در آمدی بر مشارکت علما در ساختار دولت صفوی

شیخ علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی، مشهور به محقق ثانی، عالم کرکی الاصل - منسوب به کرک نوح (۱) - است که به طور عمده در نجف تحصیل کرد و به لحاظ فقهی، به رتبتی بلند دست یافت; آن گونه که وی را محقق دوم و خاتم المجتهدین عصر خویش می نامیدند

(تعامل خاندان کرکی و دولت صفوی)

شیخ علی بن حسین بن عبدالعالی کرکی، مشهور به محقق ثانی، عالم کرکی الاصل - منسوب به کرک نوح (1) - است که به طور عمده در نجف تحصیل کرد و به لحاظ فقهی، به رتبتی بلند دست یافت; آن گونه که وی را محقق دوم و خاتم المجتهدین عصر خویش می نامیدند . وی، به همراه شمار دیگری از علمای کرکی و به طور کلی جبل عاملی در آغاز دوره صفوی به مرور به ایران آمدند و در ترویج مبانی تشیع تلاش کردند .

محقق کرکی که در نجف مقیم بود، در دو دوره کوتاه زمانی وارد ایران عصر صفوی شد و با حمایت از این دولت، چه در جریان سفرش به ایران و چه در زمان اقامتش در عراق، با تالیف آثار علمی، تربیت شاگردان ایرانی و نیز تاثیر مستقیم روی شاه اسماعیل و شاه طهماسب، فرصتی برای گسترش تشیع در ایران از یک سو و تغییر رویه فکری حکومت از تشیع صوفیانه به تشیع فقیهانه به دست آورد .

نقش کرکی دست کم در چهار جهت مهم است: اول تقویت مذهب شیعه . دوم مبارزه با تصوف و مظاهر آن . سوم تقویت بنیه فقاهتی دولت صفوی . و چهارم طرح مساله ولایت فقیه و اعتبار رای مجتهد زنده . (2)

طبعا بررسی این ابعاد باید در جای دیگری دنبال شود . آنچه در اینجا مورد توجه ما است آن که محقق کرکی سرسلسله خاندانی عریق و ریشه دار است که تقریبا تا پایان دوره صفوی و حتی بعد از آن، حضور چشمگیری در عرصه فعالیت های علمی - سیاسی داشته و چهره های برجسته ای از آن خاندان در این دوره دویست ساله خوش درخشیده اند . سرسلسله این خاندان محقق کرکی است که به خاطر موقعیت وی، اولاد و احفادش هم زمینه ای برای بروز و ظهور به دست آوردند .

در باره خود محقق کرکی، مطالبی در این سوی و آن سوی نوشته شده است . اخیرا هم مجموعه ای از رسائل وی، همراه با زندگینامه اش تحت عنوان «حیاة المحقق الکرکی و آثاره » با کوشش قابل تقدیر شیخ محمد حسون در دوازده مجلد به چاپ رسیده است . در اینجا در صدد تکرار مطالبی که در باره محقق گفته شده است، نیستیم; آنچه مورد نظر است، ارائه تصویری است از سیر سلسله ای این خاندان و نفوذ آنها در دوره یاد شده; همراه با نکاتی که به تازگی در یک ماخذ دست نوشته در باره برخی از احفاد وی به دست آمده است . با این حال، مرور کلی و اجمالی بر اطلاعاتی که در باره محقق کرکی و فرزندانش در مآخذ آمده است، خواهیم داشت .

پدر محقق کرکی، عزالدین حسین بن عبدالعالی از علمای کرک نوح بوده و به مناسبت آن که نامش در برخی از اجازات آمده است، (3) می توان حدس زد که وی از علمای روزگار خود بوده است .

در باره محقق اطلاعات چندی در منابع فارسی و عربی دوره صفوی آمده است . اطلاعات فارسی کهن موجود، بیشتر در باره نقش وی در ایران است . علاوه بر آن، از برخی از اجازات وی می توان تاریخ اقامت او را در نجف یا شهرهای ایران به دست آورد .

در ارتباط با موضوع مورد بحث ما، نخستین مطلب، ارتباط او برای اولین بار با شاه اسماعیل صفوی است . بنا به برخی نقلها، این ارتباط از سال 914 بوده است . مطلب یاد شده در نسخه برلن از کتاب خلاصة التواریخ - که با نسخ دیگر تفاوت کلی دارد و مطالب اضافی فراوانی در آن آمده - درج شده است . نویسنده این متن با اشاره به رخدادهای فتح بغداد توسط شاه اسماعیل در سال 914 ، به زندانی شدن دو عالم برجسته شیعه در بغداد توسط باریک بیک که از سوی سلطان مراد آق قویونلو بر آن جا حاکم بود، اشاره دارد که او «مرحوم سید [محمد] کمونه را که از اجلاء سادات و نقباء نجف اشرف و عراق عرب بود، با حضرت غفران پناه شیخ الطایفه شیخ علی علیهما الرحمة گرفته در چاه حبس نمود و ذخیره بسیار در نارین قلعه بغداد جمع نمود» . (4)

این اتفاق، پیش از آمدن شاه اسماعیل به بغداد است . زمانی که اسماعیل آمد و باریک بیک کشته شد، «شاه ستاره سپاه سید محمد کمونه و غفران پناهی شیخ عبدالعال (5) را از چاه بیرون آورده، به رفاقت ایشان متوجه زیارت عتبات عالیات سدره مرتبات کاظمین و مشهدین و عسکرین گشتند .»

وی پس از ارائه ی شرحی از سفر زیارتی شاه اسماعیل و تلاش وی برای کندن نهر شریف در نجف می نویسد: القصه که تولیت آن عتبه علیه را با حکومت حله و رماحیه با طبل و علم به سید محمد کمونه شفقت فرمودند و بندگان شیخ علی را اعزاز و احترام و تعظیمات فرموده سیورغالات و ادرارات بلاغایات ارزانی داشتند . (6) قاعدتا همین سیورغالات بود که سبب اعتراض سید ابراهیم قطیفی به محقق کرکی شده و منجر به نگارش کتاب الخراجیة توسط محقق در سال 916 گردید . این سالهایی بود که کرکی در پی تایید دولت شیعی صفوی بود و در مقدمه نفحات اللاهوت (تالیف در ذی حجه 917 در شهر مشهد) به صراحت از آن دولت با عناوین «الدولة القاهرة الباهرة الشریفة المنیفة العالیة السامیة العلیة الشاهیة الصفویة الموسویة، امدها الله تعالی بالنصر و التمکین و ایدها بالملائکة و الانس والجن اجمعین » یاد می کرد . محقق، همین القاب را در مقدمه جامع المقاصد که آن را در نجف نوشت، برای دولت صفویه بکار برده است . وی رساله ای هم با عنوان تعیین المخالفین لامیرالمؤمنین به درخواست شاه اسماعیل نوشت تا ضمن آن مخالف امیرالمؤمنین را تعریف کند . (7)

محقق به جز ملاقاتش در بغداد و عتبات مقدسه با شاه اسماعیل دو بار به ایران سفر کرد . مرتبه نخست میان سالهای 916 تا 919 - و ترجیحا تا سال 918 - یعنی در روزگار سلطنت شاه اسماعیل صفوی . آنچه مورخان نوشته اند آن است که وی پس از فتح هرات (20 رمضان 916) به ایران آمده است . افندی به نقل از تواریخ فارسی نوشته است که وی در وقت دخول شاه اسماعیل به هرات، به ایران آمد و پس از شاه وارد هرات شد . (8) به احتمال پس از این فتح، محقق، مصمم به زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام گردیده و برای مدتی در این شهر ماندگار شد . این بنابر آن است که وی در 20 جمادای دوم سال 917 در این شهر رسالة الجعفریة را تالیف کرده است . همچنان که در 16 ذی حجه آن سال کتاب نفحات اللاهوت را در این شهر نوشته است . (9)

یک گفتگوی طولانی و در عین حال داستانی مربوط به زمان شاه اسماعیل، در عالم آرای صفوی پیرامون ملاقات ایلچی سلطان عثمانی با شاه اسماعیل در حوالی سلطانیه آمده که پای شیخ علی عرب جبل عاملی هم به میان کشیده شده است . وقتی شاه از پاسخ به پرسش های مذهبی ایلچی عاجز گردید، به او گفته شد: «ای شهریار! می باید که شیخ علی عرب را طلبید تا او فکر این گفتگو را بکند . شهریار فرستاد و شیخ علی عرب جبل عاملی را آوردند و در خفیه به خلوت رفتند و گفتگوهای ایلچی را به او گفتند» . شیخ هم تک تک آنها را پاسخ داد . (10) این می تواند در همان سالهای 917 یا 918 رخ داده باشد . مهم ترین پرسش، آن بود که ماده تاریخ «مذهب ناحق » یا «مذهبنا حق » کدام درست است . هر دو به حساب جمل سال 906 یعنی سال روی کار آمدن صفویه را نشان می دهد . اولی را ایلچی عثمانی مطرح کرد تا بطلان دولت صفوی را به حساب جمل نشان دهد; اما شیخ علی با زیرکی توضیح داد که اصل آن «مذهبنا حق » است نه «مذهب ناحق » .

یک خبر دیگر هم از حضور شیخ علی عرب جبل عاملی در کنار شاه اسماعیل در شهر اصفهان در منبع دیگری آمده است که باید در باره آن تحقیق شود . (11) مرحوم آخوند ملامحمدتقی مجلسی هم اشاره ای به آمدن وی به اصفهان دارد . وی به مناسبت بحث از اقامه نماز جمعه می نویسد: اول کسی که بجا آورد، شیخ نورالدین علی بن عبدالعالی بود . شنیدم از ابوالبرکات و از جد خودم که چون شیخ علی به اصفهان آمدند، در مسجد جامع عتیق نماز جمعه بجا آوردند، تمام مسجد پر شد که دیگر جا نماند . (12)

خواندمیر در باره علمای زمان شاه اسماعیل به فاصله یک صفحه از دو نفر که به احتمال قریب به یقین یک نفر هستند، یاد می کند . ابتدا از شیخ علاءالدین علی بن عبدالعالی یاد کرده و وی را چنین می ستاید:

نقطه دایره تقوی و طهارت در علم تحصیل و فقاهت به مثابه ای است که در مذهب علیه امامیه نزدیک به سرحد اجتهاد رسیده و از غایت تبحر در علوم عقلی و نقلی معتقد [شاید: معتمد] حکام اسلام و مرجع علمای واجب الاحترام گردیده، فصاحت بیان و طلاقت لسان آن حضرت از درجه توصیف بلندتر است و نهایت دینداری و پرهیزکاریش نزد اکابر و اصاغر بشر، امری مقرر; از جمله مؤلفات بلاغت سماتش حاشیه الفیه و رساله جعفریه (13) در میان طوایف انام مشهور است » . (14)

با این تالیفات، آشکار است که مقصودش کسی جز محقق کرکی نیست .

خواندمیر چند سطر پس از آن باز از «شیخ زین الدین علی » یاد کرده می نویسد: «قدوه اشراف علمای عرب و جامع اصناف فضل و ادب است، به کمال امانت و دیانت موصوف و به غایت تقوی و پرهیزگاری معروف . و آن جناب در شهور سنه 928 به دارالسلطنه هرات تشریف آورده، منظور نظر عاطفت نواب نامدار مظهر عدل و احسان انیس الحضرت البهیه درمشخان [دورمیش خان] گشت و به منصب شیخ الاسلامی و اقضی القضاتی منصوب شده، پایه قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت . بعد از آن که قرب دو سال به لوازم آن منصب پرداخت، میل وطن مالوف نموده، علم عزیمت به صوب دیار عرب برافراخت . سید نعمة الله حلی در سلک اجله سادات و علمای حله انتظام دارد و در اواخر سنه 929 بلده فاخره هرات را به یمن مقدم شریف مشرف ساخته چند گاهی در مصاحبت شیخ زین الدین علی بسر برده و همراه آن جناب روی توجه به عربستان آورد» . (15)

گرچه این عبارت به صراحت متن نخست نیست، و حتی داده های اشتباهی هم در آن هست، اما تعبیر «زین الدین علی » و فاقت سید نعمة الله حلی با او، نشان می دهد که مصداق عبارت، کسی جز کرکی نیست .

ممکن است تاریخ صحیح در متن سالهای 918 و 919 باشد نه 928 و 929 . در این صورت با مطالبی که در مآخذ دیگر آمده منطبق خواهد شد .

افندی به دلیل این که خواندمیر اینها را دو نفر دانسته، یکی بودن آنها را نپذیرفته است . با این حال، هیچ توضیحی در باره شخص دوم نداده است . این ابهام و همچنین عدم وجود اطلاعات در باره شخصی با عنوان شیخ علی عرب که از اتفاق سیدنعمة الله حلی هم مصاحب او باشد، و از قضا لقبش هم زین الدین باشد، نشان می دهد که برای خواندمیر خطایی رخ داده است . به هر روی اگر این نص درست باشد، نشان می دهد که محقق کرکی در سال 928 - 929 [یا به احتمال قوی تر 918 و 919] نیز در ایران بوده است . (16)

آنچه مهم است ارتباط محقق کرکی با ایران در دوره شاه طهماسب است که در سال 930 سلطنت را در اختیار گرفت . وقفنامچه ای از شاه طهماسب برای کشیدن نهری از آب فرات از سال 935 در دست است که مصارف مختلف آن را شرح داده و وکیل خود را در نظارت بر مصرف درآمد حاصل از آن، محقق کرکی قرار داده از وی با القاب بسیار بلندی یاد کرده است:

حضرت شیخ الاسلام و البحر القمقام، علم الاعلام، الاجل الافضل الهمام، مقتدی طوائف الانام، الاعلم الاقدم و الطود الاشم، حلال المشکلات، کشاف المعضلات، قطب فلک العلم و الفتوی، مرکز دائرة الحلم و التقوی، سلطان العلماء و المحققین، برهان الفقهاء المجتهدین، صاحب التحقیقات الفائقة و التدقیقات الرائقة . . . افضل المتقدمین، و اعلم المتاخرین، خاتم المجتهدین و وراث علوم سید المرسلین، . . . زین الملة و الدین و الحقیقة و الافادة و الافاضة و الاجلال علی بن عبدالعال . . . (17)

این نشان می دهد که میان آنان روابطی بوده است .

سال بعد از آن - یعنی سال 936 - محقق کرکی برای بار دوم، یعنی پس از نوبه اول که در زمان شاه اسماعیل بوده، به ایران آمد و تا نیمه سال 939 که به عراق بازگشت، (18) در کنار شاه طهماسب و در واقع در اردوی معلی مستقر بود . محقق در این سال به نجف بازگشت و به رغم آن که شاه طهماسب حکم مفصلی برای شیخ الاسلامی وی نگاشت، به دلایلی که عمده آن می بایست حفظ حوزه علمیه نجف باشد، در آن شهر ماند و درست یکسال و دو روز پس از تاریخ صدور این حکم، در نجف درگذشت . (19)

اشرف الدین قمی در اخبار سال ششم سلطنت طهماسب که نوروز آن مصادف با دهم رجب سال 936 بوده است، علاوه بر اشاره به تغییراتی که در باره منصب صدارت رخ داده است، از سفر طهماسب به خراسان برای دفع عبیدخان ازبک یاد کرده، می نویسد: در این سفر حضرت صفوة المجتهدین و قدوة المتبحرین شیخ علی علیه الرحمة در اکثر اوقات همراه شاه عالم پناه بودند و رایات عز و جلال به دفع سلاطین اوزبکیه به خراسان توجه فرمودند . (20) پس از آن از راه طبس به یزد آمدند که به نوشته جنابذی «در این یساق خجسته، خاتم المجتهدین شیخ علی عبدالعال - قدس سره العزیز - مرافق بودند .» (21)

بلافاصله پس از آن، اشرف الدین قمی می نویسد: مدتی در بعضی اسفار در اردوی معلی بود . اما چون عراق عرب به تصرف عثمانی ها درآمد، «اولاد امجاد آن حضرت، ذکورا و اناثا منازل و املاک و اسباب و جهات خود را گذاشته به دیار عجم آمدند .» (22)

این کوچ باید بعد از درگذشت محقق کرکی باشد که در سال 940 رخ داد . عثمانی ها در سال 941 در سلطنت سلطان سلیمان عثمانی عراق را به تصرف خود درآوردند و خویشان محقق از ترس «به واسطه رومیان، قبر او [محقق کرکی] را ظاهر ننمودند و همچنان مخفی است .» (23)

روملو و قمی در اینجا و طبعا ذیل رخدادهای سال 936 و بعد از آن اطلاعاتی را در باره اختلاف میان امیرنعمت الله حلی که همپیمان شیخ ابراهیم قطیفی، مولانا حسین اردبیلی، قاضی مسافر تبریزی بود، با شیخ علی کرکی به دست داده اند . همان گونه که مشهور است، شاه طهماسب جانب شیخ علی کرکی را گرفت و طی فرمانی که متن آن را قمی آورده، امیرنعمت الله حلی را به حله تبعید کرد و دستور داد ارتباطش را با مخالفان شیخ علی در عراق قطع کنند تا آنان نتوانند بر ضد وی توطئه کنند . در این فرمان به خصوص از شیخ ابراهیم قطیفی به عنوان کسی که «موجب شرارت و فسادست » یاد شده است . در همین نامه، اشاره به وجود «وکلای خاتم المجتهدین » در عراق عرب شده است . (24) اصل این حکایت را روملو به تفصیل آورده و دیگر منابع، از جمله قمی در خلاصة التواریخ، مطالبی بر آن افزوده اند . (25)

شگفت آن که وقتی کرکی در «سحر روز شنبه هجدهم ذی حجه روز مبارک غدیر [در سال 940] در نجف اشرف به فرادیس جنان شتافت » امیر نعمت الله هم ده روز بعد درگذشت . این که دقیقا تبعید امیرنعمت الله در میان سالهای 937 تا 939 در کدام سال واقع شده و چرا محقق کرکی هم پس از آن به نجف رفته است، روشن نیست .

از سوی دیگر، در این سه سال، وقایع دیگری هم رخ داد که به روابط میان امیرغیاث الدین منصور شیرازی (م 949) و شیخ علی کرکی مربوط می شد . در سال 936 زمانی که منصب صدارت میان امیرنعمت الله حلی و میرقوام الدین حسین صدر اصفهانی به شراکت اداره می شد، با درگذشت میرقوام در آن سال، غیاث الدین منصور دشتکی شریک امیرنعمت الله حلی شد . (26) غیاث الدین، روابط مناسبی با کرکی نداشت و همین امر سبب شد تا «بیشتر از دو سال و کسری بر سریر مسند» صدارت نتواند تکیه زند . (27) قمی نوشته است که پس از آن که در سال 936 میر غیاث الدین محمد شیرازی نصف صدارت را به دست آورد، اندکی بعد حضرت خاتم المجتهدین یعنی محقق کرکی «از عراق به درگاه معلی آمد» . در این سفر بود که ایندو قرار گذاشتند تا هر کدام یکبار در محفل درس دیگری حاضر شوند . در مجلس اول کرکی نزد میر درس شرح تجرید خواند . اما در مجلس بعدی که قرار بود میر نزد کرکی درس فقه بخواند تمارض کرده نیامد . (28)

اما «فی الواقع » مشکلی که سبب عزل میرشیرازی از صدارت شد، مطلب دیگری بود . قمی می نویسد: در مرتبه ثانی که مجتهدالزمانی شیخ علی رحمه الله از عراق عرب متوجه پایه سریر خلافت مسیر گشت، آن حضرت - یعنی میرغیاث الدین منصور - منصب صدارت داشت و مجتهدالاوانی از استماع حکایت در باب عدم تقید میر از شرع اقدس و افساد بعضی از اشرار در باب تجهیلات [محیلات!] که میر او را می کرد از طرفین در مقام عداوت درآمده، مبانی نزاع استحکام یافته بود که مطلقا صلاح را در آن مدخل نبود . آخر الامر منجر به فضیحت شده تا آن که روزی در مجلس خلد آیین میانه شیخ و میر مباحثه ومناظره به میان آمده، آخر بحث به خشونت منقضی شد . شاه عالم پناه منحرف گشته بر سر آن مباحثه، میر را از صدارت عزل کرده، چند روزی میر در اردوی همایون بسر برده به جانب شیراز روان شد . (29) شاه طهماسب هم خود از این مباحثه یاد کرده، می نویسد که میر در مقام عناد با محقق برآمده و ما هم «طرف حق را منظور داشته، اجتهاد را بدو ثابت کردیم .» (30) این مساله می بایست در اواخر سال 938 یا اوائل سال 939 روی داده باشد .

زمانی که محقق کرکی زمینه عزل امیرغیاث الدین منصور را فراهم کرد، به شاه طهماسب توصیه کرد تا امیرمعزالدین اصفهانی را که از شاگردان خودش بود، به صدارت انتخاب کند . قمی در باره او نوشته است که «میر، افضل و اتقی و اورع و ازهد و اعلم سادات رفیع الدرجات و نقبای حمیده صفات دارالسلطنه اصفهان بود و اکثر مسائل فقهی را از حضرت خاتم المجتهدین شیخ علی فرا گرفته بود .» در این وقت بود که محقق کرکی «خاطر نشان اشرف [یعنی شاه] کرد که هیچ کس از سادات و نقبا و علما غیر او را لیاقت مرتبه سامی و منصب نامی صدارت نیست . در آن اوان، میر در اصفهان تشریف داشت; فرمان قضا جریان به احضار او نافذ شد . تا زمان وصول میر به درگاه اعلی حضرت مجتهدالزمانی نواب و وکلا جهت او تعیین فرمودند و مهر توقیع ترتیب دادند .» (31) این اشارتی است بدان که برای مدتی که شاید اواخر سال 938 تا اوائل 939 بوده، خود محقق کرکی منصب صدارت را با تعیین وکلا و نواب به نیابت از امیرمعزالدین، می گردانده است .

نمونه دیگری هم از نفوذ محقق کرکی روی طهماسب داریم . بوداق منشی قزوینی از میرشاه میر [میر اسدالله مرعشی شوشتری] یاد می کند که وطنش شوشتر بود . مدتی به نجف رفت اما «چون فترت رومیه شد» به وطن بازگشت در حالی که «او را رتبه و منزلت نبود» . اما «شیخ علی بن عبدالعالی مجتهد تعریف او کرده بودند که سید فاضل صالح است که به یک بار این منصب عالی یافت و با اسب و . . . که از نجف آمد، با قطار و مهار و خیل و خدم روانه اردو شد و سالها این منصب عالی کرد و بعد از او پسرش . زمانه و گردش فلک را کار این است که یکی را از تخت سلطنت به تخته تابوت اندازد و یکی را از نکبت و فلاکت مدرسه، بر مسند عزت و راحت نشاند .» (32) البته آش به این شوری نبوده است . توضیحات روملو می تواند مکمل این نکته و عنایت طهماسب به نظرات محقق کرکی باشد . (33)

به هر روی، کرکی نخواست در ایران بماند و شاید ترجیح داد تا به انجام وظایف علمی خویش در حوزه نجف که مرکزیت علمی شیعه بود، ادامه دهد . با این حال، طهماسب ضمن فرامینی، وی را به عنوان یک مجتهد بلکه خاتم المجتهدین و نایب امام زمان علیه السلام فردی مطاع برای همه طبقات جامعه و امرا و رؤسا معرفی کرده، از تمامی عوامل خود در عراق خواست تا از وی اطاعت کنند و هر که را وی به عنوان قاضی و شیخ الاسلام و جز آن برگزید، همو را بپذیرند . این متن در ریاض العلماء و همچنین کتابی از میرمحمد اشرف نواده میرداماد آمده است . (34)

طی سالهای 915 تا 940 هجری قمری، کرکی با استفاده از موقعیتی که نزد شاه اسماعیل و طهماسب داشت، دست به فعالیت های گسترده مذهبی در ایران زده و تلاش هایی جهت تعمیق افکار شیعه در ایران صورت داد . بسیاری از شاگردان وی در این دوره، نقش مهمی در اداره امور اداری و نشر تشیع ایفا کردند . قمی می نویسد: در رواج مذهب حق ائمه اثناعشر - علیهم صلوات الله الملک الاکبر - و نشر مآثر شرایع خیرالبشر صلی الله علیه و آله مساعی جمیله به ظهور آورد . (35) در نسخه ای از خلاصة التواریخ که افزوده هایی بر دیگر نسخ دارد، دنباله جمله ای که گذشت «به ظهور آورد» چنین آمده است: و حقوق حضرت شیخ غفران پناه برین مذهب و کتب امامیه که نایاب شده بود و بر شیعیان بسیار است . همچنان که سابقا شرف ذکر یافت که شاه جنت بارگاه رضوان جایگاه ابوالبقاء شاه اسماعیل که تسخیر دارالسلطنه بغداد فرمودند، آن حضرت را تقویت و تمشیت کرده، لوازم اطاعت شرع اطهر و انقیاد احکام و اوامر ملت مطهر نمودند . آن حضرت پانزده سال در زمان دولت آن حضرت جنت منزلت و ده سال در زمان شاه ثریا رفعت فردوس بارگاه، و چه در عراق و خراسان و آذربایجان و در بعضی اسفار همراه اردوی همایون، به نشر احادیث و تالیف و تصنیف و درس و فتوی اشتغال داشتند . (36)

میرزا عبدالله افندی هم در تحفه فیروزیه به طور مکرر از نقش محقق کرکی در ترویج تشیع امامی در ایران سخن گفته می نویسد: مساله از وقتی به اصل خود برگشت که مرحوم شیخ علی کرکی جبل عاملی خود به ولایت ایران آمده و فیض مجالست سلطان سکندر شان مغفور مبرور شاه اسماعیل ماضی حسینی صفوی را دریافته و به صحبت پادشاه مجاهد فی سبیل الله شاه طهماسب - انارالله مضجعهما - نیز مدتها رسیده و وکلای دولت ایشان آن شیخ بزرگوار را مقتدای شیعیان در هر باب، مقتدر و مطلق العنان فرموده اند و آثار عظیمه دینیه به این تقریب در هر امری بر وجود شریف آن شیخ عالی مقدار در بلاد ایران مترتب می شده » . و در ادامه با اشاره محدودیت ها و گرفتاری های شیعیان در طول نه قرن می نویسد: «نهایت باز مکرر بلکه اغلب اوقات شیعیان از ترس اعدای دین مختفی نیز می بوده اند تا آن که آخر الامر به برکت ظهور سلطنت و شوکت دولت ابد مدت سلاطین صفویه - شکر الله مساعیهم - و حسن سعی شیخ علی کرکی و امثال آن از علمای نامی در اول خروج نواب سکندرشان شاه اسماعیل ماضی اوراق پراکنده شیعیان بعون الله تعالی مجتمع و شیرازه پاره پاره گشته صحایف دوستان خاندان نبوت و هواخواهان اهل بیت سالت بحمدالله سبحانه به اعانت این بزرگواران بسته گردیده و رفته رفته الحال به این حد رسیده است » . (37)

از عبارات افندی چنین به دست می آید که محقق کرکی نسبت به کاشان حساسیت خاصی داشته و شاید همین امر سبب شده است که بعدها فرزندش عبدالعال هم در کاشان مقیم شود . افندی می نویسد: حتی آن که مرحوم مبرور شیخ علی کرکی برای هدایت نمودن اهل کاشان محتاج شده بوده اند که معلم و مرشدی که ایشان را به دین حق هدایت می نموده باشد مقرر و کسی را که تعلیم شرایع دین شیعه ایشان نماید نیز خود تعیین و ارسال می کرده اند .» (38)

و باز می نویسد: تا آن که در عهد آن پادشاهان فردوس مکان، مکرر شیخ علی کرکی خود از بلاد جبل عامل و دیار شام و عراق به ولایت ایران آمده و آخر الامر به اشفاقات شاهنشاهی سرافراز گشته و پیشوای شیعیان و ممتاز گردیده (ص 15) و به فرموده آن دو پادشاه دین پناه، این پیشوای دین خودش به جهت هر یک از شهرهای ولایت ایران مرشد و معلم تعیین کرده، بلکه به هر ده و قصبه نیز و در هر مکانی به مناسبت مردم آن به زبان معلمان از طلبه علم عربی لسان یا فارسی و ترکی زبان فرستاده، مردم هر ناحیه را به لغت خودشان به دین و آیین شیعه راهنمایی نموده، حلال و حرام مذهب حق را به مردم آموخته می کرده اند . . .» (39)

خواهیم دید که سید عبدالحسیب علوی هم در قواعد السلاطین از روابط متقابل شاه اسماعیل اول و شیخ علی کرکی سخن گفته است .

پسران کرکی و نفوذ آنان

الف: شیخ عبدالعال کرکی

در یکی از عباراتی که از خلاصة التواریخ نقل شد، آمده بود که پس از اشغال عراق توسط عثمانی ها، خاندان کرکی همگی به ایران مهاجرت کردند . (40) بنابر این توان گفت که حتی اگر کرکی فرزندانش را در سال 936 به ایران آورده و پس از آن در سال 939 به عراق مراجعت داده بود - که این امر طبیعی بوده، زیرا زندگی و املاک وی در آنجا قرار داشته و فرزندانش هم کوچک بودند - آنان در سال 941 همزمان با اشغال عراق عرب توسط عثمانی ها، به ایران بازگشته اند .

دو فرزند پسر محقق کرکی، هر دو در زمره علمای بنام دوره طهماسب به حساب می آیند . یکی با نام شیخ عبدالعالی (تولد در جمعه 12 ذی قعده 926 - وفات پنج شنبه 27 رجب 993) (41) که محقق نام جدش را (42) روی او گذاشته است . دوم حسن که او هم از علما و مؤلفان آثار فقهی و مذهبی در این دوره بوده است .

اسکندر بیک در شرح علمای نیمه دوم قرن دهم هجری از همین عبدالعال شروع می کند: سرآغاز جریده فضل و دانش از آن طبقه علیه، مجتهدالثانی، فرید العصر و الزمانی شیخ عبدالعال است که خلف صدق مرحمت پناه مجتهدالزمانی شیخ عبدالعالی [مقصود شیخ علی بن عبدالعالی یعنی محقق کرکی] است . (43) در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار، بسیار خوش محاوره و نیکومنظر و صاحب اخلاق بود و من حیث الاستقلال و الاستعداد بر مسند عالی اجتهاد تمکن داشت و اکثر علمای عصر اذعان اجتهاد آن جناب می نمودند . و اکثر اوقات در بلده طیبه کاشان اقامت نموده به درس و افاده اشتغال می نمود . و جمعی را به فیصل قضایای شرعیه و اصلاح بین الناس می گماشت و به نفس شریف نیز گاهی برای اجرای احکام شریعت غراء متوجه فیصل قضایا می گشت . و هر گاه به درگاه معلی تشریف می آورد حضرت شاه جنت مکان در تعظیم و توقیر آن جناب نهایت مبالغه می فرمودند . و همیشه باب سعادت مآبش خواه در اردوی معلی و خواه در کاشان مرجع علما و دانشمندان عصر بود و اکثر علما در اصول و فروع به قول او عمل می نمودند و اجتهادات آن جناب به تصدیق اکثر علما مقرون بود و الحق ذات ملک صفاتش در آن حین آرایش ملک ایران و جهانیان بود . (44)

از این عبارت چنین برمی آید که محل زندگی وی کاشان بوده است . به علاوه وی هم قاضی معین می کرده و هم خود به قضاوت می نشسته است . همچنین وی مرجعیت فقهی عمومی را در این دوره عهده دار بوده و دیگران به رای و فتوای وی عمل می کرده اند . به علاوه رفت و آمد در دربار طهماسب هم داشته و سخت مورد تبجیل و احترام وی بوده است .

از عبارات اسکندر بیک چنین به دست می آید که به رغم موقعیت علمی بالای شیخ عبدالعال، خواهر زاده وی میر سید حسین، در آن زمان، کوشش می کرده است تا خود را اعلم علمای عصر معرفی کند . اسکندر بیک با اشاره به این که «در زمان شاه جنت مکان که اردوی همایون منبع علما و فضلای عرب و عجم بود و جناب شیخ المحققین شیخ عبدالعال خلف صدق مجتهد مغفور شیخ علی علیه الرحمة مرتبه بلند اجتهاد یافته جمیع علما اذعان اجتهاد او کردند، جناب میر سید حسین پای از مرتبه او بالاتر نهاده خود را سید المحققین و سید المدققین، وارث علوم الانبیاء و المرسلین و خاتم المجتهدین لقب داده » . (45)

افندی در باره عبدالعال نوشته است که وی پس از پدرش «راس الامامیة » بود . همچنین از شیخ حر عاملی نقل کرده است که وی رساله ای از عبدالعال در دست داشته که در باره قبله و به خصوص تعیین قبله خراسان بوده است . (46) کسانی هم مانند شیخ یونس جزائری، قاضی معز اصفهانی وشیخ بهایی از وی اجازه روایتی داشته اند . افندی به نقل از میرداماد که فرزند خواهر شیخ عبدالعال بوده است می نویسد که وی شرحی بر ارشاد الاذهان علامه داشته است . افندی آن شرح را در اصفهان نزد فاضل هندی دیده است . رساله ای هم در باب نماز جمعه داشته که افندی می گوید نسخه ای از آن نزد من موجود است . به علاوه، وی تعلیقاتی هم برای برخی کتابها نوشته است . (47)

با درگذشت شاه طهماسب و فراهم شدن زمینه سلطنت اسماعیل دوم، موقعیت علمی و اجتماعی شیخ عبدالعال همچنان استوار بود . در همین نقطه تاریخی، حکایت جالبی پیش آمد و آن این که اسماعیل دوم (984 - 985) در آغاز سلطنتش بنا به یک نت سیاسی - دینی که می بایست قالیچه سلطنت شاه را اعلم علمای زمان پهن کند، (48) به وی گفت: «این سلطنت حقیقتا تعلق به حضرت امام صاحب الزمان علیه السلام می دارد و شما نایب مناب آن حضرت و از جانب او ماذونید به رواج احکام اسلام و شریعت; قالیچه مرا شما بیندازید و مرا شما بر این مسند بنشانید تا من به رای و اراده شما بر سریر حکومت و فرماندهی نشسته باشم .» این عالم که احساس کرد شاه اسماعیل قصد طعنه بر او دارد: «زیر لب فرمودند که پدر من فراش کسی نبود» . (49)

شیخ عبدالعال پس از اظهار سنی گری شاه اسماعیل دوم به دردسر افتاد . بنا به نقل افندی، از کتابی که در شرح حال شیخ بهایی بوده است، وقتی اسماعیل دوم به قدرت رسید، بنای آن داشت تا شیخ عبدالعال و میرسید حسین کرکی را مسموم کند . عبدالعال از قزوین به همدان گریخت و از آن وضعیت نجات یافت . (50)

به هر روی، شیخ عبدالعال در سال 993 در اصفهان درگذشت . ماده تاریخ وفات پدرش «مقتدای شیعه » یعنی سال 940 و ماده تاریخ وفات او «ابن مقتدای شیعه » یعنی سال 993 بوده است . (51) قاضی احمد قمی از شیخ عبدالعال با تجلیل فراوان یاد کرده است و در ذیل حوادث سال 993 پس از اشاره به این که در این سال «دو مجتهد نامدار از دنیای بی مدار به دارالقرار رحلت فرمودند» ابتدا از ملا احمد اردبیلی یاد کرده و سپس در باره عبدالعال نوشته است: «دوم شیخ الطایفه و مقتدای فرقة الناجیه شیخ عبدالعالی بن شیخ علی در روز پنج شنبه 27 رجب سال 993 . ولادتش در روز جمعه 12 ذی قعده 926 ق و عمرش شصت و هفت سال، مصنفاتش شرح ارشاد، مدفنش به مزار امامزاده ابراهیم طباطبا منسوب به بقعه امام همام علی زین العابدین - علیه و آبائه الصلوة و السلام - در دارالسلطنه اصفهان . (52) تفرشی که وی را درک کرده است می نویسد: عبدالعال مردی جلیل القدر، عظیم المنزلة، رفیع الشان، نقی الکلام، و کثیر الحفظ بود . (53)

محتشم کاشانی (935 - 996) شعر بلندی در ستایش از عبدالعال سروده، و به طرز جالبی که نشان از دانش عمومی دینی محتشم هم دارد، اسامی کتابهای مهم فقهی و نیز برخی از مصطلحات رایج در علوم اسلامی و ادبی وقت را در آن بکار گرفته است:

مکین مسند اجلال شیخ عبدالعال

کزوست کشور دین و دیار شرع آباد

در یگانه دریای اجتهاد که هست

به فضل و مرتبه از خلق بر و بحر زیاد

دروس نافع او در نهایت تنقیح

که بهتر از همه داند قواعد ارشاد

بود ز لمعه مصباح ذات کامل او

هزار منهج ایضاح در طریق رشاد

کند سرایر تقدیر بی خلاف عیان

به نور تبصره از رای مقنع وقاد

توجهش چو به نهج الحق است وکشف الصدق

کدام باب به مفتاح او نیافت گشاد

به منتهای بیان بحث دین ز تبیانش

که روزگار فصیحی چو او ندارد یاد

از آن عقاید ارباب دین به اوست درست

که داد داوری و عدل در شرایع داد

زمان زمان، فقها را ز قولش استدلال

نفس نفس، حکما را به حکمش استشهاد

به لطف منطق او اهل علم را تصدیق

که در کلام فصیحش نیست فساد

به قول و فعل وی از مهد تا به عهد خرد

نکرده سهو و خطایی به هیچ نحو استاد

ز فعل ماضی و مستقبلش خدا راضی

که هست مصدر احسان به امر و نهی عباد

یکی ز صد، ار بنویسند وصفش، ار به مثل

نه آسمان شود اوراق و هفت بحر مداد

. . . طواف کوی تو و قتل دشمنت دارند

یکی فضیلت حج، دیگری ثواب جهاد

مراست ذکر جمیلت همیشه ورد زبان

که هست اجمل اذکار و افضل اوراد

جواهر سخنم، گرچه هست بی قیمت

در این دیار که بازار شاعری است کساد

ولی به غلغله گوش مدحتت فکنم

خروش و ولوله در چرخ اگر کنی امداد

ایا، مه فلک سروری که امر تو راست

فلک مطیع و قضا تابع و قدر منقاد

اگرچه محتشم از گردش قضا و قدر

به پای بوس سگان در تو دیر افتاد

ولی نهاد چنان سر به طوق بندگیت

که تا قیام قیامت نمی شود آزاد

دراین سراچه که ازصرف گوی اجوف چرخ

بنای ناقص عمر است سست و بی بنیاد

بنای حشمت و جاهت که سالم است و صحیح

مثال دولت شه قوتش مضاعف باد (54)

محتشم که سخت به عبدالعال دلبستگی داشته و این به دلیل اقامت هر دوی آنان در شهر کاشان و انس آنان با یکدیگر بوده است، ماده تاریخی هم در سال وفات شیخ یعنی 993 سروده است . شگفت آن که در اینجا هم عنوان این است: «تاریخ ارتحال حضرت خاتم المجتهدین شیخ علی بن عبدالعال » . (55) در حالی که صحیح آن، همان طور که در خود شعر آمده، عبدالعال بن علی است .

ناگهان سوزنده برقی جست از صلب جهان

کز نفس افتاد آتش در زمین و آسمان

ناگهان بارنده ابری خاست از دریای غم

کز نمش برق کدورت شد مکان و لامکان

ناگهان سر کرد طوفانی که از طغیان وی

موج غم پیوست در هم قیروان تا قیروان

ساکنان عرش را وحشت ز جمعیت فکند

طایران قدس را ماتم به هم زد آشیان

وه چه ماتم، ماتم مالک رقاب اهل علم

پیشوای ملک وملت، مقتدای انس و جان

شیخ عبدالعال، آن سلطان تخت اجتهاد

کآستین قدسیان رفتی به صدقش آستان آن که در حل مسائل چون زبان راندی به حرف

بوعلی را ماند انگشت تحیر در دهان

وان که در درس افاضل چون سخن گستر شدی

ظاهر از هر بحث گشتی معنی طی لسان

حیف ازآن حسن فصاحت، حیف ازآن لطف مقال

حیف از آن طرز بلاغت، حیف از آن سحر بیان

آمدی باران خون از آسمان تا روز حشر

فاش اگر بگریستندی بهر او کروبیان

در مکان خویش تا ریزند بهر ماتمش

عرشیان هر شب به بالا که کشند از کهکشان

آه از آن ساعت که چون کار از شهادت درگذشت

آن زبان علم را جنبش برون رفت از زبان

وای از آن حالت که مرغ روح او در باغ دهر

بال بر هم زد و زو تاریک گشت این خاکدان

گرچه نخل او ز جا اهل زمین برداشتند

لیک بر دوش ملایک شد به قبرستان روان

در جهان چون نایب صاحب زمان او بود و بس

کایزدش یارب کند صاحب سریر اندر جهان

چون برفت از بهر تاریخ زمان رحلتش

نکته دانی گفت: رفت آن نایب صاحب زمان (56)

از این شیخ عبدالعال، یک فرزند با نام شیخ اسماعیل می شناسیم که آن هم از طریق اشعار محتشم کاشانی است . وی ماده تاریخی در باره «حوض خانه » خلف المجتهدین شیخ اسماعیل بن حضرت نایب الامامی مجتهدالزمانی عبدالعال روح الله روحه سروده است . این حوض خانه بر اساس همان ماده تاریخ در سال 981 ساخته شده است . اشعار مزبور دوازده بیت است که بسیار زیباست . دو بیت آن چنین است:

تبارک الله از این حوض خانه دلکش

که رشک جوی جنان است و آبروی جهان

بنا نمودن این حوض راست تاریخی

که با وی است مطابق «بنای حوض جنان » (57)

اشکالی که در اینجا وجود دارد آن است که اگر این عبارت از سال 981 یعنی سال بنای حوض خانه باشد، چگونه محتشم تعبیر «روح الله روحه » را برای شیخ عبدالعال بکار برده که در سال 993 درگذشته است؟ یک احتمال آن است که بعدها این عناوین بر نسخه های اشعار محتشم افزوده شده باشد .

ب: شیخ حسن کرکی

فرزند پسر دیگر محقق کرکی که وی هم عالم و فقیه بود، شیخ حسن کرکی است; اما مع الاسف از وی اطلاعات زیادی در دست نیست . میرزا عبدالله افندی از این که شیخ حر نام او را در امل الامل نیاورده، سخت اظهار شگفتی کرده است . این در حالی است که یکی از رساله های شیخ حسن با عنوان عمدة المقال فی کفر اهل الضلال مورد استفاده خود شیخ حر در رسالة الاثنی عشریة او قرار گرفته است .

میرزا عبدالله افندی می نویسد: نسخه ای از کتاب عمدة المقال او که در باره سنیان و صوفیان نوشته شده، در اختیار من است . وی این کتاب را به نام شاه طهماسب نگاشته و تالیف آن را در شهر مشهد در سال 972 تمام کرده است . وی کتابی هم در مناقب اهل بیت و مثالب دشمنان آنان دارد که در عمدة المقال خویش از آن یاد کرده است . افندی می افزاید: شیخ حسن رساله ای هم با عنوان المنهاج القویم فی التسلیم دارد که نسخه ای در اختیار من است . این نوشته، که رساله مختصری در باره بحث سلام در نماز است به سال 964 در مشهد تالیف شده است . (58) کتاب عمدة المقال این مؤلف مورد استفاده بسیاری از کسانی قرار گرفت که بعد از وی، نقدی بر روش فکری و عملی صوفیان نگاشتند . وی کتاب را در سال 972 در مشهد تمام کرده و طبعا وفات وی باید بعد از این سال باشد .

رساله دیگر شیخ حسن در باره نماز جمعه با عنوان البلغة فی بیان اعتبار اذن الامام فی شرعیة صلاة الجمعة است که آن را در رد بر رساله صلاة الجمعة شهید ثانی و در اصل به دفاع از پدرش محقق کرکی نگاشته است . این رساله به چاپ رسیده است . (59)

نوادگان دختری محقق کرکی

الف: میر سید حسین مجتهد کرکی

پنج دختر محقق کرکی را که می شناسیم که همگی آنان به همسری شاگردان دانشمند وی درآمدند . این که آیا شمار دختران بیش از این بوده اند یا نه، خبری نداریم .

نخستین آنها همسر سید ضیاءالدین ابی تراب پدر سید حسین مجتهد کرکی است .

دوم و سوم (به ترتیب) همسر سید شمس الدین محمد آسترآبادی که با درگذشت همسر اولش، وی دختر دیگر محقق کرکی را گرفت و سید محمدباقر داماد، مشهور به میرداماد از این مادر است .

چهارم همسر زین العابدین علوی کرکی پدر سید احمد علوی عاملی .

دختر پنجم محقق، مادر مادر یعنی جده شیخ علی نواده شهید ثانی بوده و خود وی این نکته را یادآور است . وی می گوید در ماه ربیع الاول سال 1013 یا 1014 به دنیا آمده و جده خود را در حالی که نه ساله بوده دیده است . سپس می افزاید که جده اش قریب نود سال عمر کرده، نهایت زهد و صلاح و تقوا را داشته، اوقاتش را صرف خواندن قرآن و دعا می کرده و نسبت به من هم بی اندازه مهربانی کرده است . (60)

اما اکنون شرح حال سید حسین مجتهد کرکی، تا برسیم به شرح احوال دیگر نوادگان دختری محقق .

گذشت که یکی از دامادهای محقق کرکی، سید ضیاءالدین ابی تراب حسن (م 933) (61) بوده است که فرزندش سید حسین مجتهد کرکی مشهور به سید حسین مفتی (62) از علمای پرآوازه دوران شاه طهماسب (930 - 984)، اسماعیل دوم (984 - 985) و پس از آن سلطان محمد خدابنده و روزگار شاه عباس اول تا سال 1001 هجری یعنی سال درگذشتش، می باشد .

اهمیت سید حسین کرکی نه تنها به خود او، بلکه با توجه به عنوان نوشته حاضر، از آن رو است که فرزندان وی، پس از درگذشت او تا پایان عصر صفوی، مناصب اداری مهمی مانند صدارت و قضاوت و تولیت اماکن مقدسه مانند مشهد و قم و همچنین مقبره شیخ صفی اردبیلی را در اختیار داشتند . واله اصفهانی که کتابش را در 1078 نگاشته است، پس از شرح حال سید حسین کرکی می نویسد: اولاد و امجاد و احفاد والانژادش که تا جهان باد، اورنگ آرای سریر دانش و سداد باشند، خلفا عن سلف الی یومنا هذا به مناصب بلند و مدارج ارجمند ممتاز و سرافراز بوده و خواهند بود . (63)

سید حسین بنا به داوری اسکندر بیک و دیگران به تبع وی، به لحاظ علمی در مرتبه ای پایین تر از دائی اش شیخ عبدالعال قرار داشته است، اما روش وی چنان بود که توانست موقعیت علمی خود را به عنوان یک عالم برجسته تثبیت کرده و نفوذش را در درگاه شاه طهماسب پایدار سازد و خود را به عنوان خاتم المجتهدین زمان بشناساند .

آنچه مسلم است این که سید حسین زمانی شیخ الاسلام اردبیل بوده است . (64) با توجه به اهمیت اردبیل به عنوان یک شهر مذهبی برای صفویان، به ویژه در این مقطع تاریخی، دارا بودن این منصب در آن شهر نشانگر موقعیت بالای وی می باشد . اسکندر بیک در شرحی که از احوال وی آورده است، می نویسد، وی در روزگار طهماسب به ایران آمده، در «در دارالارشاد اردبیل به تدریس و شیخ الاسلامی و قطع و فصل مهام شرعیه قیام داشت; پس از آن به درگاه معلی آمده، دعوی اجتهاد می نمود و منظور نظر حضرت شاه جنت مکان گردید . . . گاهی متوجه فیصل قضایای شرعیه اردوی معلی بوده، جمعی کثیر همه روزه به محکمه علیه اش رجوع می نمودند، در اسانید شرعیه، کتاب و ناسخان محکمه، حسب الفرموده میر، توقیع او را سید المحققین و سند المدققین، وارث علوم الانبیاء و المرسلین، خاتم المجتهدین مرقوم می ساختند; اگرچه علما دراین باب سخن داشتند و غایبانه اذعان نمی نمودند، اما هیچ یک از فحول علما در معرض این گفتگو نتوانستند درآمد . به غایت فصیح البیان و ملیح اللسان بود» . (65) به نظر می رسد وی پس از یک دوره شیخ الاسلامی اردبیل، به قزوین یعنی پایتخت منتقل و این منصب را در آنجا عهده دار شد . (66)

سالهای حضور وی را در شهرهای مختلف، از تواریخ موجود روی برخی از آثارش می توان حدس زد . وی کتاب دفع المناواة عن التفضیل و المساواة را در سال 959 برای شاه طهماسب نگاشته است . (67) همو کتاب اللمعة فی امر صلاة الجمعة را در سال 965 در اردبیل، بنام شاه طهماسب نوشته است . (68) همچنین در سال 997 رساله ای در پاسخ به برخی از پرسشهای یکی از بزرگان مازندران یا گیلان که خان احمد گیلانی بوده، نوشته است . وی دست کم دو اثر دیگر هم به نام خان احمد گیلانی تالیف کرده است .

یکی از مباحث مهمی که سید حسین مجتهد کرکی مطرح کرد، بحث از نقش سادات و اهمیت موقعیت آنان در جامعه و لزوم توجه امرا و شاهان به آن هاست . کتاب سیادة الاشراف وی در این زمینه نوشته شد . بعدها نواده های دختری دیگر کرکی هم در این زمینه تالیفاتی داشتند . میرداماد رساله ای در اثبات سیادت از طریق مادر نوشت . (69) کتاب دیگری با عنوان منهاج الصفوی در گویا وی رساله دیگری هم با عنوان رساله در سیادت اشراف داشته است . (71) نواده دیگر وی، میر محمد اشرف هم فضائل السادات را که در موضوع خود کتاب مهمی است نوشت و ضمن آن فضائل و مناقب سادات و لزوم توجه به آنان را یادآور شد . با توجه به اهمیت نقش سادات در دوره صفوی، طرح این مبحث بسیار جالب است .

به هر روی، سید حسین، به تدریج در اواخر دوره طهماسب و سپس تا زمان درگذشتش در سال 1001 سهمی اساسی در تحولات سیاسی این دوره بی ثبات ایفا کرد . زمانی که شاه طهماسب 984 درگذشت «علمای اعلام و فقهای کرام، خصوصا میر سید حسین مجتهد جبل عاملی حسب الصلاح امراء به دولتخانه مبارکه آمده، جسد مطهرش را به آیین شریعت غرا غسل داده در یورت شیروانی که ما بین باغچه حرم و دیوانخانه بود، به امانت گذاشتند» . (72)

جالب آن که در جریان درگیری طرفداران اسماعیل دوم با برادرش حیدرمیرزا در شب مردن طهماسب که در نهایت منجر به کشته شدن حیدر میرزا شد، سید حسین بالای جنازه طهماسب ایستاده بود و حتی دو تیر بر پشت او اصابت کرد و سبب شد تا وی هم جنازه را رها کرده، پنهان شود . (73)

با روی کار آمدن اسماعیل دوم، و ظاهر شدن گرایشهای سنی زدگی از وی، نقش سید حسین به عنوان یک عالم برجسته، فعالتر شد . منابع تاریخی، از جمله اسکندر بیک و دیگران از مقاومت وی در برابر اسماعیل دوم سخن گفته اند . تاثیر سید حسین روی قزلباشان، سبب روی گردانی آنان از اسماعیل دوم شده و همین امر سبب گردید تا اسماعیل دوم «به علما بدگمان شده، به میرسید حسین مجتهد و میرسید علی خطیب و استرآبادیان که در تشیع و تبرا غلو داشتند، بیش تر از دیگران بی التفاتی اظهار کرد و بعضی را از اردو اخراج کرد و جمیع کتب علمی میرسید حسین را فرمود که در خانه نهاده، مهر کردند و او را از منزلی که داشت بیرون کرده و خانه او را نزول دادند . (74)

افندی درباره میر سید حسین مجتهد کرکی عاملی و برخورد وی با شاه اسماعیل دوم که تمایلات سنی گری داشت، می نویسد: شاه برای وی پیغام داد که نباید اجازه دهی که تبرائی دنبال رکاب تو حرکت کند; در غیر این صورت اجازه قتل تو را خواهم داد . اما او حاضر به ترک این کار نشد . (75) به نوشته افندی، شاه اسماعیل دوم وی را در حمامی بسیار داغ زندانی کرد و همان شب شاه (بر اثر نفرین وی) به طور ناگهانی درگذشت . وی این مساله را از کرامات سید حسین عنوان کرده است . (76) به هر روی ماجت سید حسین در این زمینه برای جلوگیری از تلاش اسماعیل دوم بسیار قابل توجه است . (77)

به طور کلی باید توجه داشت که سید حسین در اصرار بر تشیع، همان راه جد مادری خویش را طی کرده (78) و در این باره، آثار متعددی در زمان شاه طهماسب نگاشت که یکی از آنها الرسالة الطهماسبیة بود . وی در آثار خویش نسبت به اهل سنت مواضع بسیار تندی داشت . (79)

نقش وی در تحولات دوره سلطان محمد خدابنده تا اوائل دوره شاه عباس، نوعی وساطت میان جناح های درگیر در داخل حکومت صفوی بود . نمونه هایی از وساطت ها را اسکندر بیک و دیگران آورده اند . (80) در زمان عباس اول هم در جریان اختلاف شاه با خان احمدخان گیلانی، وقتی صحبت از نذر خان احمدخان برای عدم نکاح صبیه اش تا قبل از بلوغ پیش آمد، شاه از چند مجتهد در این باره پرسش کرد که عبارت بودند از میر ابوالولی صدر انجو، (81) مجتهدالزمانی سید حسین کرکی، و حضرت علامی شیخ بهاءالدین محمد عاملی . (82)

اسکندر بیک، با تصریح به این که سید حسین کرکی در طاعون فراگیر سال 1001 در شهر قزوین درگذشت، در باره سید حسین می نویسد: مشارالیه سید عالی شان و بزرگ متعالی مکان و دختر زاده مجتهد مغفور شیخ علی عبدالعال بود; در میانه علمای عرب و عجم به طلاقت لسان و فصاحت بیان معروف و در ولایت عجم کوس اجتهادش بلند آوازه گشته، در اصول و فروع مذهب حق امامیه رسائل غرا پرداخت .» می افزاید میرسید حسین با وجود شیخ عبدالعال که به لحاظ اجتهاد رتبتش بالاتر بود، «پای از مرتبه او بالاتر نهاده خود را سید المحققین و سید المدققین، وارث علوم الانبیاء و المرسلین، خاتم المجتهدین لقب داده در صکوک و سجلات (83) که به توقیع او مزین می شد، این عبارت تسطیر می یافت » و دیگران هم «تا حین وفات، او را خاتم المجتهدین می خواندند . نعش او را بندگان حضرت اعلی به عتبات عالیات سدره مرتبات فرستاده در آن اماکن مشرفه مدفون گردید .» (84)

میر حسین مجتهد کرکی، چند فرزند پسر داشت . نخست سید محمد قاضی عسکر، دوم میرزا حبیب الله صدر که این دو را معرفی خواهیم کرد . فرزند دیگر او میرزا سید احمد است که گفته اند متولی مقبره شیخ صفی در اردبیل بوده است . فرزند دیگری هم با نام میرزا تقی محمد است . همچنین گفته شده است که یکی از فرزندان وی «نیای عضدالملک صدر قزوینی صدر دیوان خانه عدلیه و متولی آستانه رضویه در مشهد که شیخ الاسلام قزوین بوده است » . (85) در همان ماخذ یک دختر هم از وی یاد کرده و نوشته است که آن دختر «زن شاه قاسم بوده و خاکجای او در طرشت تهران است .»

فرزندان سید حسین مجتهد کرکی

1 . میرزا سید محمد قاضی عسکر

سید محمد فرزند سید حسین کرکی از علمای دوره شاه طهماسب بوده است . اسکندر بیک در یک واقعه، از میر سید محمد قاضی عسکر ولد میر سید حسین کرکی یاد کرده است . واقعه از آن قرار بوده است که در دهم ذی حجه 1015 یعنی عید قربان، همه علما و میهمانان گرجی و غیره، در ایوان شاهی - قاعدتا در اصفهان - حاضر شده بودند تا شاه عباس وارد مجلس شود . پیش از ورود شاه، سقف ایوان فرو ریخت . عده ای مرده و شماری مجروح از آنجا نجات یافتند که یکی از آنها همین سید محمد قاضی عسکر بود . (86)

شیخ حر هم با یاد از «السید محمد بن حسین بن حسن الموسوی العاملی الکرکی » او را برادر میرزا حبیب الله دانسته و در باره اش نوشته است: کان عالما، فاضلا، جلیلا، فقیها، سکن اصفهان . (87)

یکی از فرزندان وی با نام میرزا ابراهیم زمانی شیخ الاسلام طهران بوده که شیخ حر وی را با تعابیر «عالم، فاضل، جلیل القدر، شیخ الاسلام بطهران » یاد کرده است . شیخ حر او را «ابن اخ میرزا حبیب الله » می داند . (88) افندی با اشاره به فرزندان میرزا حبیب الله، گویا به خطا، از سید محمد یاد می کند که شیخ الاسلام طهران بوده است . به نظر وی، میرزا ابراهیم پدر یا جد سید ابراهیم معاصر اوست که (او هم) شیخ الاسلام طهران بوده و مرده است . افندی با اشاره به این مطلب می نویسد، این میرزا ابراهیم دو فرزند داشت یکی سید محمد که بهره ای از علم داشت و در زمان پدرش درگذشت . دیگری میرزا جعفر که مانند پدرش، از دانش بی بهره است و فعلا جای پدرش شیخ الاسلام طهران است . البته اینها کتابهای خوبی دارند . (89)

به نوشته یک منبع دیگر فرزند دیگر سید محمد قاضی عسکر، سید مرتضی نام داشته و متولی مزار شاه نعمت الله در کرمان بوده است . فرزند دیگرش نظام الدین علی بوده که فرزند وی با نام میرزا ابراهیم متولی امامزاده عبدالعظیم و شیخ الاسلام ری بوده است . (90) در این صورت باید در مطالب پیشگفته در باره میرزا ابراهیم با دقت بیشتری نگریست .

2 . میرزا حبیب الله صدر فرزند سید حسین کرکی

بدون تردید شاه عباس جوان، موقعیت و منزلت میر سید حسین کرکی را که در آغاز سلطنتش درگذشت، درک کرده و به وی احترام می گذاشته است . به همین دلیل، موقعیت خاندان سید حسین کرکی در این دولت و پس از آن محفوظ ماند . طبعا طی این سالها، فرزند دانشمندی از خاندان سید حسین مجتهد برنیامد و به طور عمده، شیخ بهایی و میرداماد عناوین اول را در اصفهان به خود اختصاص می دادند . همین طور شماری از برجستگان از سادات به مقام صدارت رسیدند . (91) با این همه، میرزا حبیب الله به تدریج توانست با استفاده از عنوان سیادت و شرافت نسبی و موقعیت آباء و اجدادی، در منصب صدارت که ویژه سادات بود، موقعیتی به دست آورد .

شیخ حر عاملی، از میرزا حبیب الله به عنوان یک عالم یاد کرده و نوشته است که وی و برادرش احمد، نزد شیخ بهایی، مقابله حدیث می کردند . (92) این مساله که شیخ حر او و برخی از فرزندانش را در شمار علما آورده است، خشم افندی را برانگیخته و سبب طعنه او بر شیخ حر شده که چرا این قبیل افراد را در شمار علما آورده است . (93) ظاهرا میرزا حبیب الله به لحاظ علمی زبدگی نداشته است . افندی به داستان هایی اشاره می کند که از جهالت وی بر سر زبانها رواج داشته است . سپس می نویسد: فاشتهار قلة علمه یغنی عن الذکر و البیان . (94) با این حال، در ظاهر در سلک علما بوده است . مجموعه ای از فتاوی علما در باره غنا و اعمال صوفیانه در پاسخ یک پرسش فراهم گشته است که نام شماری از علما مانند میرسید احمد علوی، محقق سبزواری و . . . در آن دیده می شود . نخستین آن ها همین میرزا حبیب الله صدر است با این عبارت: نواب مستطاب معلی القاب صدارت و نجابت پناه میرزا حبیب الله - خلدالله تعالی ظله العالی - این طریق تنسیق فرمودند: افعال مزبوره حرام و پیشه فساق عوام است . نیست فاعل آن مگر فریبنده مردمان گمراه و نادان . (95)

این که میرزا حبیب الله دقیقا از چه سالی به منصب صدارت دست یافته است، روشن نیست . به طور کلی از صدارت وی در دوره شاه صفی (1038 - 1052) در منابع تصریح شده است . اما شاهدی وجود دارد که بسا در دوره عباس اول هم صدارت داشته است . از آن جمله در باره ملامحمد امین حشری تبریزی آمده است که وی در «عباس آباد - که شاه عباس آنجا را آباد کرد - ساکن بوده و مبلغی از سرکار موقوفات وظیفه داشت . آن وظیفه قطع شده در آن باب رباعی گفته به خدمت نواب میرزا حبیب الله صدر فرستاده . مرحوم مزبور مبلغ سی تومان به ازای آن به وظیفه او مقرر کرد . از مصاحبان نواب بود . بعد از مدتی مرخص شده به تبریز رفته در آنجا فوت شده .» (96) آیا ممکن است این به عهد شاه عباس اول باشد؟ اگر چنین باشد، می توان گفت که در آن دوره هم میرزا حبیب الله صدارت داشته است . اما روشن است که این مساله قطعی نیست . (97)

میرزا حبیب، پس از درگذشت عباس اول، به همراه شماری دیگر از علمای پایتخت، در به تخت نشاندن شاه صفی نقشی فعال داشت . به نوشته منابع دوره صفوی، پس از رسیدن خبر درگذشت شاه عباس به اصفهان «بکرات خان والی گرجستان در شب همان روز که مورد قضیه هایله محنت اندوز بود، به دستیاری اتفاق دانشوران آفاق میرزا حبیب الله خلف ارجمند میر سید حسین مجتهد جبل عاملی و مولانا حسنعلی ولد ملاعبدالله شوشتری و میرزا قاضی (شیخ الاسلام بعدی اصفهان و متوفای 1074) (98) ولد حکیم کاشفای یزدی » شاه صفی را به تخت نشاندند . (99)

شاه صفی پس از تصفیه کاملی که از شاهزادگان و صاحب منصبان دوره شاه عباس اول به عمل آورد، در سال 1042 (100) میرزا رفیع الدین محمد را که استعفا داده بود، معزول کرده «منصب جلیل القدر صدارت به میرزا حبیب الله بن سید حسین الحسینی کرکی جبل عاملی » شفقت فرمود . (101)

ملاکمال نوشته است: «صدارت به میرزا حبیب الله پسر سید حسین مجتهد که حقوق به خدمت قدیم دارند، دادند» . (102)

واله هم نوشته است: «و منصب ارجمند صدارت که مشید دین مبین و قاعد [قائد!] قواعد ملت مستبین است، بعد از عزل میرزا رفیع الدین محمد صدر به صدر نشین بزم ارم قرین دینداری و انتباه میرزا حبیب الله خلف ارجمند پیشوای خداجویان آگاه، عمدة السادات و النقباء الکرام میرسید حسین مجتهد کرکی جبل عاملی » تفویض یافت . (103) در ذیل عالم آرا شرح حال صدور عظام، شرح بیشتری از اوصاف میرزا حبیب الله داده با اشاره به این که «جناب قدسی انتساب خلف ارجمند رموز دان اسرار خفی و جلی میر سید حسین مجتهد جبل عاملی است » به کار وی در اطعام فقرا و مستمندان و رسیدگی به امور آنان اشاره کرده می نویسد: «بالجمله تشریف والای صدارت بنابر آن که اختیار بخشش آن نداشت تا اواخر زمان فرخنده نشان خاقان رضوان مکان بر قامت قابلیتش پایدار و پیوسته منظور انظار عاطفت و احسان شهریار والاتبار بود و به کرات مقربان بساط قرب و محرمان حریم انس از لفظ گهربار آن حضرت شنیده بودند که می فرموده که هر بار که میرزا حبیب الله را می بینم می پندارم که یکی از ائمه هدی - علیهم التحیة و الثناء - را دیده ام . (104)

همچنین در ذیل عالم آرا در باره نصب وی به مقام صدارت آمده است: صدارت و شرع پروری به وجود نوباوه بوستان سیادت و سداد سلاله دودمان فضل و اجتهاد، عارف معارف ربانی، کاشف اسرار فرقانی، المتخلق باخلاق الله میرزا حبیب الله ابن السید السند . . . المحققین خاتم المجتهدین، وارث علوم الانبیاء و المجتهدین، امیر سید حسین الحسینی کرکی جبل عاملی که شمه ای از مفاخر جاه و فضل و افضالش در نسخه تاریخ عالم آرا مسطور است، تفویض یافت . الحق ذات حمیده صفاتش صدر ایوان فضل و کمال و وجود فایض الجودش مصدر آثار سخاوت و همت و افضال، در تورع و پرهیزکاری از عدول مؤمنین و به اشفاق و مهربانی با خلق الله عموما و طلبه علوم و صلحاء و اتقیاء خصوصا در درجه کمال در انجاح مطالب و اسعاف مآرب و مسؤولات ارباب حاجات محتاج به سؤال و عرض مدعا نیست و مقصد و مرام هر کس فراخور دانش و بینش بر آینه ضمیرش پرتو انداخته، بیشتر از عرض مدعا کسوت ایجاب پوشانیده، و آن که عرض تمنا نموده علی الفور مثال لازم الامتثال به توقیع نعم موقع و مختم . محمد صالح برادر زاده کمترین، تاریخ منصب آن منبع فضل و رشاد را نبی شریعت یافته و در سلک نظم درآورده:

شکر خدا که شاه صفی سایه اله

کش ظل حق نشانه تاریخ دولت است

ذکرش مدام شکر عطایای ایزدی

فکرش همیشه رونق کار شریعت است

صدرش گزیده است پی شرع پروری

کآفاق زیر سایه عدلش به راحت است

جودش مدام قاسم رزق مقدر است

عدلش همیشه ماحی آثار بدعت است

نامش بود ز نام رسول خدا عیان

دریابد این لطیفه هر آن کو به فطنت است

چون می دهد به خلق ز شرع نبی خبر

تاریخ این عطیه نبی شریعت است (105)

میرزا حبیب الله این منصب را تا پایان زندگی خویش در سال 1060 (106) عهده دار بوده است . نمونه ای از فرامین وی با مثال خاص او برجای مانده است . (107) بنا به اقتضای وظایف صدر، کار وی عمدتا رسیدگی به موقوفات و اداره امور مدارس بوده است . در باره رشیدا محمد سپهری که از مردم زواره اردستان و در علم و فضل یگانه دهر بود، آمده است که در ایام صدارت مرحوم میرزا حبیب الله به تدریس مدرسه کرمان مامور، به مبلغ سی تومان وظیفه موظف شد . (108) واله با اشاره به درگذشت میرزا حبیب الله در بازگشت از سفر قندهار به همراهی شاه عباس دوم می نویسد: نعش محفوف به مغفرت صدر عالی قدر را به روضه قدس نشان ملایک پاسبان امام ثامن ضامن - علیه التحیة و الثناء - نقل نمودند . (109) گفتی است که محمد حسین حسینی تفرشی به امر میرزا حبیب الله صدر رساله ای در تعیین روز قتل عمر نگاشته که نسخه ای از آن موجود است . (110) میرمحمد اشرف فرزند حبیب الله طباطبائی هم شرح خلاصة الحساب خود را به نام میرزا حبیب الله صدر تالیف کرده است . (111) علی نقی کمره ای هم که مدتها در شیراز قاضی و سپس شیخ الاسلام اصفهان بود، در سال 1042 کتابی با نام الولایة و القضاء نگاشته آن را به میرزا حبیب الله صدر تقدیم کرد . (112)

مراوده او با شاعران مکرر یاد شده است . از جمله همراهانش یکی زلالی خوانساری بوده است که به نوشته نصرآبادی «در خدمت نواب میر محمدباقر [میرداماد] و نواب میرزا حبیب الله صدر سابق کمال قرب داشت .» (113) وی که در دیوانش اشعاری در ستایش شاه عباس اول دارد، قصیده ای هم در «مدح میرزا حبیب الله صدر» گفته است که اشعاری از آن چنین است:

سفر کردم به زیر بار اشعار

فلک با سبعه سیاره سربار

چه سبعه هر یکی دریای ژرفی

به هر هفت سخن حسن شگرفی

درآمد در سوادم صبحگاهان

چو چشم سرمه آلودی صفاهان صفاهانی پناه دین پناهان

جهان دولت صاحب کلاهان

صفاهانی ز آه آتشین جسم

پس زانو کره چون نقطه بسم

به خون دل سرشته خام و بی سوز

چو شمع نیم گشته مجلس افروز

در این خاکی که اصفاهانش خوانند

نظرها سرمه ارکانش خوانند

سخن نوعی غبار دست و پا بود

که مغزش استخوان توتیا بود

چگونه توتیایی چشم بد دور

که بد داروی چشم زخم ناسور

نشسته با نگاه فتنه در خشم

به کنجی تنگ تر از گوشه چشم

تنم در وی فشارش عقده کور

به جان در حل و عقد دور شو دور

ز در تا قفل از کارم گشاید

خمار از تاک اشعارم رباید

درآمد نشاه میخانه دین

لبش سرمست نوشانوش تحسین

سپهر فضل و دریای مروت

حبیب بهترین رب عزت

حبیبی کو بود محبوب دلها

سرآغاز بهار آب و گلها

رخش چندان گل خندان شکفتی

که غنچه در شکفتنها نهفتی

ز لعلش گفتگو جوشی گرفته

در معنی سرگوشی گرفته

کفش آن دم که منع قطره بار است

گهر خونابه ابر بهار است

به راه شرع روشن تر ز خورشید

چراغ شاهراه بیم و امید

زبس گرد رهش رقصیده چالاک

فتاده ذره واری مهر بر خاک

ز چشم و ابروش کان قبله ماست

ترازوی سخن سنجان بیناست

ترازو هیچ جانب خم نمی زد

سر مویی کشیدن کم نمی زد

جهانگیری به نقش سکه ام بست

قیامت پا کشید و رفت از دست (114)

شیخ علی فرزند محمد، نبیره شهید ثانی هم اشعاری به عربی در رثای میرزا حبیب الله سروده است:

وفی حبیب الله امر حبیبه

فمضی الیه و امره محمود

فبکته اندیة المکارم و العلی

و لبسن ثوب الحزن و هو جدید

قد کان للایتام و الضعفا ابا

و لکل عان عیشه مجهود

فلفقده قد جاء تاریخا «اب

مات الحیا لمماته و الجود»

لکن بحمدالله خلف بعده

شبلین جدهما اعز سعید

فکلاهما علمان زاد علاهما

تاریخ کل «ظله الممدود»

فلتهدا الزفرات و لیکن البکا

فرحا و تختال العلی و تمید

فالجود حی و المکارم غضة

و العیش طلق و الزمان ولید (115)

هر دو ماده تاریخ که در این شعر آمده «ظله الممدود» و «اب مات الحیا لمماته والجود» سال 1060 را نشان می دهد . بنابراین به طور قطعی سال درگذشت میرزا حبیب الله همین سال می باشد .

نصرآبادی از حافظ محمد حسین تبریزی یاد کرده است که «اصلش از تبریز است . مدتی در اصفهان گمنام بود . در عاشورا روضة الشهداء می خواند . آواز خوشی داشت .» سپس افزوده است که «نواب میرزا حبیب الله صدر او را به علت آواز، ملازم ساخته، کمال اعتبار بهم رسانیده » است . (116)

در باره ملاافضل همتی بافقی هم آمده است که مدتی موقوفات یزد را اداره می کرد و «با نواب میرزا حبیب الله صدر در کمال ربط بوده » . (117) همچنین آصفای قمی که شاعری مقیم هند بوده، زمانی که در اصفهان بسر می برده «نویسنده میرزا حبیب الله صدر بوده است » . (118) میر عبدالعال فرزند میرمحمد مؤمن حسینی هم که شاعری چیره دست بوده، «در اوایل حال مستوفی میرزا حبیب الله صدر بوده است » . (119) رفیعای نائینی هم مدتی «با نواب مرحوم میرزا حبیب الله صدر بود» . (120)

میرزا حبیب الله چندین فرزند داشت که مشهورترین آنان میرزا محمد مهدی، صدر و اعتماد الدوله بعدی است . دیگری میرزا علی رضای شیخ الاسلام است که شرح حالش خواهد آمد . اما بنا به نوشته آقا بزرگ، یکی دیگر از فرزندان میرزا حبیب الله، میرابوالفتح حسینی بوده است . نشانی که از وی برجای مانده و شاید نشانگر آن باشد که منصبی هم داشته، آن است که کتابی در شرح باب حادی عشر توسط شخصی به نام محمدرضا بن جلال الدین اصفهانی در جمادای دوم سال 1068 به نام او تالیف شده است . (121)

میرزا حبیب الله در سال 1060 درگذشت . در این باره شواهدی هست که گذشت . اما در این باره شعری هم از میرزا جعفر قزوینی که مدتی وزیر لاهیجان و چندی وزیر یزد بوده، در تذکره نصرآبادی آمده که چنین است:

صدر جهان مفخر اهل کرم

روی زمین را همه پشت و پناه

صبح شب جمعه ز جذب طلب

چشم بپوشید چو از ما سواه

طبع بلندم پی تاریخ گفت

رفته بمعراج حبیب اله (122)

مصرع اخیر تاریخ 1058 را نشان می دهد اما بر اساس محاسبه مصحح 1059 است; مگر آن که الاه باشد . البته هر دو تاریخ با تاریخ درگذشت او که قطعا سال 1060 است فاصله دارد .

فرزندان میرزا حبیب الله صدر

1 . میرزا محمد مهدی در مقام صدارت و وزارت

میرزا حبیب الله صدر داماد شیخ لطف الله میسی اصفهانی بود . (123) نتیجه این پیوند، میرزا محمد مهدی است که پس از مرگ پدر به مقام صدارت و سپس وزارت رسید . شیخ حر او را با عبارت «کان عالما فاضلا جلیل القدر، عظیم الشان، اعتمادالدوله فی اصبهان » یاد کرده است . (124) افندی هم نوشته است: «کان له حظ ما فی العلوم » . بهره ای از علم داشت . (125)

وی پیش از عهده داری مقام صدارت، آن هم پس از درگذشت پدرش، به طوری که گفته شده است، دست کم از سال 1052، یعنی زمانی که شاه صفی درگذشت، «یگانه گوهر بحر سیادت میرزا محمد مهدی خلف اکبر صدر عالی شان میرزا حبیب الله » متولی آستانه فاطمه معصومه (س) در قم بوده است . (126) شواهدی وجود دارد که آستانه قم پیش از آن در اختیار جدش سید حسین مجتهد کرکی و سپس پدرش میرزا حبیب الله بوده و این زمان، تولیت آن در اختیار وی قرار گرفته بوده است . بعد از وی هم این تولیت برای بیش از دویست سال در خاندان میرزا محمد مهدی برقرار ماند . (127)

زمانی که میرزا محمد مقیم، کتابدار شاه عباس دوم، در سال 1060 در قم بسر می برد، میرزا محمد مهدی یادداشتی در مجموعه او که فعلا در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری نگهداری می شود، نوشته است . (128)

محمد طاهر قزوینی با اشاره به این که «در این سال [1060 (129) ] مرحمت پناه غفران دستگاه میرزا حبیب الله صدر ممالک محروسه که عالم انسانیت و نیک ذاتی و جهان تقدس فرشته صفاتی بود، (130) سفر جنان را بر توطن این زندان اختیار نموده به بلدی رحمت و راهنمایی مغفرت، روانه جنت شد و منصب جلیل القدر مومی الیه از تاریخ فوت به مستجمع کمالات حسبی و نسبی میرزا مهدی، خلف صدق آن کان سخا و مروت تفویض شد» . (131) واله اصفهانی هم با اشاره به درگذشت میرزا حبیب الله در سال 1060 می نویسد که میرزا محمد مهدی هم که تا آن زمان تولیت آستانه مقدسه معصومه را داشت، به صدارت رسید . (132)

نصرآبادی هم ذیل مدخل میرزا مهدی می نویسد: از جانب والد به مجتهدالزمانی میر سید حسین و از جانب والده به شیخ لطف الله میسی نسبت می رساند . خلف صدق نواب میرزا حبیب الله که مدتی به منصب صدارت سرافراز بوده، بعد از آن که عازم فردوس شد، نواب معزی الیه به منصب مذکور مشرف شد . بعد از عزل عالیجاه محمد خان به وزارت اعظم سرافراز گردید و بعد از مدتی در سنه 1082 به جوار رحمت حق پیوست . . . در پاکی ذات و حسن صفات و کارشناسی و نظم و نسق سرآمد ابنای دهر بود . حقا که در علو همت و فطرت و سلامت و پاکی ذات و حسن صفات و کارشناسی و نظم امور در امر وزارت محتاج به توصیف نیست . «ای تو مجموعه خوبی ز کدامت گویم » . (133)

نصرآبادی هم ذیل شرح حال مولانا محمد باقر با اشاره به این که «مدتی در اصفهان بودند و طلبه از ایشان فیض ها می بردند، می نویسد: این تاریخ را در صدارت نواب میرزا مهدی گفته بعد از صدارت میرزا حبیب الله: «صدارت به مهدی رسید از حبیب » . (134) این ماده تاریخ سال 1060 هجری را نشان می دهد .

میرزا محمد مهدی تا اواخر سال 1071 مقام صدارت داشت . از این سال، مهری از وی در پای فرمانی برجای مانده که به احتمال نشان از آن دارد که در سال مزبور به وزارت رسیده است . (135) وی در دوره صدارت بنا به وظایفی که برای صدر تعریف شده بود، به اداره امور اوقاف و اداره مدارس می پرداخت . از جمله در باره رشیدا محمد سپهری سابق الذکر که پدرش میرزا حبیب الله او را با سی تومان وظیفه در سال به سمت مدرس به مدرسه کرمان فرستاده بود، در این ایام، «به موجب مثال دیوان الصدارة از جانب میرزا محمد مهدی صدر به نیابت صدر فایز و با ولد ارشدش آقا محمد عرب به تدریس و نیابت صدر و کسب سکوک مشغول بودند» . (136)

در سال 1071 یا 1072، محمد بیک اعتمادالدوله از چشم شاه عباس افتاد و میرزا محمد مهدی به سمت وزارت اعظم یا اعتمادالدوله شاه عباس منصوب شد . (137) ابوالحسن قزوینی این رخداد را در سال 1070 دانسته و نوشته است که میرزا مهدی به وزارت رسید و میرقوام محمد برادر خلیفه سلطان جای او را در صدارت گرفت . (138) محمد طاهر قزوینی می نویسد که پس از عزل محمد بیک «نواب ستوده آداب مستجمع الکمال فرشته خصال میرزا محمد مهدی صدر ممالک محروسه، خلف صدق مرحمت و غفران پناه میرزا حبیب الله را که به حلیه سیادت و فضیلت محلی و از غش عیب و نقص معرا و مصفاست، به رتبه وزارت اعظم سرافراز نمودند .» (139)

واله گهگاه یادی از اقدامات میرزا محمد مهدی در دوران صدارتش دارد . (140) و در ادامه از وزارت میرزامحمد مهدی به جای محمد بیک یاد کرده، می نویسد که پس از عزل او «تاسیس آن رکن رکین را به تعیین جالس سریر خردمندی میرزا محمد مهدی صدر ممالک محروسه که جامع الریاستین علم و عمل به شمار می آمد، صواب شمرده خدمتش را به رتبه وزارت اعظم بین الامم سربلند فرمودند .» (141) علامه شیخ آقا بزرگ می نویسد: وقاری در گلدسته اندیشه اشعاری را که در باره تهنیت وزارت میرزا محمد مهدی سروده و مربوط به سال 1071 می شود، آورده است . عبارت وی را که متضمن متنی ادیبانه و اشعار او در این باره است، عینا از نسخه 2058 کتابخانه مرکزی دانشگاه نقل می کنیم . (142) البته این اشعار را نصرآبادی هم با تفاوتی آورده است که ابیات افزوده آن را در کروشه می آوریم گرچه متنی که در گلدسته آمده، اشعاری دارد که نصرآبادی ندارد . گاه تفاوت میان اشعار هم وجود دارد . عبارت وقاری چنین است:

منزوی زاویه خاکساری محمد امین الوقاری به موقف عرض می رساند که چون در این ولاء از جامه خانه یفعل الله ما یشاء خلعت وزارت عظمی بر قامت قابلیت آن سلاله آل عبا بریدند، و اشهب دولت صدارت مرتب به زین و ستام (143) وزارت در زیر ران اقبالش کشیدند، طایفه ای از ارباب فضل و کمال و گروهی از اصحاب استعداد و افضال، صفحه ایام را به ارقام مدایح خدایگانی مزین می ساختند و به این وسیله اعلام خلود را الی یوم القیامه می افراختند، به خاطر فاتر رسید که هر چند قوت آن نداری که پنجه در پنجه قوی بازوان سخن درافکنی، و قدرت آن در خود نمی بینی که طبل هم آوری با چابک سواران معرکه کمال بزنی، اما به حکم من تشبه بقوم فهو منهم:

هر آن جو که با مشک شد همعیار

به معیار مشک آمد اندر شمار

ممکن است که برکت مقبلان، رقم قبولی بر جریده اخلاص تو برکشیده آید و صیقل پرتو التفاتی از اشعه انوار آفتاب عالم تاب زنگ کدورت از آئینه ضمیر کثرت بزاید:

کمتر از ذره نه، پست مشو، مهر بورز

تا به عشرتگه خورشید رسی چرخ زنان

بنابر این طریق مشایعت بزرگان پیموده و بال همت در هوای متابعت ایشان گشوده، مصرعی چند در سلک نظم کشید و زان صفت کلافه دست آویز کرده در معرض بیع یوسف سررشته خریداری بر دست پیچید:

همین بس گرچه من کاسد قماشم

که در سلک خریدارانش باشم

چه سرسبزی است عالم را که ناهید از پی عشرت

به بام مه کشید از بزم عیش خویشتن توشک

جلاجل می کند ترتیب ماه از هاله بهر دف

عطارد خامه را مضراب می سازد پی غنچک

مسیحا تا کند سیر جهان زین قصر مینایی

نهد بر دیده از خورشید تابان هر زمان عینک

جهان آسوده شد نوعی که در بزم سپهر اکنون

ز شادی می زند بهرام خود چوبک زنان چوبک

به بزم آرایی عشرت سرای مشتری گویی

زحل شد چوبکی تیر شهاب او را به کف چوبک

مگر صدر وزارت یافت زیب مشتری رایی

که می گوید زمین را آسمان هر لحظه طوبی لک

چراغ دوده آل نبی شمع سخا مهدی

سر افضال را تاج، افسر اقبال را تارک

نظام ملک و دین دستور اعظم قدوه عالم

که علم از پشتی اش مستظهرست وجهل مستهلک

بود اشراقیان را نور مشکات دلش مقبس

بود مشائیان را جاده اتباع او مسلک

یقین چون طوطی کلکش شکر خایی کند پیشه

گمان را بسترد زآئینه خاطر غبار شک

به امضای تدابیر قضا در عالم هستی

قدر حبل المتین رای او را کرده مستمسک

گزیند سعد اکبر زاهتمامش گوشه عزلت

چنان فارغ ز تدبیرش که از سعی پدر کودک

شب و روزش کمر در بندگی بستند تا بردند

لقب کیوان و برجیس از جنابش سنبل و زیرک

بعهدش گوشه گیر از سهم چون زاغ کمان شاهین

ز عدلش خنده زن بر باز چون کبک دری اردک

ز گل از دورباش خار قهر او صبا لرزان

به گرگ از اهتمام راعی عدلش بره شیرک

چنان ظلمت زدا شد شمع کلک معجز آئینش

که شد خال سویدا از بیاض دیده (144) دل حک

ندارد چون تو خورشیدی دبیر چرخ ازآن هر مه

به انگشت مه نو می نماید جمله را یک یک

کند رومی نژاد رایت از عزم جهانگیری

جهان را تنگ بر هندو کند چون دیده ازبک

چو حکم انداز رای صایبت زه بر کمان بندد

دو نسر چرخ بر فتراک شه بندد به یک ناوک

در آغوش ملک مشاطه رای تو با هر هفت

عروس هفت اقلیم آورد در فرصتی اندک

تو بر دست صدارت تکیه زن بودی و می دیدم

که می زد شاهد شوخ وزارت دمبدم چشمک

چون آن دیدم در فیض ازل را حلقه کوبیدم

که تاریخ از دو مصراعم گشود آرم به نظم اینک

«وزیر کل ایران زیب ملکی صدر دین مهدی »

«زهی کامل زهی دستور ادام الله اقبالک » (145)

لطف لطیفه که در این وقت در دیوان الصداره و لله الامر از طغرانویس منشور انه علیم بذات الصدور عز صدور یافته و حسن آدابی که در این ولا در دارالقضاء نصیب برحمتنا من نشاء از مصدر انجمن تقدیر به موجب مثال انه علی ما یشاء قدیر سمت تصویر پذیرفته، رفیع تر از آن است که السنه صدور فصاحت آیین اعصار و دهور در معرض تبین و تحسین آن برآیند; و شان شهدی که در این عصر پنجه مشیت صفت نصفت گرفته و به نور شعله طور در شربت خانه فیه شفاء للناس به قوام آمده، احبی و اعلی از آن است که طوطی منشیان شکرستان سخن دانی و شیرین زبانی امصار و اقطار به ادای تعریف و توصیف آن لب گشوده . . . (146) (عبارت وقاری تمام شد) .

به طور معمول آغاز وزارت میرزا مهدی را سال 1072 یاد کرده اند که نباید درست باشد . (147) دیدیم که در شعر وقاری، هر دو مصراع آخر تاریخ 1071 را برای تعیین تاریخ وزارت وی نشان می داد .

محمد امین وقاری شاعر دیگر این دوره هم قصیده ای در «مدح نواب معلی القاب میرزا مهدی وزیر اعظم » گفته و در تمامی ابیات آن از کلمه «شمع » استفاده کرده است . گزیده این اشعار از نسخه خطی دیوان وی به شماره 5223 کتابخانه ملک چنین است:

گل حدیقه آل نبی که شمع سخاش

برای روشنی بزم انس و جان برخاست

وزیر اعظم اعدل که شمع معرفتش

فراز شعله ادراک زیرکان برخاست

جهان فضل و هنر شخص داد و دین مهدی

که شمع عقل کل از رای او نشان برخاست

قضاش گفت که ذات مطهرش شمعی است

که لوث سایه هم از پیکرش روان برخاست

ز بس که نور ضمیرش جهان منور کرد

الف به صورت شمع از دل دخان برخاست

به عهد معدلت او همین ز دیده شمع

روان شد آب بدان کو چو سرکشان برخاست

چراغ دولتش از نفخ صور ننشیند

کسی که شمع چنینش ز دودمان برخاست

به شمع انجمن افروز هل اتی که ز قدر

خیام دولتش از فرق فرقدان برخاست

چه شمع ها که ز شماع آسمان گم شد

گزان میانه یکی همچو خور برخاست

چو شمع بزم تو گشت این قصیده روح کمال

به عزم سیر چراغان ز اصفهان برخاست

چو شمع جمله زبان شو وقاری از سر صدق

کنون که ناله ز مرغان صبح خوان برخاست

پس از آن باز قصیده دیگری را با عنوان «ایضا فی مدحه » آورده و می گوید:

فلک سریر وزیری که از جلالت قدرش

سپهر سجده برد بر درش به هفت اندام

پناه ملت و شرع افتخار آل رسول

خدایگان وزیران خطه اسلام

گل همیشه بهار حدیقه دولت

بهار انجمن آرای گلشن ایام

جهان رفعت و اقبال میرزا مهدی

که با جهان جلالش دو عالمست دو کام

سپهر مهر هنر منبع زلال کمال

محیط دین و دول مرکز خواص و عوام

نتایج قلمش فیض بخش نور بصر

شمایم شیمش ذله بند مغز مشام

المطلع الثانی

چو با مه علمش روبرو گشت سپهر

کشید تیغ مه نو به روی ماه تمام

محیط دولت و دین را تو مرکزی و نشد

محیط مرکز جاهت دوایر اوهام

تو آسمان کمالی و بی گمان نرسد

به آستان جلالت معارج افهام

بود قلمرو عدل ترا چنان نسقی

که گر به دشت غزالی جدا فتد ز کنام

ز آتش غضبت بیشه شعله زار شود

اگر نپروردش چو دایگان ضرغام

حسود جاه تو چون لاله باد در آغاز

مخالف املت چون شراره در انجام

بسان جنس وفا بی بها در این بازار

مثال نقد هنر ناروا در این ایام

در برخی از مآخذ این دوره می توان شماری از اقدامات میرزا مهدی را مرور کرد . از آن جمله نسبت به کرمان است که در سال 1074 طی فرمانی به وزیر کرمان دستور داد تا از ایلچی هندوستان استقبال و پذیرایی کند . (148)

در 27 ربیع الاول سال 1076 شاه عباس دوم در حوالی دامغان مرد . در این وقت، سلمان آقا یوزباشی، همه ارکان دولت را جمع کرد و از آنان خواست پیش از آن که از آن مجلس بیرون روند، شاه را تعیین کنند . شگفت آن است که میرزا مهدی اعتمادالدوله هم از این که چند فرزند پسر از شاه برجای مانده، آگاهی نداشت . به نوشته خاتون آبادی: میرزا مهدی اعتمادالدوله عرض کرده بود که ما نمی دانیم که از اولاد او که هست! آقا مبارک گفته بود که پسر بزرگ او مسمی به سام میرزا - صفی و شاه سلیمان بعدی - بحمدالله اکبر اولاد اوست و در دولتخانه اصفهان است . میرزا مهدی فرمودند که، هرگاه اکبر اولاد هست یقین که حکومت حق اوست .» در این وقت، آقا مبارک اعتراض گونه کرده به میرزا مهدی می گوید: شما نمی دانید این را که او پسر بزرگی دارد؟ و اعتماد الدوله در پاسخ می گوید: ما چه دانیم؟ ما را بر بواطن چه اطلاع است؟ (149) در همین سال از تعیین وزیر خالصه کرمان توسط میرزا مهدی یاد شده است . (150)

میرزا محمد مهدی تا سال 1081 اعتماد الدوله شاه سلیمان بود . در این سال معزول گردید و وی یک سال بعد، یعنی در سال 1082 درگذشت . (151) به نوشته خاتون آبادی: میرزا مهدی پسر میرزا حبیب الله صدر در 1081 معزول شد و در 1082 فوت شد، رحمه الله، و بعد از میرزا مهدی، شیخ علی خان [زنگنه] وزیر شد . (152) که تا زمان درگذشتش یعنی شب 11 محرم 1101 وزیر بود .

نصرآبادی از مولانا محمد شریف ورنوسفادرانی نقل می کند که در باره تاریخ فوت میرزا مهدی گفته است:

آفتاب از سر کلاه افکند و در تاریخ گفت

آصف دوران شد از بزم سلیمان زمان (153)

وی همان جا افزوده است که میرزا مهدی گهگاه شعر هم می سرود، و این بیت از اوست:

تیغ از آن پیوسته دارد آن کمر را در میان

می رسد آخر به جایی هرکه صاحب جوهر است (154)

2 . میرزاعلی رضا شیخ الاسلام

وی فرزند دیگر میرزا حبیب الله صدر از همسرش دختر شیخ لطف الله میسی اصفهانی است (155) که در زمان درگذشت پدرش سی ساله بوده و همان سال به عنوان شیخ الاسلام تعیین شد . وی تا زمان درگذشتش در سال 1091 همچنان شیخ الاسلام بود . شیخ حر وی را با عبارت «کان فاضلا، عالما، محققا، مدققا، فقیها، متکلما، جلیل القدر، عظیم الشان شیخ الاسلام باصبهان توفی 1091» ستوده است . (156) به نظر می رسد وی در نوشتن این القاب، خیلی جدی نبوده است . افندی می گوید که وی در مرض منجر به مرگ پدرش به شیخ الاسلامی رسید و سی سال این منصب را در اختیار داشت تا این که در این ایام (کدام ایام!) درگذشت و اولاد و احفاد وی در زمان ما هستند . (157) مرحوم معلم حبیب آبادی بدون اشاره به منبع خاصی، تاریخ خاتمه شیخ الاسلامی میرزا علی رضا را سال 1074 دانسته است . (158)

محمد امین وقاری که اشعار در ستایش میرزا مهدی وزیر اعظم و برادر میرزا علی رضا داشت، قصیده ای هم در ستایش میرزا علیرضا گفته است . عنوان آن چنین است: در مدح نواب علامی فهامی شیخ الاسلامی میرزایی میرزا علیرضا دام ظله:

دمید صبح نشاط و وزید باد صبا

رسید موسم گلگشت سبزه و صحرا

به گنج زاویه غم نشسته بودم دوش

سری مصاحب زانو ولی جهان پیما

که حلقه بر در کاشانه زد یکی گفتم

بنو غمی است که کرده است منزلم پیدا

چو در گشادم دیدم بتی است غالیه موی (159)

که از فروغ جمالش ضیا برد بیضا

خدایگان افاضل پناه ملت و شرع

علیرضا ادب آموز صاحب جوزا

بهین گل چمن آن مصطفی که دهد

ز نور رای فروغ شریعت آبا

چو گشت هادی من شمع رای انور او

قلم گرفتم و کردم همان زمان انشا

چو دید گفت کنون من نشسته ام برخیز

برو بخوان و همان تهنیت بگوی و بیا

المطلع الثانی

اساس شرع به نوعی نهاده ای که اگر

خلل پذیر شود سطح ارض و سقف سما

بود محال که خشتی از او شوع زایل

به دامنش نرسد دست منجنیق فنا

شهامت تو چو گیرد قلم فرو بندد

دوات وار لب از نطق بوعلی سینا

وقاری آتش دل شعله زد کنون وقتست

که بوستان دعا را شوی چمن بیزا

ایضا فی مدحه رفع شانه

بگیر دست فروماندگان که دست دعا

ستون خیمه دولت شناسد اهل سخا

به راه سیل بلا سد آهنین گردد

هر آن غبار که برداری از دلی به عطا

وقاری ارچه زرت نیست گنج گوهر هست

مکن مضایقه، خست نزیبد از دریا

هزار بحر لبالب ز شبچراغ کم است

نثار مسند سلطان شرع و تمکین را

علیرضا که نسیم ریاض معرفتش

بود حدیقه اسلام را چمن بیزا

فضای صفه قدرش مدینة السادات

حریم کعبه فضلش بنیة الفضلاء

تو آن فرشته خصالی که عاکفان درت

به کعبه باز دهند ارمغان خیف و منی

این قصاید مشتمل بر اشعار فراوان دیگری است که ما تنها به ارائه گزیده آن اکتفا کردیم . (160)

فرزندان میرزا مهدی صدر

1 . میرزا محمد معصوم شیخ الاسلام

وی فرزند میرزا مهدی است که در سلک علما بوده و دختر خلیفه سلطان را که خود از عالمان برجسته و روزگاری دراز اعتمادالدوله بود، به همسری داشته است . (161) شیخ حر در باره وی می نویسد: کان عالما، فاضلا، محققا، جلیل القدر، عظیم الشان، شیخ الاسلام فی اصبهان . (162) این ستایش ها، افندی را به انتقاد از شیخ حر واداشته است . (163) شگفت آن است که افندی در ادامه می گوید: میرزا معصوم تنها کسی بود که (از جمع اولاد سید حسین) بهره ای از علم داشت . وی بعد از وفات عمویش، شیخ الاسلام از وی هم به عنوان یکی از متولیان آستانه قم یاد شده است . (165) بر اساس گفته شیخ حر، در همان منبع پیشگفته، وی در سال 1095 درگذشته است و اگر وی پس از درگذشت عمویش میرزا علی رضا در سال 1091 شیخ الاسلام شده باشد، طبعا تصرفی هم در امور کرده است . در گلدسته اندیشه متنی را آورده که در پاسخ پرسش محمد معصوم بن میرزا محمد مهدی نوشته بوده است . (166)

2 . میرزا محمد امین و پسرش قاضی اصفهان

میرزا محمد امین فرزند میرزا محمد مهدی بود که به سال 1116 به عنوان قاضی اصفهان معین گردید . برخی از اسناد گواه آن است که وی در سال 1102 و 1104 متولی آستانه قم بوده است . (167) ممکن است پس از پدرش تولیت به وی منتقل شده باشد . به نوشته خاتون آبادی وی «از جمله نجباء و سادات بود و فی الجمله طالب علمی داشت و نواده میرزا حبیب الله صدر بود و پدرش میرزا مهدی اعتماد الدوله بود و یکسال این منصب را کرد و فوت شد» . پس از درگذشت وی، منصب قضای اصفهان را به فرزند او سید محمد دادند که «فاضل و متدین بود و آثار نجابت در او واضح و لایح بود» . «و این منصب را به کدخدایی و اصلاح بین الناس می کند و بسیار خوب سلوک می کند و آلوده نکرده خود را به رشوه گرفتن و امثال آن » . (168) وی در جای دیگر هم یادآور شده است که سید محمد قاضی نواده میرزا مهدی اعتماد الدوله در مراسم افتتاحیه مدرسه چهارباغ اصفهان حضور داشته است . (169) همچنین وی در مجلس جشن 13 رجب که به قول خاتون آبادی «این عید از مخترعات شاه سلطان حسین است » (170) در کنار علمایی مانند آقا جمال خوانساری (م 1122) میرمحمدباقر خاتون آبادی (م 1127) و شماری دیگر حضور داشته است . (171)

ب: شاخه میرداماد

داماد دیگر محقق کرکی (172) میر شمس الدین محمد حسینی استرآبادی بوده و فرزندش محمدباقر مشهور به میرداماد (969 - 1040) (173) یکی از عالمان برجسته عصر میانی صفوی به شمار می آید . طبعا دخترزادگی وی نسبت به محقق کرکی یکی از ویژگی های وی به شمار می رفت . اسکندر بیک در سال 1025 شرح حالی برای او نوشته و در آغاز آورده است که «میر خلف صدق مرحوم سید محمد داماد استرآبادی است و دختر زاده مجتهد مرحوم مبرور شیخ علی عبدالعالی . پدرش بدین جهت به داماد شهرت داشت » . (174)

واله هم به پیروی از اسکندر بیک، در باره او نوشته است: آن دانای رموز آگهی و سداد، از اعاظم سادات دارالمؤمنین استرآباد و گرامی خلف سید محمد داماد و دختر زاده مجتهد مبرور شیخ علی عاملی بوده و بنابر متابعت شهرت والد ماجد به دامادی مجتهد مبرور، آن جناب نیز به داماد اشتهار یافت . (175) میرداماد با تبجیل از جد مادریش یاد کرده او را «الجد القمقام » می نامد . (176)

بدون تردید میرداماد یکی از چهره های درخشان علمی در دوره صفوی و بنیانگزار مکتب فکری خاصی است که پس از وی به صورتی محدود ادامه یافت . این مکتب در آموزه های خاص مکتب استرآباد است که بیش از همه از طریق فخرالدین سماکی استرآبادی استاد میر، به او انتقال یافته است . وجود برخی از عناصر شگفت در افکار میرداماد و طرح مطالب غامض و احیانا سرآمیز، به این بخش از تفکر وی که وامدار اندیشه های موجود در استرآباد پیش از صفوی است، باز می گردد . (177)

در واقع تنها مانعی که بر سر راه رشد مکتب میر پدید آمد، جدای از مغلق نویسی های خود او، و ادعاهای عجیب و غریبش در این که بیش از همه مردم می فهمد، (178) برآمدن ملاصدرای شیرازی بود که مکتب فلسفی اش بر سایر جریان ها غلبه یافت و از آن جمله مکتب میرداماد را هم محدود ساخت . با این حال، کسان اندکی مسیر میر را در تصویر نوعی نگرش اشراقی ادامه دادند .

به هر روی، وی در دوره شاه عباس اول، از چهره های اول علمی - دینی اصفهان بود و به دلیل همین نفوذ است که برای وی و چهره شناخته شده تر از او یعنی شیخ بهایی، داستان ها بر سر زبان ها بود . (179)

بسیاری از آثار میرداماد به چاپ رسیده است . شماری از آنها اخیرا چاپ های انتقادی شده ومجموعه ای از رسائل وی هم توسط استاد نورانی در حال چاپ است . به علاوه شرح حال هایی هم برای او نوشته شده و ضمن آنها دیدگاه ها و آثار او معرفی شده است . (180)

وی نزد شاه عباس اول محبوب بوده و شاه در برخی از مسائل مهم از وی استفتاء می کرده است . از آن جمله در باره وجوب و لزوم جنگ با عثمانی ها که متن استفتاء وپاسخ میرداماد بدین شرح است:

چه می فرماید بندگان نواب مستطاب معلی القاب سید اعاظم المحققین و سند افاخم المدققین استاد اهل الحق و الیقین و اسناد الخلائق اجمعین، فحل الفحول، امام العقول، حلال المشکلات بفکره الصائب، کشاف المعضلات برایه الثاقب سلطان العلماء الراسخین، برهان الحکماء المتالهین، وارث علوم الانبیاء و المرسلین، محیی مراسم آبائه الطاهرین، شمس المشرقین، بدر الخافقین، ثالث المعلمین بل المعلم الاول، لو کشف الغطاء عن البین جر العقول عن المین، آیة فی العالمین، عصام الفقهاء المتمهدین، اعلم المتقدمین و المتاخرین، خاتم المجتهدین، سمی خامس اجداد المعصومین محمد باقرا لعلوم الاولین و الاخرین - ایده الله تعالی علی مسند الارشاد و الاجتهاد الی یوم الدین:

در این مساله شرعیه که عسکر رومیه که قلعه دارالسلام بغداد را محاصره کرده اند، شرعا با ایشان مقاتله و محاربه و جنگ و جدال واجب است و هر مؤمن که ایشان را قربة الی الله بکشد غازی و جهاد کننده در راه خداست و هر مؤمن که در دست ایشان در این محاربه و جنگ کشته شود شهید است، و فرار و گریختن از جنگ ایشان حکمش گریختن از جنگ و جهادی است که در خدمت امام - علیه السلام - باشد یا نه؟

جواب استفتاء:

بسم الله الرحمن الرحیم . آنچه مرقوم شده که از من ماخوذ است مطابق واقع و مقتضای دین مبین و حکم شرع مقدس در مساله مسؤول عنها همین است، مجاهده با عسکر روم که محاصر قلعه مدینة السلام بغدادند جهاد شرعی است و در حکم آنست که در معسکر امام واجب الاطاعه واقع بوده باشد; و تقاعد از این جهاد به منزله فرار و گریختن از معرکه قتال اهل بغی است، هر مؤمن که در این واقعه خالصا مخلصا لوجه الله الکریم و از برای ابتغاء رضای الهی مقاتله و محاربه نماید، غازی فی سبیل الله است; و اگر مقتول شود به زمره شهدا ملحق و رتبه درجه شهادت را مستحق خواهد بود; و الله سبحانه یحق الحق و یهدی السبیل . (181) محل مهر میرمحمدباقر داماد .

گفتنی است که گزارشی از محمدباقر استرآبادی - که گویا باید همین میرداماد باشد - در دست است که در جریان محاصره بغداد توسط عثمانیان، به علمای بغداد نگاشته است . او در سفر حج گزارش وقایع مصیبت بار این شهر را از زبان زائران شنیده است، آن گونه که «هر روز جمع کثیر از صغیر و کبیر و برنا و پیر در قلعه از فقدان قوت، فوت و تلف و ملحق به سایرین سلف می گردیدند» . وی طی این نامه به علما و زمامداران بغداد نوشته است که اگر احمد پاشا را «هوس حکمرانی و فرمانروایی باشد، عجزه و ضعفا که بهین ودیعه کارخانه ابداعند از این دو حالت بری و لامحاله به نافذالامری مبسوط الید در مقام رعیتی و فرمانبری می باشند و ایشان را در آن میانه تقصیری نیست که پامال جنود و محن و غارت زده سپاه فتن شوند» . در نهایت هم تاکید کرده که اگر این نصایح را نپذیرند بایست «خون همه مسلمانان را به گردن گیرند .» (182)

میرداماد در جریان روی کار آمدن شاه صفی هم نقش اول را داشته است . این نقش عبارت از آن بود که در وقت جلوس شاه جدید، می بایست یکی از علمای درجه اول، خطبه جلوس را بخواند و میر خواند . (183) به نوشته ملاکمال: میرمحمدباقر داماد در مسجد جامع شاهی، خطبه به اسم مبارکش خواندند . (184) می توان تصور کرد که پس از درگذشت شیخ بهایی در سال 1030 منصب شیخ الاسلامی در اختیار وی بوده است; چه حتی پیش از آن نیز مرجعیت علمی وی استوار بوده و به نوشته اسکندر بیک در سال 1025 «فقهای عصر فتاوی شرعیه را به تصحیح آن جناب معتبر می شمارند .» (185) وی در دوره شاه صفی، به «ادای نماز جمعه و دعای دوام دولت ابد قرین » اقدام می نموده است . (186)

از جمله داستان های شگفتی که میرمحمد اشرف نواده وی در باره میرداماد نوشته آن است که وقتی خسروپاشا با سپاه خود عازم همدان شد و سپاهیان قزلباش از برابرش گریختند «آخر الامر نواب اشرف اعلی [شاه صفی] خود آمده نزد جد داعی [یعنی میرداماد] و به التماس او را ملجا در توجه به دفع رومیه شومیه می نمایند . بناء علیه ایشان متوجه شده بعد از توجه و خواندن دعا، اسباب ها گذاشته آن ملعون خود با لشکری فرار می نمایند .» وی سپس متن دعا را هم آورده است . (187)

زمانی که میرداماد در 24 شعبان 1040 در میانه راه نجف و کربلا درگذشت، وی را به نجف آوردند و پس از تجهیز و تکفین، وی را «در سردابه شیخ علی [محقق کرکی] جدش مدفون ساختند .» (188)

از میرداماد فرزند پسری نمی شناسیم . دختر وی هم، همسری پسر خاله خود سید احمد علوی عاملی را برگزید که میرزا عبدالحسیب ثمره آن بود و در باره آنها ذیلا سخن خواهیم گفت .

متن نامه میرداماد به شاه عباس اول

از آن جا که شناخت بیشتر نقش میرداماد در این مقطع تاریخی، به بحث ما کمک خواهد کرد، نامه ای از میرداماد را به شاه عباس می آوریم . این نامه قاعدتا باید در پی کدورت هایی بوده که میان شاه و میر به وجود آمده و اسباب آزار و اذیت میر شده است . به ویژه از پایان نامه به دست می آید که در میان مردم شایع شده بوده است که شاه عباس از اقامه نماز جمعه توسط میر ناراضی است و به همین دلیل میر آن را ترک کرده است .

تا آنجا که بنده خبر دارم، این نامه پیش از این به چاپ نرسیده است .

«بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین

و صلوته علی سید المرسلین و اوصیائه المعصومین

و عترته الطاهرین

اینت نرسد که گوییم دوست مدار

آری اگرم دوست نداری رسدت

نتوان ز غم تو دل به تدبیر برید

کودک نتوان به مهد از شیر برید

با من نتوان داشت به زنجیر دلت

وز تو نتوان دلم به شمشیر برید

«واجب العرض دعاگوی مخلص عاشق محمد باقر الداماد الحسینی: اول آن که همانا بر ضمیر آفتاب تنویر اقدس اشرف مانند راز روز ظاهر و هویدا باشد که شکسته ضعیف را از حیات این نشاه و لذات مآکل و مناکح و خواب شب و خورش روز چندان حظی و نصیبی نیست و بحمدالله سبحانه در عبادت الهی و خدمت دین مبین ائمه معصومین - صلوات الله علیهم - عمری گذرانیده شده است و در تشیید و تثبیت ملت اسلام و احصاف و احکام مذهب حق و رد و ابطال مذاهب باطله تصانیف عالیة المرتبة پرداخته و در اطراف عالم منتشر آمده است و اکنون شوق لقای الهی و ملاقات سید المرسلین و امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین و تشوق هجت حقه نشاه باقیه فوق الحد و بیرون از اندازه است; اگر العیاذ بالله از وجود بی بود این خاکسار غباری بر ساحت خاطر همایون بوده باشد، ملاحظه و تاملی در کار نیست:

خونم که به تیغ غمزه ریزی

هم شکر تو بر زمین نویسد

تیغت که به خون من شود سرخ

بر دست تو آفرین نویسد

به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت

حلال کردمت الا بتیغ بیزاری

تو خون مرده وحشی چرا نمی ریزی

بریز و باک مدار آب زندگانی نیست (189)

«چندینی را دشمنان کشتند اگر یکی را دوست بکشد چه شود سهل باشد; و الامر اعلی .

دیگر عرضه می دارد که اگر طبع همایون را از این امر استنکافی بوده باشد، چون این معنی از بدیهیات اولیه است که مخالفین، مرا یک روز زنده نمی گذارند، علی الخصوص که تقیه در طاعات و عبادات بر من دشوار است و نیز تقیه با این اشتهار و انتشار تصنیفات چه فایده داشته باشد؟ پس استدعای رقم اشرف می نماید در باب رخصت زیارت روضه منوره خیر البریة امیرالمؤمنین صلوات الله و تسلیماته علی روحه و جسده تا شاید به طریقی که بعضی از اعاظم مجتهدین به سعادت شهادت فایز شده اند، این شکسته عاجز نیز در عتبه مقدسه یعسوب المسلمین بر دست اعدای دین، ریش سفید را به خود مرده خون رنگین بیند و از درجه شهادت محروم و از زمره شهدا بیرون نباشد; و الامر اعلی .

«دیگر به عز عرض همایون می رساند که اگر از سید عالم زاهد مخلص دعاگوی که در دلهای شب داج به دعای ذات اشرف که پناه دین و حامی حوزه ایمانست بی طمع و بی ریا مشغولی نموده به تضرع و ابتهال حیات خود عالمیان را فدا می سازد، وقتی از اوقات از باب ساده دلی و بی وقوفی در مهمات دنیا تقصیری یا سهوی واقع شده باشد این همه ندارد و محل گنجایی این مقدار رنجش نمی نماید، و الامر اعلی .

دیگر به ذروه عرض می رساند که آیا در غیرت تشیع و ایمان و دین پروری مثل تو پادشاه سید صحیح العقیده قوی التصلب قویم الاعتقاد می گنجد که مردم به اظهار تخیل کاذب آن که شاید خاطر اشرف را خوش آید با این ضعیف شکسته بی ادبی ها کننند و به طریقه سنیان متعصب عنید در مملکت خواندگار روم با عبدالله خان بخارا لعنهما الله تعالی با مجتهدین و علمای دین امامیه سلوک نمایند . حاشا که این قسم امور مستحسن طبع اقدس ولی نعمت شیعیان و پناه اهل ایمان بوده باشد، دیگران را نمی رسد که تقلید شاه دین کنند، حقا که هر چند اصحاب اراجیف لاطائلات می گویند باور نمی توانم داشت و به هیچ وجه در خاطر شکسته نمی نشیند که محبت این ضعیف دعا کار مکنون ضمیر همایون نبوده باشد و باطنا کمال توجه و التفات در باره این دعاگو نداشته باشند به دلیل آن که محال می نماید که صورت مرتبه اخلاص مخلص ترین دعاگویان در مرآت صافیه مجلوه ضمیر آفتاب تنویر حامی دین و پناه اهل ایمان انطباع نداشته باشد و هرگز هیچ محبوبی محب خود را و هیچ معشوقی عاشق خود را و هیچ تندخویی دوست خود را و هیچ پادشاهی گدای دعای گوی خود را دشمن نداشته است و اگر معشوق دشمن باشد به از آن که دیگران وست باشند و الامر اعلی .

«دیگر به موقف عرض اشرف می رساند که افضل عبادات فرایض یومیه است و افضل صلوات یومیه نماز جمعه است مع تحقق الشرائط و الامن من المخالفین و عند الزوال فی یوم الجمعة و مابین الخطبتین و ما بعد صلوة الجمعة مظان استجابت دعاست . بناء علی ذلک با جمعی از اخیار اهل علم و صلحای مؤمنین به ادای فریضه جمعه و دعای دوام عافیت مزاج همایون و ثبات دولت ابدی الاتصال روز افزون و نگونساری مخالفین دین مبین و اعدای دولت بی زوال قیام می نمود، گاهی در جامع جدید شاهی و گاهی در مسجد مزار شیخ یوسف بنا . و شیعیان بزرگ غنیمتی می شمرند که به دولت همایون و در ظل حمایت سلطان سلاطین عالم خلد الله ملکه ابدا این نوع عبادتی بی شائبه تقیه و خوف اعادی منعقد می شود .

«ناگاه در افواه مرجفین و مفسدین افتاده که انعقاد این امر موافق رضای اشرف اعلی نیست اگرچه تصدیق این حکایت مشکل توان کرد، اما چون بر السنه عوام دایر شده بود ترک آن عبادت نمود; و الامر ارفع و اعلی .»

میرمحمد اشرف پس از نقل این نامه می نویسد: و بعد از وصول فصول به خدمت نواب همایون از موثقین معمرین مسموع شد که نواب اشرف خود تشریف به خانه جد داعی آورده از سر معذرت و روی ملاطفت معانقه و بغل گیری و لوازم محبت فرمودند و در آنچه از دست آمده پای تلطف فشردند و فصول را مفصلا معذرت خواه گردیدند . (190)

میرمحمد اشرف در همین کتاب، برای نشان دادن روابط آباء و اجدادش با شاهان صفوی، فرمان شاه طهماسب را در باره سیورغالات محقق کرکی که مربوط به سال 939 یعنی یک سال پیش از وفات محقق کرکی بوده آورده است . این متن ایضا در ریاض العلماء هم آمده که پیش از این بدان اشاره کردیم . میر محمد اشرف پس از درج این فرمان و توصیه های مؤکد شاه طهماسب می نویسد: و صورت آن مرقوم شد که معلوم گردد که هر کسی چه حکم داشته [است] و پادشاهان فلک شان هر کس را به قدر قامت قابلیت به چه لباس آراسته می داشته اند; پس اگر کوتاهی واقع شود، از نقص خود یا بخت و طالع است .

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

لمؤلفه

این چه عصری است که صبحش همه چون شام غم است

مرغ دل در قفس غصه و در دام غم است

مخفی نماناد که الطاف پادشاهان فلک شان و مرحمت و احسان خواقین جنت مکان زیاد از این نوشته ها و افزون از حد و بیان خامه عبارت آرا بلکه لاتعد و لاتحصی بود . لیکن به همین قدر اکتفا نمود و همچنین سایر احوالات غریبه مغبوطه محسوده ایشان که بعضی در افواه خاص و عام مشهور است و ذکر ننمود که مبادا باعث زیادتی کدورتی بعضی از سامعین و مورد تخیلات جاهلین گردد . (191)

یکی از شیفتگان میرداماد، زلالی خوانساری شاعر معروف عهد عباسی اول است، اشعار فراوانی در «مدح اشراق » یا «خطاب به اشراق » دارد که مقصودش میرداماد است . از جمله می گوید:

ز اشراقی قدح آمد به دستم

سبو بر فرق مشائی شکستم

ز علم حق شناسی ها در آفاق

بحق حق که اشراقست اشراق

و در مورد دیگری می گوید:

ای به عروسی کده معنوی

باقر داماد دم معنوی

نقش پی رایت مهر بلند

اختریان سوختگان سپند

بلبل گلدسته باغ سخن

بال و قفس گشته زبان و دهن

حلقه به گوش دربارت هلال

خانه فروشی سرکویت خیال (192)

شاید ختم این مبحث با این شعر میرداماد زیبا باشد که می گوید:

وقت مردن این کلامم هست ز افلاطون به یاد

حیف دانا مردن و افسوس نادان زیستن

ج: شاخه سید احمد علوی

زین العابدین بن عبدالله بن محمد علوی، سرسلسله سادات علوی عاملی است که مقیم جبل عامل بوده، ظاهرا در نجف تحصیل می کرده و از شاگردان محقق کرکی بوده است . وی یکی از دختران کرکی را به همسری گرفت . (193) فرزند وی از این همسر، سید احمد علوی عاملی (متوفای پس از سال 1054 و پیش از 1060) (194) پسرخاله و داماد سید محمد باقر میرداماد و یکی از برجسته ترین شاگردان اوست که تقریبا در تمام عمر علمی اش دلداده آثار میرداماد بوده است . او به دلیل شاگردی میرداماد، کار عمده اش در زمینه مباحث فلسفی بود، بیشتر به مباحث فلسفی و عقیدتی پرداخته است . شرح حال اجمالی وی را شماری از علمای روزگار صفوی و پس از آن تا دوره معاصر آورده اند . (195)

میرسید احمد سخت دلباخته میرداماد بود و روی عقاید وی تعصب خاصی داشت . قزوینی عدم شهرت وی را ناشی از همین تعصب وی روی میرداماد دانسته است، بویژه که او به همین دلیل در کتاب النفحات اللاهوتیه فی العثرات البهائیه بر آرای شیخ بهائی خرده گیری هایی کرده است . (196) گرچه گفته شده است که وی نزد شیخ بهایی نیز تحصیل کرده است . (197) در اجازه ای که میرداماد در سال 1017 برای میر سید احمد نوشته، با ستایش فراوان از او به بخشی از کتاب هایی که او نزد وی خوانده نام برده است . اجازه ای هم در سال 1019 برای وی در تکمیل همان اجازه پیشین نگاشته است . (198) وی در این اجازات به نوع تحصیلات سید احمد نزد خود و همچنین قدرت درک و فهم او تصریح کرده است . شیخ بهایی هم در سال 1018 یک اجازه روایتی برای او نوشته است . (199)

سید احمد بعد از درگذشت میرداماد هم به آثار وی عشق می ورزید . یکی از کارهای علمی وی شرحی است که بر قبسات نوشت . وی در مقدمه این شرح با این القاب از میرداماد یاد می کند: «هو الحکیم العظیم، آیة الله الکریم، باقر علوم الاولین و الاخرین » . سپس در باره ارتباط علمی خود با او می نویسد: و آنست نارا من قبسات صحبته الملکیة فی دهر طویل و اصطلیت من جذوات ملازمته البهیة فی اوان المدارسة و غیره فی امد بعید» . (200) شاه صفی پس از درگذشت میرداماد، به سید احمد علوی دستور داد تا مجموعه اشعار میر را گردآوری کند که او نیز چنین کرده، آن را مصدر به نام شاه ساخت . (201) افندی این دیوان را در شهر ساری دیده است . (202)

مقام بلند سید احمد در فلسفه شیعی، هم چنان ناشناخته باقی مانده، و در میان متاخرین، تنها کسی که به وی توجه کرد، هانری کربن فرانسوی بود . وی در گفتاری تحت عنوان جریان میرداماد، به بررسی آثار و عمق بینش فلسفی سید احمد پرداخته و گرایش اشراقی وی را مورد توجه قرار داده است . (203)

یکی از مهم ترین وجوه زندگی علمی میرسید احمد برخورد وی با اندیشه های مسیحی رایج زمان صفوی است که توسط مبلغان و میسیونرهای مسیحی در هند و ایران انتشار می یافت . وی علاوه بر تالیف مصقل صفا (204) و لوامع ربانی (205) به صورت های دیگری هم مورد مشورت مردم در برخورد با این اندیشه ها قرار می گرفت . (206) ما در این باره، در جای دیگری سخن گفته ایم . (207)

فهرست 24 کتاب از تالیفات سید احمد را استاد سید محمد علی روضاتی - دام ظله - بدست داده و نسخه هایی که از هرکدام می شناخته اند، یاد کرده اند . (208) از عناوین کتاب های او چنین به دست می آید که وی در زمینه فقه، فلسفه، تاریخ و نیز ادیان و مذاهب آشنایی داشته و تالیفاتی از خود برجای گذاشته است .

در شرح حال سید احمد علوی اشاره به این که عهده دار منصبی اداری شده باشد، نشده است . آنچه هست، فعالیت وی در عرصه علمی و دینی در این دوره است . با این همه، فرزند وی عبدالحسیب، در قواعد السلاطین از رفت و آمد وی در دربار و ارتباطش با سلاطین صفوی به تفصیل یاد کرده که متن آن خواهد آمد .

علاوه بر آن بخشی از یک متن کوتاه هم در باره رابطه شاه صفی با سید احمد توسط نواده او میرمحمد اشرف برجای مانده است . وی می نویسد: و نواب خاقان رضوان مکان شاه صفی - برد الله مضجعه - به والد والد داعی میر سید احمد (209) - علیه ال رحمه - رقعه ای قلمی فرموده اند و از جهت علو رتبت و رفعت شرع و رواج ملت از روی عزت در ظهر آن نوشته، ذیلش را به مهری که احکام را مهر می فرموده اند مهر نموده اند و بالفعل موجود است و عبارت آن این است: سیادت و افادت و افاضت پناها، حقایق و معارف آگاها، مجتهد الزمانا و مقتدی الدورانا، الحمد لله و المنة که ذات اقدس و مزاج مقدس نواب همایون ما به یمن تفضل و توجه بواطن حضرات ائمه معصومین - صلوات الله علیهم - و به برکت دعای آن سیادت و افادت و افاضت پناه قرین صحت و عافیت است و مطلقا مکروهی در مزاج اشرف نیست که دعای ایشان را اثر عظیم است . ایام افادت و افاضت بماناد و نواب جمجاه جنت بارگاه . . . (210)

خاندان سید احمد علوی

فرزند شاخص سید احمد، میرزا عبدالحسیب علوی است که مؤلف آثار چندی از جمله سدرة المنتهی و العطیة العظمی (تالیف در 1062) در عقاید و اصول دین است که در 720 صفحه در سال 1400 قمری چاپ شده است . کتاب دیگر او الفطرة الملکوتیة فی شرح الاثنی عشریة از شیخ بهایی است . همین طور کتابهایی با عناوین شرح دعاء صباح، الجواهر المنثورة فی الادعیة الماثورة، تقدیس الانبیاء و تمجید الاوصیاء و مناهج الشارعین دارد که کتاب اخیر را در سال 1068 تالیف کرده و آن هم ضمن 852 صفحه به صورت عکسی به کوشش آقاسید جمال الدین میردامادی چاپ شده است . میرزا عبدالحسیب قاعدتا پس از عمری دراز در سال 1121 درگذشت و در تکیه آقارضی شیرازی در تخت فولاد اصفهان مدفون گردید . (211) یکی دیگر از آثار او کتاب قواعد السلاطین است که پس از این به آن اشاره خواهیم کرد .

به نوشته علامه روضاتی، میرزا عبدالحسیب، سه فرزند پسر داشت: میرزا اشرف، میرزا صدرالدین محمد، میرزا زین العابدین . از میان این سه نفر، میرزا صدرالدین، فرزندی با نام میرزا غیاث الدین احمد داشت که اهل شعر و ادب بوده و حزین گیلانی (1103 - 1181) در باره او نوشته است: میرزا غیاث الدین احمد، برادر زاده میراشرف مرحوم و خلف مرحمت و غفران پناه میرزا صدرالدین محمد بن میرزا عبدالحسیب است . تحصیل علوم نموده، در تقوا و حسن اخلاق یگانه آفاق بود . به موزونی طبع از بدایات عمر به شعر و شاعری رغبت نموده خیال تخلص ایشان است . در غزل و رباعی هم به موافقت فقیر دری می سفت . یکسال بعد از آن که عم بزرگوارش جهان بی وفا را بدرود گفت، این سید والاتبار هم دیدار گرامی در احتجاب نهفت . (212) با توجه به این که حزین، تاریخ درگذشت عموی وی میراشرف را 1133 نوشته است، باید میرزا غیاث الدین احمد در سال 1134 درگذشته باشد .

میر محمد اشرف فرزند میرزا عبدالحسیب از علما و شعرا بوده و آثار برجای مانده از وی نشان از عمق تحصیلات و مطالعات وی دارد . وی نزد بسیاری از اعلام دوره اخیر صفوی از جمله ملامحمد سراب، ملامحمدباقر مجلسی، پدرش میرعبدالحسیب و شمار دیگر شاگردی کرده و از جمله به تصریح خودش، شرح لمعه را نزد «افضل المحققین و سید المجتهدین رفیع الملة و الدین میرزا رفیع الدین محمد نائینی » خوانده است . (213) حزین گیلانی در باره میرمحمد اشرف می نویسد: میرزا اشرف، خلف مرحوم میرزا عبدالحسیب، صبیه زاده سید الحکما امیر محمد باقر الداماد الحسینی قدس الله روحه . به علو حسب و نسب معروف، و به فضائل نفائس موصوف بود . روزگاری به عزت و احتشام در اصفهان گذرانید . در سنه 1133 به روضات جنان انتقال نمود . «او رفت و خوشدلی ز جهان خراب رفت » . . . . به حکم وراثت در مراتب علمی افادت پناه و از معارف ذوقی آگاه بود و در سخن فهمی صاحب دستگاه . گاهی التفات به گفتن شعر می فرمود . اشعار سنجیده دارد . (214) استاد روضاتی از برخی منابع نقل کرده اند که تاریخ درگذشت میراشرف را سال 1145 آورده اند، اما نظر حزین را صائب تر دانسته اند . (215) مقبره وی بنا به نوشته مرحوم مهدوی، در بقعه ای خارج از قریه ورنوسفادران بوده است . (216) میرمحمد اشرف جد مادری خود را هم به میرزا ابوالولی انجو، از صدور معروف دوره صفوی می رساند . (217)

میرمحمد اشراف اشعار زیادی از خود در مطاوی آثارش از جمله فضائل السادات آورده است . این کتاب در واقع یکی از مهم ترین آثار اوست که به سال 1314 ق در تهران چاپ شده است . چاپ حروفی آن کتاب در سال 1339 ش توسط کتابفروشی شرق قم عرضه شده است . وی ابتدا این کتاب را (در سال 1102 و 1103) با عنوان اشرف المناقب برای شاه سلیمان صفوی و سپس «باضافه ما سبق بوجه ابسط و انشط ببرکات عهد و اوان » پادشاه جدید، تحریر جدید آن را با عنوان فضائل السادات به نام شاه سلطان حسین صفوی تالیف کرد . (218) استاد روضاتی نوشته اند: وی از آغاز تا انجام این کتاب از آثار دو نیای دانشمندش میرداماد و میر سید احمد بن زین العابدین نظما و نثرا بسیار نقل کرده، از اشعار نغز خود نیز هرجا که مناسب افتاده آورده است . (219) یک رباعی وی چنین است:

«مجنون توام خانه به صحرا دارم

و از اشک کنار جوی دریا دارم

ترسم که ترا به من نباشد یاری

گر تو ز منی من ز که پروا دارم (220) »

کتاب یاد شده با استناد به آثار فراوان فقهی و حدیثی و تفسیری (221) کوشیده است تا موقعیت سادات را به لحاظ دینی نشان دهد . وی در این کتاب از اجدادش هم مطالبی نقل کرده است . از جمله از کتاب نفحات اللاهوت محقق کرکی که از وی با تعبیر «المحقق الثانی جدی الاعلی الشیخ علی بن عبدالعالی » یاد کرده است . (222) همین طور از تقویم الایمان میرداماد با تعبیر «جد داعی شمس الخافقین وثالث المعلمین میر محمد باقر داماد الحسینی » (223) و نیز از منهاج الصفوی (در فضائل سادات) میر سید احمد با تعبیر «جد داعی اعنی السید المحقق الامجد میر سید احمد» . (224) وی همچنین بخش های زیادی از کتاب سیادة الاشراف سید حسین مجتهد کرکی را هم در کتاب خود درج کرده است . (225)

میرمحمد اشرف در این کتاب سه اجازه از میرداماد برای میرسید احمد علوی آورده و در مقدمه آن اشاره به روابط خانوادگی آنان کرده می نویسد: «جد امجد امی والد داعی سید المحققین و سند حکماء المتالهین سلالة سید الثقلین ثالث المعلمین میرمحمد باقر الحسینی الداماد . . . که با والد والد داعی نسبت خاله زادگی داشتند و هر دو از جانب ام، نواده افضل المجتهدین و اکمل فضلاء المتبحرین شمس سماء فلک التحقیق شیخ علی بن عبدالعالی الکرکی قدس الله نفسه الزکیه بودند . . . (226)

محمد اشرف حاشیه ای هم بر قبسات داشته است . وی یک کتاب رجالی هم در شرح مشیخه تهذیب الحدیث داشته است که نسخه اصل آن در دست بیان الواعظین صاحب کتاب خلد برین بوده است . وی مصائب النواصب قاضی نورالله را هم ترجمه کرده که نسخه ای از آن در کتابخانه آستان قدس موجود است . (227) همچنین کتاب المزار دارد که ضمن آن زیارات ائمه معصومین (ع) و برخی از امامزادگان را آورده است .

کتاب دیگر او علاقة التجرید شرح فارسی تجرید الاعتقاد است که استاد ارجمند جناب آقای روضاتی به تفصیل به معرفی آن پرداخته اند (228) و اخیرا هم در دو مجلد به چاپ رسیده است . (229)

از میر اشرف دو فرزند می شناسیم: نخستین آنها سید مرتضی (م 1160) از شاگردان شیخ جعفر قاضی و آقا جمال خوانساری بود و پس از تحصیل در قریه خوزان ساکن گردید . وی ذوق شعری هم داشت و با تخلص «سید» اشعاری از وی مانده است; از آن جمله:

شب ها ز غمت گریستم من

بی گریه شبی نزیستم من

باقی است وجود من به معنی

در صورت اگرچه نیستم من (230)

به نوشته استاد روضاتی، اعقاب سید مرتضی فراوان و در آن ها جمعی از دانشمندان پدید آمده اند . (231)

فرزند دیگر وی میرزا عبدالرحیم کبیر (م 1181) هم در شمار علما بوده، ذوق شعری داشته و این دو بیت از او است:

از مادر دهر هر که آید برود

با دست تهی کآمده باید برود

این دار فنا محل هستی نبود

هر کس که به این خرابه آید برود (232)

فرزندش میرزا عبدالله (صفر 1165 - محرم 1251 یا 1143) نیز از فقها و دانشمندان بوده و نزد وحید بهبهانی و میرزای قمی تحصیل کرده و با مرحوم حجة الاسلام شفتی و حاجی کرباسی رفاقت و ارتباط نزدیک داشته است . وی تالیفاتی هم داشته که استاد روضاتی برخی از آنها را شناسانده اند . (233)

بخشی از قواعد السلاطین در باره روابط شاهان صفوی و خاندان کرکی از زبان سید عبدالحسیب علوی

قواعد السلاطین اثری است در اخلاق سیاسی از سید عبدالحسیب علوی فرزند میر سید احمد علوی و نواده میرداماد که به سبک کتاب های سیاستنامه نگاشته شده و ضمن مباحث مختلفی که با قلم ادیبانه و زیبا در آن آمده، داستان هایی از زندگی شاهان و امیران گذشته هم در آن درج شده است .

مولف در بخش ویژه ای از این اثر به شرح ارتباط اجداد خویش، یعنی محقق کرکی و میرداماد و پدرش میرسید احمد علوی با سلاطین صفوی پرداخته است . اصل کتاب در حال تصحیح است که ان شاء الله منتشر خواهد شد . عجالتا بخش مورد نظر که مکمل مقاله حاضر است، در اینجا درج می شود:

«و کمترین لازم دانست که از غنج و دلال، شاهد مقال حقانیه آنچه بی شایبه غبار تکلف باشد، در آیینه سکندری و جام جمشیدی و آرای علامات الهی آیات، و لوح صفات قدسی سمات ملک الملوک سلسله علیه صفویه بنگارد تا که بر صفحه وجود عالم مثبت و منتشر گردد، و برلوح ضمیر خورشید تنویر اشرف همایون وضوح یابد که اجداد عالیه اشرف اعلی - انار الله برهانهم - چگونه تعظیم و تکریم علما به صحن عرصه ظهور می رسانیدند; خصوصا نسبت به اجداد و آبای این بنده بی اعتبار و ذره بی مقدار; و چهره حال باجمال آن لاله باغ آل عبا از فروغ تعظیم و تبجیل علماء امتی کانبیاء بنی اسراییل برافروخته، و قامت کمال بی مثالشان را از نشو و نمای محمدت و ثنای العلماء ورثة الانبیاء بر افراخته .

«از آن جمله در نوبت سلطنت میمون عهد دولت صاحبقران، پادشاه جهان اسلام، مالک رقاب انام، رافع لوای شریعت مقدسه نبویه، و مظهر کلمات عالیات امامیه اثنا عشریه شاه اسماعیل ماضی - انار الله برهانه - چون به مسند رفعت و سلطنت متمکن گردید، اهل سنت را به عقوبات گوناگون معاقب می فرمود، و به عرصه عدم شتابان می ساخت، و صفحه عالم را از وجود خبیث ایشان پاک و پاکیزه می گردانید، علمای کرام و سادات ذوی الاحترام را به کمال اوج عزت، به سریر مکرمت مستقر و متمکن می ساخت، و اعلام زرافشان علوم دینیه را چون جمشید خورشید برین طاق نه رواق نیلگون بر افراخت، و کمند انوار علوم را بر کنگره قصر محکم حکمت و معرفت و شریعت انداخت .»

قبل از ورود رافع رایات مذهب اثنا عشری، خالع صفات ذمیمه بشری مجتهد علی الاطلاق و مرجع فضلای آفاق شیخ علی - اعلی الله تعالی مقامه - که جد جد این فقیر است، در علم و عمل یگانه آفاق بوده و سوای ایشان کسی یافت نمی گردید که معرفت به علوم دینیه حقیقیه و علم به مسائل فقهیه داشته باشد، و انتشار احکام شریعت مقدسه مطهره نماید .

چون شیخ از جبل عامل متوجه سریر خدمت اعلی مسیر گردید، وقتی که به دولت آباد اصفهان رسید، حجاب بارگاه جلالت و ارکان بانیان آن دولت، این خبر مسرت اثر را به سمع مبارک نواب اعلی رسانیدند . آن اعلی حضرت، با ارکان دولت متوجه استقبال شیخ گردید و با کمال شفقت و مهربانی، داخل دارالسلطنه اصفهان ساخت، و همیشه به فتاوی و احکام شیخ - اعلی الله تعالی مقامه - عمل می فرمود، و سیصد نفر از غلامان خاصه خود را ملازم شیخ گردانید که در رکاب سعادت انتسابش ترویج شریعت غرا به وقوع می رسانیده باشند .

و چون مشاطه آفتاب، نقاب سیاه واللیل اذا یغشی از جمال با کمال والنهار اذا تجلی (234) برداشت، عرایس علوم ابکار از مطلع افق جمال روی بنمودند و گوی اناره در میدان استداره از کرات نیرات ثابت و سیارات بربودند . چون طلیعه لشکر در معرکه . . . (235) و انجمن ملک علم نور علم از مطلع ظهور برافراشت و طوق و بیرق عسکر ظلمت جهل پیکر غسق را به نیروی بازوی فلق از صحن این مرغزار زبرجد نسق برانداخت، و جواهر مسایل بی مساعدت خاطر آن صاحب عیار کامل در میزان خرد وزنی و خطری نداشت، و سبیکه دلایل را بی امتحان صراف طبع نقاد او در چهارسوی ضمایر ارباب بصایر، گرمی بازاری نبود; نقود اصول و فروع که چهره رواج و ناصیه ابتهاج شان از دست قلب پرستان مذاهب فاسده چهارگانه در چهار سوی زمانه دژم و درهم بود، به حسن اهتمام ضمیر صاف بی غش او رواج تمام یافت، و سیم روی اندود بدعت و بهتان، و تشریع قیاس و استحسان که دستگاه دکان داران بی سرمایه و قلابان چهارسوی غوایت بود، در بوته امتحان طبع جوهر شناس او به آتش حجت و برهان سوخته گردید .

و نواب اعلی در ملاقاتی با شیخ که وقوع می یافت، او را بر سریر عزت سیر خود متمکن می گردانید، و به نفس مبارک خود به کمال اشفاق و مهربانی در مقابل شیخ جلوس اختیار می کردند، و در هنگامه انحلال مجلس خلد آیین، مشایعت، زینت بخش خرام خویش می ساختند، و کمال ملاطفت و مکرمت به اوج رفعت، عزت می رسانیدند .

مرتبه رواج مقالات شیخ نوعی صعود نموده بود که روزی صدر آن زمان که کامل النصاب در مراتب علمیه بود، از وجه حسد، سخنی بی ادبانه نسبت به شیخ متوجه گردانید . شیخ خطاب لازم العتاب متوجهش فرمود که از منصب صدارت تو را مطلق العنان ساخته، ازین مرتبه تو را معزول گردانیدم . چون این مقالات را به سمع شریف اشرف رسانیدند، او را به منزل حضیض اعزال نزول فرموده، احدی از تلامذه ایشان را به تجویز او منصوب گردانید . (236)

به عزت و احترام او و اولادش، غایت مبالغه می فرمود و نسیم مراحم مهب مکارم به مشام خاص و عام می رسانید به مرتبه ای که به شرح و بسط درنمی آمد، و سیورغالات بسیار که تقریبا جمع آن هشتصد و نهصد تومان می شد، به ایشان تفویض فرمود; و بعد از آن به اولاد آن عالی نشان عطیه نمود .

و بعد از رحلت مظهر فیض ذوالجلال، مظهر فضل ان الله جمیل [و] یحب الجمال حامی بیضه دین، ماحی آثار مفسدین، ناشر ناموس هدایت، کاسر ناقوس غوایت، متمم قوانین عقاید، حاوی اسالیب فنون نقلیه، محیط دایره درس و فتوی، مرکز مدار شرع و تقوی، ثالث المعلمین، باقر (237) علوم الاولین و الاخرین فی زمانه - رفع الله تعالی قدره - جد امجدم که در صغر سن و طفولیت داخل محفل بهشت آیین فارس مضمار عدالت گستری، ناظم مناظم برتری و سروری، آن که چراغ دین مبین از مشکات یقین او افروخته و خرمن اعمار اعدای خاکسار از بارقه ذوالفقارش برق شعار او سوخته، ملاذ اعاظم سلاطین عالیمقدار، پایه افزای خواقین بلند اقتدار، شهسوار مضمار نصفت و امتنان، مظهر آثار ان الله یامر بالعدل والاحسان (238) شاه طهماسب - رضوان الله تعالی علیه - می گردید، آن اعلی حضرت متصل به خود مستقرش می فرمود، و در مسند عز با خود متمکن می ساختش، با وفور کثرت علمای آن زمان، هیچ یک با وجود کبر سن جرات تقدیم نداشتند; و قصر ملت زهرا و بیضه شریعت بیضا به زیب وجود و نور شهود او آراسته گشت و ساحت دین مبین از شوکت ضلالت و خاشاک بدعت و جهالت به میامن مساعی جمیله او پرداخت و پیراسته شد .

و جد ماجدم در یکی از مصنفات خود تحریر فرموده که آن شاه غفران پناه رضوان آرامگاه (239) سایر اعیاد را به روز عید غدیر که روزیست که حضرت خاتم المرسلین - صلی الله علیه و آله اجمعین - امر خلافت را به فاتح اوصیاء علی مرتضی - علیه السلام - تفویض فرمود، موقوف می داشت، و درین روز جشنی عظیم موافق شرع مقدس نبوی می آراست، و مجتهدین مذهب و علمای دین را درین روز به خلاع فاخره، و انعامات وافره مخصوص می ساخت، و امراء و وزراء را و ارکان دولت قاهره را مناصب و مراتب می افزود .

و باز جدم می فرمود که پادشاه فلک بارگاه، بحر مواج فطرت و فطانت، لجه زخار مرحمت و کرامت، واسطه و رابطه نظام انتظام ارباب دین مبین، و اعتضاد و اعتصام قاطبه اصحاب یقین، شاه عباس ماضی - انار الله برهانه - که ساحت بارگاه و عتبه اسلام پناهش پیوسته محل توجه سالکان آگاه و مقصد امان و آمال سایران الی الله بوده، در ایام متبرکه، خصوصا روز مبعث خاتم الانبیاء - صلی الله علیه و آله الاتقیاء - که رسالت نامه بارعه و سفارت خاتمه جامعه درین روز بوده است، و به جن و انس از برای اکمال دین و اتمام شریعت مبعوث شده است که آن روز بیست و هفتم ماه رجب المرجب است، زیارات ماثوره را با من به جای می آورد، و نکهت و گلهای دلگشای مضامین شفقت آیینش، به گلشن پیرای عقیدت و مشام آرای خلوتیان انجمن طریقت و حقیقت می گشت، و تصدقات بسیار به عرصه وجود می رسانید . چنان چه در یک سال از آن سال ها، مبلغ های کلی تفویض فرمود که بر طلبه علوم و مستحقین اهل صلاح قسمت نماید . و دو دفعه دیگر هر دفعه یکهزار تومان از مسکوک به طلبه و ارباب استحقاق رسانیدم . و در دفعه دیگر که مزاج شریفش را عارضه رو داده بود، قریب به هزار تومان طلای غیر مسکوک عطیه فرمود که تصدق نمایم . قطعه قطعه طلا به مستحقین می دادم .

و جدم می فرمود که من مباشر این خیرات و مبرات بودم، و در شب های ماه مبارک رمضان با جمعی مخصوص از اهل علم افطار می فرمود، و بعد از افطار تا قریب به نصف شب، به صحبت علمی و مباحثات علما با یکدیگر مشغول می شدند . تا زمان ممهد مهاد عدل و انصاف، هادم بنیان جور و اعتساف، مشید قواعد عقاید اسلام، مسدد مجاری ظلم و ظلام، بهشت آرامگاه شاه صفی - ثقل الله میزان حسناته و انزله روضات جنانه - باقی بودند و پادشاه مغفور شیوه استقبال و مشایعت پیش گرفته، به جهت اعزاز و احترام در وقت دخول به مجلس بهشت نشان، در مقامی از مرکب نزولش می فرمودند که سایر مقربان تصور عبور از آن مقام نمی توانستند نمود، و به قوت مخیله نمی توانستند در آورد .

و در آن زمان، عزت و مدخلیت در امور سلطنت در کمال بود به مرتبه ای که عقول عقلا به وصول اوج احترامش عاجز و ادراک عقول از تصور مراتب استقلالش قاصر می شد، و در اکثر جمعه ها در مسجد تشریف می آورده، در عقب ایشان به نماز جمعه اشتغال می جسته، دقیقه فروگذاشت نمی فرمودند، و مبالغ کلی به جهت تلامذه ایشان وظیفه مقرر نمودند .

و بعد از انتقال جد ماجد فقیر از این نشاه فانی و وصول به درجات برزخی که مصر بقا و یثرب حیات، موطن حقیقی و حیز طبیعی است، نواب همایون نسبت به مجدد مآثر شریعت مصطفوی، مجدد جهات طریقه مرتضوی امیر سید احمد العلوی العاملی - اعلی الله تعالی درجته - والد ماجدم، نهایت شفقات و احترام مرعی داشته، و اکثر اوقات به مجلس اعلی افتخار احضار می یافته . نواب اعلی ابواب شفقات و مراحم گستری را مفتوح می ساخته، به منزل ایشان تشریف شریف ارزانی می داشته، و به انعامات شاهانه و خلاع عالی همتانه مفتخر و سرافرازش می ساخت، و از ایشان استفادات می نمودند . فقیر نیز در ملازمت ایشان ادراک صحبت و مهربانی می نمود . و هر مرتبه که داعی به نظر کیمیا اثر آن سلطان ذی شان درمی آمد، و ظل عنایت و مهربانی را بر سر این فقیر گسترانیده می ساختند، و به منطقه گوهرنثار می راندند که نسایم روایح معطره جدش ازو استشمام می شود; و سخنان عنایت و شفقت احتشام از آن اعلی حضرت به عرصه ظهور می رسید، و انعامات گوناگون به وقوع می انجامید; از غایت روشندلی، زوایای شبستان تاریک دلهای شکستگان را چون روز روشن، منور می گردانید; ظلمت آباد زندان مجاعت و محنت آباد گرسنگان بی استطاعت را به بخور نور سرور معطر می ساخت . و اعزاز این بنده از قدیم الایام استمرار داشت و سوای والد مغفورم، احدی به بنده تقدیم نمی جست و جهات و مراتب را مرعی می داشتند .

و نیز پادشاه جمجاه فلک جناب قمر رکاب خورشید انتساب، آن که اورنگ شاهی را از جلوس همایون پایه فلک البروج بخشیده، و نقد اخلاص فدویان جان نثار را به دو کفه عدل و احسان سنجیده، اعنی پادشاه کشور گشای صاحبقرانی، و خسرو عالی رای پادشاه نشان شاه عباس ثانی - انار الله برهانه و جعل فی اعلی العلیین مقامه - با علما و فضلا صحبت بسیار می داشت; و بنده نیز در آن مجالس از جمله ایشان حاضر می بود; و تصدقات بسیار به مستحقین و اهل علم می فرمودند .

چنانچه روز جمعه از جهت گذاردن نماز در مسجد تشریف ارزانی داشت و با والدم نماز گذارد، و وزیر اعظم آن زمان میرزاتقی بود . یکهزار تومان وضع فرموده، به تجویز والدم به مستحقین رسانیدند .

و نیز سلسله تعلیم و تعلم فقیر، دست به دست و سینه به سینه اتصال به حضرات ائمه هدی - علیهم السلام - می یابد . و نیز اگر چه خاکسار همه مخلوقاتم، لیکن الحمدلله از وجه نسب به سایر انام امتیازی داشته، نیز از وجه فضل و رجحانیت استغنا صدور ازین داعی می یابد . و نیز ملاحظه فرمایند که هیچ یک از طبقه علمایی که درین عصر امتیاز و اشتهار یافته اند، از وجه جد و پدر در اهل عالم به عرصه ذکریه انتشار نیافته اند، و مرتبه تحصیل وظایف و انعامات از سلاطین نداشته، بری از منهج تفاخر و امتیاز و سرافرازی بوده اند، و از وجه تحصیل علم خود وظایف به حصول پیوست . و فقیر آن چه وظیفه و غیر آن دارد، از عطایای سلاطین است که شفقت فرموده; زیاده بر آن صدورپذیر نگشته . چنان چه نواب اشرف اقدس همایون اعلی اطلاع دارند که وجه وظیفه که به جدم، سلاطین سابقه عنایت فرموده بودند که یک صد و پنجاه تومان بود، بنده از وجه کمال اضطرار و احتیاج از جهت کثرت اهل و عیال که آن چه داشتند مدار نمی گذشت، به سریر عرش اشتباه رسانیده; چون بنده از احدی هیچ بار به معرض طلب در نیامده بودم، مشاهده می فرمودند که چگونه احوالم تغییر یافته، خود را فراموش گردانیده، قدرت تقریر احوال به عتبه عالیه نداشتم . نواب اعلی گستاخی را عفو فرموده، از ممر علو همت، و شمول مرحمت سلطانی، آفتاب وار به نفس نفیس اشرف خود عنایت نمودند و آن چه از وظیفه و سیورغالی که بود، به بنده زاده ها مقرر داشتند که همواره به ادای دعای عرش فرسای، مسامع ملایک قمه علیا را مطنن و در اثناء ثنای فرش پیمایی مجامع ممالک قبه غبرا را مزین گردانیده، موجب معیشت جمع کثیری از سادات گشته که وجه معیشت بنده و بعضی از بنده زاده منحصر در آن بود که به قناعت می گذرانیدند; بیت:

سخن شاه شاه هر سخن است

به همه حال پاس باید داشت

تا نگردد نقیض آن ظاهر

باید آن را به لوح جان بنگاشت

بنده و بنده زاده ها همگی بنده این دودمانند، و همیشه آباء و اجداد این خاکسار از خوان نعمت این آستان مدار و معیشت می گذرانیدند، و به غیر ازین عتبه، جای دیگر نمی دانستند، و وظیفه خوران انعام شاهنشاهی و ثناگویان عواطف نامتناهی بودند .

و چون ولی نعمت حقیقی شفقت فرموده اند، درین اوقات بعضی از مباشرین دیوان به صدد تعویق درآمده که از حیز استمرار اسقاط سازند که وجه معیشت چندین نفس همین گشته; بنابرین به لوح عرض اعلیحضرت القا نموده، به مقتضای اوامر الملوک لاترد که بندگان ایشان، مخدوم جهانیان، وکیل رحمان که هدیت و هدایت از جناب صمدیت در شان و ذات همایون او ظاهر و متظاهر است و حسن اشفاق بر حال مآل و مملکت پادشاه ولی نعمت و نزاهت عرض جنت نزهت و نباهت فصل مانند تباشیر صبح مشهور بر صفت مناشیر عطارد منشور است، شفقت فرموده، صرف درویش و زنان بیوه صله رحم و اطفال نارسیده و جمع کثیری می شد، و مستوفیان عطارد رقم در دیوان اعلی حضرت به هنگام وجوه انگیزی ثبت نموده اند که سال به سال به تمام و کمال برسانند، و حجت و مکتوب تازه نطلبند، و کوکب طالع این سادات به رغم معاندین ذوی معادات از درجه احتراق چند وقتی بیرون آمده; و درین سال به احتراق و مذلت رسیده اند که جمعی شیوه توقف را پیش گرفته، معوق می دارند . باری اسلاف تحصیل منقبت نیکنامی به تعلق چندین همم و خواطر به تاثیر و للهمم آثار حراست ذات پادشاه و دوام دولت روز افزون را لشکر سحرگاهی و سلاح ثنایی و صلاح دو جهانی اند می نمودند . و باید که در میزان همت کیوان رفعت، مقدار قنطار و قیراط یکسان نماید تا که مثوبات جزیله متوجه ایشان گشته، از گلشن همیشه بهار عمر برخورداری یابند . و بنده را توقع نظر التفات دیگرست به سده اعلی که فی الجمله نسبت به سایر قوام ابواب گلشن شفقات را مفتوح فرموده، باغ ریاض زندگی را به امداد زلال سرچشمه مداد و آبیاری خامه استعداد سرسبز و شاداب دارند، و نوعی فرمایند که میان اقران امتیاز به حصول پیوندد; چنانچه توجهاتی که نسبت به اجداد این داعی به ظهور می رسانیدند، نسبت به بنده عشر عشیر آن به صفحه وقوع شتابان شود، از مکارم اخلاق آن اعلی حضرت بعید نخواهد بود .

بنده را نسبت به جمعی، بندگی قدیم درین آستان است . حق علیم است که بنده را توقع و خواهشی نیست، بلکه مقصد اقصی تحصیل معیشت جمع کثیر از سادات و اطفال ایشان است که همیشه به یمن دولت سلاطین این سلسله مدار می گذرانیده، به همت والانهمت اعلی، معیشت ایشان بگذرد و باعث شماتت اعادی اهل بیت رسول الله نگردد . امیدواری به درگاه کبریای باری - تعالی سلطانه - واثق است که دعای این پیر فقیر ضعیف را اجابت فرموده، مسالت این شکسته عاجز را رد نانموده، شاه جوان بخت ما را اعنی پادشاه مؤید مسدد کامکار دین دار، کواکب سپاه خلایق پناه عدل گستر شرع پرور بلند افسر پاکیزه گوهر، عالی همت والانهمت همایون، ذات ملکوتی صفات اشرف ارفع اعلی را عمر دراز و ملک بی انباز و معدلت پرآوازه و مملکت بیرون از اندازه ارزانی فرماید، و برای تعظیم و تکریم سادات و علما و ترویج قوانین شریعت مقدسه و تمشیت احکام دین مبین از اتیان به اوامر و اعراض از نواهی موفقش بداراد، و مرتبه سایه بلند پایه اش به حسب حمایت حوزه دین اسلام و رعایت زمره سادات و علمای اعلام به درجه متعالیه اجداد کرام - علیهم رضوان الله الملک العلام - و فوق آن برساناد . انه علی ما یشاء لقدیر و باجابة دعوة من یدعوه و یرجوه لجدیر .

پی نوشت ها:

1) کرک یا کرکو به معنای قلعه است . نوح یا نوه افزون بر آن که به معنای راحتی و آرامش و سلم است، به مناسبت قبری منسوب به حضرت نوح در این ناحیه نامگذاری شده و بنابر این باید آنجا را قلعه نوح دانست . این شهر از توابع شهر بعلبک و در منطقه بقاع در لبنان واقع شده است . بنگرید: حیاة المحقق الکرکی و آثاره، (تحقیق محمد الحسون، قم، 1423) ج 1، صص 81 - 83 .

2) مساله ولایت فقیه و اعتبار رای مجتهد زنده از پیش در فقه شیعه مطرح بود; اما بازنمایی آن توسط محقق کرکی به عنوان یک فقیه برجسته، آن هم در دوره ای که یک حکومت شیعی مستقر شده بود، تعریف جدیدی از نفوذ و قدرت فقها به حساب می آمد . وی به ویژه در بحث «اعتبار رای مجتهد زنده » نخستین کسی بود که رساله مستقلی نوشت و پس از وی این مبحث، معرکه آراء میان فقها شد (حیاة المحقق الکرکی، ج 2، ص 445 - 446) اما مانند برخی از مسائل دیگر، همچون نظریه وی درباره نماز جمعه، رای وی در فقه شیعه اعتباری تام به دست آورد .

3) بحار الانوار، (بیروت، مؤسسة الوفاء) ج 105، ص 100; و بنگرید: تکملة امل الامل، (سید حسن الصدر، تحقیق سید احمد اشکوری، قم، کتابخانه مرعشی، 1406) ص 186

4) خبر دستگیری سید محمد کمونه و تلاش وی را در جهت تثبیت دولت صفوی در عراق عرب، بنگرید در: روضة الصفویة، (تصحیح مجد طباطبائی، تهران، موقوفات محمود افشار) ص 209 - 213 . در آنجا از شیخ علی کرکی یاد نشده است

5) عبدالعال نام جد کرکی است; اما در اینجا به قرینه آنچه قبل و بعد از آن آمده، می توان دریافت که مقصود خود محقق است .

6) خلاصة التواریخ، (قاضی احمد بن شرف الدین حسینی قمی، تصحیح احسان اشراقی، تهران، 1363) ج 2، ص 934 .

7) رسالة تعیین المخالفین لامیرالمؤمنین، ص 4 به نقل از حیاة المحقق الکرکی، ج 2، ص 485

8) ریاض العلماء، (قم، کتابخانه مرعشی، 1401) ج 3، ص 445 . حاجی نوری با اشاره به این مطلب از کشته شدن سیف الدین احمد بن یحیی بن محمد تفتازانی به دستور شاه اسماعیل یاد می کند و می نویسد پس از ورود محقق کرکی به هرات، وی از این که او را کشته اند ناراحت شد و گفت: امکان این وجود داشت که با دلیل و برهان وی را از مذهب تسنن باز دارد و به دنبال آن تمامی خراسانی ها و ماوراءالنهری ها را به مذهب تشیع وا دارد . اصل این خبر در «تاریخ جهانگشای خاقان » (تصحیح الله دتا مضطر، پاکستان، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، 1986) ص 395 آمده است . میرزا بیک جنابذی هم این حکایت را در «روضة الصفویة » ، ص 247 یاد کرده می نویسد: بعداز کشتن وی - یعنی مولانا احمد بن یحیی تفتازانی شیخ الاسلام هرات، (بنگرید: حبیب السیر، 4/309) به دستور شاه اسماعیل و به دلیل سنی گری او، - خاتم المجتهدین شیخ علی بن عبدالعالی داخل دارالسلطنة هرات گردیده بر قتل وی اعتراض فرمود; چه اگر به قتل نمی رسید خدمت خاتم المجتهدین فرموده بودند که به حجت و براهین عقلیه و نقلیه وی را از مذهب اهل سنت و بدعت ملزم و ساکت می ساخت و از الزام وی جمیع ماوراءالنهر و خراسان به مذهب علیه امامیه اثنا عشریه اذعان می نمودند . از این جهت خدمت شیخ العارفین بر قتل وی متاسف بودند . مرحوم میرزای نوری (خاتمة المستدرک، (چاپ مؤسسة آل البیت، 1420 ق، ج 2، ص 278) این حکایت را از میرزابیک جنابذی نقل کرده است; اما نویسنده «حیاة المحقق الکرکی » این نویسنده را با میرزا بیک منشی نویسنده «تاریخ عالم آرای عباسی » خلط کرده نام او را آورده و ارجاع به کتاب او هم داده است! . البته نوری کتاب «روضة الصفویه » را ندیده و مطلب را از ریاض نقل کرده است . مصححان ریاض - که گویا مطلب را در ریاض چاپی نیافته اند، به نسخه خطی آن (القسم الثانی: 122) ارجاع داده اند .

9) بنگرید: رسالة الجعفریة، ص 93; نفحات اللاهوت، ص 194; حیاة المحقق الکرکی، ج 1، ص 200 - 201 . این رساله در زمان شاه طهماسب و به دستور وی توسط یکی از شاگردان محقق کرکی با نام سید محمد بن ابی طالب موسوی با عنوان لعنیه به فارسی ترجمه شد .

10) عالم آرای صفوی (به کوشش یدالله شکری، ، تهران، 1363) ص 479 . مانند همین مطالب با عبارات دیگر در: عالم آرای شاه اسماعیل (به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، 1349) ص 516 - 517 آمده است .

11) جهانگشای خاقان، ص 225 .

12) لوامع صاحبقرانی، ج 4، ص 513 .

13) در متن چاپی: جفریه .

14) حبیب السیر، (خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، تهران، خیام، 1362) ج 4، ص 609 - 610

15) حبیب السیر، ج 4، ص 610

16) آقای حسون معتقد است نظر افندی خطاست; اما هیچ توضیحی در باره این نکته که اگر اینها یک نفر باشند بنابر این کرکی در سال 928 و 929 در ایران بوده است یا نه، نداده است . وی بر این باور است که کرکی پس از بازگشت به عراق در سال 918 یا 919 تنها در سال 936 به ایران بازگشت . البته دو اجازه از وی نشانگر آن است که در ماه صفر و رجب 928 و رمضان 929 در نجف بوده است . حیاة المحقق، ج 1، ص 204 . قابل توجه است که در متن حبیب السیر تاریخ های یاد شده حروفی است نه عددی که احتمال خطای نگارشی در باره آنها باشد .

17) فرهنگ ایران زمین، (مقاله «وقفنامه آب فرات از عهد شاه طهماسب » به کوشش ایرج افشار) ج 14، صص 311 - 38 در ص 318 (در متن چاپی «عبدالعالی » .

18) البته از محقق کرکی دو اجازه یکی برای علی بن حسن زواره ای با تاریخ جمادی الاولی 939 در هرات و دیگری برای کمال الدین درویش محمد با تاریخ 939 در اصفهان در دست است که نشان می دهد دست کم تا نیمه این سال در ایران بوده است . بنگرید: حیاة المحقق الکرکی، ج 1، ص 210

19) حیاة المحقق الکرکی، ج 1، ص 165

20) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 196

21) تاریخ جهان آراء، ص 285 (قاضی احمد غفاری، تهران، 1343) ; روضة الصفویة، ص 409; تکملة الاخبار، (عبدی بیک شیرازی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1369) ص 66; جواهر الاخبار (بوداق منشی قزوینی، به کوشش محسن بهرام نژاد، تهران، 1380)، ص 159

22) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 237

23) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 236 . طبعا چندان مخفی نبود که دیگر نتوان آن را شناخت . وقتی صد سال بعد یعنی سال 1040 میرداماد درگذشت، او را در نجف در سردابه جدش یعنی محقق کرکی دفن کردند . (بنگرید به مباحث بعدی) .

24) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 238

25) بنگرید: احسن التواریخ، (حسن بیک، روملو، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابک، 1357) ص 333; نیز بنگرید: خلاصة التواریخ، ج 1، صص 237 - 238، 297; خلد برین، (واله اصفهانی، میرهاشم محدث، تهران، بنیاد موقوفات افشار، 1372) صص 427 - 428; وقایع السنین و الاعوام، (عبدالحسین خاتون آبادی، تصحیح محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه، 1352) ص 490; طباطبائی، زمین در فقه اسلامی، ج 2، صص 76 - 77; در باره اختلاف میرغیاث الدین دشتکی با محقق کرکی بر سر مساله قبله مساجد عراق بنگرید: فارس نامه ناصری، ج 1، صص 101 - 102; تعلیقات تکملة الاخبار، ص 193 - 194 (در آنجا آمده است که یکی از علل اختلاف بر سر تغییر قبله مساجد ایران بود که کرکی خواستار آن بود و میرغیاث الدین با آن مخالفت می کرد وبر سر این موضوع نامه ای هم از کرکی به میرغیاث الدین نقل شده است) . کرکی مخالفان دیگری هم در باره فتوایش در تغییر قبله داشت که از آن جمله شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی بود که رساله ای با عنوان «تحفة اهل الایمان فی قبلة عراق العجم و خراسان (مرعشی، مجموعه 744) نوشت و ضمن آن به رد عقاید محقق کرکی که از وی با عنوان «شیخنا العلائی » یاد می کند، پرداخت . استرآبادی هم در الفوائد المدنیة (ص 178) شیخ علی کرکی را به خاطر تغییری که در قبله های مساجد ایران داد، مورد انتقاد قرار داده است . و نیز بنگرید: حیاة المحقق الکرکی، ج 1، ص 259 . یک نمونه از این تغییر قبله ها را مؤلف این سطور در مسجد جامع ابرقو ملاحظه کرده که هم قبله قدیم و هم قبله جدید قابل مقایسه است و به احتمال مربوط به همین دوره می باشد .

26) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 195 .

27) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 296 .

28) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 296 - 297 ; این حکایت در احسن التواریخ ص 248 - 249 به لحاظ تاریخی قدری مشوش آمده است . روملو ذیل وقایع سال 931 این حکایت را آورده و به علاوه آن را در سفر اول محقق کرکی عنوان کرده است . به نظر می رسد مطالب وی نادرست باشد .

29) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 297; مقایسه کنید با احسن التواریخ، ص 248 - 249 .

30) تذکره شاه طهماسب، (تهران، شرق، چاپ دوم 1363) ص 14 .

31) خلاصة التواریخ، ج 1، صص 313 - 314; مقایسه کنید با: احسن التواریخ، صص 406، 510 - 511 .

32) جواهر الاخبار، ص 185 .

33) احسن التواریخ، ص 511 . به عکس بوداق منشی، عبارت روملو در ستایش میر شوشتری غلوآمیز است .

34) بنگرید: صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، (رسول جعفریان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379) صص 214 - 216 در آنجا متن تصحیح شده این فرمان را بر اساس نسخه دستنویس افندی آورده ایم . نسخه چاپی آن در ریاض فوق العاده مغلوط است . در باره کتاب میرمحمد اشرف بعد از این سخن گفته ایم .

35) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 236 - 237 .

36) خلاصة التواریخ، ج 2، ص 947 .

37) صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص 431 - 432 .

38) صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص 435

39) همان، ج 1، ص 439 - 440

40) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 237

41) خلاصة التواریخ، ج 2، ص 773 . این که در سال 926، جمعه 12 ذی قعده باشد، با تقویم وستنفلد که اول ماه مزبور را روز شنبه دانسته (تقویم تطبیقی هزار و پانصد ساله هجری، ص 186) سازگار نیست; چه در آن صورت چهارشنبه 12 ذی قعده است؟ اما تاریخ تولدی که محقق کرکی برای فرزندش نوشته روز تولد را نهم ذی قعده دانسته: «تاسع ذی القعدة الحرام عام 926» و روز هفته را معین نکرده است . بنگرید: احیاءالداثر «طبقات اعلام الشیعة، قرن 10» ، (به کوشش علی نقی منزوی، قم، مؤسسة اسماعیلیان) ص 122 - 123 . استاد روضاتی مرقوم فرمودند: در جایی بدون یاد ازماخذ، تولدش را شب جمعه دهم ذی حجه یادداشت کرده ام .

42) نام پدرش حسین بن علی بن محمد بن عبدالعالی است . بدین ترتیب نام نیای خویش را روی فرزندش گذاشته است .

43) در منابع دوره صفوی، در بسیاری از موارد، به غلط، به شیخ علی کرکی، عبدالعالی اطلاق می شود . از جمله بنگرید: از شیخ صفی تا شاه صفی «تاریخ سلطانی » ، (سید حسن استرآبادی، تصحیح احسان اشراقی، تهران، 1366) ص 157

44) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 154 (به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر، 1334) . همین عبارت را واله با تحریر جدیدی آورده است . بنگرید: خلد برین، ص 430 .

45) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 458 .

46) بنگرید: امل الامل، (شیخ حر عاملی، تحقیق سید احمد اشکوری، نجف، مطبعة الآداب، 1385 ق). ج 1، ص 110 . نسخه ای از این رساله در کتابخانه دانشگاه تهران به شماره 3597 وجود دارد که به اشتباه به محقق کرکی نسبت داده شده است .

47) ریاض العلماء، ج 3، ص 132 - 133 و بنگرید: حیاة المحقق الکرکی، ج 1، ص 106 - 107 .

48) بنگرید: خلاصة التواریخ، ج 2، ص 626، 712 .

49) نقاوة الاثار، محمد بن هدایت الله افوشته ای، به کوشش احسان اشراقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373) ص 41 .

50) ریاض العلماء، ج 3، ص 133 .

51) خلاصة التواریخ، ج 2، ص 773; ریاض العلماء، ج 3، ص 132 - 133 .

52) خلاصة التواریخ، ج 2، ص 773 .

53) نقد الرجال، تفرشی، ص 188 .

54) هفت دیوان محتشم کاشانی، (تهران، تصحیح نوائی، صدری، میراث مکتوب، 1380) ج 1، صص 412 - 415 .

55) مع الاسف مصحح کتاب نه تنها متوجه نشده بلکه در توضیحاتی هم که در صفحه 1686 آمده، چندین خطا مرتکب شده و وی را با محقق کرکی درهم آمیخته است .

56) هفت دیوان محتشم، ج 2، ص 1620 - 1621 . بر اساس محاسبه مصحح، این ماده تاریخ، سال 993 را نشان می دهد .

57) هفت دیوان محتشم، ج 2، ص 1544 - 1545 .

58) ریاض العلماء، ج 1، ص 260 .

59) دوازده رساله فقهی در باره نماز جمعه، ص 183 .

60) در المنثور من الماثور و غیر الماثور، (علی بن محمد بن حسن بن شهید ثانی، قم، مرعشی، 1398 ق)، ج 2، ص 245 .

61) شرح حال سید ضیاءالدین ابی تراب حسن پدر سید حسین کرکی را بنگرید در: ریاض، ج 1، ص 165; روضات الجنات، (آیت الله محمد باقر موسوی اصفهانی چارسوقی، قم، مکتبة اسماعیلیان، 1391 ق) ج 2، ص - 295 - 294 . وی استاد شهید ثانی، حسین بن عبدالصمد و شمار دیگری از فقیهان آن روزگار بوده است . افندی در شرح حال سید حسین کرکی، نام پدرش را سید ضیاءالدین ابی تراب آورده اما در حاشیه همانجا افزوده است که گویا پدرش بدراالدین حسن (بن سید جعفر بن فخرالدین حسن بن ایوب بن نجم الدین حسینی عاملی کرکی) فرزند خالوی محقق کرکی بوده است . نیز بنگرید: امل الامل، ج 1، ص 56 . گفتنی است که سید حسین کرکی در کتاب «دفع المناواة » نام پدر خویش را ضیاءالدین ابی تراب حسن آورده است . بنگرید: فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی، (عبدالحسین حائری)، ج 10، ص 2158 . در باره این که آیا سید حسین بن بدرالدین حسن با سید حسین بن ضیاءالدین حسن دو نفر هستند یا یک نفر، بنگرید به اعیان الشیعة، ج 5، ص 474 - 475 . وی تلاش کرده است دو سید حسین معرفی کند: یکی سید حسین کرکی سبط محقق کرکی . دیگری سید حسین کرکی پدر میرزا حبیب الله صدر . این در حالی است که شیخ حر و افندی یک سید حسین بیشتر معرفی نکرده اند . آقا بزرگ هم آنها را دو نفر دانسته است! محتمل قوی بلکه مسلم چنان است که بدرالدین حسن عالم دیگری بوده است که به خطا سید حسین کرکی معروف به خاتم المجتهدین به او منسوب شده است; نه این که دو نفر با نام سید حسین بوده اند که یکی فرزند بدرالدین و دیگری فرزند ضیاءالدین بوده است . خواهیم دید که در تمامی شرح حالهای کوتاهی که برای میرزا حبیب الله صدر نوشته شده، وی را فرزند سید حسین مجتهد کرکی یعنی همان سبط محقق کرکی دانسته اند . نویسنده حیاة المحقق الکرکی بدون تامل در این باره، به طور کلی از آوردن شرح حال احوال میرزا حبیب الله صدر و فرزندانش، به گمان این که ربطی به سید حسین کرکی ندارند، صرف نظر کرده است .

62) ریاض، ج 2، ص 63 .

63) خلد برین، ص 414 .

64) خلاصة التواریخ، ج 1، ص 555 .

65) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 145; خلدبرین، ص 414 .

66) افندی می نویسد که وی مدتی در قزوین بوده و سپس در اردبیل شیخ الاسلام شده است . ریاض، ج 2، ص 65 .

67) ریاض العلماء، ج 2، صص 66 - 67 . نسخه ای از این کتاب در کتابخانه مجلس (فهرست، ج 10، ص 2157) معرفی شده است . به نوشته فهرست نویس، وی این کتاب را در سال 957 تمام کرده است . کتاب یاد شده دارای سه مرصد است و مرصد نخست آن در باره مساوی بودن امام علی با پیامبر (ص) به جز امر نبوت است . این کتاب، توسط زین العابدین علی بن عبدالمؤمن به فارسی درآمده (با تاریخ 976) که نسخه ای از آن در کتابخانه مجلس موجود است . (فهرست، همانجا) به علاوه نسخه دیگری هم از دفع المناواة در دانشگاه تهران موجود است . در مجموعه ای که نسخه دفع المناواة در آن قرار دارد، کتابچه ای هم با عنوان «رسالة فی النیابة » از سید حسین کرکی در آن آمده که مبحثی فقهی است . همچنین رساله های دیگر مؤلف در این مجموعه عبارت است از: رسالة فی [تعیین] یوم قتل عمر، المقدمة الاحمدیة، رسالة توحید و اثبات واجب (برای سام میرزا پسر طهماسب که برای تحصیل به حجره او می آمده است)، رساله در حکم ذبائح اهل کتاب، تیاسر القبلة، الاشراف علی سیادة الاشراف در باره سادات و حقوق آنها، رسالة فی استقبال القبلة . (در فضائل السادات اثر میرمحمد اشرف علوی از سیاة الاشراف مطالبی نقل کرده است . بنگرید: ص 71)

68) اگر این تاریخ، تاریخ تالیف رساله اللمعة باشد، وی آن را سه سال پس از رساله شهید ثانی در باره وجوب عینی نماز جمعه نگاشته و از آنجا که شهید ثانی رساله اش را در رد رساله محقق کرکی در باب وجوب تخییری نماز جمعه نوشته بوده است، سید حسین در این رساله به دفاع از جد مادری اش برخاسته است . نظر افندی همین است . بنگرید: ریاض، ج 2، ص 66 . گذشت که سید حسن کرکی هم رساله ای در نقد رساله شهید ثانی نوشت . بنگرید: دوازده رساله نماز جمعه از روزگار صفوی، (به کوشش رسول جعفریان، قم، 1381) ص 183 به بعد .

69) بنگرید: ذریعه، ج 6، ص 270 .

70) نسخه ای از آن در فهرست نسخ خطی کتابخانه آستانه مقدسه قم (دانش پژوه، ص 177 در 196 برگ معرفی شده است . از کتاب یاد شده در فهرست های معمول، نسخه دیگری معرفی نشده است .

71) فهرست کتب خطی کتابخانه های اصفهان، ص 176 .

72) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 123; از شیخ صفی تا شاه صفی «تاریخ سلطانی » ، ص 93 .

73) شاه اسماعیل دوم، (والتر هینتس، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، ، 1371) ص 68 - 69 .

74) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 215; از شیخ صفی تا شاه صفی «تاریخ سلطانی » ، ص 98 - 99 . میر سید علی خطیب جد سید حسن استرآبادی مؤلف تاریخ سلطانی بوده و وی شرح مفصلی از این واقعه به دست داده می نویسد: میر سید حسین مجتهد و میر سید علی خطیب استرآبادی جد راقم حروف - رحمة الله علیهما - که شیعه یک رنگ ائمه هدی علیهم السلام و از دل و جان تبرا و تولا می نمودند، بنابر مصلحت وقت، چند روزی خود را کنار کشیده به تنگنای تقیه گرفتار شدند . همان، ص 99 - 100 .

75) ریاض العلماء، ج 2، ص 72 - 74 وی از رساله ای که مولی نظر علی از شاگردان شیخ بهایی در باره استادش نوشته بوده است، مطالب جالبی در باره برخورد اسماعیل دوم با سید حسین آورده است . و بنگرید: 133; گفتنی است که شاه اسماعیل دوم تمایلات سنی گری داشته و به همین دلیل با سیدعمادالدین علی حسینی استرآبادی مشهور به میرکلان نیز به دلیل اصرار او در تشیع دشمنی می کرده تا آنکه در نهایت به قتل وی دستور داده است: ریاض العلماء، ج 4، ص 69، و نک: ص 76 .

76) ریاض العلماء، ج 2، ص 71 .

77) در باره گرایش اسماعیل دوم به این قبیل عقاید و تبعات آن بنگرید: شاه اسماعیل دوم، والتر هینتس، صص 114 - 120 .

78) کتاب نفحات اللاهوت شیخ کرکی و تقویت تبرائیان (بنگرید: لؤلؤة البحرین، یوسف البحرانی، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، نجف، مطبعة الحیدریه، ص 153) نشانگر خطی است که در دولت صفوی پایدار ماند . افندی به وقت وصف محقق کرکی او را چنین می ستاید: الفقیه المجتهد الکبیر، العالم العلامة، شیخ المذهب، مخرب دین اهل النصب و النواصب . ریاض، ج 4، ص 441 .

79) ریاض العلماء، ج 2، ص 67، 68 .

80) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 369، خلاصة التواریخ، ج 2، ص 867، 1069; از شیخ صفی تا شاه صفی «تاریخ سلطانی » ، ص 132 - 133 .

81) در باره وی که یکی از مشهورترین صدور دوره صفوی است بنگرید: مثال های صدور صفوی، صص 14 - 16 .

82) خلاصة التواریخ، ج 2، ص 1086 .

83) در نسخه چاپی مورد استناد: «محلات » .

84) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 458 . واله ذیل شرح حال «سید حسین کرکی جبل عاملی » طبق معمول همان مطالب عالم آرای عباسی را با عباراتی دیگر آورده است . خلد برین، ص 414 و بنگرید: از شیخ صفی تا شاه صفی «تاریخ سلطانی » ، ص 157 .

85) فهرست نسخ خطی آستانه قم (از تاریخ قم میرزا علی رضا فیض)، ص 82 .

86) عالم آرای عباسی، ج 2، ص 739 .

87) امل الامل، ج 1، ص 155 .

88) امل الامل، ج 1، ص 30 .

89) ریاض العلماء، ج 2، ص 63 . اشاره افندی به کتابخانه آنهاست که مراجعه به آنها برای افندی جالب بوده است .

90) فهرست نسخ خطی آستانه قم (از تاریخ قم میرزا علی رضا فیض)، ص 82 و بنگرید:

91) فهرست اسامی آنان را بنگرید در: عالم آرای عباسی، ج 2، ص 1089 - 1090 .

92) امل الامل، ج 1، ص 56 «و قابلا عنده الحدیث » .

93) در این باره به توضیحات صاحب روضات الجنات (ج 2، ص 324) مراجعه فرمایید .

94) ریاض العلماء، ج 2، ص 70

95) بنگرید: سلوة الشیعة، میرلوحی، برگ 43 (نسخه خطی شماره 3306 کتابخانه آیة الله نجفی و ش 4014 برگ 104 - 103 . و نسخه ش 4296 برگ 21 . و متن چاپی سلوة الشیعة (میراث، دفتر دوم)، صص 357 - 358 .

96) تذکره نصرآبادی، ج 1، ص 396، ش 456 .

97) مع الاسف تاریخ فوت حشری را نمی دانیم . از او کتاب روضه اطهار (به کوشش عزیز دولت آبادی، تبریز، 1371) چاپ شده و منابع شرح حال وی در مقدمه آمده است . حشری روضه اطهار را به سال 1011 تالیف کرده است .

98) وقایع السنین و الاعوام، ص 523 .

99) خلاصة السیر، (محمد معصوم خواجگی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368)، ص 37 - 38; خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 2 .

100) در خلاصة السیر، ص 128 نصب میرزا حبیب الله در شعبان 1040 آمده است که به دلیل واقع شدن نوروز در ماه مزبور می تواند سال 1041 هم تلقی شود .

101) از شیخ صفی تا شاه صفی «تاریخ سلطانی » ، ص 244 .

102) تاریخ صفویان «تاریخ ملاکمال » (به کوشش ابراهیم دهگان، اراک، 1334)، ص 84 .

103) خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 109 .

104) ذیل عالم آرا عباسی، ص 265 - 266; خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 326

105) ذیل عالم آرا عباسی، صص 91 - 92 . «نبی شریعت » بر اساس محاسبه مصحح، 1042 می شود .

106) خلد برین، «ایران در زمان شاه صفی . . .» ص 493 تاریخ درگذشت او را 1060 نوشته است . در عباسنامه، (ص 143) ظاهرا تاریخ درگذشت وی را 1063 آورده است . در طبقات اعلام الشیعة، قرن 11، ص 133 تاریخ احتمالی درگذشت وی سال 1060 یاد شده است . خواهیم گفت که سال درست همان سال 1060 است .

107) مثال » های صدور صفوی، (مدرسی طباطبائی، قم، 1353) ص 18، از نامه آستان قدس، سال هشتم، شماره 3، ص 127 (بنگرید به ضمائم مثال های صدور صفوی برای این متن فرمان با مثال میرزا حبیب الله صدر) .

108) تذکره صفویه کرمان (میر محمد سعید مشیزی، به کوشش باستانی پاریزی، تهران، 1369)، ص 262 .

109) خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 493 .

110) فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 10، ص 2161 . گویا همین محمد حسین تفرشی است که از وی نامه ای ادیبانه به میرزا ابوطالب اعتمادالدوله برجای مانده است . بنگرید: اسناد و نامه های تاریخی و اجتماعی دوره صفویه، (ثابتیان، تهران، 1343) ص 361 .

111) ذریعه، ج 13، ص 228 .

112) ذریعه، ج 25، ص 145 .

113) تذکره نصرآبادی، (تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران، اساطیر، 1378) ج 1، ص 332 .

114) دیوان زلالی خوانساری، نسخه خطی کتابخانه ملک، ش 4886، ص 372 - 373 .

115) الدر المنثور، (قم، به کوشش سید احمد اشکوری، 1398ق) ج 2، ص 252 .

116) تذکره نصرآبادی، ج 1، ص 554 . بنگرید: ذریعه، ج 9، ص 221 (در آن جا از دیوان وی یاد شده و این که «ثم ترقی امره باتصاله بالمیرزا حبیب الله » .

117) تذکره نصرآبادی، ج 1، ص 436 .

118) همان، ج 1، ص 463 .

119) همان، ج 1، ص 483 .

120) همان، ج 1، ص 185 .

121) طبقات اعلام الشیعة، قرن 11، «الروضة النضرة » (آقا بزرگ طهرانی) ص 132 .

122) تذکره نصرآبادی، ج 2، ص 704 .

123) ریاض العلماء، ج 4، ص 417 . شیخ لطف الله میسی اصفهانی، از علمای جبل عامل است که مسجد با عظمت موجود در میدان نقش جهان [میدان امام فعلی] توسط شاه عباس اول به نام وی ساخته شده و به نوشته واله (خلد برین، ص 439) او به عنوان «پیشنماز و مدرس و متولی و متصدی موقوفات آن مسجد گردید» . وی از منطقه میس، یکی از قریه های جبل عامل بود . در ایام جوانی به قصد زیارت امام رضا علیه السلام عازم خراسان گردید و در آن جا از محضر علمای شیعه بهره ها برده، مدتی در در محضر مرحوم آخوند ملاعبدالله شوشتری درس خواند . در جریان حمله ازبکان به مشهد که ضمن آن ملاعبدالله به شهادت رسید، لطف الله جان سالم بدر برده، به قزوین آمد . به دنبال درخواست شاه عباس از وی، از قزوین عازم دارالسلطنه اصفهان گردید و در آن جا سرپرستی مدرسه و مسجدی که شاه به نام وی ساخت، عهده دار شد و تا پایان عمر به کار ارشاد خلایق و تدریس اشتغال داشت . (اسکندر بیک منشی، عالم آرای عباسی، ج 1، ص 120) وی به تدریج، در اصفهان درخشید و محل اعتنای علما، مردم و شخص شاه بود . اسکندربیک درباره او می نویسد: او در حریم مسجد منزل گزید و همواره با افاده علوم دینیه و تنقیح مسایل یقینیه و پیشنمازی مسجد قیام داشت . قولش در مسایل دینیه معتبر و موثوق بود . (همان، ج 1، ص 741 .

124) امل الامل، ج 1، ص 183 .

125) ریاض العلماء، ج 2، ص 70 . وی با این عبارت بر آن بوده است که این قبیل افراد را از محدوده علما خارج کند .

126) خلد برین، ایران در زمان شاه صفی و عباس دوم، (به کوشش محمد رضا نصیری، تهران، 1380) ص 315 .

127) بنگرید: فهرست نسخ خطی کتابخانه مقدسه آستانه قم، ص 81 .

128) طبقات اعلام الشیعة، قرن 11، ص 599 .

129) نحوه بیان سنوات در عباسنامه قدری مبهم است . مصحح در پاورقی دو صفحه قبل از این متن، تاریخ 1063 را برای حادثه ای آورده بدین جهت کسانی گمان کرده اند که سال درگذشت میرزا حبیب هم 1063 است . تاریخ صحیح همان سال 1060 است . توضیحات دیگری در متن خواهد آمد .

130) واضح است که عبارت دشواری دارد .

131) عباسنامه، (محمد طاهر وحید قزوینی، تصحیح ابراهیم دهگان، اراک، 1329) ص 143 .

132) خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 493 .

133) تذکره نصرآبادی، ج 1، ص 25 . نصرآبادی در چند مورد دیگر هم ازمیرزا مهدی یاد کرده که معمولا ذیل شرح حال کسانی است که پیش از وی کاره ای بوده اند اما در صدارت یا وزارت او معزول گشته اند . بنگرید به فهرست اعلام تذکره نصرآبادی، ذیل مورد «مهدی، میرزا» .

134) تذکره نصرآبادی، ج 2، ص 909 .

135) پژوهشی در تشکیلات دیوان اسلامی، (هریبرت بوسه، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران، 1367) ص 284 .

136) تذکره صفویه کرمان، ص 262 .

137) بنگرید: وقایع السنین و الاعوام، ص 522 .

138) فوائد الصفویة، (ابوالحسن قزوینی، تصحیح مریم میراحمدی، تهران، 1367) ص 73 .

139) عباسنامه، ص 300 .

140) خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 496، 580 .

141) خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 654 - 655 .

142) اصل مطالب بدون شعر در گلدسته اندیشه نسخه ش 3736 کتابخانه ملک (ص 181) هم آمده است .

143) ستام به معنای لجام وافسار .

144) ن . خ: صفحه

145) دیوان وقاری، نسخه کتابخانه ملک، ش 5223 . هر دو مصراع تاریخ 1071 را نشان می دهد . یعنی هم مصراع اول، جمعش 1071 است و هم مصراع دوم . بنگرید: تذکره نصرآبادی، ج 2، ص 705 . وی این اشعار را از دیوان وقاری گرفته و لذا گفته است که برای تتمه اشعار باید «رجوع به دیوان کرد» .

146) گلدسته اندیشه، نسخه 2058 کتابخانه مرکزی دانشگاه، برگ 45 - 46 .

147) در تذکره صفویه کرمان (ص 297) ذیل وقایع 1070 با اشاره به سفر ایلچی شاه عباس دوم، یعنی بداق سلطان به هند از کرمان، می نویسد: بعد از رفتن ایلچی مزبور، خبر معزولی محمد بیک اعتماد الدوله رسید . بدین جهت نیز رفتن کوبنان عالیجاه مشار الیه چند روزی معوق ماند تا خبر تفویض به میرزا محمد مهدی که به رتبه صدارت سرافراز بود، انتشار یافته . . . .

148) تذکره صفویه کرمان، ص 310 .

149) وقایع السنین والاعوام، ص 525 .

150) تذکره صفویه کرمان، ص 340 .

151) وقایع السنین و الاعوام، ص 531 .

152) همان، ص 531 .

153) تذکره نصرآبادی، ج 1، ص 25 .

154) همان، ج 1، ص 25 .

155) ریاض العلماء، ج 4، ص 417 .

156) امل الامل، ج 1، ص 120 .

157) ریاض العلماء، ج 2، ص 70 .

158) مکارم الاثار، ج 3، ص 822

159) چنین است در اصل .

160) دیوان وقاری، نسخه 5223 کتابخانه ملک . تاریخ خاتمه کتابت نسخه در دوشنبه سوم ذی حجه سال 1084 به خط محمد جعفر پس محمد امین وقاری (متولد 1045) و با تصحیح محمد امین وقاری .

161) قصص الخاقانی، (ولی قلی شاملو، تصحیح حسن سادات ناصری، تهران، انتشارات وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی، 1374) ج 1، ص 524; تاریخ ازدواج میرزا محمد معصوم با دختر خلیفه سلطان سال 1061 می باشد . بنگرید: تاریخ ملاکمال، ص 114 .

162) امل الامل، ج 1، ص 180 .

163) ریاض العلماء، ج 2، ص 64 .

164) ریاض العلماء، ج 2، ص 70 .

165) فهرست نسخ خطی کتابخانه مقدسه آستانه قم، ص 80 . پس از وی از ابوطالب بن محمد معصوم یاد شده است که در سال 1111 و 1125 و شخصی با نام محمد رحیم بن محمد مهدی که در سالهای 1142 و 1154 متولی آستانه قم بوده اند . (همان) دانش پژوه می نویسد: در تاریخ قم میرزا علی اکبر فیض - متولی مزار فتح علی شاه - پسر آقا میرزا محمد متولی همین مزار که کتابش را در سال 1309 در پانزده باب ساخته است، از طومار متولی آستانه حاجی میرزا سید حسین متولی باشی نسب او چنین نقل شده است که او پسر میرزا محمدرضا پسر میرزا اسدالله پسر میرزا سید محمد پسر میرزا سید محمد مهدی پسر محمد رحیم پسر محمد خلیل پسر مهدی پسر حسن پسر محمد امین پسر ابوطالب پسر [محمد] معصوم پسر [میرزا محمد] مهدی پسر [میرزا] حبیب الله پسر سید حسین خاتم المجتهدین عبدالعال کرکی است .

166) گلدسته اندیشه، نسخه خطی کتابخانه ملک، ش 3671، ص 123 .

167) فهرست نسخ خطی کتابخانه مقدسه آستانه قم، ص 80 .

168) وقایع السنین و الاعوام، ص 555 .

169) وقایع السنین والاعوام، ص 560 .

170) در واقع در باره روز تولد امیرمؤمنان علیه السلام اختلاف نظر بود و علما با درخواست شاه سلطان حسین، این روز را پذیرفته و از آن پس جشن تولد امیرالمؤمنین علیه السلام در سیزدهم ماه رجب برگزار می شد و می شود .

171) وقایع السنین و الاعوام، ص 562 .

172) در این باره، خوابی نقل شده است که که بر اساس آن ازدواج دختر دوم کرکی با شمس الدین محمد به دستور امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است . بنگرید: ریحانة الادب، ج 6، ص 56; حیاة المحقق الکرکی، ج 1، ص 179 .

173) شرح درگذشت (یا تدفین) وی را در صبح جمعه بیست و چهارم شعبان 1040 محمد معصوم خواجگی در خلاصة السیر، صص 111 - 112 آورده است . به اعتقاد استاد روضاتی (ملاحظاتی در باره خلاصة السیر، فرهنگ ایران زمین، دفتر 29، ص 111) تاریخ تحویل سال شمسی جدید که در خلاصة السیر (ص 109) آمده (شب جمعه 17 شعبان 1040) کاملا صحیح است . استاد افزوده اند که تاریخ وصیتنامه میرداماد هم روز دوشنبه 20 شعبان 1040 است و بنابر این، این که در ذیل عالم آرا سال 1041 آمده خطاست . گویا همین خطا به وقایع السنین هم رسوخ کرده است . بنگرید: وقایع السنین و الاعوام، ص 510 . (در این صفحه یکبار آمده است که میرداماد در سال 1040 و بار دیگر قید شده که در سال 1041 درگذشته است) . میرداماد در سفری که همراه شاه صفی به عراق عرب رفت، همانجا درگذشت . بنگرید: روضات الجنات، ج 2، ص 66 .

174) عالم آرا عباسی، ج 1، ص 146 - 147 .

175) خلد برین «ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم » ، ص 364 - 365 .

176) ریاض العلماء، ج 3، ص 132 .

177) در باره میرداماد، داستانهای شگفتی در همان زمان، از خودش و اطرافیانش در باره اش نقل می شد . ازجمله آن که مکرر در خواب ارسطو و افلاطون را می بیند و در باره مسائل حکمی با آنها گفت وگو می کند . میر محمد اشرف نواده دختری وی پس از نقل برخی از این شگفتی ها می نویسد: چون رساله بود، از ذکرش چشم پوشیده مبادا که افسانه تصور نموده، خواب عالم غیب، موجب غیبت شود (کتاب بدون نام، مخطوط، نسخه شخصی آیت الله حاج سید محمدعلی روضاتی، ص 6). . و باز مطلب دیگری آورده و افزوده: . . . نحوی از کرامات در وقت وصول آن [توقیع] از جد داعی نقل می فرمود که ذکرش چون موجب استبعاد ناظرین این رقیمه است، ترک نمود . (همانجا) حکایت آن است که کسی از اقوام شیخ بهایی مدعی شده بود که «در حین طواف کعبه معظمه در حج کسی [این توقیع] را به من داد که به میرمحمدباقر داماد بده . و این نوشته در اندرون یک چوب مسواک مخفی بوده » (همانجا) .

بخش عمده این کتاب بدون نام می تواند بخشی از «اشرف المناقب » یا کتابی غیر از فضائل السادات باشد که به هر حال در باره اهمیت نسب اهل بیت نوشته است . مطالبی که ما در این نوشته آورده ایم مقدمه ای است که مؤلف در ابتدای آن کتاب ضمن چند صفحه نوشته و در آنجا آورده است که «چون استمداد همت در تالیف این کتاب مستطاب از روح کثیر الفتوح نواب جد امجد خود کرده بودم، بعد از توفیق اتمام مجلد اول از آن به شکرانه یسیری از نعمت مترقبه . . . مناسب دانستم ذکر و نشر شمه ای از شمیمه محاسن و مکارم عالی شان ایشان را . . .» . مع الاسف این مقدمه ناقص است اما همین مقدار هم که مانده بسیار ارجمند است .

178) آگاهیم که این مطلب در اشعاری که از وی نقل شده، بخصوص مورد تاکید قرار گرفته است . اما نقل یک قضاوت تاریخی هرچند قدری تند است، بی مناسبت نیست: سید رفیع الدین حسینی پدر سلطان العلماء (م 1064) در ردیه ای که بر شرعة التسمیة میرداماد نوشته در اواخر کتابش نوشته است: قد ادعی الفاضل - یعنی میرداماد - هنا ان قوة عاقلته ارفع و اشد من عاقلة سایر الناس و جمیع عباد الله و حاشاه من ذلک بل یظهر من فتاویه و اقواله فی المعقول و المنقول ان قوة عاقلته ادنی من ادنی الناس لخطائه فی اکثرها بل فی جمیعها و من جملته حکمه هنا . . . (به نقل از حاشیه دستنویس سیدنا الاستاد المعظم آقای روضاتی زید عزه در حاشیه فهرست کتب خطی، ص 170) .

179) بنگرید: روضات الجنات، ج 2، ص 62 - 68 .

180) بنگرید: حکیم استرآباد، سید علی موسوی بهبهانی، تهران، اطلاعات، 1370; سایه اشراق، عباس عبیری، قم، 1376ش، شرح حال میرداماد و میرفندرسکی، اکبر هادی، اصفهان، 1363 .

181) این استفتاء و جوابیه آن در پشت برگ اول نسخه شماره 1298 کتابخانه جامع گوهرشاد آمده است .

182) منشآت امام قلی میرزا، نسخه خطی شماره 1859 ص 121 از کتابخانه آیة الله گلپایگانی . بنگرید: صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 1، ص 85 - 86 .

183) خلاصة السیر، ص 38 .

184) تاریخ صفویان «تاریخ ملاکمال » ، ص 81 .

185) عالم آرای عباسی، ج 1، ص 147 .

186) خلاصة السیر، ص 96 .

187) کتاب بی نام، نسخه خطی، ص 6 - 7 .

188) خلاصة السیر، ص 111 - 112 .

189) نسخه بدل: بریز تا برود آب زندگانی نیست .

190) کتاب بدون نام از میرمحمد اشرف، نسخه خطی . (در یکی از پاورقی های گذشته در باره این کتاب توضیحاتی گذشت) .

191) کتاب بدون نام، میرمحمد اشرف، نسخه شخصی آیت الله حاج سید محمدعلی روضاتی، ص 13 - 14 .

192) بنگرید: دیوان زلالی، نسخه کتابخانه ملک، ش 3671 (کتابت نسخه در 1075 در حیدرآباد)، ص 374، 376، 104 و بنگرید: صص 100، 381، 387 .

193) فهرست کتب خطی کتابخانه های اصفهان، ج 1، ص 158 - 159 .

194) در نسخه ای از کتاب حظیرة القدس او که در این سال کتابت شده از مؤلف چنین یاد شده که در قید حیات است، همین طور در نسخه ای از کتاب رد صوفیه میرلوحی که در سال 1060 تالیف شده از وی چنان یاد شده که پیش از آن درگذشته است . نک : طبقات اعلام الشیعة، قرن 11، ص 29 .

195) امل الامل، ج 1، ص 33; ریاض العلماء، ج 1، ص 39; تعلیقة امل الامل، (افندی) ص 250 ; عبدالنبی قزوینی، تتمیم امل الامل، عبدالنبی قزوینی، تحقیق: سید احمد حسینی، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی، 1407 ق) صص 62 - 63; تکملة امل الامل، صص 95 - 96; اعیان الشیعه، ج 2، ص 593; طبقات اعلام الشیعة، قرن 11، صص 27 - 30; فهرست کتب خطی کتابخانه های اصفهان، (علامه حاج سید محمدعلی روضاتی، اصفهان، 1341) صص 169 - 181; مقدمه لطائف غیبیه، صص پنج تا هفده; فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه، (دانش پژوه) ج 3، صص 189، 249 و 457; حکیم استرآباد، میرداماد، صص 53 - 54، 115 - 116، 126 - 127 و 169; تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ج 2، ص 149; فوائد رضویه، ص 17; مقدمه مصقل صفا، (حامد ناجی) صص 90 - 104 . مقدمه شرح قبسات سید احمد، از حامد ناجی، تهران، میراث مکتوب، 1376; مرقد وی در تخت فولاد اصفهان در تکیه آقا رضی می باشد که البته صورت قبر مشخص نیست: بنگرید: تخت فولاد، (مصلح الدین مهدوی) ص 118 .

196) تتمیم امل الامل، صص 62 - 63 .

197) امل الامل، ج 1، ص 33 . نسخه ای از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی (ج 5، ص 181) موجود است .

198) متن این اجازات به خط میرداماد نزد نواده وی میرمحمداشرف فرزند سید عبدالحسیب بن سید احمد علوی بوده و آنها را در کتابش فضائل السادات (ص 503 - 506) آورده است .

199) بنگرید: فضائل السادات، ص 506; بحار الانوار، ج 106، صص 152 - 159 نک : فهرست نسخه های خطی کتابخانه های اصفهان، ص 173 - 172 .

200) شرح القبسات، (تحقیق حامد ناجی، تهران، 1376) ص 88 .

201) بنگرید: فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملی، ج 5، ص 313، نسخه 2217 . این دیوان به شکل های مختلفی به چاپ رسیده است . از جمله در سال 1349 ق به همت میرزا محمود شفیعی در مطبعه سعادت اصفهان . همچنین در «شرح حال میرداماد و میرفندرسکی » از اکبر هادی (اصفهان، 1363) و نیز با عنوان «دیوان میرداماد» به کوشش احمد کرمی، تهران، 1379 .

202) تعلیقة امل الامل، ص 250، ش 734 .

203) فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی (هانری، کربن، ترجمه جواد طباطبائی، تهران،)، صص 61 - 64 .

204) این اثر توسط دکتر حامد ناجی انتشار یافته است .

205) در باره آن بنگرید: فهرست کتب خطی اصفهان، ص 177 - 180 .

206) از جمله بنگرید به کشکول شیخ یوسف بحرانی با عنوان «انیس المسافر و جلیس الحاضر» ج 1، ص 434 که پرسشی از از «السید الجلیل الاعظم الافخم جمال الدین احمد بن المقدس السید زین العابدین » در باره عیسی مسیح صورت گرفته است .

207) بنگرید به: صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ج 3، مقاله: ادبیات ضد مسیحی در دوره صفوی .

208) فهرست کتب خطی، صص 173 - 177 . تالیفات سید احمد از این هم بیشتر است و استاد بعدها در حواشی کتاب هرست خود (در نسخه شخصی شان) آثار دیگری از سید احمد را هم معرفی کرده اند . همچنین بنگرید به شرح القبسات، مقدمه، ص 67 - 72; در «موسوعة مؤلفی الامامیة » (قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1422) ج 3، صص 565 - 577 بیش از پنجاه کتاب وی، یا منسوب به وی با معرفی نسخه های خطی برجای مانده از آنها معرفی شده است .

209) در کنار متن، در حاشیه نوشته شده است: فالمصنف هو المیر محمد اشرف بن الامیر عبدالحسیب بن الامیر سید احمد صهر سیدنا الداماد رحمة الله علهیم اجمعین و هو صاحب کتاب فضائل السادات .

210) مع الاسف در این کتاب بدون نام از میر محمد اشرف (ص 11) این متن تا همین جا آمده و ادامه آن یک برگ یا بیشتر افتادگی دارد .

211) بنگرید: فهرست کتب خطی کتابخانه های اصفهان، ص 159، رجال اصفهان یا تذکرة القبور، ص 94; فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه، ج 3، ص 569، ج 5، ص 1572 .

212) فهرست کتب خطی کتابخانه های اصفهان، ص 159 - 160 از تذکره حزین، ص 57 .

213) فضائل السادات، ص 132 .

214) تذکره حزین، ص 56 .

215) فهرست کتب خطی، ص 161 .

216) رجال اصفهان یا تذکرة القبور، ص 95، 237 .

217) فضائل السادات، ص 507 .

218) بنگرید: فضائل السادات، (قم، کتابفروشی طباطبائی، 1339) ص 11 - 12 .

219) فهرست کتب خطی، ص 164 .

220) فضائل السادات، ص 265 . برخی از اشعار دیگر وی را بنگرید در: مقدمه علاقة التجرید، ص هشتاد و نه - نود و دو .

221) وی فهرست مآخذ خود را طی چندین صفحه در پایان کتاب آورده است .

222) فضائل السادات، ص 61 .

223) همان، ص 98 .

224) همان، ص 106 .

225) بنگرید: همان، ص 124، 198 .

226) فضائل السادات، ص 503 .

227) ذریعه، ج 21، ص 75 .

228) فهرست کتب خطی کتابخانه های اصفهان، ص 163 ش 42 .

229) تصحیح دکتر حامد ناجی، تهران، انجمن مفاخر فرهنگی، 381 .

230) بنگرید: مقدمه علاقة التجرید، ص 94 .

231) فهرست کتب خطی، ص 162 .

232) بنگرید: مقدمه علاقة التجرید، ص 95 .

233) فهرست کتب خطی، ص 168 .

شماری از اعقاب این خاندان بر اساس اطلاعات خانوادگی در مقدمه علاقة التجرید (ص 97 - 100) که به تازگی توسط آقای دکتر حامد ناجی به چاپ رسیده معرفی شده اند . این شاخه، در این اواخر، به خاندان میردامادی شهرت یافته اند که در میان آنان هم اهل علم وادب فراوان است .

234) سوره مبارکه لیل، 1، 2 .

235) یک کلمه محو شده است .

236) این حکایت مربوط به زمان طهماسب و نزاع شیخ علی کرکی با میرغیاث الدین منصور است که به صدارت میر معز اصفهانی، شاگرد محقق کرکی، منجر شد .

237) اشاره به میرمحمد باقر داماد .

238) سوره مبارکه نحل، 90 .

239) در اصل: آرامگان .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان