت پروتستان ها و کالونیست ها، همانند اتحاد با فرانسه، یکی از اصول اساسی در سیاست خارجی عثمانی بود. در دوران حاکمیت عثمانی، کالونیسم در مجارستان و ترانسیلوانی تبلیغ و تقویت می شد، ولی در آن بخش از مجارستان که در زیر سلطه حکومت هابسبورگ قرار داشت، مسیحیت کاتولیک حاکم بود. پیوند عثمانی با کالونیسم تا حدی نیرومند بود که مخالفان این مذهب، آن را «کالونو تورکیسموس»(6) (طریقت کالونی ترکی) می نامیدند. در حالی که مارتین لوتر، بنیانگذار پروتستانیسم، عثمانی را بلایی می خواند که خداوند برای بیدارکردن مسیحیان فرستاده است، برخی پروتستان ها تا جایی در تجلیل از نقش رهایی بخش عثمانی پیش رفتند که آن را «نشانه لطف الهی» خواندند.(7)
ستمگری حکمرانان اروپا و بیزاری مردم از ایشان در این موج گرایش به اسلام نقش بزرگی ایفا کرد. برای مثال، در سده پانزدهم میلادی، حکمران والاشی (افلاق)(8) شخصی به نام ولاد سوم دراکول بود که به «ولاد تپس» (ولاد چهار میخ کش) شهرت داشت؛ زیرا مخالفان خود را با این روش شکنجه می کرد. عثمانی ها نیز همین عنوان او را به ترکی به کار می بردند و اورا «قازقلوبیگ» می خواندند. ولاد تپس حدود سال 1431 عضو فرقه مخفی طریقت اژدها،(9) به رهبری زیگیسموند، شد. این فرقه را واسلاو چهارم، امپراتور روم مقدس، و همسر دومش، باربارا چیلی، در سال 1387 برای تهاجم صلیبی علیه عثمانی ایجاد کرده بودند. ولاد در سال 1437 حکمران والاشی شد و والاش ها او را «دراکول» (اژدها) و پسرش، ولاد چهارم، را «دراکولا» (پسر اژدها) نامیدند. واژه «دراگون» (دراکول) به معنی «شیطان» نیز هست و مردم بیشتر این معنا را مد نظر داشتند. در سال 1442 ولاد چهارم دراکولا به اسارت سلطان مراد دوم درآمد، در سال 1448 آزاد شد و در سال 1456 با حمایت نظامی عثمانی حکومت والاشی را به دست گرفت. او با مردم والاشی رفتار خشونت آمیزی در پیش گرفت و در سال 1459 اعضای خاندان های بایار (بزرگان) را به میهمانی دعوت کرد، تمام آنها را به اسارت گرفت و پس از شکنجه های وحشیانه به قتل رساند. او در سال 1462 به جنگ با عثمانی برخاست و در دوران این جنگ اسرای جنگی را شکنجه و در جنگل های منطقه مصلوب می کرد. ولاد دراکولا در اواخر دسامبر 1476 به قتل رسید.(10) آبراهام (برام) استوکر، نویسنده ایرلندی انگلیسی و خالق داستان معروف دراکولا (1897)، شخصیت خون آشام افسانه ای خود را براساس داستان هایی آفرید که از آرمینیوس وامبری درباره زندگی ولاد دراکولا شنیده بود.(11) طبعا، مردم اروپا انضمام به قلمرو دولت مقتدر و قانونمند عثمانی را بر حکومت هایی از این دست ترجیح می دادند.
در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی موج گروش به اسلام در میان تمامی مسیحیان اروپا، اعم از کاتولیک و غیرکاتولیک، بسیار نیرومند بود و این نو مسلمانان نه تنها از تمامی حقوق یک مسلمان بهره مند بودند بلکه از طریق نظام دوشیرمه،(12) در ساختار سیاسی عثمانی به سرعت برکشیده می شدند. در این ساختار نه تنها ترک ها بر سایر اقوام برتری نداشتند، بلکه مسلمانان اروپایی به دلیل شایستگی خود، به سرعت به صاحبان واقعی دولت عثمانی بدل شدند. جوزف هامر پورگشتال، مورخ نامدار اتریشی، می نویسد: اغلب کارگزاران دولت عثمانی مسیحیان نومسلمان بودند و وزرا و سرداران بزرگ دوران سلیم و سلیمان، که عثمانی را به برترین درجه بزرگی و جلال رسانیده و مدت ها در اوج شوکت حفظ کردند، همه اروپایی بودند. از ده نفر صدراعظم های آن عصر هشت نفر مسیحیانی بودند که به اسلام گرویدند. ابراهیم پاشا(13) و خصی سلیمان پاشا یونانی، ایاز پاشا و لطفی پاشا و احمد پاشا آلبانیایی، سمیزعلی پاشا و پرتو پاشا و هرزک اوغلو و دوکاچین اوغلو اهل هرزگوین (هرسک) و رستم پاشا، برادرش سنان پاشا، فرهاد پاشا، احمد پاشا و داوود پاشا آلبانیایی و کروات بودند. محمد پاشا سوکولی، صدراعظم نامدار دوران سلیمان و سلیم دوم، و وزیر مصطفی پاشا و پهلوانان سرحددار: خسرو پاشا و ییلاق مصطفی پاشا و زال محمد پاشا و لله مصطفی پاشا و محمد بیگ و بالتاچی احمد پاشا و تمرعلی پاشا و صوفی علی پاشا، اهل بوسنی بودند. حسن پاشا حاکم یمن و خصی جعفر پاشا روس بودند. اغلب امرای دریایی عثمانی نیز، که سالیان مدید دولت های مسیحی اروپا را به هراس می انداختند، مسیحی نومسلمان و بیشتر یونانی و مجار و کروات بودند.(14)
نقش فائقه مسلمانان مسیحی تبار اروپایی را در اداره دولت عثمانی در سده های هفدهم و هیجدهم نیز می توان دید. خاندان کوپرولو، که در نیمه دوم سده هفدهم دولت عثمانی را بار دیگر به اوج شکوفایی و اقتدار خویش رسانیدند، آلبانیایی بودند. بسیاری از صدراعظم های عثمانی در این دو سده آلبانیایی، کروات، بوسنیایی، صرب، یونانی، گرجی، ونیزی، ابخازی،(15) ارمنی،(16) و روس(17) بودند.
به رغم این واقعیات، ترسیم عثمانی نه به عنوان یک دولت ریشه دار و کهن اروپایی که هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر برخی سنن فرهنگی و سیاسی، وارث امپراتوری روم شرقی (بیزانس) به شمار می رفت و از مدیریت نخبگان اروپایی و نیمه اروپایی(18) در تمامی سطوح برخوردار بود بلکه به عنوان یک قدرت بیگانه سلطه گر و مهاجم «ترک» یا «مسلمان»، سنتی غیرعلمی و تعصب آمیز است که در تاریخ نگاری رسمی غرب رواج فراوان دارد.
پیش تر، نگارنده درباره لشکرکشی طارق بن زیاد به شبه جزیره ایبری، در اوائل سده هشتم میلادی، و گرایش مردم این سرزمین به اسلام چنین گفته بود:
«آنچه رخ داد یک انقلاب اجتماعی سترگ بود و ربطی به کشورگشایی نداشت. طارق کاری جز گشودن راه برای مردمی به ستوه آمده نکرد. راز شکوفایی سریع و حیرت انگیز تمدن اسلامی اندلس در این است. معماران واقعی این تمدن همان مردم بودند، نه مهاجرین مسلمان، که هماره اقلیتی ناچیز به شمار می رفتند.(19)
این داوری در مورد گسترش سریع عثمانی در قاره اروپا نیز صادق است.
پی نوشتها:
گروش داوطلبانه بخش مهمی از مردم اروپا به اسلام، نقش تعیین کننده داشت ؛ و گرنه دولت عثمانی هیچ گاه نمی توانست تمدنی چنان شکوفا و باثبات را در سرزمین های اروپایی خود پدید آورد.
گسترش عثمانی در قاره اروپا آمیزه ای است از لشگرکشسی مسلمانان و حمایت همه جانبه مردم بومی از ایشان. این روندی است مشابه آن چه پیش ازآن در ایران و مصر و سرزمین های شرقی و جنوبی مدیترانه و اسپانیا و هند رخ داده و به ایجاد تمدن های اسلامی شکوفا در این مناطق انجامیده بود.
در سال 1453 بزرگان و مردم بوسنی از شاه کاتولیک این کشور، استفن، حمایت نکردند و قلعه های خود را به روی قشون سلطان محمد فاتح گشودند و بسیاری از ایشان داوطلبانه و همزمان مسلمان شدند.
در سال 1457 برانکوویچ، شاه صرب ها، درگذشت و وارث او حکومت خویش را تابع پاپ قرار دادند. مردم صرب شوریدند؛ اعلام کردند که حکومت مسلمانان را ترجیح می دهند و دروازه شهرها را به روی قشون سلطان محمد فاتح گشودند.
در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی برای مردم غیرکاتولیک اروپا، عثمانی نیرویی نجات بخش به شمار می رفت.
برخی پروتستان ها تا جایی در تجلیل از نقش رهایی بخش عثمانی پیش رفتند که آن را «نشانه لطف الهی» خواندند.
آبراهام (برام) استوکر، نویسنده ایرلندی انگلیسی و خالق داستان معروف دراکولا (1897)، شخصیت خون آشام افسانه ای خود را براساس داستان هایی آفرید که از آرمینیوس وامبری درباره زندگی ولاد دراکولا شنیده بود.
در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی موج گرویدن به اسلام در میان تمامی مسیحیان اروپا، اعم از کاتولیک و غیرکاتولیک، بسیار نیرومند بود
جوزف هامر پورگشتال، مورخ نامدار اتریشی، می نویسد: اغلب کارگزاران دولت عثمانی مسیحیان نومسلمان بودند و وزرا و سرداران بزرگ دوران سلیمان و سلیم، که عثمانی را به برترین درجه بزرگی و جلال رسانیده و مدت ها در اوج شوکت حفظ کردند، همه اروپایی بودند. از ده نفر صدراعظم های آن عصر هشت نفر مسیحیانی بودند که به اسلام گرویدند.
1- برای آشنایی با نقش عثمانی در تکوین انگاره غربی از اسلام بنگرید به:
Norman Daniel, Islam, Europe and Empire, Edingurgh: The University Press, 1966. PP. 11-23.
2- استانفورد شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس، 1370، ج 1، ص 51.
3- Bogomils
جنبش دینی مسیحی که در سده دهم میلادی در منطقه بالکان و سرزمین های اسلام نشین ظهور کرد و فرقه ای به همین نام را پدید آورد. مرکز اصلی بوگومیل ها در بلغارستان بود. آموزه دینی بوگومیل ها به کشیشی به نام بوگومیل (دوست خدا) منسوب است. بوگومیل ها عهد جدید را به عنوان کتاب مقدس می پذیرفتند، ولی بخش مهمی از عهد عتیق را جعلی می دانستند. گسترش سریع فرقه بوگومیل در قسطنطنیه باعث شد که در حوالی سال 1100 میلادی به دستور حکومت بیزانس، رهبران فرقه دستگیر و به اتهام کفر و الحاد محاکمه شوند و رهبر فرقه، به نام بازیل، سوزانده شود. در سده پانزدهم میلادی بخشی از بوگومیل ها به اسلام گرویدند.
4- شاو، همان ماخذ.
5- Brankovich.
6- Calvino- Turkismus.
7- P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, Bernard Lewis [ed], The Cambridge History of Islam, Cambridge University Press, 1970, Vol. 1, P.329.
8- Walachia, Aflagh.
سرزمینی در جنوب رومانی که شهر بخارست در آن واقع است. عثمانیان این سرزمین را «افلاق» می نامیدند.
9- Order of the Dragon
10- Elizabeth Miller, "Dracula: The History of Myth and the Myth of History".
Benjamin H. Leblanc, "Vlad Dracula: An intriguing figure in the fifteenth century".
11- در دهه 1970 حکومت کمونیستی رومانی کوشید تا ولاد دراکولا را به عنوان «قهرمان ملی» مبارزه علیه «اشغالکران عثمانی» مطرح کند. امروزه قلعه دراکولا یکی از جاذبه های توریستی کشور رومانی است.
12- دوشیرمه، که در اصل به معنای یک پنم (خمس) است، به نظامی اطلاق می شد که برای گزینش بهترین جوانان متعلق به خانواده های جدیدالاسلام مسیحی و آموزش و تربیت آنها، با هدف تصدی مناصب نظامی و حکومتی، وضع شد. این سیستم از زمان بایزید اول آغاز شد و در زمان مراد دوم و محمد دوم کاربرد عمومی یافت. دوشیرمه یک نظام اجباری نبود، بلکه مزیت محسوب می شد. طبق مدارک موجود، والدین مسیحی یا مسلمان حتی رشوه پرداخت می کردند تا فرزندانشان شامل دوشیرمه شوند. مردم بوسنی، پس از این که دسته جمعی به اسلام گرویدند در پیمان خود با سلطان محمد دوم خواستار آن شدند که نظام دوشیرمه آنان و فرزندانشان را شامل شود. یهودیان و ارامنه از دوشیرمه معاف بودند. (شاو، همان ماخذ، ج 1، صص 205 206) این سیستم نخبه گزینی عثمانی در سده هفدهم به انحطاط کشیده شد و دوشیرمه ها به جناح های رقیب و متخاصم تقسیم شدند. اعتراض به فساد رایج در میان نخبگان دوشیرمه یکی از علل شورش های جلالی بود. عثمان دوم به مبارزه با نفوذ نخبگان دوشیرمه پرداخت و کوشید به جای ایشان نخبگان جدیدی از مردم ترک آناتولی را برکشد. به این دلیل است که استانفورد شاو او را پیشگام اقدامات ترک گرایانه ای می داند که سه سده بعد مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) پرچمدار آن شد. (همان ماخذ، ص 332)
13- برخی مورخین ابراهیم پاشا را رومی یا کروات می دانند و برخی بدون این که ملیت او را ذکر کنند تنها به اصل «فرنگی» او اشاره کرده اند. (اسماعیل حقی اوزون چارشلی، تاریخ عثمانی، ترجمه ایرج نوبخت، تهران: انتشارات کیهان، 1369، ج 2، ص 381)
14- [جوزف] هامر پورگشتال، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمه میرزازکی علی آبادی، تهران: زرین، چاپ اول، 1367، ج 2، ص 1142.
15- ملک احمد پاشا، سیاووش پاشا و ترخونچی احمد پاشا ابخازی بودند.
16- برای مثال، خلیل پاشای ارمنی (متوفی 1628)، صدراعظم مراد چهارم، «به اعتقاد مسلمانان و فرنگیان یکی از مسلمان های بارحم و باعدل و باانصاف بود.» (هامر پورگشتال، همان ماخذ، ج 3، ص 1911.
17- احمد پاشا، صدراعظم احمد سوم، روس بود. (هامر پورگشتال، همان ماخذ، ج 4، ص 2928)
18- سلاطین عثمانی، طبق سنت سلجوقیان روم، به وصلت های فراوان با اروپاییان دست زدند تابدان حد که از نظر نژادی نیمه اروپایی به شمار می رفتند. نیلوفرخاتون، همسر زیبای اورخان بیگ (غازی)، دختر امیر یونانی یارحصار بود و نام یونانی اش «لوتوس» (به معنی نیلوفر). این زن مادر سلطان مراد و نیای مادری سلاطین بعدی عثمانی است.
19- شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج 1، ص 480.