پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و به دنبال فرمان حضرت امام قدس سره مبنی بر تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در دانشگاهها تحولی برای تدوین و اصلاح و دگرگونی کتابهای دانشگاهی بخصوص در زمینه علوم انسانی و معارف اسلامی آغاز شد و سازمان سمت، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و گروهی از فرزانگان در این زمینه ها کتابهایی را تالیف و یا تنظیم نمودند . در ادامه این سیر گرچه انتظار می رفت حوزویان همتی شایسته ورزند و تمامی کتب مورد نیاز را لااقل در زمینه معارف اسلامی تدوین و در اختیار دانشگاه قرار دهند، اما مجال آن عملا فراهم نگردید و کار تدوین این متون به دیگران واگذار شد که متاسفانه شاهد سهو و خطاهای بسیاری در این کتابها بوده ایم و مع الاسف همچنان این کتابها متون درسی اصلی و فرعی هستند .
لذا پیام حوزه برآن شده است تا در بخش مقالات و بخش نقد و معرفی کتاب به پاره ای از این کتابها و نقصانهای آن بپردازد . باشد تا این حرکت گامی در جهت دقت عمل کارگزاران متون علمی دانشگاهها و زمینه ای برای تحرک شایسته حوزه باشد .
پیام حوزه
تاریخ اسلام، تالیف دکتر سید محمود طباطبائی اردکانی، از سری انتشارات آزمایشی متون درسی دانشگاه پیام نور، چاپ اول: 1368، چاپ پنجم: 1372 .
به دنبال استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران و پس از بازگشایی دانشگاهها، درس تاریخ اسلام از جمله چند درس اسلامی بود که از طرف ستاد انقلاب فرهنگی تصویب شد که در عموم دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور تدریس شود . از آن زمان، این درس در تمام دانشگاهها و در تمام رشته های دانشگاهی به صورت درس عمومی تدریس می شود . اما متاسفانه عملا تدریس آن وضع بسیار نامطلوبی دارد زیرا - گذشته از این که مدرسان آموزش دیده و مجرب به حد کافی وجود ندارد - متنی واحد و مقبول و منطبق با سرفصلهای این درس نیز تنظیم و نشر نشده است . از این رو ناگزیر بر حسب مورد، کتابهای مختلفی براساس نظر و سلیقه استادان به عنوان منبع این درس معرفی می شود که غالبا فاقد ویژگیهای لازم یک کتاب درسی دانشگاهی است . در مواردی نیز جزوه های خود استادان مورد استفاده قرار می گیرد که به علت اختلاف سلیقه ها و روشها، عوارض گوناگون آن برکسی پوشیده نیست .
در این میان، چون درسهای دانشگاه پیام نور به صورت غیر حضوری است و برای هر درس فقط چند جلسه رفع اشکال و پرسش و پاسخ، با حضور استاد مربوط تشکیل می گردد، طبعا ضرورت ایجاب می کند که در هر رشته از دروس این دانشگاه متن درسی واجد شرایط و در خور مرکز آموزش عالی وجود داشته باشد تا مورد استفاده دانشجویان قرار گیرد .
گویا براساس همین ضرورت بوده که دانشگاه پیام نور کتاب خاصی را به عنوان متن درسی، جهت درس تاریخ اسلام چاپ و منتشر کرده است که تالیف آقای دکتر سید محمود طباطبائی اردکانی است . در این کتاب در آخر هر بخش، خلاصه آن آمده و نمونه های سؤالات امتحانی به صورت گزینه های تستی افزوده شده است .
اصل تدوین و نشر و توزیع چنین کتابی از نظر روشن شدن تکلیف این درس دانشجویان قابل تقدیر است اما کتاب از نظر محتوا و جهات گوناگون دیگر جای نقد و بررسی دارد .
متن درس آزمایشی؟
روی جلد کتاب عبارت: از سری انتشارات آزمایشی متون درسی دانشگاه پیام نور جلب توجه می کند و به ذهن خواننده می رسد که گویا کتاب، ابتدا به صورت آزمایشی، متن درسی قرار گرفته است . اما شناسنامه کتاب نشان می دهد که چاپ اول آن در سال 1368 و چاپ پنجم در سال 1372 صورت گرفته است و این نشان می دهد که کتاب، از آزمایش، موفق بیرون آمده و هیچ ضعف و نارسایی نداشته است (یا اگر داشته و نقدی شده و تذکری داده شده مسؤولان محترم آموزشی دانشگاه پیام نور به آن توجه نکرده و درصدد اصلاح آن یا جایگزینی کتابی دیگر برنیامده اند) و تا چاپ پنجم با همان کیفیت مورد استفاده قرار گرفته است (نهمین چاپ کتاب نیز در ص 74 منتشر شده است). از این نظر در این نوشتار به نقد و بررسی آن می پردازیم:
معرفی اسلام اصیل و اولیه!
نخستین چیزی که در آغاز کتاب جلب توجه می کند، ادعای بزرگ و گزافی است که در مقدمه مطرح شده و ذهن دانشجو و هر خواننده را آشفته می کند و از این رو نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت و آن عبارت از معرفی اسلام اصیل و به تعبیر مؤلف: اسلام چهارده قرن پیش، از طریق این کتاب است . در صفحه 3 چنین آمده است:
باید دانست اسلامی که امروز با آن سروکار داریم با آنچه در چهارده قرن پیش وجود داشت بکلی متفاوت است زیرا آنچه که امروز هست، حوادث مذکور [؟] آنچنان چهره او را دگرگون ساخته که بازشناسی آن دشوار می باشد . کوشش براین است که مسایلی را که در اسلام اولیه مطرح بوده است و مکتب فکری و اقتصادی مسلمانان را تشکیل می داده، بیان شود . . . .
آقای دکتر طباطبائی در اینجا در قدم اول و در پیشانی کتاب، به دانشجو القای شبهه می کند که اسلام امروزی تحریف یافته است و غیر از اسلام اولیه است و این، ادعایی است بی دلیل، و جای این ادعا، مقدمه کتاب تاریخ اسلام مخصوص مطالعه دانشجویان نیست! . کسانی که چنین ادعایی دارند باید در جای مناسب مطرح کنند و اگر دلایلی دارند ارائه نمایند و در برابر این ادعا پاسخگو باشند! و زیر پوشش تاریخ اسلام، و به صورت یک طرفه دانشجویان را وسوسه نکنند! .
از این گذشته مؤلف محترم با طرح این سخن، به صورت ضمنی خود را اسلام شناس معرفی کرده که گویا اسلام اولیه را می شناسد و درصدد است از طریق این کتاب، آن را به دانشجویان دانشگاه پیام نور بشناساند! در صورتی که بررسی کتاب نشان می دهد که متاسفانه ایشان آشنایی چندانی با قرآن - و به تعبیر خود وی، کهن ترین سند اسلام - ندارد! گواه این معنا اشتباهات روشنی است که در تفسیر برخی از آیات یا بیان شان نزول آنها مرتکب شده است و نیز به برخی از آیات قرآن مجید که مربوط به حوادث تاریخ اسلام است، توجه نداشته (و یا از آنها بی خبر بوده) است! که به چند نمونه اشاره می کنیم:
1 - در صفحه 24، آیه 27 سوره هود (2) را که سخنان مخالفان حضرت نوح را نقل می کند، به مخالفان پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نسبت داده است! و این، میزان آشنایی ایشان با کهن ترین سند اسلام را نشان می دهد .
2 - در صفحه 135 آمده است:
بعد از ابوطالب، یکی از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اسلام، یعنی ابولهب اسلام آورد و به فکر یاری پیامبر اسلام افتاد و مایت خود را بر او عرضه کرد .
این مطلب از نوآوریهای این کتاب است، زیرا موضوع مسلمان شدن ابولهب در هیچ تاریخی نیامده است و قرآن مجید در سوره «مسد» او را اهل جهنم معرفی می کند . موضوع کفر ابولهب را هر بچه مسلمان مدرسه ای نیز می داند، تنها دانشجویان دانشگاه پیام نور باید این نکته نو! را یاد بگیرند و براین باور باشند که - برخلاف گفته قرآن - او بعد از وفات ابوطالب مسلمان شده است! .
البته تصور نشود که آقای دکتر طباطبائی این موضوع را بدون استناد به تواریخ نوشته است، نخیر، ایشان این مطلب را از صفحه 42 کتابی به نام تحلیلی از تاریخ اسلام (بدون ذکر نام مؤلف) نقل کرده است، و چون در صفحه 102، مؤلف این کتاب را آقای دکتر شهیدی معرفی کرده، به نظر می رسد مؤلف کتاب یاد شده، آقای دکتر شهیدی باشد . اما اولا نام کتاب آقای دکتر شهیدی تاریخ تحلیلی اسلام است نه تحلیلی از تاریخ اسلام! و ثانیا نگارنده دو نسخه از کتاب آقای دکتر شهیدی را در دسترس دارد (چاپ ششم و دهم) ولی در هیچ کدام یک کلمه در باره مسلمانی ابولهب به چشم نمی خورد، بلکه بر عکس، در صفحه 54 چاپ دهم چنین آمده است: «با مردن ابوطالب، ریاست بنی هاشم به ابولهب رسید . ابولهب از دشمنان سرسخت پیغمبر بود و پیغمبر از این پس کسی را نداشت که در حمایت وی از گزند قریش در امان باشد» .
با این توضیحات، عمق تجزیه و تحلیل! و دقت! مؤلف و بویژه آشنایی ایشان با تاریخ اسلام و کهن ترین سند اسلام روشن می گردد! باید به این گونه تاریخ نویسی برای اسلام، اسلام اولیه! تبریک گفت! .
3 - در صفحه 38 آمده است:
مطابق روایات اسلامی، کعبه را ابراهیم با کمک اسماعیل به فرمان خداوند بنا کرد .
در اینجا این سؤال پیش می آید که چگونه و چرا آقای دکتر به آیه 127 سوره بقره توجه نداشته است و به کهن ترین سند اسلام استناد نکرده و ساختن کعبه به دست این دو نفر را فقط به روایات اسلامی نسبت داده است؟ ! آیا این دلیل ناآشیایی او با قرآن ست یا نشانه بی توجهی به آن؟ .
تصویری آشفته و اطلاعاتی نادرست در باره عصر جاهلیت
در این کتاب، اوضاع و احوال مردم عرب در زمان جاهلیت، چه از نظر آداب و رسوم و چه از نظر مذهبی، به صورت آشفته، گنگ، دو پهلو و نادرست و نارسا بیان شده است که به چند نمونه اشاره می شود:
1 - در صفحه 10 در باره وضع زنان در زمان جاهلیت آمده است:
«زن پس از درگذشت شوهر، میراث پسر بزرگتر می شد» .
در حالی که این قضیه کلیت نداشت و تنها مربوط به زنانی بود که از خود پسر نداشتند و پس از مرگ شوهر، به پسر شوهر منتقل می شدند . (3)
به دنبال جمله بالا - بی ذکر هیچ ماخذ و مدرکی - آمده است: «دختران خانواده نیز میان پسران تقسیم می شدند . آنان خواهران خود را شوهر می دادند - و در حقیقت می فروختند - و مهریه آنها را تملک می کردند» .
این موضوع نیز مربوط به زنان شوهر مرده فاقد پسر بود نه خواهران . (4)
2 - همچنین در صفحه 10 آمده است:
بدین منظور توافق کرده بودند تا در چهار ماه از سال دست از کشتار بردارند تا بتوانند به تجارت و زندگی خود سرو سامان بدهند .
این موضوع نیز به این صورت درست نیست، بلکه حرمت و قداست چهار ماه حرام به صورت سنتی از قدیم در میان آنان رواج داشت و از بقایای تعلیمات حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام بود . (5) چیزی که هست از این آرامش سنتی استفاده کرده به تجارت و رفت و آمد و حج و عمره می پرداختند .
3 - در صفحه 12 - بدون ذکر هیچ ماخذی - آمده است:
عده قابل توجهی از اعراب حجاز، در مدینه و اطراف آن از آئین یهود و مسیح پیروی می کردند و یهودیگری و مسیحی گری دو آیین رسمی و متداول بود .
باید یادآوری کرد که این سخن در باره یهود درست است اما برخلاف این ادعا، چنین جمعیت متشکل مسیحی در مدینه و اطراف آن وجود نداشت، و هیچ سند تاریخی، وجود مسیحیت را در مدینه تایید نمی کند . در آن زمان مسیحیت در یمن، شام و حیره رواج داشت .
4 - در صفحه 17 آمده است:
در مکه هر قبیله بتی داشت که در عصر ظهور اسلام به سیصد و شصت بت می رسید . نصارا هم بر روی ستونها و دیوارها، صورت حضرت مریم و عیسی و تصاویر فرشتگان و داستان حضرت ابراهیم را نقش کرده بودند .
این عبارت - مثل بسیاری از موارد دیگر کتاب - مبهم و گنگ است، زیرا مشخص نشده است که تصاویر یاد شده روی کدام ستونها و کدام دیوارها نقش بسته بود؟
بلی، آنچه در قالب این جمله ها آمده، مربوط به فتح مکه است که چون رسول خدا پس از فتح این شهر وارد درون کعبه شد، در آنجا چنین چیزهایی دید و دستور نابودی آنها را صادر کرد . ابن هشام در این باره می نویسد:
وحدثنی بعض اهل العلم ان رسول الله صلی الله علیه وآله دخل البیت یوم الفتح، فرای فیه صور الملائکة و غیرهم، فرای ابراهیم علیه السلام مصورا فی یده الازلام یستقسم بها فقال: قاتلهم الله اجعلوا شیخنا یستقسم بالازلام، ما شان ابراهیم و الازلام! «ما کان ابراهیم یهودیا ولانصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین » ثم امر بتلک الصور کلها فطمست . (6)
«حلبی » نیز شبیه این قضیه را در جریان فتح مکه نقل کرده است . (7) و در آن اضافه شده است که تصویر حضرت مریم نیز وجود داشت . اما هیچ کدام از مؤرخان سخنی در باره تصویر حضرت عیسی نگفته اند .
اما در هر حال، این مطلب هرگز به معنای وجود مسیحیت در مکه نبود، زیرا تصویرها مربوط به سالها پیش بود و معلوم نبود چه کسی یا چه کسانی آنها را کشیده اند، در حالی که آقای دکتر ادعا می کند که این کار را نصارا کرده بودند یعنی در مکه نصارا وجود داشتند در صورتی که در مکه - مثل مدینه - نصارا وجود و حضور نداشتند و هیچ سند تاریخی این موضوع را تایید نمی کند .
5 - در صفحه 24 آمده است:
عربهای روزگار کهن، مانند همه مردمان آن روزگار، طبیعت را می پرستیدند . آنان خورشید و ستارگان و روانهای آنها را می ستودند .
این عبارت نیز، هم کلی گویی است و هم مبهم، زیرا مقصود از عربهای روزگار کهن، کدام گروه از عربهای آن روزگار است؟ عرب حجاز؟ یمن؟ شام؟ یا حیره؟ اگر مقصود همه عربهای جهان آن روز است که خارج از موضوع تاریخ اسلام است و اگر مقصود، عرب حجاز است چرا به این کلیت از آنها یاد شده است؟ !
از این گذشته، مقصود از طبیعت که ادعا شده، عرب آن را می پرستیدند، چیست؟ ظاهرا طبیعت فقط خورشید و ستارگان نیست که مؤلف، طبیعت را با آنها تفسیر کرده است بلکه شامل زمین، دریا، درختان و امثال اینها نیز می شود . آیا همه عرب، همه اینها را می پرستیدند؟ ! وانگهی مقصود از روان خورشید و ستارگان چیست؟ به درستی معلوم نیست! .
آیا در یک متن آموزشی که فرض براین است که دانشجو، درس را بدون توضیح استاد، و صرفا با مطالعه آن متن یاد می گیرد، به کار بردن چنین روشی، چقدر به درد دانشجو می خورد و چه بینشی به آنها می دهد؟ ! در صورتی که مؤلف در مقدمه وعده اعطای بینش به دانشجویان داده است! .
بلی، اجمالا در زمان نزول قرآن عده ای ستاره پرست بودند و گواه آن آیه 12 سوره نحل، آیه 37 سوره فصلت و آیه 49 سوره نجم است . مورخان نیز نوشته اند: قبیله حمیر و خزاعه، ستاره شعری (8) و قبیله طی ستاره ثریا (9) را پرستش می کردند . اما پرستش طبیعت - و حتی ستاره پرستی - به آن وسعت و کلیت که مؤلف ادعا کرده هیچ سند تاریخی ندارد .
حقایق وارونه!
از همه اینها که بگذریم، معرفی اسلام اولیه و مکتب اقتصادی و فکری مسلمانان با آن وسعتی که آقای دکتر آن را در مقدمه وعده داده، چیزی است که در هیچ جای این کتاب به چشم نمی خورد، بلکه ایشان نیز مثل همه کسانی که - به هر انگیزه - در باره تاریخ اسلام چیزی نوشته اند، حوادث عصر جاهلیت و عصر اسلام را آورده است منتها ناشیانه، آمیخته با اشتباهات و بد سلیقگی و سطحی نگری! به طوری که به جای حقیقت نگاری، حقایق تاریخی را وارونه نگاشته است که به چند نمونه اشاره می کنیم:
1 - موضوع سفر حضرت محمد صلی الله علیه وآله در سنین نوجوانی به شام - همراه عمویش ابوطالب - را که طی آن دیداری با یک دانشمند برجسته مسیحی بنام «بحیری » صورت گرفت، همه مؤرخان اسلامی نوشته و یادآوری کرده اند که در این دیدار، بحیری نشانه های پیامبر موعود در انجیل و تورات را در سیمای محمد صلی الله علیه وآله مشاهده کرد و از آینده درخشان او خبر داد .
اما آقای دکتر - به جای نقل صورت صحیح این قضیه از منابع قدیم اسلامی - آن را از کتاب محمد پیامبری که از نو باید شناخت تالیف ویرژیل گیورگیو، کشیش اهل رومانی نقل کرده است که در صفحات آینده به ضعفهای این کتاب اشاره خواهیم کرد .
از این گذشته، اصل حادثه سفر حضرت محمد صلی الله علیه وآله به شام نیز در این کتاب به صورت تحریف یافته نقل شده است . آقای دکتر در صفحه 77 کتاب تاریخ اسلام ضمن نقل این حادثه از کتاب یاد شده، بحیری را پیرو مانی معرفی می کند و چنین می نویسد: «بحیرا بحیره، به زبان سریانی به معنی عبقری یا نابغه است و برخلاف تصور مردم، او مسیحی نبوده بلکه از پیروان مانی بوده است » .
خیلی جای تعجب است که آقای دکتر که در موارد متعددی و از آن جمله در همان صفحه 77 از کتاب محمد خاتم پیامبران مطالبی نقل کرده، چطور نقد آقای دکتر شهیدی به مانوی بودن بحیری را در آن کتاب ملاحظه نکرده و اگر کرده از کنار آن گذشته است؟
یادآوری می شود که احدی از مؤرخان ننوشته است که بحیری پیرو مانی بوده است . اصولا مرکز مانویها ایران بوده و این کیش در شام نفوذ نداشت . اکثریت قریب به اتفاق مؤرخان او را مسیحی - و به ندرت یهودی - دانسته اند .
اینک بد نیست به گوشه ای از نقد آقای دکتر شهیدی در این باره توجه فرمایید:
. آیا ادعای مانوی بودن بحیری فقط به این خاطر نیست که مساله یگانگی خداوند و جهانی بودن دین اسلام را تقلیدی از مانی معرفی کنند؟ ! این، چیزی است که نظایر آن را در قرنهای پیش، از مسیحیان فراوان دیده ایم . برای آنها مهم نیست که مترقیترین فکر را به ادیان نسخ شده منسوب دارند زیرا می دانند که آن ادیان پیروی ندارد که افتخاری کسب کند . تنها دین اسلام است که جهان مسیحیت پس از گذشتن قرنها از جنگ صلیبی، هنوز هم از آن نگران است و باید به راست و دروغ متوسل شود تا از عظمت تعلیمات این دین در دیده ها بکاهد! . (10)
از بررسی این گونه موارد، تواریخ معتبری که در مقدمه کتاب، استناد به آنها مژده داده شده، به خوبی نمایان می گردد! .
2 - در صفحه 119 - 120 در باره بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله خبر مرسل و بی اعتبار عایشه را - که متاسفانه شهرت یافته - آورده است که شامل فشارهای مکرر جبرئیل بر پیامبر، اظهار ناتوانی آن حضرت از تحمل وحی، ترس و وحشت و اضطراب پیامبر از این حادثه، و پناه بردن او به خدیجه و رفتن نزد ورقة بن نوفل مسیحی و باقی قضایا است، در صورتی که امروز محققان ما، در تاریخ اسلام، قضیه را به این صورت قبول ندارند و بی اعتباری روایت عایشه را به اثبات رسانده اند از آن جمله مرحوم سید شرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد (ص 319)، آقای سید جعفر مرتضی العاملی، در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم، (ج 1، ص 216 - 232) علامه سید مرتضی عسکری در کتاب نقش ائمه در احیای دین، (ج 4، ص 6 - 44) آقای علی دوانی در کتاب شعاع وحی برفراز کوه حراء (ص 70 - 108)، و نیز در کتاب تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت (ص 98 - 110)، آقای معرفت در کتاب التمهید (ج 1، ص 52 - 56)، آقای سید هاشم رسولی محلاتی در کتاب درسهائی تحلیلی از تاریخ اسلام (ج 2، ص 196 - 236) و آقای مصطفی طباطبائی در کتاب خیانت در گزارش تاریخ (ج 2، ص 13 - 23).
خیلی جای تعجب است کسی که در مقدمه کتاب، ادعای تحلیل در تاریخ اسلام می کند و وعده ارائه مطالب صحیح را می دهد، چگونه به یکی از این همه مدارک مراجعه نکرده یا از آنها غفلت داشته است؟
عجیبتر این است که ایشان در مواردی از کتاب فروغ ابدیت مطالبی نقل کرده است، اما در این مورد حتی به نقد کمرنگی که در فروغ ابدیت در این باره شده استناد نکرده است .
3 - در بحث زنان پیامبر، آقای دکتر واقعا غوغا کرده است! زیرا از یک طرف درصدد دفاع از تعدد زوجات آن حضرت و توجیه مطلب برآمده، اما نتوانسته بخوبی از عهده برآید، و مرتکب اشتباهاتی شده است که مصداق به هم بافتن آسمان و ریسمان شده است! از طرف دیگر با شمردن 21 همسر برای پیامبر، و کش دادن بحث و نام بردن یکایک آنها وبیان تفصیل زندگیشان (از صفحه 86 - 96) شبهه را قویتر کرده و در ذهن دانشجو بدبینی ایجاد کرده است چنانکه دانشجویی در جلسه رفع اشکال مربوط به همین درس در دانشگاه پیام نور، واحد قم از نگارنده این سطور پرسید: پیامبر اسلام خرج این همه زن را از کجا تامین می کرد؟ . البته توضیح کافی، هم در مورد اصل قضیه، و هم در باره هزینه آنها داده شد، اما آیا این روش درست است که در متن درسی القای شبهه شود و بدون پاسخ بماند؟ ! .
البته، علت عمده اشتباهات ایشان در این بحث این است که عمدتا به کتاب زنان پیامبر اسلام استناد کرده که به میزان اعتبار آن اشاره خواهیم کرد . در اینجا یادآوری می کنیم که مدرک قرار گرفتن کتابی مانند زنان پیامبر اسلام برای یک کتاب دانشگاهی، از نظر علمی واقعا یک فاجعه است! .
اینک به پاره ای از اشتباهات یا بی توجهی های آقای دکتر در بحث زنان پیامبر اشاره می کنیم:
الف) در صفحه 85 آمده است که تعدادی از اصحاب صفه زن بودند:
«در میان این آوارگان، زنان بی سرپرست و شوی مرده و دختران بی کس و کار وجود داشت که غیرت اسلام مانع از آن بود که آنها هم در جمع مردان در صفه بنشینند» .
یادآوری می شود که نه در میان اصحاب صفه زن وجود داشت و نه هیچ یک از همسران پیامبر از اصحاب صفه بود .(11)
ب) در صفحه 95 در مورد فلسفه ازدواج پیامبر با صفیه (یکی از زنان اسیر یهودی در جنگ خیبر) آمده است:
«ازدواج با صفیه در سال هفتم هجرت صورت گرفت و موجب شد که یهودیان بنی نضیر اسلام بیاورند» .
یادآوری می شود که یهودیان بنی نضیر در سال سوم هجرت، پس از جنگ احد، به دنبال نقض پیمان و خیانت به مسلمانان، در جنگ با مسلمانان شکست خوردند و از مدینه تبعید شدند و رفتند . عده ای هم به یهودیان خیبر پیوستند که در این جنگ کست خوردند .
با این توضیح، چگونه درست خواهد بود که بگوییم: در سال هفتم هجرت، بنی نضیر که چهار سال پیش از آن از مدینه رفته بودند، به خاطر ازدواج پیامبر با صفیه، مسلمان شدند؟ ! .
ج) در صفحه 93 در باره ام سلمه (یکی از همسران پیامبر) آمده است:
«رسول اکرم، ام سلمه را که زنی سالمند و نازا شده بود، به عقد خود درآورد» .
در حالی که محمدبن سعد، یکی از قدیمی ترین سیره نویسان اسلام می نویسد: وقتی که پیامبر، ام سلمه را تزویج کرد، آخرین بچه او شیرخواره بود و ام سلمه او را شیر می داد . (12)
د) در صفحه 96 در مورد ازدواج پیامبر با میمونه دختر حارث آمده است:
«بر اثر این مواصلت، خاندان بزرگی از نصارا و قبیله میمونه که در چنگال گرسنگی و ترس بودند، نجات یافتند و هم به اسلام پناه آوردند و مسلمان شدند» .
یادآوری می شود که خاندان میمونه نه از نصارا بودند، نه گرسنه، نه ترسی داشتند و نه بعد از این ازدواج مسلمان شدند! جز خالد بن ولید (پسر ولید بن مغیره مخزومی، قارون مکه، و پسر خواهر میمونه) که آن هم ربطی به این قضایا نداشت و او در آن هنگام در حبشه بود و در آنجا تصمیم گرفت مسلمان شود و به مدینه رفت و مسلمان شد . صحت این معنا با مراجعه به کتابهای سیره و رجال مانند: الطبقات الکبری، اسد الغابة، الاصابه، الاستیعاب روشن می گردد .
بی اطلاعی از چند و چون حوادث
غیر از موارد یادشده، لغزشها و اشتباهات دیگری نیز در کتاب به چشم می خورد که گرچه از نظر محتوا شاید اشکالی نداشته باشد، اما نشان می دهد که آقای دکتر که در مقدمه کتاب، وعده بیان و توضیح چند و چون حوادث تاریخ اسلام را داده، خود با چند و چون قضایا چندان آشنایی نداشته است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می شود:
1 - در صفحه 39 آمده است:
«قریش، لقب فهر بن مالک، جد دهم و به قولی نضر بن کنانه، جد دوازدهم رسول اکرم بوده است . بنابراین هر کس از نسل او باشد قریشی است » .
اما در صفحه 57 آمده است:
«سلسله قریش از زمان قصی بن کلاب [جد چهارم پیامبر اسلام] آغاز شد» .
اینک باید پرسید: کدامیک از اینها درست است و دانشجو باید به کدام یک اعتماد کند؟ .
یادآوری می شود که عبارت اخیر باید به این صورت تصحیح شود: به قدرت رسیدن سلسله قریش در مکه از زمان قصی بن کلاب آغاز شد .
2 - در صفحه 102 آمده است:
«کوه حراء در قسمت شمال غربی مکه قرار دارد» .
اما برخلاف پندار ایشان، این کوه، نه در قسمت شمال غربی، بلکه در سمت شمال شرقی مکه قرار دارد .
3 - در صفحه 70 در مورد آبستن شدن آمنه به حضرت محمد صلی الله علیه وآله آمده است:
«آمنه روزهای مراسم حج، در دره ابوطالب، نزدیک جمره وسطی به رسول خدا بار گرفت » .
جهت اطلاع یادآوری می شود که براساس بررسیهای علمی که به عمل آمده، دره (شعب) ابی طالب در شهر مکه، نزدیکیهای مسجدالحرام و کناره کوه صفا دماغه شمالی کوه ابوقبیس بوده است (13) در حالی که جمره وسطی در منی قرار دارد و میان این دو، کیلومترها فاصله هست . اما آقای دکتر، جمره وسطی را از منی برده در شعب ابی طالب کاشته یا بالعکس! .
استناد به منابع و مآخذ معتبر یا بی اعتبار ؟ !
نکته دیگری که جلب توجه می کند، ادعای مؤلف محترم در مقدمه کتاب در مورد استناد به منابع و مآخذ معتبر است . در صفحه دوم مقدمه چنین آمده است:
«. . . آنچه در این مجموعه عرضه می شود، شامل حقایقی است که از تواریخ و مآخذ معتبر بیرون کشیده شده و مورد تجزیه و تحلیل کوتاه واقع گشته است . بدین منظور که دانشجو پس از مطالعه و اطلاع از چند و چون حوادث، طوری به آن بینش و آگاهی برسد و به بصیرت دست یابد که بتواند به مطالعه در زمینه تاریخ اسلام بپردازد از منابع تاریخی بهره گیرد و به نقد و نظر بپردازد» .
برخلاف این ادعا، اولا مؤلف محترم از مآخذ معتبر چندان استفاده نکرده و در موارد بسیار، به مآخذ فاقد اعتبار و مربوط به قرون متاخر و گاهی معاصر استناد کرده که ارزش علمی ندارند . به عنوان نمونه، در بحث همسران پیامبر، به کتاب «زنان پیامبر اسلام » تالیف یکی از نویسندگان معاصر استناد کرده که کتابی است سست و دارای ضعفها، بی توجهیها و اشتباهات فراوان و فاقد ارزش علمی و تاریخی است .
همچنین در این کتاب در چند مورد به کتاب محمد پیامبری که از نو باید شناخت تالیف کونستان ویرژیل گیورگیو (کشیش اهل رومانی) ترجمه ذبیح الله منصوری استناد شده است در صورتی که این کتاب شامل یک سلسله مطالب بی اساس و بی پایه است به طوری که کتابی در رد آن به نام محمد پیغمبر شناخته شده نوشته شده است . روش کار مترجم آن یعنی ذبیح الله منصوری نیز بر اهل فضل و اطلاع پوشیده نیست . (14) از این گذشته مؤلف محترم بارها در مباحث تاریخی و رجالی به برخی از لغتنامه های معاصر - که نمی توانند منابع دست اول باشند - استناد کرده که می دانیم در محافل علمی چنین روشی مقبول نیست .
ثانیا بارها مطالبی بدون ذکر هیچ ماخذی - اعم از معتبر و غیر معتبر - نقل گردیده که بعضی از آنها چون مهم و سؤال برانگیز بوده، جا داشت مآخذ آنها ارائه شود به عنوان نمونه:
الف) در صفحه 12 از وجود و حضور پیروان مسیحیت در مدینه و اطراف آن، بی ذکر هیچ ماخذی سخن به میان آمده است .
ب) در صفحه 10 آمده است که در میان عرب خواهران، در میان برادران تقسیم می شدند و تزویج آنها توسط برادران صورت می گرفت و برادران مهر آنها را تملک می کردند .
ج) در صفحه 17 موضوع تجارت مادر ابوجهل و زن ابوسفیان مطرح شده که اولی به تجارت عطریات مشغول بوده و دومی با کلیمیهای شام تجارت داشته است! .
د) در صفحه 36 اتحاد و هم پیمانی چند قبیله از طریق نوشیدن چند قطره خون از بازوی یکدیگر بی ذکر هیچ ماخذی ذکر شده است! .
ه) ثویبه، کنیز ابولهب، مدت چهار ماه، محمد صلی الله علیه وآله را شیر داد . در اینجا مدت چهار ماه مورد نظر و فاقد مدرک است نه اصل شیر دادن که در همه تواریخ آمده است .
گزیده نویسی یا آشفته نویسی ؟ !
باز در مقدمه کتاب آمده است:
«. . . باید مطالب طوری گزیده و خلاصه شود که بیش از دویست صفحه نباشد» .
بر عکس این ادعا، مؤلف محترم نه تنها گزیده نویسی نکرده بلکه بارها با آوردن جزئیات غیر مفید و ملال آور، و گاهی شبهه برانگیز، صفحات کتاب را پر کرده است; بویژه در بخش اول کتاب (که مربوط به جزیرة العرب و ادیان و مذاهب رایج در این منطقه، پیش از ظهور اسلام است) به جای گزیده نویسی، چنان آشفته نویسی کرده که نه تنها هیچ دانشجویی نمی تواند چیزی از آن استفاده کند بلکه گمان نمی رود هیچ استادی هم بتواند مطالب آن را به ذهن بسپارد و براساس آن امتحان بدهد! . اینک نمونه هایی از گزیده نویسی! در این کتاب را از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:
1) در صفحه 28 و 29 نفوذ بت پرستی در حجاز چنان آشفته و مبهم بیان شده است که هیچ تصویر روشنی به دانشجو ارائه نمی کند . یادآوری می شود که اصولا طبق برخی روایات و به گفته مورخان، یکی از دو منشا نفوذ بت پرستی در جزیرة العرب این بوده که شخصی بنام عمرو بن لحی، رئیس قبیله خزاعه، در سفر به شام، بت هبل را آورد و در کعبه قرار داد و مردم را به پرستش آن دعوت کرد و این، آغاز لغزش و انحراف مردم به بت پرستی و گام اول گمراهی آنها بود . برخی از مورخان، عین همین قضیه را نقل کرده اند با این تفاوت که به جای شام «هیت » را نوشته و گفته اند: عمرو بن لحی، این بت را از هیت به مکه آورد .
ولی آقای دکتر طباطبائی که در صفحه 28 اقدام عمرو و سفرا و به شام را نوشته، مجددا در صفحه 29 حمل بت هبل از هیت را به صورت قضیه ای مستقل آورده است! و این نشان می دهد که وی به صورت ریشه ای به قضایا توجه نداشته و مطالب را از اینجا و آنجا گرفته و سرهم بندی کرده است! و چون بنای کتاب برگزیده نویسی بوده، این قضیه را در صفحه 39 نیز تکرار کرده است! .
2) در صفحه 11 و 12 وضع مذهبی مردم عرب، به صورت ناقص مطرح شده; و سپس مجددا در صفحه 24 فصلی به ادیان اختصاص یافته است! .
3) موضوع استقسام به ازلام (رایزنی بت پرستها به وسیله تیرهای چوبی در برابر بتها) در صفحات 11، 29 و 72 به صورت تکراری آمده است .
4 - اهمیت تجاری شهر مکه، هم در صفحه 16 و هم در صفحه 37 ذکر شده است .
آیا اینها گزیده نویسی است که مؤلف، وعده آن را در مقدمه داده است؟ ! .
مباحث زاید و خارج از موضوع کتاب
از این گذشته در جای جای کتاب، مطالب خارج از موضوع یا غیر لازم مطرح شده که جز انباشته کردن ذهن دانشجویان، هیچ فایده ای ندارد که در این زمینه به چند مورد اشاره می شود:
1) در صفحه 7 موضوع شباهت شبه جزیره سینا با شبه جزیرة العرب آمده و در نمونه سؤالها، مورد سؤال نیز واقع شده است! (و این، نشانگر اهمیت مطلب است! ).
2) در صفحه 8 آمده است که جنس کوههای عربستان از سنگ «سماق » و «خارا» است و در بین آنها آتش فشان خاموش است و «سعیر» نام دارد! این موضوع نیز در نمونه سؤالها، مورد سؤال واقع شده است! .
3 - در صفحه 37 وضع شهر مکه و موضوع «قریش الظواهر» ! و «قریش البطائح » ! مطرح شده است که مطلقا به درد دانشجو نمی خورد! .
4 - در صفحه 120 - 121 بحث انقطاع وحی عنوان شده که می توان گفت یک بحث تفسیری است و جای آن در درس عمومی تاریخ اسلام - درس دو واحدی! - نیست .
5 - از صفحه 82 - 100 نام و زندگی همه زنان پیامبر اسلام که به گفته آقای دکتر بیست ویک و به قولی بیست و سه نفر بودند! با تمام شرح و تفصیل و جزئیات ذکر شده است از آن جمله نام و خصوصیات زنانی به نامهای: خوله، شراف، سنا، ریحانه، اسماء، قتیله، عمره، عالیه، جوینه و لیلی! آمده که به گفته مؤلف پیامبر آنها را تزویج کرد ولی با آنها همبستر نشد! .
در پایان یادآوری می شود که آنچه تا اینجا گفته شد، مربوط به صد صفحه اول کتاب است و بیان همه موارد ضعف کتاب، وقت و فرصت بیشتری می طلبد و گمان می رود که مشت نمونه خروار باشد . (15)