سخن از مهدی منتظر سابقه ای دیرینه دارد. و از همان صدر اسلام; یعنی ابتدای رسالت پیامبر اکرم(ص) تاکنون جهت بررسی این امر، صدها زبان به صدا درآمده و هزاران قلم آثاری را آماده و مهیا کرده اند و هیچ جهتی ازجهات زندگی حضرت مهدی نیست مگر این که از آن سخنی به میان آمده و هیچ کلمه و گفتاری در شان ایشان نیامده، مگر آن که مورد بحث و بررسی قرارگرفته باشد. خصوصا این که گروه های زیادی از مسلمانان وحتی پیروان کتاب های آسمانی، کمال و تمام ایمان را متوقف بر اعتقاد به مهدی می دانند.
آری، اعتقاد به رهایی بخش که در «آخر الزمان » می آید. اعتقادی است کهن و دیرینه، چرا که تمام پیامبران علیهم السلام و از جمله آنان حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم از آمدن این رهایی بخش،خبر داده اند. معتقدان به مهدی منتظر از عالمان شیعه و سنی، در طول تاریخ اسلام بر این امر اتفاق دارند که:
«مهدی منتظر غیر از مسیح عیسی بن مریم است. بلکه او در زمان امام علیه السلام از آسمان نزول می کند و پشت سر حضرت نماز می خواند.»
احادیث فراوانی بر این دلالت دارند که مهدی، همان حجه بن الحسن عسکری علیهماالسلام دوازدهمین امام، از امامان اهل بیت پیامبر اکرم(ص) می باشد که اولین آن ها امام علی(ع) و آخرینشان نیز حضرت مهدی(ع) است. و دیدگاه شیعه امامیه راجع به حضرت امام زمان علیه السلام همین است، و اعتقاد براین دارند که حضرت، متولد شده و در قید حیات هستند هرچند به علت هایی درسراپرده غیبند و زمانی ظهور خواهند نمود. تذکر این نکته ضروری است که قائلان به ظهور امام علیه السلام و این که ایشان متولد شده و الان درقید حیات هستند. تنها شیعه امامیه نیستند، بلکه بسیاری از دانشمندان وعالمان بزرگ اهل سنت در این اعتقاد با آنان موافق و هم عقیده اند; به عنوان مثال، چند تن آنان را نام می بریم:
1. کمال الدین محمد بن طلحه شافعی (متوفی 652) در کتاب مطالب السوول فی مناقب الرسول;
2. محمد بن یوسف بن محمد کنجی شافعی. (م 658) در کتاب البیان فی اخبارصاحب الزمان;
3. نورالدین علی بن محمد صباغ مالکی (م 855) در کتاب الفصول المهمه فی معرفه الائمه;
4. محی الدین بن عربی (م 638) در کتاب الفتوحات المکیه
5. عبدالله بن احمد معروف به ابن خشاب (م 567) در کتاب تواریخ موالیدالائمه و وفیاتهم
6. یوسف بغدادی حنفی، معروف به سبط ابن جوزی، (م 654) در کتاب تذکره الخواص.
اینان و بسیاری از عالمان بزرگ اهل سنت که از آوازه زیادی برخوردار بوده و با احترام و بزرگی از آنان نام برده می شود و این نوشتار گنجایش ذکرنام آنان را ندارد، همان دیدگاه شیعه امامیه را قائلند که:
«مهدی علیه السلام همان فرزند امام حسن عسکری است; و زنده است و درمکانی نامعلوم در این جهان زندگی می کند.» اینان، چیزی که از نظر عقل این دیدگاهشان را رد کند، نیافته اند. خصوصا این که ما زندگی حضرت را ازامور خارق عادتی بدانیم که خداوند متعال به صورت معجزه برای بعض پیامبران و کرامت برای بعض اولیائش اجرا کرده است. مانند زندگی حضرت عیسی و خضر از انبیای الهی و یا شیطان و دجال. از اشقیا.»
دلایل اعتقاد به مهدی علیه السلام
قرآن کریم
با این که، مساله امام مهدی علیه السلام با صراحت نیامده است، اماما که با همان اعتقاد شیعه به این مساله می نگریم که به استناد سنت پیامبر(ص) و گفتار امامان اهل بیت علیهم السلام که حضرت مهدی را همان فرزند امام حسن عسکری(ع) می دانند و از این اعتقاد آنان نیز آگاهیم که می گویند امامان علیهم السلام تمام اوصاف و مشخصات پیامبر اکرم(ص) را(غیر از دریافت وحی) دارا می باشند. و چنان که حضرت رسول از مقام عصمت برخوردار است، آنان نیز معصوم بوده و از هر خطا پاک و منزه اند. و به طریق اولی از هر دروغ و افترایی نیز پیراسته و به دور می باشند. به علاوه این که امامان نیز این روایات را از پیامبر اکرم نقل می کنند. و اقوال آن ها درباره حضرت مهدی و قیام او به حد تواتر نیز رسیده است. و لذامناسب آن است که مساله حضرت مهدی را از امور خارق عادت به حساب بیاوریم. چنان که خداوند آتش را بر حضرت ابراهیم سرد کرد و عصا را دردست موسی(ع) به اژدها تبدیل نمود و آهن را در دست های داوود پیامبر نرم کرد. و مائده را بر حضرت عیسی فروفرستاد. و قدرت سخن گفتن با مردم را درحال طفولیت در گهواره به او عنایت فرمود و او به اذن خداوندی کور و لال را شفا می داد. و هنوز نیز زنده است و در آخرالزمان جعت خواهد نمود. ولذا بهتر است که هر مسلمانی در دین خود احتیاط بیش تری کند. و به وجودامام مهدی و این که ایشان الان در قید حیات هستند و تا زمان ظهورشان زنده خواهند بود، اعتقاد داشته باشد.
و کسی که به این گمان که تصور این امر بعید به نظر می رسد مساله حضرت مهدی را انکار می کند; مانند کسی است که آن معجزه ها و دیگر معجزه هایی راکه در قرآن کریم با صراحت تمام ذکر شده اند، انکار کند.
اعتراض اول
این اعتراض که وجود حضرت مهدی علیه السلام و زنده بودن ایشان در مدتی بیش از هزار سال محال به نظر می رسد وارد نیست، چرا که این امر، یعنی طول عمر در این حد برای کسانی قبل از ایشان نیز جریان داشته است، چنان که حضرت نوح علیه السلام بنا به نص صریح قرآن در بین قوم خود 950 سال فقط مردم را به توحید و خداوند دعوت می کرد.(عنکبوت،14) اما این که قبل از این چه مدت زندگی کرده بودند، خدا می داند.
انس بن مالک، از پیامبر اکرم(ص) روایت می کند که فرمود: «نوح 1450 سال زندگی کرد و حضرت آدم 930 سال و شیث پیامبر 912 سال.» همان گونه که درتورات نیز آمده است.
به علاوه اکثر دانشمندان مسلمان اتفاق نظر دارند که حضرت خضر علیه السلام در قید حیات است و عقیده اکثراهل کتاب درباره حضرت خضر این قول را تایید می کند.
اعتراض دوم
هم چنین این اعتراض که اگر حضرت مهدی زنده بود، باید کسی اورا مشاهده می کرد، در حالی که بعد از غیبت کبری، هیچ کس ایشان را رویت ومشاهده نکرده است پذیرفته نیست، چرا که هر موجودی که به قدرت الهی وجود دارد قابل مشاهده و رویت نیست. چنان که فرشتگان و جن که در بین ماهستند، ولی ما آن ها را نمی بینم.
بالاتر از آن، خداوند متعال، همیشه با ما است هر جا که باشیم او نیز هست.
اما هیچ چشمی توان درک او را ندارد. پس آیا این که ما نمی توانیم خدا راببینیم دلیل بر نبود او می شود؟ چه زیبا گفته اند. در این باره که:
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهان زچشم جهانی زبس که پیدایی
استدلال شیعه به قرآن کریم
به علاوه این که شیعه امامیه، به طریق رمز و اشاره و امثال آن بر استواری عقیده خود راجع به مهدی علیه السلام از بعض آیات قرآن بهره می گیرد. از جمله آن آیات «بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین.»
می گویند: «بقیه الله » همان مهدی علیه السلام آخرین امام شیعیان است و در این باره به حدیث امام صادق علیه السلام استناد می کنند که امام در جواب این سوال که چگونه بر مهدی علیه السلام سلام کنیم، امام فرمود: همه باید بگویند: «السلام علیک یا بقیه الله » پس امام این آیه را تلاوت فرمود. و (و آیات دیگری که از ذکر آن ها در ترجمه خودداری کردیم)
سنت و حدیث
از آن جایی که اعتقاد به حضرت مهدی(ع) و مسایل مربوط به ایشان از ولادت و غیبت تا قیام و بیعت مستند واضح و صریحی از قرآن کریم ندارد، اما آن چه را که شیعه امامیه، درباره این مساله از احادیث پیامبر اکرم(ص)
روایت کرده است، کم تر از شش هزار حدیث اعم از صحیح و ضعیف نیست و آن چه را که عالمان اهل سنت در این باره روایت کرده اند، بیش از پنجاه حدیث می باشد. و این (تواتر احادیث) چیزی است که از مسلمانانی که منکر خروج وقیام حضرت در آینده هستند می خواهد که متنبه شده و مساله مهدی(ع) را به استهزا و تمسخر نگیرند، که مبادا این تمسخر و استهزا به پیامبربزرگوارشان حضرت محمد بن عبدالله(ع) نیز برسد، خصوصا احادیثی که شیعه دراین باره روایت می کند. کلمه به کلمه آن ها در کتاب های معتبر اهل سنت;مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه آمده است. از جمله آن احادیث عبارت اند از: پیامبر اکرم فرموده اند:
1. «یکون فی آخر امتی خلیفه بحثوا المال حثیا لایعده عدا; در آخرالزمان میان امت من خلیفه می باشد که چندان مال به مردم می دهد که از شمارش بیرون باشد.»
2. پیامبر فرموده اند: «لو لم یبق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث رجلا من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی.
و اسم ابیه اسم ابی یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا;و اگر ازعمر جهان جز یک روز باقی نماند، خداوند همان یک روز را چنان طولانی کندتا مردی از خاندان مرا که هم نام من می باشد می فرستد و او زمین را بعد ازآن که پر از ظلم و جور بوده، لبریز از عدل و داد نماید.»
3. باز فرموده اند: «لاتذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی;دنیا به پایان نمی رسد، مگر این که مردی از خاندان من که هم نام من باشدبر عرب حکومت و سلطنت نماید.»
4. فرموده اند: «انا اهل بیت اختار الله لنا الاخره علی الدنیا. و ان اهل بیتی سیلقون بعدی بلائا و تشریدا حتی یاتی قوم من قبل المشرق معهم رایات سود. فیسالون الحق فلایعطون فیقاتلون فینتصرون فیعطون ما سالوافلایقبلون حتی یدفعوها الی رجل من اهل بیتی فیملاها قسطا کما ملووها جورافمن ادرک ذلک منکم فلیاتهم ولو حبوا علی الثلج;
همانا ما اهل بیت هستیم که خداوند آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده و اختیار کرده است و اهل بیت من بعد از من مصیبت ها می بینند و آواره می گردند تا آن که مردمی از طرف مشرق با پرچم های سیاه می آیند. و حق را طلب می کنند. این حق را به آن ها نمی دهند تا این که می جنگند و پیروز می شوند و حق را می گیرند و آنان را به مردی از خاندان من می سپارند که دنیا را پر از عدل می کند.چنان که آن ها آن را پر از ظلم کرده باشند.پس هر کس از شما که آن ها را درک کند، خود را به آن ها برساند، اگرچه به رفتن روی برف باشد.»
5. در حدیث دیگری چنین فرموده است: «فاذارایتموه فبایعوه ولو حبوا علی الثلج، فانه خلیفه الله المهدی.»
گفته شده است که این گروهی که از شرق می آیند، ایرانیان هستند که به دنبال آزاد کردن فلسطین می باشند. احادیث درباره حضرت مهدی آن قدر روایت شده که شیخ الاسلام ابن تیمیه، در کتاب «منهاج السنه » نوشته است: «همانااحادیثی که به آن ها بر عقیده به قیام مهدی علیه السلام استناد و احتجاج می شود،احادیث صحیحی هستند که ابوداود، ترمذی، احمد بن حنبل و دیگران از طریق ابن مسعود و غیر او روایت کرده اند.» چنان که شوکانی در «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتظر والمسیح » می گوید: «احادیثی که درباره حضرت مهدی علیه السلام وارد شده است و ما بر آن ها اطلاع یافته ایم، پنجاه حدیث است که همه صحیح و حسن هستند. و اگر هم ضعفی داشته باشند، جبران شده است.و آن احادیث متواترند و هیچ شکی در آن ها راه ندارد.» این بعض احادیثی بود که از طریق اهل سنت روایت شده بود و دیدگاه بعض عالمان اهل سنت برتواتر آن احادیث و چه زیاد است احادیثی که از طریق شیعه امامیه ذکرشده اند که این نوشتار گنجایش آن ها را ندارد. آن احادیث در کتاب های معتبرآنان ذکر شده است.
عقل
چنین نیست که هر چه به حکم عادت محال باشد، از نظر حکم عقل نیز محال قلمداد گردد، چرا که لازمه این حرف آن است که معجزه های پیامبران هم که مورد نص صریح قرآن کریم هستند، قابل انکار باشد. آری صحیح است که اسلام به عقل توجه زیادی کرده و برای آن ارزش فراوانی قائل شده است، اما دین ومسائل آن محدود به آن چه که عقل توان درک آن را دارد نیست، بلکه اموری دیگر را که بالاتر از درک و فهم عقل است نیز در بر دارد، و آن امور غیبی هستند که تمام مومنین صادق و درست کار به آن ها ایمان آورده و تسلیم شده اند. از جمله آن امور غیبی مساله مربوط به حضرت مهدی علیه السلام است. حال که عقل از درک مستقیم آن عاجز است، چه مانعی از اثبات آن مساله به واسطه چیزی دیگر غیر از عقل هست و چه واسطه ای قوی تر از جمع بزرگ و متواتر از احادیث پیامبر اکرم و گفتارهای امامان علم و هدایت ازخاندان و عترت ایشان.
حال که معلوم شد اعتقاد به مهدی(ع) در دیدگاه اهل سنت به استناد احادیث فراوان; مانند اعتقاد شیعه ثابت شده است.
بنابراین مساله امام مهدی(ع) از اموری است که در دین اسلام ثابت شده است، چرا که احادیث پیامبر مفسر قرآن و متمم آن است. دین نیز احساسی است که در دل مومن با تصدیق کامل (نه با دلیل و برهان صرف) جای گرفته است.
حالت قلبی تصدیق به دین بیش تر از حالت عقلی و برهانی آن است، و لذاخداوند متعال نیز در صفات متقین ابتدا، ایمان به غیب را ذکر فرمود. سپس نماز که ستون دین است و زکات را که مایه حیات و انتظام جامعه می باشد،متذکر شده است. آن جا که فرموده است:
«ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون »
در قرآن کریم، فراوان است اخبار و عقایدی که عقل در فهم آن ها متحیر و درمانده است. آیا باید آن ها را انکار کرد؟ و به صرف این که عقل توان درک آن ها راندارد، و یا آن ها را جایز و یا متقن نمی داند باید مورد انکار قرارگیرند؟
ما درباره فرشتگان، جن، صراط، برزخ، لوح و قلم، بهشت و جهنم و قیامت که در بلندای غیب قرار دارند و در قرآن کریم نیز آمده اند، چه می گوییم. آیاتصدیق می کنیم و ایمان می آوریم. و یا بدان جهت که دلیل عقلی و قرینه حسی بر اثبات آن ها نداریم تکذیب می کنیم و کفر می ورزیم.
عمیق ترین و دقیق ترین چیزهایی که در قرآن آمده اند، از امور غیبی اند. غیب نیز وسیله امتحان مومنان است. و مومن صادق در ایمان نیز کسی است که بدون بحث و مجادله به هر غیبی که در دین اسلام، چه از طریق قرآن و یا سنت ثابت شده است، ایمان بیاورد.
خلاصه این که صحیح نیست مسلمان اعتقاد به مهدی علیه السلام را خرافه ای بافته شده از خیال بداند، بلکه بهتر و سزاوارتر آن است که در دین خوداحتیاط کند و به حقیقت مهدی(عج) که تمام کتاب های آسمانی، به آن اعتراف دارندو احادیث متواتری از پیامبر اکرم که صحت آن ها مورد اتفاق علمای شیعه و سنی نیز می باشد. به ظهور و خروج امام تاکید داشته و مکان ظهور وصفات و هویت و علامات آن را بیان و کرامات و منزلت بلند و رفیع مهدی(ع)را ذکر کرده و مدت حکومت، جنگ ها و پیروزی ها و دیگر امور مربوط به ایشان را مطرح کرده اند اعتقاد داشته باشد.
احادیثی که از طریق امامان و غیر از آنان، در تفسیر و توضیح گفتار رسول الله، و مضمون کتاب های آسمانی وارد شده است، جای هیچ شک و تردید و یاانکاری در اعتقاد به مهدی علیه السلام را باقی نمی گذارد.
آری آن چه که بر هر مسلمانی لازم است این است که در دین خود احتیاط کرده و بدون آن که بگوید، مهدی را به ما نشان دهید تا ما به او ایمان بیاوریم چنان که بنی اسرائیل به حضرت موسی علیه السلام گفتند: «لن نومن لک حتی نری الله جهره » و به حقیقت مهدی(ع) ایمان و اعتقاد داشته باشد حال چه بگوییم ایشان متولد شده و الان در قید حیات هستند; چنان که شیعه وتعداد زیادی از اهل سنت می گویند یا این که در زمان خودش متولد خواهد شد،چنان که خیلی از اهل سنت بدان قائلند. اعتقاد حضرت باید سرمنشا از دل وایمان قلبی داشته باشد و به اعتماد احادیث صحیح و آثار و اخبار متواتری که در این باره وارد شده است، آن را بپذیرد. و به دنبال برهان و حجت ودلیل محسوس نرود، چه بسا اموری که آن را خرافه می پنداشتند اما حقیقت پیدا کرد و یا آن را انکار می کردند، اما به واقعیت رسید.
مهدی(ع) غیب است و شناخت و معرفت غیب نیز در گرو ایجاد آن امر غیبی است:
«فالمهدی غیب و معرفه الغیب حدوثه ».
و چه راست گفته است آن کس که چنین فرمود:
«لاتخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج الله و بیناته; هرگز روی زمین خالی نمی شود از کسی که به جهت الهی قیام کند، خواه ظاهر باشد و آشکار، یا ترسان باشد و پنهان تا دلایل الهی و نشانه های روشن او باطل نگردد.»
بنابراین وجود امام عصر علیه السلام و انتظار فرج آن نه تنها در احادیث و کتاب های روایی و تاریخی آمده است، بلکه شاعران و ادیبان نامدار نیز فراخور حال خود با آن غایب حاضر زبان حالی داشته اند. عطار نیشابوری (م 618ق) چنین می سراید:
صد هزاران اولیا روی زمین
از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الهی مهدیم، از غیب، آر
تا جهان عدل گردد آشکار
اسدی طوسی (م 465) چنین سروده است:
از این پس نباشد پیمبر دگر
به آخر زمان «مهدی » آید به در
بگوید خط و نامه کردگار
کند دین پیغمبری آشکار
بدارد جهان بر یکی دین پاک
برآرد ز دجال و خیلش هلاک
رسد زآسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس «مهدی » اندر نماز
و خلاصه حافظ شیرازی نیز چنین ناله سرداده است:
ای پادشاه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی
کجاست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید