قال الامام الکاظم علیه السلام: ان لله علی الناس حجتین، حجة ظاهرة و حجة باطنة، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول . (1) امام کاظم علیه السلام می فرماید: خداوند بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان . حجت آشکار، رسولان و پیامبران و امامان علیهم السلام هستند و حجت پنهان، عقول مردم .
بشر اندیشه ور و برنامه ریز امروز، صدها پرسش در مواجهه با دین دارد که در حوزه نظام های اجتماعی، سه پرسش، مادر و اساس پرسش ها است و پیش از هر اقدامی، پاسخ روشن لازم دارد:
1 . آیا اسلام در واقع و نفس الامر دارای نظام های اجتماعی خاصی است؟
2 . آیا نظام های اجتماعی اسلام (بر فرض وجود) قابل کشفند؟
3 . منابع، ابزارها، منطق و روش کشف این نظام ها کدامند؟
مجموع نظریه هایی که در تبیین گستره حضور دین در عرصه نظام های اجتماعی طرح شده، در چند گروه کلی قابل طبقه بندی است .
گروهی از اساس برای دین، رسالت دنیایی قائل نبوده، هدف انبیا را ابلاغ برنامه آخرتی آدمی می انگارند . آنان دین را محق و مجاز به دخالت در شؤون دنیایی و اجتماعی بشر ندانسته، می گویند: دینداری امری شخصی، و رسالت نهایی دین، تنظیم رابطه فردی آدمیان با خدا است . دین، ممکن است دارای کارکردهای اجتماعی یا روان شناختی هم باشد; اما فاقد رسالت و نظامی خاص برای مناسبات اجتماعی است . حقوق، سیاست، اقتصاد و . . . ، مانند فیزیک، شیمی و کیهان شناسی است، و پسوند دینی و غیردینی را بر نمی تابد . به اعتقاد این گروه، امر دنیای انسان به خود او وانهاده شده و دینی کردن شؤون دنیایی نه معنادار و ممکن است و نه مطلوب .
غایت و سر منزل این گرایش، دنیایی گری و دیانت منهای شریعت است و برای اثبات مدعای خود و تبیین هویت و گستره دین، به ناچار بخش های مسلمی از دین را باید انکار یا به لطایف الحیل توجیه و تاویل کنند . (2)
گروه دوم، قلمرو دین را در عرصه دنیا و نظام های اجتماعی، به ارائه اصول و ارزش های اخلاقی منحصر می کنند و معتقدند: نقش پیامبران، تعیین تکلیف بایدها و نبایدهای اصلی و اخلاقی است; مواردی که عقل انسانی در آن جا راه ندارد; در نتیجه، بسیاری از اوامر و نواهی صادر شده مرتبط به قلمرو معاملات، سیاست، اقتصاد و . . . ارشادی بوده، به راه و رسم عقلایی عصر پیامبر نظر دارد و انسان هر عصری اجازه دارد راه و رسم دیگری را بپیماید . (3)
این گروه نیز در مواجهه با آموزه های روشن قرآن و سنت، چاره ای جز انکار و تاویل و توجیه ندارند; چرا که قرآن با تمام ظهور، از یک سو دایره ناآگاهی انسان را به امور اخلاقی و ارزشی منحصر ندانسته; بلکه شامل مصادیق روشن روابط اجتماعی می داند، (4) و از سوی دیگر، مسلمانان را در تمام زمان ها و مکان ها مامور پیروی از رسول خدا می کند (5) و بر همین اساس و به سبب وجود روایات متعدد به مضمون «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة » (6) ، هیچ فرقه و مذهبی در طول تاریخ تفکر اسلامی، به عصری بودن شریعت اسلام فتوا نداده اند .
گروه سوم، شریعت را ساکت و صامت دانسته، معتقدند: چنان نیست که هر کس کتاب خدا را گشود یا به احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام مراجعه کرد معارف نهفته در دل آن متون را استخراج و فهم کند . برای این منظور باید چشم و ذهنی مسلح به مبانی و سؤالات مناسب داشت . (7) این گروه، تحت تاثیر مکتب مفسر محور هرمنوتیک اظهار می دارند که برای فهم شریعت، باید رکن بیرونی معرفت دینی یعنی علوم بشری را تقویت کرد; (8) پس در هر عصر و زمانی باید با تسلط بر یافته های بشری و علوم تجربی و با دستی پر، سراغ دین و متون دین رفت و آن ها را به سخن گفتن درآورد و متوجه بود که حاصل، معرفتی بشری است و هیچ قداستی ندارد; به همین جهت، یکی از نظریه پردازان این دیدگاه می گوید:
واقعا از نظر بنده محال است که شما بتوانید اثبات کنید که فلان نظام حقوقی دینی از تمام نظام های حقوقی دنیا برتر است یا اثبات کنید که فلان نظام اقتصادی دینی از همه نظام های اقتصادی دنیا بهتر است . حداکثر کاری که می توانید بکنید، این است که بگویید این نظام خوب است . آن نظام ها هم خوبند . (9)
روشن است که نظریه پردازان این گروه، دستیابی به حقیقت دین را غیرممکن می دانند و راه های رسیدن به حقایق آموزه های خدا را بسته می انگارند و هر نوع معرفت دینی و نظام دینی را معرفت و نظام بشری می دانند و گرنه جا نداشت نظام حقوقی یا اقتصادی غیردینی را با نظام حقوقی یا اقتصادی دینی که آموزه های آن نشات گرفته از علم بی پایان خداوند و حکمت مستحکم الهی است، (10) یک سان دانست .
گروه چهارم گرچه دین را بر همه ابعاد وجودی انسان از جمله جهات اجتماعی ناظر می دانند و برخلاف گروه سوم راه دستیابی به آموزه های دینی را بسته نمی انگارند، در منابع دین و ابزارهای کشف آموزه های آن تنگ نظرند . این گروه، برخی در مقام نظر و عمل و برخی در مقام عمل، منابع دین را در کتاب و سنت خلاصه کرده اند، و برخی با افراط (چون سلفی ها، از اهل سنت و اخباری ها از شیعه) یگانه ابزار شناخت کتاب را نیز سنت دانسته، آن دسته از آیات قرآن را که روایتی در توضیح و تفسیر آن وارد نشده، کنار می گذارند و سکوت می کنند . (11)
چون این گروه، عقل را که منبعی در کنار قرآن و سنت و ابزاری برای شناخت آن دو است، کنار گذاشته اند، نتیجه آن می شود که هندسه دینی شان ناقص، جامد و کم رمق باشد و نه تنها نتواند دگرگونی های اجتماعی را مدیریت کند، بلکه در وفق دادن خود با پیشرفت جوامع نیز بازماند .
گروه پنجم، از یک سو عقل را در کنار انبیا، و امامان حجت خدا دانسته، با احکام عقل نظری و عقل عملی همانند آموزه های قرآن و سنت معامله کرده، همه را در زمره آموزه های دینی قرار می دهند، و از سوی دیگر، عقل را به مثابه چراغی فروزان و ابزاری کارآمد به خدمت قرآن و سنت درآورده، در ظرافت های آن دو، تعقل و تدبر می کنند، و در سایه این رهیافت است که معتقدند:
اسلام، یگانه دینی است که اساس آیین خود را خیلی صریح و روشن بر پایه اجتماع قرار داده، و در هیچ شانی از شؤون خود درباره اجتماع بی اعتنا نبوده است . (12)
این گروه به تبع نیازهای ثابت و متغیر انسان، احکام و قوانین اسلام را نیز ثابت و متغیر می دانند . احکام ثابت که برای تامین نیازهای فطری و ماندگار انسان ها است، از یک سو چارچوب اسلامی جامعه را حفظ می کنند و از سوی دیگر، ضوابطی کلی برای وضع احکام متغیرند و احکام متغیر که جنبه پویایی جامعه اسلامی را نشان می دهند، بر اساس دگرگونی های اجتماعی و نیازمندی های انسان به انواع ابزار و وسایل زندگی و روابط اجتماعی که طی زمان تغییر می کند، شکل می گیرند . این گروه در طراحی نظام های اجتماعی و مدیریت دینی جامعه به همان اندازه که به عناصر ثابت اهمیت داده، قوام اسلامی جامعه را حفظ می کنند، به همان میزان نیز برای عناصر متغیر ارزش قائل بوده، پویایی و شادابی جامعه را نگه می دارند و آن را از دام عقب ماندگی و توسعه نیافتگی می رهانند و سرانجام همان قدر که به علم و اندیشه فقیهان و عالمان دینی زمان شناس در به دست آوردن عناصر ثابت و متغیر دین اهمیت می دهند، برای متخصصان و کارشناسان متدین به منظور تشخیص مصالح و منافع اجتماعی جهت رسیدن به عناصر متغیر نیز ارزش قائلند و در سایه این جامعیت است که اندیشه وران این گروه در پرسش سوال اول با اط مینان تمام می گویند:
اسلام دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که برای تمام ابعاد و شؤون زندگی فردی و اجتماعی، قوانین خاصی دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی پذیرد . (13)
و در پاسخ پرسش های دوم و سوم معتقدند: در هر عصر و زمانی می توان به کمک روش اجتهاد و فقاهت و با استفاده از منابع سرشار قرآن، سنت، عقل و اجماع، عناصر ثابت، و با کمک همان ها و به اضافه دانش بشری و دیدگاه های تخصصی و کارشناسی، عناصر متغیر نظام های اجتماعی از جمله نظام اقتصادی اسلام را به دست آورد .
پی نوشت ها:
1. حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 15، ص 207، ح 6 .
2. علی اکبر رشاد: رویکردهای گوناگون در باب هویت و حیطه شریعت و نظام پردازدی دینی، مجموعه مقالات ماهیت و ساختار اقتصاد اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1379، ص 16 و 17 با تلخیص .
3. عبدالله نصری: انتظار بشر از دین، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378، ص 210، با تلخیص دیدگاه آقای شبستری .
4. بقره (2): 216 .
5. حشر (59): 7 .
6. حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 27، ص 169، ح 52 .
7. عبدالکریم سروش: قبض و بست تئوریک شریعت، اول، ص 264 .
8. همان، ص 292 .
9. همو: مدارا و مدیریت، ص 204 .
10. «الر کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر . . .» هود (11): 1 .
11. علامه طباطبایی: المیزان، ج 1، ص 8 .
12. علامه طباطبایی: المیزان، ج 7، ص 158 .
13. روح الله موسوی [امام]: صحیفه نور، ج 4، ص 167.