رشیدرضا؛ اصلاحگرِ وحدت طلب

آن چه در پی می آید مروری است بر اندیشه های شیخ محمدرشیدرضا اصلاح طلب و فعال در عرصه ی همسویی و همگرایی مسلمانان و مجدد نظریه ی خلافت در اندیشه ی سیاسی اسلام. در این نوشته سعی شده با استناد به منابع درباره ی جنبه های فعالیت وی در این حوزه ها بررسی شود.

چکیده:

آن چه در پی می آید مروری است بر اندیشه های شیخ محمدرشیدرضا اصلاح طلب و فعال در عرصه ی همسویی و همگرایی مسلمانان و مجدد نظریه ی خلافت در اندیشه ی سیاسی اسلام. در این نوشته سعی شده با استناد به منابع درباره ی جنبه های فعالیت وی در این حوزه ها بررسی شود.

شیخ محمد رشیدرضا (1282-1354 ق) در روستایی از اطراف طرابلس، در ساحل دریای مدیترانه به نام «قلمون» و در خانواده ای سوری تبار و معروف به «بیت آل الرضا» که نسبش به امام حسین (ع) می رسید، به دنیا آمد. دروس مقدماتی را نزد پدرش که از روحانیون روستا و امام جماعت مسجد بود، فراگرفت و به حفظ آیات قرآن کریم پرداخت. سپس به طرابلس رفت و در مدسه ی ابتدایی «الرشیدیه» که از مدارس دولتی عثمانی بود، به تحصیل مشغول شد و علاوه بر دروس ابتدایی، زبان ترکی را نیز آموخت. در سال 1299 ق / 1882 م به مدرسه ی «الوطنیة الاسلامیة» رفت که از مدارس پیشرو آن زمان و بنیانگذارش شیخ حسین الجر (از علمای برجسته و پیشگامان نهضت عربی) بود. اما دیری نپایید که این مدرسه از سوی دولت عثمانی تعطیل شد. رشیدرضا برخلاف دیگر طالبان علم در کلاس های غیررسمی شیخ حسین الجر حضور یافت و علوم شرعی، عقلی و عربی را نزد وی فرا گرفت. در همان زمان علم حدیث را نزد شیخ محمود نشابه آموخت، از استادان دیگر رشیدرضا در این دوره می توان به شیخ عبدالغنی الرافعی، محمود الغجاوی، محمد الحسینی اشاره کرد.(1)

رشیدرضا در دوره ای که سیدجمال الدین اسدآبادی به همراه شیخ محمد عبده با انتشار عروة الوثقی در پی توسعه ی نهضت اسلامی بودند، با مطالعه ی این نشریه، آرا و دیدگاه های آنان را شناخت. وی بسیار تمایل داشت که با سیدجمال الدین اسدآبادی دیدار کند، اما این خواسته اش به فرجام نرسید و تنها با او از طریق مکاتبات، ارتباط برقرار نمود. زمانی که رشیدرضا در طرابلس اقامت داشت، شیخ محمد عبده به اتهام فعالیت های انقلابی بر ضد دولت عثمانی به بیروت تبعید شد. عبده که به توسعه ی نهضت اسلامی - عربی از طریق تعلیم و تربیت اعتقاد فراوانی داشت، حلقه های درس خود را در مدرسه ی «السلطانیه»ی بیروت آغاز کرد و توانست اندیشه های اسلامی خود را در این سرزمین بسط دهد. به رغم حضور طولانی عبده در بیروت، رشیدرضا با وجود میل باطنی اش نتوانست با وی دیدار کند. حضور عبده در طرابلس، این فرصت را مهیا کرد تا رشیدرضا با او ملاقات نماید.

رشیدرضا با مطالعه ی اندیشه ی سیدجمال که توسعه ی نهضت اسلامی را با مبارزه و رودرویی با حکومت و نقد آن به طور علنی می دید و آرا و دیدگاه های شیخ محمد عبده که توسعه ی نهضت اسلامی را در گرو توسعه ی تعلیم و تربیت و به دور از هیاهو می دانست، توانست با این روش ها و اصول، روش خاصی را در توسعه ی نهضت اسلامی و وحدت اسلامی ترسیم کند.

آغاز فعالیت های اسلامی اجتماعی رشیدرضا از روستای قلمون آغاز شد. وی با برپایی کلاس های دینی و تفسیر آیات قرآن بر آن بود تا نهضت اسلامی را از محل تولد خود آغاز کند و نخست ساکنان آن را از جهالت و رکود دینی آزاد سازد. رضا در قهوه خانه ها و مکان های عمومی حضور می یافت و مردم را به حضور در مسجد و یادگیری آموزه های دینی اسلام تشویق کرد.

بعد از عزیمت محمد عبده به مصر، رشیدرضا نیز در سال 1314 ق / 1898م به مصر رفت و در این کشور با همراهی عبده در سال 1315 ق / 1899م و پس از تبادل نظرهای فراوان مجله ی «المنار» را با هدف توسعه ی وحدت و اصلاحات اسلامی و اجتماعی و پاسخ به شبهات طرح شده از سوی غربیان درباره ی اسلام و حرکت در جهت همسویی مسلمانان پایه گذاری کرد. در این مجله علاوه بر جنبه های مختلف اتحاد اسلامی، نهضت اسلامی و اصلاحات در قالب مقاله و تحقیق، تفسیر شیخ محمد عبده که بعدها خود رضا ادامه ی این تفسیر را نوشت - فتاوی و احکام اسلامی، پاسخ به مسائل فقهی و اعتقادی که از سوی مخاطبان مطرح می شد، معرفی بزرگان اندیشه ی اسلامی و حکام جهان اسلام، معرفی و بررسی آثار و کتاب های اسلامی و بررسی مسائل مسلمانان جهان منتشر می شد. از مباحث دیگر این مجله که خود رشیدرضا به آن می پرداخت، نقد و بررسی اسرائیلیات و روایات جعلی درباره ی اسلام، قرآن و پیامبر گرامی اسلام بود. افزون بر آن، وی در «المنار» بارها گسترش مدارس تبلیغاتی مسیحیان که استعمارگران آنها را در کشورهای مختلف اسلامی تأسیس کرده بودند، هشدار داد و خواستار تعطیل این مدارس و توسعه و تحولات در زمینه های آموزش اسلامی و تأسیس مدارس جدید و تدریس علوم اسلامی به همراه علوم جدید شد. مجله ی «المنار» نزدیک به 35 سال منتشر گردید و مخاطبان فراوانی را در سر تا سر جهان اسلام و عرب از جمله تونس، الجزایر، لیبی و دیگر کشورهای آفریقایی به ویژه شمال آفریقا، هند، اندونزی، عراق، ترکیه و دیگر سرزمین های اسلامی پیدا کرد و با علمای این کشورها ارتباطات بسیاری داشت و بدین سان بر غنای مجله ی «المنار» افزوده شد. البته یکی از جنبه های منفی این مجله، طرح مسائلی در نقد شیعه بود که البته سیدمحسن امین که خود وی در جریان نهضت اسلامی عربی بر ضد حکومت عثمانی فعالیت می کرد و به وحدت اسلامی در جهان امیدوار بود، پاسخ هایی به نوشته های رشیدرضا در مجله ی «العرفان» به نگارش درآورد.(2) صابرین مروین (Sabrine Mervin) پژوهشگر فرانسوی در کتاب جنبش اصلاحگری شیعه (Un reformisme chitte) به بحث درباره ی این چالش پرداخته است.

بخش دیگری از فعالیت های رشیدرضا، چنان که اشاره شد، مبارزه با فعالیت های تبشیری و تبلیغاتی غربیان بود که از سوی استعمار حمایت می شد. وی ضمن توصیه ی علما و بزرگان اسلامی به راه اندازی مدارس مترقی و جدید برای مقابله با فعالیت های غربیان، خود نیز انجمن «دارالدعوه و الارشاد» را تأسیس کرد. وی نخست هنگام دیدار از کتابخانه ی هیأت مبلغان مذهبی آمریکایی در طرابلس، در اندیشه ی تأسیس این انجمن افتاد و از این راه می خواست هم تبلیغات هیأت های مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر گذارد و هم واعظان و آموزگاران جوانی برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.(3)

اما این انجمن و مدرسه دیری نپایید که به علت مشکلات مالی و جز آن تعطیل شد. رشیدرضا برای ادامه ی فعالیت این انجمن و برنامه هایش حتی از دولت عثمانی درخواست کمک نمود، اما پاسخ مثبتی دریافت نکرد و همزمان با آغاز جنگ جهانی این مدرسه برای همیشه بسته شد. وی به اعتقاد خود در این مدرسه بر آن بود تا با آموزش علوم اسلامی مانند اصول دین، فقه، تهذیب اخلاق، تفسیر و علوم دیگر مانند جامعه شناسی، اقتصاد، ریاضیات، بهداشت و طب و مانند آن، با روش های نوین و پیشرو، جامعه ای مترقی و جوانانی مسلمان و نواندیش برای سرتاسر جهان اسلام تربیت کند.

رشیدرضا به تصوف نیز گرایش داشت. وی پس از مطالعه ی کتاب احیاء علوم الدین ابو محمد غزالی تعلق خاطر فراوانی به این اثر پیدا کرد و به تصوف روی آورد. رضا به وسیله ی یکی از عارفان طریقت نقشبندیه با این طریقت آشنا شد و با پژوهش درباره ی طریقت های تصوف به بررسی و اصلاح آن ها نیز پرداخت و در همین رهگذر کتاب رسالة فی حجة الاسلام الغزالی را به نگارش درآورد.

درباره ی آرای رشیدرضا در خصوص اندیشه های سیاسی اسلام، نظریات مختلفی وجود دارد. حمید عنایت معتقد است که وی در این زمینه بیشتر دنباله رو محمد عبده و سیدجمال بوده است. تنها نکته ای که عقاید او را از تجددخواهان دیگر متمایز می کند، اصرار اوست بر سر اصلاح خلافت سنی و اعاده ی آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود. رضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می دانست و تحقق همه ی آرمان های این جهانی اسلام را به آن وابسته می دید. وی خلافت را بهترین وسیله ی احراز هدف مهم دیگر تجددخواهان یعنی وحدت اسلام می دانست و به همین دلیل ناسیونالیسم را محکوم می کرد.(4)

رضا موضوع حکومت اسلامی را پس از پرداختن به مسائل خلافت به پیش می کشد و آن را در سه مرحله انجام می دهد: نخست مبانی خلافت را در نظریه و نگرش سیاسی اسلام پی جویی می کند؛ سپس شکاف بین آن نظر و عملکرد سیاسی را در میان مسلمانان سنی نشان می دهد و بررسی می کند؛ سرانجام اندیشه ی خود را راجع به این که حکومت اسلامی چگونه باید باشد، مطرح می سازد. رضا درباره ی این جنبه از آرا و دیدگاه های خود به تفصیل در کتاب «الخلافة او الامامة العظمی» بحث کرده است. گفتمان سیاسی رضا از سه ویژگی برخوردار بود: 1- گفتمان احیا و بازیافت متون علما و اندیشمندانی چون الماوردی، ابن تیمیه و ابن القیم ؛ 2- اجتناب و قطع ارتباط با خوانش اصلاحگرایانه مفاهیم سیاست دینی؛ 3- گفتمانی بنیادین که مفاهیم و اندیشه های اسلامگرایانی چون حسن البناء و اخوان المسلمین بعدها بر اساس آن پایه ریزی شد. از نظر رشیدرضا حاکمیت، پیمانی است که با انتخاب و شورا صورت می گیرد و حکومت جز با بیعت، مشروع نخواهد بود. وی در تعریف خود از مفهوم سیاست بر تعامل میراث سیاسی اسلام و مفاهیم جدید غربی که از اصل تفکیک قوا بهره مند است، تکیه می کند. رضا توحید، عدالت و آزادی را مجموعه ای از اصول فلسفه ی حکومت اسلام می داند. وی در شرایط ضعف و عدم صلاحیت ملت در انتخابات، مانعی نمی بیند که رهبری عادل و مصلح و در عین حال مستبد حکومت را در دست بگیرد و مردم را با هدف رونق و شکوفایی رهبری کند.(5)

حمید عنایت درخصوص دیدگاه های رضا درباره ی خلافت راشدین و نحوه ی انتخاب و فعالیت آنان معتقد است: «بحث های تاریخی ای که رشیدرضا در تأیید طرحش به راه می اندازد، آشکارا سازگاری هایی با نظریه و نگرش سیاسی آنان (شیعه) دارد: انتقادش از روش نامزدی ابوبکر برای خلافت که مورد مشورت همه ی گروه های ذی نفع قرار نگرفته بود، و نصب عمر به خلافت توسط ابوبکر، چه بعدا مبنای حکومت توارثی (بنی امیه) قرار گرفت، و ضعف عثمان که دست بنی امیه را در اموال و امور جامعه باز گذاشت، همراه با اذعان او به این که خلافت در هیأت شایسته اش فقط تا حدودی در عهد خلفای راشدین وجود داشته و بعد از آنان ناپدید گردیده، همه و همه دلالت بر تأیید موضوع شیعه در قبال خلافت سنی دارد.(6)

رشیدرضا وارد عرصه ی سیاست نیز شد و به نقد دولت عثمانی پرداخت و خواستار اصلاح اوضاع و شرایط این حکومت شد. وی ریاست «جمعیه الشوری العثمانیه» را که تبعیدی های دولت عثمانی در مصر آن را تشکیل داده بودند، به عهده گرفت. این انجمن فعالیت های مختلفی داشت. از جمله اعلامیه ها و بیانیه های مخفیانه ای را در سر تا سر امپراتوری عثمانی برای بیداری و وحدت مسلمانان توزیع می کردند. وی بعد از شکست عثمانی وتوافق فرانسه و انگلیس مبنی بر تقسیم جهان عرب، در مجله ی «المنار» نسبت به این مسئله هشدار داد و استعمار و فعالیت های آنان را در جهان عرب محکوم کرد. این فعالیت ها باعث شد رهبران عرب در کنفرانس ژنو که برای دفاع از مسائل عرب برگزار شده بود، رشیدرضا را به مقام نایب رئیس این کنفرانس انتخاب کنند. وی در سال 1921 به ریاست کنگره ی ملی سوری در دمشق برگزیده شد و در سال 1921 به مقام هیأت نمایندگی سوریه و فلسطین برای اعتراض به قیمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ی ملل اعزام شد.(7)

از مهم ترین فعالیت های رشیدرضا وحدت و همگرایی و بیداری مسلمانان و کشورهای اسلامی بود. محور فعالیت های وی در این زمینه در سه شاخه انعکاس یافت؛ مقالات وی در مجله ی «المنار» و انعکاس اخبار و اقدامات مسلمانان سراسر جهان در جهت همگرایی و تقریب مذاهب اسلامی و وحدتشان؛ سخنرانی و هشدارهایی که در محافل اسلامی و مکان های آموزشی ایراد می کردند؛ و تألیف آثاری مانند الوحدة الاسلامیه. رشیدرضا در مجله ی «المنار» که گستره ی وسیعی را از جهان اسلام دربرگرفته بود، مقالات و یادداشت های مختلفی به منظور نزدیک کردن مسلمانان به یکدیگر به نگارش درآورد. وی علمای جهان اسلام را برای تعامل بیشتر مسلمانان جهان دعوت می کرد تا دیدگاه های خود را برای وحدت اسلامی عرضه کنند که البته مسلمانان نیز در پی این فراخوان، مشکلات و معضلات خود و مسائل فقهی خود را از این طریق بیان می کردند؛ چنان که از مغرب و تونس گرفته تا هند و اندونزی این تعاملات و ارتباطات با مجله ی «المنار» برقرار شده بود. وی خطر صهیونیسم و توطئه های استعمارگران را به مسلمانان و اعراب هشدار می داد و خواستار وحدت اسلامی در قبال صهیونیسم و استعمار بود. رضا در بخش دیگری از «المنار» به طرح اسرائیلیات و نقد آن پرداخت و تلاش کرد با جلوگیری از گسترش آن ها در نظام فکری جهان اسلام، تفرقه و مذهب گرایی در جهان اسلام کاهش یابد. وی در موقعیتی که اصلاحگران و نواندیشان عرب، در پی مقوله هایی چون پان عربیسم، میهن پرستی عربی و نهضت عربی بودند، تنها راه رهایی از عقب ماندگی و ترقی را در رسیدن به وحدت جهان اسلام و تقریب مذاهب می دانست. به همین دلیل وی برای رفع اختلافات مسلمانان و جلوگیری از فرقه گرایی در میان مسلمانان پیشنهاد کرد تا درباره ی وجوه و جنبه های مشترک مسلمانان سراسر جهان - که براساس اصول اسلام و مطابق با کتاب، سنت و عقل، نیز به دور از ابعاد اختلاف برانگیز باشد - سلسله کتاب هایی تألیف و منتشر شود و در میان تمامی گروه ها و مذاهب اسلامی توزیع گردد و مسلمانان به یادگیری و اجرای آن تشویق شوند و علمای اسلامی نیز براساس آن به تبلیغ دین اسلام بپردازند. رضا همچنین پیشنهاد کرد برای وحدت رویه در احکام و فقه اسلامی کتاب هایی تألیف گردد و علمای برجسته ی اسلامی با توجه به مبانی مشترک مذاهب اسلامی در آن باره و با نظر به وضعیت معاصر به آموزش و تدریس آن برای کلیه ی علمای سراسر جهان بپردازند، تا مسلمانان به نقاط مشترک در این زمینه برسند. این مواضع و دیدگاه های وی چندان به مذاق اصلاح طلبان و ملی گرایان جهان عرب خوش نیامد و به طور عمده دو گروه در جهان عرب با آرای وی در این زمینه مخالف بودند: یک گروه روشنفکران فرنگی مآبی که نه تنها خلافت اسلامی بلکه تمامی میراث سیاسی و اجتماعی اسلام را محکوم می کردند، و گروه دیگر، میهن پرستان مصری همچون مصطفی کامل و اعضای حزب وطنی او که آرمان های رشیدرضا را مایه ی انحراف ملت مصر از مسائل محسوس و مشخص داخلی به آروزهای مبهم و انجام ناپذیر دینی می دانستند.(8) اما رشیدرضا با این دیدگاه ها هم رأی نبود و سعی در اصلاح اسلامی و وحدت مسلمانان بود.

رشیدرضا در راه وحدت اسلامی و جلوگیری از تضییع حقوق مسلمانان سخنرانی ها و اجتماعاتی برای اعتراض نیز ترتیب می داد و گاه برای سران اسلامی نامه ها و خطابه های پندآمیز و نصیحت گونه نیز ارسال می کرد. چنان که درباره ی سیاست های غربیان در قبال جهان اسلام و سران اعراب مواضع بسیار تندی داشت و در زمینه مبارزه و دفاع ملت های اسلامی از سرزمین هایشان، به ویژه دفاع ملت مسلمان لیبی در مقابل تجاوز ایتالیا سخنان و خطابه های زیادی ایراد کرد و مقالات متنوعی به نگارش درآورد. وی حتی به ملک حسین و ملک عبدالعزیز آل سعود برای نحوه ی حکومت شان نامه های مختلفی می نوشت.

رضا به حقوق زنان نیز در اسلام پرداخته، و برای احقاق حقوق آنان نیز کوشش نموده است. از آثار او در این زمینه می توان به دو کتاب «حقوق النساء فی الاسلام» و «مساواة الرجل بالمرأة» اشاره کرد.

رشیدرضا در خلال بیش از 35 سال فعالیت و تلاش مداوم در پژوهش، نگارش، تألیف، سخنرانی در کنفرانس ها و نشست های مختلف، پایه گذار نهضتی شد به نام نهضت السلفیه که از یک سو پایه گذار بسیاری از اصلاحات و رهایی از اسرائیلیات و احادیث جعلی و تحکمات مذهبی و نظایر آن بود، اما از دیگر سو، از آن مایه از عقلانیت عبده در او شاید نتوان نشان گرفت. هرچند نقش وی در طرح دوباره ی عناصری چون شورا، مصالح عمومی و وحدت اسلامی انکارناپذیر نیست.

ضمن آن که برخی علمای هم روزگار او چون سیدمحسن امین - چنان که اشاره شد - ردیه هایی بر دیدگاه های وی نوشته اند. وی افزون بر مقالاتش در مجله ی «العرفان»، دو کتاب در این باب به نگارش درآورده که یکی کتاب «الحصون المنیعة» (دمشق - 1910) و دیگری «المنار فی حق الشیعة» است.(9)

علامه عبدالحسین امینی در کتاب بزرگ خود «الغدیر»، درباره ی روش ضدشیعی رشیدرضا بحث کرده و نادرستی داوری های وی را نشان داده است. محمدحسین کاشف الغطا، ابوالحسن الخنیزی و شرف الدین عاملی موسوی نیز از جمله شخصیت های دیگری بوده اند که به نقد آرای رشیدرضا پرداخته اند.

سخن پایانی درباره ی رشیدرضا این که وی تلاش ها و اقدامات بسیاری برای وحدت اسلامی و همسویی مسلمانان جهان و الویت دادن وحدت و نهضت اسلامی بر امور دیگری چون وحدت و نهضت عربی صورت داد که در این راه پیرو شیخ محمد عبده و سیدجمال الدین اسدآبادی به شمار می رود.


1. WWW.Islamonline.net. 2003/8/6.

2 . صابرینا، مرفان: حرکة الإصلاح الشیعی، ترجمه ی هیثم الأمین، بیروت: دارالنهار، 2003، صص 357 360.

3 . عنایت، حمید: سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، تهران: امیرکبیر، 1376، ص 157.

4 . همان، ص 157.

5 . برای اطلاع بیشتر درباره ی اندیشه ی سیاسی رشیدرضا بنگرید به: (حمید عنایت: اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1380، ص 128-150، نیز: «دولت در اندیشه ی اسلامی معاصر» و «اسلام و سلطه سیاسی از دیدگاه رشیدرضا»، ابراهیم غرایبه، ترجمه علی علیمحمدی، کتاب ماه علوم اجتماعی (ویژه اندیشه سیاسی اسلام)، ش 73، 74، ص 86-93).

6 . عنایت، حمید: اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی، 1380، ص 150.

7 . عنایت، حمید: سیری در اندیشه ی سیاسی عرب، ص 157.

8 . همان، ص 159.

9 . رشیدرضا در موضوع فقه، تفسیر، شریعت و جز آن آثار دیگری نیز تألیف کرده که از این قرارند: الحکمة الشرعیة فی محکمة القادریة والرفاعیة، تفسیر المنار (که آغازگر آن محمد عبده بود)، تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده وما جری بمصر فی عصره، الوحی المحمدی، المنار والأزهر، ذکرالمولد النبوی، یسر الإسلام واُصول التشریع العام، مناسک الحجّ، أحکامه وحِکَمه، حقیقة الرّبا و المقصورة الرشیدیة.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر