ماهان شبکه ایرانیان

کارکردِ روءیا

خانمها و آقایان، وقتی سانسور روءیا و بازنمایی به وسیله نمادها را کاملاً فهمیدید هنوز این امر حقیقت دارد که بر در امر تحریف روءیا کاملاً مسلط نشده اید اگرچه در جایگاهی قرار می گیرید که می توانید اکثر روءیاها را بفهمید

خانمها و آقایان، وقتی سانسور روءیا و بازنمایی به وسیله نمادها را کاملاً فهمیدید هنوز این امر حقیقت دارد که بر در امر تحریف روءیا کاملاً مسلط نشده اید اگرچه در جایگاهی قرار می گیرید که می توانید اکثر روءیاها را بفهمید. در انجام چنین کاری شما از دو روش مکمل استفاده خواهید کرد : فراخوانی تصوراتی که برای خواب بیننده اتفاق افتاده است تا از امر جایگزین به امر اصیل رهنمون شوید، و بر مبنای معرفت خودتان نمادها را با معنای خودشان جایگزین کنید. بعداً ما شماری از عدم یقینهایی را بحث خواهیم کرد که در این مورد به وجود می آیند.

اکنون می توانیم وظیفه ای را که قبلاً سعی در انجام آن با ابزار ناکافی داشتیم دوباره مطرح کنیم، یعنی زمانی که روابط میان عناصر روءیا و چیزهای اصیلی را که آن عناصر نماینده آن اند مطالعه می کردیم. ما به چهار رابطه عمده از این نوع پرداختیم (ص150): رابطه جزء با کل، تقریب(2) یا کنایه(3)، رابطه نمادی و بازنمایی تجسمی کلمات. اکنون ما پیشنهاد می کنیم که کار مشابهی را در مقیاس بزرگتر از راه مقایسه محتوای آشکار روءیا به عنوان یک کل با روءیای پنهانی که از راه تعبیر و تفسیر آشکار می شود به انجام برسانیم.

امیدوارم که شما هرگز دوباره این دو چیز را با یکدیگر خلط نکنید. اگر به چنین نقطه ای برسید، در فهم روءیاها از اکثر خوانندگان کتاب تفسیر روءیاها جلوتر رفته اید. به من اجازه دهید تا بار دیگر به شما یادآوری کنم کاری که روءیای پنهان را به روءیای آشکار تبدیل می کند کارکردِ روءیا نامیده می شود. کاری که در جهت عکس انجام می شود و تلاش می کند تا از روءیای آشکار به روءیای پنهان برسد کار تفسیری ماست. کار تفسیری سعی در واشکافتن کارکردِ روءیا دارد. روءیاهایی از نوع کودکانه که ما آنها را به عنوان تحقق هویدای آرزوها می شناسیم با این وصف تا حدودی در معرض کارکردِ روءیا قرار می گیرند آنها از آرزو به تجربه واقعی و همچنین بنا به قاعده از افکار به تصاویر بصری تغییر شکل می یابند. در مورد آنها نیازی به تفسیر وجود ندارد جز واشکافی همین دو نوع تغییر شکل. کارکردِ روءیای اضافی که در روءیاهای دیگر رخ می دهد تحریف روءیا(4) نامیده می شود و این امر نیز بایستی با کار تفسیری ما واشکافته شود.

من از راه مقایسه تفاسیر روءیاهای متعدد در جایگاهی قرار گرفته ام تا خلاصه ای توصیفی از آنچه کارکردِ روءیا با مواد و مصالح اجزای اندیشگون روءیای(5) پنهان انجام می دهد در اختیار شما قرار دهم. با وجود این از شما تمنا می کنم سعی نکنید بیش از آنچه من به شما می گویم بفهمید. گوش کردن با توجه کامل، خود بخشی از توصیف است.

اولین دستاورد کارکردِ روءیا تلخیص(6) است. ما با تلخیص این حقیقت را می فهمیم که روءیای آشکار محتوای کمتری از روءیای پنهان دارد و بنابراین ترجمه خلاصه شده آن است. تلخیص در مواقعی می تواند صورت نگیرد امّا بنا به قاعده، وجود دارد و اغلب وجود آن چشمگیر است. تلخیص هرگز به عکس خود بدل نمی شود؛ به عبارت دیگر ما هرگز روءیای آشکاری را نمی یابیم که در گستردگی یا محتوا بزرگتر از روءیای پنهان باشد. تلخیص از چند راه حاصل می شود: 1- با حذف کامل عناصر پنهان مشخص؛ 2- فقط با انتقال پاره ای از برخی مجموعه ها از روءیای پنهان به روءیای آشکار؛ 3- با عناصر پنهانی که با هم اشتراکاتی دارند و در روءیای آشکار در قالب واحدی یکپارچه، ترکیب و ممزوج می شوند.

اگر ترجیح دهید اصطلاح تلخیص را فقط به آخرین فرایند اختصاص می دهیم. نتایج آن را خاصه به آسانی می توان نشان داد. شما هیچ مشکلی در به یاد آوردن مواردی از روءیاهای شخصی خودتان ندارید که در آنها افراد متفاوت در قالب یک شخص تلخیص شده باشند. شخصیتی ترکیبی از این نوع شاید شبیه فرد A باشد اما ممکن است شبیه B لباس پوشیده باشد، و ممکن است کاری را انجام دهد که ما را به یاد شخص C بیندازد و همزمان ممکن است او را به عنوان شخص Dبشناسیم. البته این ساختار ترکیبی بر چیزی تأکید می کند که در میان چهار فرد مذکور مشترک است. طبیعتاً ممکن است ساختاری ترکیبی از اشیاء و یا مکانها به همان شیوه ای تشکیل شود که از افراد تشکیل می شود منتهی با این شرط که اشیاء و مکانهای متعدد دارای چیزی مشترک باشند که روءیای پنهان بر آن تأکید گذارد. این فرایند مثل ساختن مفهومی جدید و موقتی است که این عناصر مشترک به منزله هسته آن اند. نتیجه تلفیق این عناصر مجزّا که با یکدیگر تلخیص می شوند بنا به قاعده تصویری تیره و مبهم است، درست مثل زمانی که عکسهای متعددی را روی یک صفحه ظاهر کنید.

تولید ساختارهای ترکیبی از این نوع باید برای کارکردِ روءیا اهمیت وافر داشته باشد زیرا در وهله اوّل می توانیم جایی را نشان دهیم که عناصر مشترکی که برای آنها ضروری هستند غایب اند، آنها به شیوه ای عامدانه معرفی می شوند برای مثال از راه انتخاب لغتهایی که با استفاده از آنها فکری بیان می شود. ما قبلاً به تلخیصها و ساختارهایی ترکیبی از این نوع برخورد کرده ایم. آنها در تولید پاره ای از لغزشهای زبانی نقشی ایفا کرده اند. می توانید همان مرد جوانی را به خاطر آورید که به بانویی پیشنهاد begleitdigen (7) [ begleiten (همراهی کردن) + beleidigen(توهین) ص 58 ] را داد. علاوه بر این لطیفه هایی وجود دارد که روش آنها مبتنی بر تلخیصی مشابه است. امّا جدای از این موارد ممکن است گفته شود که این فرایند چیزی کاملاً غیرمعمول و عجیب است. حقیقت دارد که بدیل و نظیر ساختن این شکلهای ترکیبی را می توان در برخی از مخلوقات تخیلات ما یافت، تخیلاتی که آماده است تا اجزائی از اشیاء را که در تجربه ما به یکدیگر تعلق ندارند در هیأتی واحد ترکیب کند برای مثال می توان از قَنطورس(8) و جانوران افسانه ای نام برد که در اساطیر باستانی یا در تصاویر بوکلین ظاهر می شوند. تخیل خلاق در واقع ناتوان از خلق هر چیزی است و فقط توان ترکیب اجزائی را دارد که با یکدیگر غریب و بیگانه اند. اما امر شاخص درباره روش کارکردِ روءیا در آنچه در پی می آید نهفته است. مصالحی که به کارکردِ روءیا عرضه می شوند متشکل از اندیشه ها هستند که معدودی از آنها ممکن است اعتراض کردنی و نپذیرفتنی باشند اما به گونه ای صحیح برساخته و بیان شوند. کارکردِ روءیا این اندیشه ها را به شکلی دیگر تبدیل می کند و واقعیت عجیب و نامفهوم این است که در انجام این ترجمه (یعنی به اصطلاح این برگردان به متن یا زبانی دیگر) روشهای ترکیب یا درهم آمیختگی مورد استفاده قرار می گیرد. با این همه ترجمه به طور معمول تلاش می کند تا تمایزاتی را که در متن وجود دارند حفظ کند و خاصه چیزهایی را که شبیه هستند جدا نگه دارد. کارکردِ روءیا، کاملاً برعکس، سعی می کند تا دو فکر متفاوت را از راه جستجوی لغتی مبهم و دوپهلو که در آن دو فکر ممکن است گرد هم آیند (همانند کاری که لطیفه می کند) تلخیص کند. ما نباید سعی کنیم که تمامی این صور را به یکباره بفهمیم، اما این صور ممکن است در فهم ما ازکارکردِ روءیا اهمیت یابند.

اگرچه تلخیص، روءیاها را مبهم می سازد، اما این امر سبب این برداشت نمی شود که ابهام و تیرگی، حاصلِ سانسور روءیا است. به نظر می رسد ردّ پای تلخیص را می توان تا شماری از عوامل مکانیکی یا اقتصادی پی گرفت اگرچه در هر صورت سانسور از آن منتفع می شود.

دستاوردهای تلخیص می تواند بسیار فوق العاده باشد. بعضی اوقات ممکن است که با کمک آن، دو رشته فکری پنهانِ کاملاً متفاوت را در قالب روءیای آشکاری ترکیب کرد به طوری که بتوان ظاهراً به آنچه تفسیرِ بسنده و کافی روءیاست دست یافت و با این همه با انجام این کار از توجه به این موضوع غفلت کرد که ممکن است روءیا را «تفسیر بیش از حد»(9) کرد.

در خصوص ارتباط بین روءیای آشکار و پنهان [ باید گفت که ] تلخیص همچنین به هیچ رابطه ساده ای که میان عناصر یکی با دیگری باقی مانده باشد منجر نمی شود. عنصری آشکار ممکن است همزمان با چند عنصر پنهان متناظر باشد، و برعکس، عنصری پنهان ممکن است در چند عنصر آشکار نقشی ایفا کند در این جا، به اصطلاح رابطه ای متقاطع وجود دارد. علاوه بر این در تفسیر روءیا پی می بریم که تداعیها درباره عنصر آشکار واحدی لزومی ندارد به شیوه ای متوالی ظاهر شوند. اغلب باید منتظر بمانیم تا کل روءیا تفسیر شود.

بنابراین کارکردِ روءیا به شیوه ای کاملاً غیرمعمولی بازنویسی اجزای اندیشگون روءیا را انجام می دهد: این بازنویسی نه ترجمه لغت به لغت یا نشانه به نشانه است و نه انتخابی است که بر مبنای قواعد ثابت انجام شود انگار که آدمی فقط حروف صامت را در لغت بازتولید کند و حروف صدادار را حذف کند و این، آن چیزی نیست که بتوان آن را انتخابی نمونه توصیف کرد؛ عنصری به صورت ثابت انتخاب می شود تا جای چند عنصر دیگر را بگیرد. این عمل عملی متفاوت و بسیار پیچیده تر است.

دومین دستاورد کارکردِ روءیا جابه جایی(10) است. خوشبختانه ما چند آزمایش مقدماتی در این باره انجام داده ایم، زیرا می دانیم که جابه جایی کاملاً کار سانسور روءیا است. جابه جایی از دو راه خود را آشکار می کند: در اولی عنصری پنهانی نه با جزء سازنده خود بلکه با چیزی بعیدتر جایگزین می شود، یعنی با چیزی کنایی(11)؛ و در دومی تأکید فیزیکی از جزئی مهم به جزئی غیرمهم منتقل می شود، بنابراین روءیا در قالب چیزی ظاهر می شود که مرکزی دیگرگون و غریب دارد.

جایگزینی چیزی با کنایه ای از آن، فرایندی آشنا در اندیشه های زمان بیداری ما نیز هست اما در اینجا تفاوتی وجود دارد. در اندیشه های زمان بیداری کنایه باید به آسانی فهمیدنی باشد و باید موضوع امر جایگزین با چیز اصیلی که آن را بیان می کند مربوط باشد. لطیفه ها نیز اغلب از کنایه استفاده می کنند. آنها پیش شرط تداعی بودن در موضوع را حذف می کنند و تداعیهای خارجی و غیرمعمول نظیر شباهت صداها، ایهام کلامی و غیره را جایگزین آن می سازند. اما آنها پیش شرط فهمیدنی بودن را حفظ می کنند؛ لطیفه همه کارآیی خود را از دست خواهد داد اگر مسیری که از کنایه به امر اصلی برمی گردد به آسانی قابل ردیابی نباشد. کنایه هایی که برای جابه جایی در روءیاها مورد استفاده قرار می گیرند خود را از این هر دو نوع محدودیت رها کرده اند. آنها با عنصری که جایگزین آنها می شوند غالباً خارجیترین و بعیدترین روابط را برقرار می کنند و بنابراین فهمیدنی نیستند و هنگامی که واشکافته می شوند تفسیر آنها این حس را القا می کند که آنها لطیفه های بدی هستند و یا تبیینهای زورکی و من درآوردی ای هستند که با خودخواهی ارائه شده اند. سانسور روءیا فقط وقتی به هدفش می رسد که موفق شود راه بازگشت از کنایه به امر اصیل را غیرممکن سازد.

جابه جایی لهجه به عنوان روشی برای بیان اندیشه ها بی سابقه است. گاهی اوقات ما از آن در اندیشه زمان بیداری برای ایجاد تأثیری خنده آور استفاده می کنیم. شاید بتوانم تأثیری را که این عمل تولید می کند بیراهه رفتن بنامم. [ برای نشان دادن این امر ] لطیفه ای را بازگو می کنم. در روستایی آهنگری بود که جرمی مرتکب شده بود که مجازات آن اعدام بود. دادگاه تصمیم گرفت که مجرم باید مجازات شود؛ اما از آنجا که مجرم یگانه آهنگر روستا و جایگزین ناپذیر بود و از طرف دیگر سه خیاط در روستا زندگی می کردند، یکی از خیاطها به جای آهنگر اعدام شد!

سومین دستاورد کارکردِ روءیا از نظر روانشناختی جالب توجه ترین است. این دستاورد شامل تغییرشکل اندیشه ها به تصاویر بصری است. اجازه دهید این مطلب را روشن کنیم که این تغییرشکل هر چیزی را در اجزای اندیشگون روءیا تحت تأثیر قرار نمی دهد؛ شماری از آنها شکل خود را حفظ می کنند و به صورت اندیشه ها یا دانش در روءیای آشکار نیز ظاهر می شوند. همچنین تصاویر بصری یگانه شکلی نیستند که اندیشه ها به آن تغییر شکل پیدا می کنند. مع هذا آنها جوهر شکل گیری روءیاها را شامل می شوند و همچنان که از قبل می دانیم، این بخش از کارکردِ روءیا دومین بخش آن است که حداکثر نظم را داراست [ صص 161-160 ] . ما قبلاً با بازنمایی تجسمی کلمات در مورد عناصر روءیای فردی آشنا شده ایم [ ص 152 ] .

روشن است که این دستاورد، دستاوردی ساده نیست. برای نشان دادن شماری از دشواریهای آن اجازه بدهید فرض کنیم که شما وظیفه جایگزینی یک سرمقاله سیاسی را در روزنامه با مجموعه ای از تصاویر به عهده گرفته باشید. شما مجبور به بازگشت به گذشته و استفاده از نگارش تصویری به جای نگارش الفبایی می شوید. تا جایی که مقاله از مردم و موضوعات انضمامی یاد کرده باشد، به آسانی یا حتی شاید به صورت بهتری آنها را با تصاویر جایگزین می کنید اما مشکل هنگامی شروع می شود که به بازنمایی کلمات انتزاعی و تمامی آن بخشهایی از گفتار که مبیّن روابط میان اندیشه هاست برسید نظیر ادوات و حرفهای ربط و غیره. در مورد کلمات انتزاعی می توانید شگردهای گوناگونی را به طور موءثر به کار گیرید. برای نمونه می توانید سعی کنید تا به متن مقاله آرایش کلامی دیگری بدهید که ممکن است کمتر معمول و متداول به نظر برسد اما شامل اجزای بیشتری خواهد بود که انضمامی هستند و قابلیت بازنموده شدن دارند. سپس پی خواهید برد که انتزاعیترین کلمات، کلمات انضمامی رقیق شده هستند و شما به همین دلیل تا آنجا که ممکن است به معنای اصیل انضمامی چنان کلماتی بازخواهید گشت. بنابراین از یافتن این امر که می توانید مالکیت یک شی ء را با نشستن واقعی و فیزیکی بر روی آن بازنمایی کنید خوشحال خواهید شد.(12) کارکردِ روءیا درست چیزی شبیه به این کار را انجام می دهد. در چنین شرایطی به سختی قادر خواهید بود تا از بازنمایی خود انتظار دقت بسیار داشته باشید. به گونه ای مشابه، کارکردِ روءیا را خواهید بخشید که عنصری چنان دشوار را به تصویر مبدل کرده است. به عنوان مثال، زنای محصنه [ Ehebruch که معنای لفظی آن «شکستن ازدواج» است ] با نوعی شکستن دیگر یعنی شکستن پا [Beinbruch] (13) بازنمایی می شود. و بدین طریق شما تا اندازه ای موفق به جبران ناپختگی نگارش تصویری خواهید شد، نگارشی تصویری که بناست تا حدی جای نوشته الفبایی را بگیرد.

برای بازنمایی بخشهایی از گفتار که رابطه میان اندیشه ها را نشان می دهد زیرا، بنابراین، با وجود این و غیره شما لوازم کمکی مشابهی در اختیار ندارید و این اجزای متن مادام که ترجمه به تصاویر ادامه یابد از دست خواهند رفت. به طرزی مشابه کارکردِ روءیا محتوای اجزای اندیشگون روءیا را به مصالح خام ابژه ها و فعالیتها تقلیل می دهد. شما راضی می شوید اگر به نوعی، امکانی برای اشاره به واسطه جزئیات ظریفتر تصاویر به روابط خاصی وجود داشته باشد که فی نفسه نمی توانند بازنمایی شوند. به همین ترتیب، کارکردِ روءیا نیز در بیان برخی از محتواهای اجزای اندیشگون روءیای پنهان با استفاده از خصوصیات غریب شکل روءیای آشکار موفق می شود با وضوح یا ابهامش، با تقسیم آن به چندین قسمت و غیره. تعداد خرده روءیاهایی که روءیا به آن تقسیم می شود معمولاً با تعداد موضوعات عمده یا مجموعه ای از اندیشه ها در روءیای پنهان متناظر است. روءیای مقدماتی کوتاهی اغلب مقدمه ای است برای روءیای اصلی و مفصّلتر که از پی خواهد آمد یا این که این روءیای کوتاه ممکن است انگیزه ای برای روءیای اصلی فراهم سازد، تغییر صحنه در روءیای آشکار جایگزین جمله پیرو در اجزای اندیشگون روءیا خواهد شد و جز آن. بنابراین شکل روءیا به هیچ وجه بی اهمیت نیست و خود، ما را به تعبیر و تفسیر فرامی خواند. وقتی چندین روءیا در طول یک شب ظاهر می شوند، اغلب معنای مشابهی دارند و بر این موضوع دلالت می کنند که کوششی در حال انجام است تا به صورت موءثرتر با محرکی که پایداری فزاینده ای دارد روءیاروی شود. در روءیاهای فرد، خاصه عنصری دشوار ممکن است با نمادهایی چند بازنمایی شوند یعنی با جفتهایی همریشه.(14)

اگر مجموعه مقایسه هایی را بین اجزای اندیشگون روءیا و روءیاهای آشکار که جایگزین آنها می شوند انجام بدهیم با همه انواع چیزهایی روبه رو خواهیم شد که برای آنها آماده نیستیم: برای مثال چیزهای بی معنا و یاوه در روءیاها، معنای خود را دارند. در واقع در اینجاست که اختلاف بین دیدگاه پزشکی و روانکاوانه درباره روءیاها به نقطه حادی می رسد و نه در جایی دیگر. بر طبق نظر اولی [ پزشکی ] روءیاها بی معنا هستند زیرا فعالیت ذهنی در روءیاها تمام قدرت انتقادی خود را کنار گذاشته است ولی بر طبق دیدگاه ما، برعکس، روءیاها زمانی بی معنا می شوند که قطعه ای انتقادی که در اجزای اندیشگون روءیا وجود دارد باید بازنموده شود. به عنوان مثال حکم «این امر بی معناست.» بازنموده شود این بی معنایی ظاهر می شود. روءیای دیدار از تئاتر (سه بلیط برای 5/1 فلورین) [ ص153 ] که با آن آشنا هستید مثال خوبی برای همین مسأله است. حکمی که بیان شد این بود: «ازدواج زودهنگام بی معناست.»

به طور مشابه در جریان کار تعبیر و تفسیر یاد می گیریم که آن چیست که متناظر است با شکها و عدم یقینهایی که خواب بیننده اغلب در این باره بیان می کند که آیا عنصری خاص در روءیا اتفاق افتاده است، آیا آن اتفاق این چیز بوده است یا برعکس، چیزی دیگر. بنا به قاعده هیچ چیزی در اجزای اندیشگون روءیای پنهان وجود ندارد که با این شکها و عدم یقینها تطابق داشته باشد؛ آنها کاملاً مربوط به فعالیت سانسوری روءیا هستند و آنها را باید با تلاشی برای حذف برابر دانست، تلاشی که کاملاً موفق نشده است.

یکی از شگفت انگیزترین یافته ها، روشی است که به وسیله آن کارکردِ روءیا با تضادهای روءیای پنهان روبه رو می شود. ما از قبل می دانیم [ ص 205 ] که تلخیصها در روءیای آشکار جایگزین همانندیها در مصالح پنهان می شوند. با تضادها نیز با همان روش همانندیها برخورد می شود و ترجیح خاصی برای بیان آنها با همان عناصر آشکار وجود دارد. بنابراین عنصری در روءیای آشکار که قابلیت آن را دارد که نقطه مقابل یا متضادی داشته باشد، به گونه ای برابر ممکن است خود را یا متضادش را یا هر دو را به همراه یکدیگر بیان کند؛ فقط معنا می تواند تصمیم بگیرد که کدام ترجمه انتخاب شود. این امر با واقعیت دیگری ارتباط دارد که بازنماییِ «نه» یا به هر تقدیر، نوع مبهم آن در روءیاها یافت نمی شود.

برای ما تحول زبان مهیّاگر نمونه ای از شباهتی خوشایند با این رفتار عجیب کارکردِ روءیا است. برخی از اصحاب فقه اللغه بر این عقیده اند که در اکثر زبانهای باستانی(15) تضادهایی نظیر «قوی ضعیف»، «روشن تاریک»، «بزرگ کوچک» با ریشه های لغوی مشابهی بیان می شوند، (چیزی که ما آن را «معنای متناقض واژگان نخستین(16) می نامیم»). بنابراین در مصر باستان ûken‎اساساً هم به معنای ضعیف بود هم به معنای قوی. هنگام سخن گفتن، از سوءتفاهمهایی که با استفاده از چنان کلمات دوپهلویی به وجود می آمد، با آهنگ متفاوت و با ایماء و اشاره ای که آن را همراهی می کرد اجتناب می شد و در نوشتن با اضافه کردن آنچه معرِّف(17) نامیده می شد تصویری که خود قصد تا ادا شود. به عنوان مثال برای آن که ûken‎ معنای «قوی» را برساند بعد از نشانه الفبایی، تصویر مردی کشیده می شد که سر و سینه اش اندکی بالا بود. درحالی که ûken‎به معنای «ضعیف» به صورت تصویر مردی که با بی حالی چمباتمه زده بود در پی نشانه های الفبایی می آمد. با اصلاحات اندکی که در لغتهای اساساً مشابه انجام شد، فقط بعدها بود که این دو نوع بازنمایی مجزّا تضادهای مستتر در خود را آشکار کردند. بنابراین از ûken‎ به معنای «قوی ضعیف» دو اصطلاح ûken‎ به معنای «قوی» و ûkan‎ به معنای «ضعیف» مشتق شد. ظاهراً بقایای این معانی متضاد باستانی نه فقط در آخرین تکاملهای باستانیترین زبانها بلکه حتی در زبانهای جدیدتر حفظ شده اند و حتی برخی از آنها هنوز هم وجود دارند. اکنون به ارائه شواهدی می پردازیم که از کارهای ک. اَبِل برگرفته ایم (1884).

کلماتی که در زبان لاتین خصلت دوپهلویی خود را به این سبک حفظ کرده اند عبارت اند از: ûaltus‎ (بلند، عمیق) و ûsacer‎ (مقدس، لعنت شده).

از تغییرات در ریشه های مشابه، موارد زیر را نیز خاطرنشان می کنیم: ûclamare‎ (گریه کردن)، ûclam‎ (به نرمی، با ملایمت، پنهانی)، ûsiccus‎ (خشک)، ûsuccus‎(عصاره) و در زبان آلمانی: ûstimme‎ [ صدا ] ، ûstumm‎ [ گنگ ] .

اگر ما زبانهای وابسته را با یکدیگر مقایسه کنیم، مثالهای پُرشماری وجود دارد. در زبان انگلیسی lock‎ ûto [ قفل کردن ] ؛ در زبان آلمانی ûloch‎ [ سوراخ ] و ûlucke‎ [ شکاف ] . و باز هم در انگلیسی ûto cleave‎ [ شکافتن ] ؛ در آلمانی ûkleben‎ [ چسباندن ] . امروزه کلمه انگلیسی ûwithout‎ (که در واقع ûwith-without‎ است) فقط برای ûwithout‎ استفاده می شود. ûwith‎علاوه بر معنای ترکیب کننده اش اساساً معنایی دال بر برداشتن نیز داشت؛ این مطلب هنوز در ترکیباتی نظیر ûwithdraw‎ [ خارج کردن ] و ûwithhold‎ [ امتناع کردن ] دیده می شود. به گونه ای مشابه این موضوع با کلمه آلمانی ûwieder‎ [ همراه با ] و ûwider‎ [ بر ضد ] نیز دیده می شود.

مشخصه دیگر کارکردِ روءیا نیز دارای نظیری در تحول زبان است. در مصر باستان و همچنین در زبانهای بعدی دیگر، نظم آواها در کلمه می توانست معکوس شود در حالی که معنی قبلی حفظ گردد. مثالهای این مطلب در انگلیسی و آلمانی عبارت اند از : ûtopf‎ [ ûpot‎ [ ûpot‎ [ ظرف ] ؛ ûboat‎ ûtub‎ ؛ ûhurry‎ ûruhe‎ [ استراحت ] ؛ ûbalken‎ [ ûbeam‎ (تیر چوبی) ] ûkloben‎ ] ûlog‎ (الوار) ] و ûclub‎ (چماق)؛ ûtäuwen‎ [ منتظر شدن ] . مثالهای لاتین و آلمانی عبارت اند از : ûcapere‎ - ûpacken‎ [ قاپیدن ] ؛ ûniere‎ - ûren‎ [ کلیه ] . باژگونیهایی که در کلمات منفرد اتفاق می افتد به روشهای گوناگون در کارکردِ روءیا نیز به شیوه ای مشابه رخ می دهد. قبلاً با باژگونی معنا، یعنی جایگزینی چیزی با متضاد آن، آشنا شدیم [ ص 213 ] . علاوه بر این در روءیاها، باژگونیهای موقعیت و رابطه بین دو فرد را یافتیم یعنی همان جهان «درهم و برهم». اغلب در روءیاهاست که خرگوش شکارچی را شکار می کند. یا این که ما با وارونگی در ترتیب وقایع روبه رو می شویم به طوری که آنچه به لحاظ علّی مقدم بر واقعه است، در روءیا بعد از واقعه می آید نظیر محصول نمایشی یک گروه درجه سوم سیّار که در آن قهرمان می افتد و می میرد و گلوله ای که او را می کشد از گوشه تئاتر اندک زمانی بعد شلیک می شود. یا روءیاهایی وجود دارند که در آنها کل نظم عناصر معکوس می شود به طوری که به هنگام تعبیر و تفسیر برای آن که معنایی از آن استخراج کنیم باید عنصر آخر را در ابتدا و عنصر اول را در انتها در نظر بگیریم.

همچنین از مطالعه ای که درباره نمادگرایی روءیا کرده ایم به خاطر سپرده اید که رفتن یا سقوط کردن در آب معنایی شبیه بیرون آمدن از آب دارد یعنی زائیدن یا زائیده شدن (ص 186) و صعود از پلکان یا نردبان معنایی شبیه پائین آمدن از آنها دارد (ص191). دشوار نیست دیدن مزیتی که تحریف روءیا از این آزادی بازنمایی کسب می کند.

این صورتهای کارکردِ روءیا را می توانیم باستانی تصور کنیم. این صورتها به گونه ای برابر، مشخصه نظامهای باستانی بیان از راه گفتار و نوشتار هستند و متضمن مشکلات مشابهی هستند که بایستی بعدها به شیوه ای انتقادی درباره آنها بحث کنیم.

و اکنون نوبت تأملات اندکی بیشتر است. در مورد کارکردِ روءیا آشکارا موضوع اصلی، موضوع تغییرشکل اندیشه های پنهان که با کلمات بیان می شود تصاویر حسی است که اغلب از نوع بصری هستند. اکنون اندیشه های ما اساساً از تصاویر حسی از این نوع سرچشمه می گیرند: مواد اولیه و مراحل مقدماتی آنها تأثرات حسی یا به معنای درست تر، ردّ پای خاطرات(18) چنین تأثراتی بوده است. فقط بعدها کلمات به آنها [ تأثرات ] پیوستند و کلمات نیز به نوبه خود به اندیشه ها پیوند خوردند. بنابراین کارکردِ روءیا اندیشه ها را به شیوه ای واپس روانه بررسی می کند و تحول آنها را وامی گشاید؛ در جریان واپس روی همه آن چیزهایی باید حذف شوند که در جریان تحول ردّ پای ایماژهای خاطره به اندیشه ها به عنوان آموخته ای جدید اضافه شده اند.

به نظر می رسد که کارکردِ روءیا همین باشد. علاقه مندی به روءیای آشکار در مقایسه با فرایندهایی که ما در درون آن به دانستن نایل می شویم باید به امری بی اهمیت تبدیل شود. اما تذکرات بیشتری درباره روءیای آشکار خواهم داد زیرا فقط در باره روءیای آشکار است که ما معرفتی بلاواسطه داریم.

طبیعی است که ما برخی از علایق خود به روءیای آشکار را از دست بدهیم. این که عناصر روءیای آشکار به خوبی با یکدیگر جفت و جور شده اند یا به مجموعه ای از تصاویر مجزّای نامرتبط تجزیه شده اند باید برای ما به امری بی اهمیت بدل شود. حتی اگر روءیای آشکار ظاهراً نمای خارجی بامعنایی داشته باشد، می دانیم که این موضوع فقط از راه تحریف روءیا به دست می آید و می تواند رابطه ارگانیک ناچیزی با محتوای درونی روءیا داشته باشد درست مثل رابطه نمای کلیسای ایتالیایی با ساختار و طرح آن. موقعیتهای دیگری وجود دارد که نمای روءیا معنی خود را دارد و عناصر مهمی از اجزای اندیشگون روءیای پنهان را بدون هیچ نوع تحریف و یا با تحریفی اندک بازتولید می کند. ولی ما به این امر نمی توانیم واقف شویم مگر این که قبلاً روءیا را تعریف و تفسیر کرده باشیم و توانسته باشیم از آن در باره میزان تحریفی که انجام شده است حکمی استخراج کرده باشیم. شک و تردیدی مشابه وقتی ایجاد می شود که رابطه ای نزدیک میان دو عنصر روءیا برقرار شود. این موضوع ممکن است سرنخی ارزشمند به ما ارائه کند تا بتوانیم چیزهایی را نیز که با این عناصر در روءیای پنهان متناظرند گرد هم آوریم؛ اما در موقعیتهای دیگر ما می توانیم خودمان را متقاعد کنیم که آنچه در اجزای اندیشگون روءیا به همدیگر تعلق دارند در روءیا از هم گسیخته اند.

به طور کلی باید از جستجوی تبیین بخشی از روءیای آشکار با بخش دیگر آن اجتناب کرد، گویی که روءیا به شکلی منسجم درک شده است و از حیث منطقی روایتی مرتب دارد. برعکس، به عنوان قاعده، روءیا شبیه تکه ای از موزائیک است که از اجزای گوناگونی از سنگ تشکیل شده است که با ماده ای چسبناک به همدیگر متصل شده اند به گونه ای که طرحی که ظاهر می شود به سنگهای اصلی که در آن به کار رفته اند تعلق ندارد. در واقع بخشی از کارکردِ روءیا وجود دارد که به «بازبینی ثانویه»(19) اشتهار دارد و وظیفه آن ساختن چیزی کل مانند و کمابیش منسجم از محصولات اولیه کارکردِ روءیاست. در جریان این امر مصالح به روشی که کاملاً گمراه کننده است مرتب می شوند و هر جا که ضروری به نظر رسد دستکاری در آن صورت می گیرد.

از طرف دیگر ما نبایستی کارکردِ روءیا را بیش از اندازه تخمین بزنیم و کارهای زیادی را به آن نسبت دهیم. دستاوردهایی که من برای آن برشمردم فعالیت آن را به طور مستوفی بیان می کند؛ کارکردِ روءیا چیزی بیش از تلخیص، جابه جایی، بازنمایی به شکلی تجسمی و ارائه کل به بازبینی ثانویه را نمی تواند انجام دهد. آنچه از بیان قضاوت، انتقاد، اعجاب یا استنتاج در روءیا ظاهر می شود هیچ یک از آنها دستاوردهای کارکردِ روءیا نیستند و به ندرت مبیّن تأملات بعدی درباره روءیا هستند؛ بخش اعظم آنها جزئی از اجزای اندیشگون روءیای پنهان هستند که با شماری از تعدیلهای بیش و کم و سازگاری با زمینه به روءیای آشکار رخنه کرده اند. کارکردِ روءیا قادر به تنظیم بیانات و گفتارها نیست. بجز استثنائات معین محدودی، گفتار(20)ها در روءیاها رونوشتها و ترکیباتی از گفتارهایی هستند که فرد روز قبل از روءیا شنیده است یا درباره آن صحبت کرده است و این گفتارها در اجزای اندیشگون روءیا یا به عنوان مصالح و یا محرک روءیا وارد شده اند.

کارکردِ روءیا همچنین به شیوه ای برابر قادر به انجام محاسبات نیست. برخی از آنها که در روءیای آشکار ظاهر می شوند غالباً ترکیباتی از اعداد و محاسبات ساختگی و از حیث منطق محاسباتی بی معنا هستند و باز فقط رونوشتهای محاسبه ها در اجزای اندیشگون روءیای پنهان هستند. در چنین مواردی نباید متعجب شد که علایقی که به کارکردِ روءیا روی آورده اند به زودی از آن دور شوند و به طرف اجزای اندیشگون روءیای پنهان بروند که روءیای آشکار آن را هویدا و کم وبیش تحریف می کند. اما برای این تغییرجهت علایق تا بدانجا هیچ توجیهی وجود ندارد اگر به این مسأله از حیث نظری نگاه کنیم کسانی اجزای اندیشگون روءیای پنهان را به تمامی جایگزین روءیا می سازند و احکامی در باره روءیا صادر می کنند که فقط می توان در مورد اجزای اندیشگون روءیا به کار برد. عجیب است که یافته های روانکاوی می تواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد و موجب این خلط مبحث شود. نمی توان هر چیزی غیر از محصولات کارکردِ روءیا را «روءیا» نامید یعنی همان شکلی که کارکردِ روءیا اندیشه های پنهان را به درون آن انتقال می دهد. کارکردِ روءیا فرایندی کاملاً منحصربه فرد است که شبیه آن در زندگی ذهنی هنوز شناخته نشده است. پدیده هایی نظیر تلخیص، جابه جایی، تغییر اشکال واپس روانه اندیشه ها به تصاویر، تجربه های تازه ای هستند که اکتشاف آنها زحمات روانکاوان را پاداشی درخور بخشیده است. و بار دیگر به موازات کارکردِ روءیا می توانید ارتباطهایی را که بین مطالعات روانکاوانه و دیگر رشته ها آشکار شده است ببینید، مخصوصاً آنهایی که به تحول گفتار و اندیشه مربوط می شوند. فقط زمانی می توان به اندیشه اهمیت وافر این اکتشافات دست یافت که بیاموزیم مکانیسم برساختن روءیا الگوی شیوه ای است که علائم روان نژندی نیز بر همان سیاق ظاهر می شوند.

همچنین آگاهم که ما هنوز قادر نیستیم بررسی ای از کل یافته های جدید که این مطالعات برای روانشناسی به ارمغان آورده است انجام دهیم. فقط مستندات جدیدی را که این مطالعات برای وجود کنشهای ذهنی ناخودآگاه زیرا که اینها همان اجزای اندیشگون روءیای پنهان هستند فراهم کردند خاطرنشان می کنم و این که تعبیر و تفسیر روءیاها به ما وعده دسترسی گسترده شگفت انگیزی به دانش زندگی ذهنی ناخودآگاه را می دهد.

این مقاله ترجمه ای است از فصل یازدهم کتاب زیر :

Introductory lectures on psychoanalysis; Penguin Books, 1974



ارغنون / 21 / بهار 1382

1. aporoximation

2. allusion

3. dream-distrotion

4. dream-thought

5. condensation

6.این واژه، واژه ای غلط است که از ترکیب دو واژه بعدی ساخته شده است. منظور فروید آن است که جوان به ظاهر می خواهد به آن بانو پیشنهاد کند که او را همراهی کند اما در باطن قصد توهین به او را دارد.

7.centaurs : در اساطیر یونان، موجودی خیالی که نیمی انسان و نیمی اسب است.

8. over-interpretation

9. displacement

10. allusion

11.کلمه آلمانی "Besitzen" (مالک بودن) به صورت آشکارتر از معادل انگلیسی آن با نشستن ارتباط دارد (نشستن = Sitzen ).

12.فروید در اینجا از خبر یک محاکمه واقعی در روزنامه استفاده می کند تا موضوع زنا = شکستن ازدواج = شکستن بازو را مستند سازد. ما از ترجمه آن خودداری کردیم.

13.در فقه اللغة این اصطلاح [ doublet ] برای دو کلمه متفاوت به کار می رود که ریشه یکسانی دارند: مثل Fashion و Faction که هر دو از ریشه لاتین Factio برگرفته شده اند.

14. archaic

15. primal words

16. determinative

17.mnemic image به نقل از لغت نامه انتقادی روانکاوی، انتشارات پنگوئن، 1977.

18.secondary revision ، این موضوع در کتاب تفسیر روءیاها در بخش اول فصل ششم مورد بحث قرار گرفته است.

19. speeches

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان