ماهان شبکه ایرانیان

روحانیت به کجا می رود؟

چکیده: در شماره گذشته بازتاب اندیشه خلاصه سخنرانی آقای آغاجری در موضوع روحانیت آورده شد . در این شماره نیز گفت وگوی نشریه سپیده با مدیرمسئول سابق هفته نامه آوا، آورده می شود

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

گفت وگو با مصطفی ایزدی

سپیده ، ش 6

چکیده: در شماره گذشته بازتاب اندیشه خلاصه سخنرانی آقای آغاجری در موضوع روحانیت آورده شد . در این شماره نیز گفت وگوی نشریه سپیده با مدیرمسئول سابق هفته نامه آوا، آورده می شود . آقای ایزدی، که مهندس راه و ساختمان است و مطالعاتی نیز در زمینه تاریخ معاصر دارد، در مورد نظام آموزشی حوزه های علمیه، رابطه آنها با دانشگاه ها، روحانیت و القاب و عناوین آن، و آینده روحانیت به اظهار نظر پرداخته است .

در ایران، تا اواخر قرن سیزدهم میلادی، نظام آموزش علوم اسلامی، که همان نظام آموزشی حوزه های علمیه امروز است، تداوم داشت و به نظر می رسد یگانه نظام آموزشی موجود بود .

از ادیبان و شاعران که بگذریم، دانشمندان فرهنگ ساز تمدن ایران اسلامی، که همگی از سرآمدان علوم طبیعی، ریاضی، هیئت، زمین شناسی، معماری، فیزیک و سایر علوم بودند، به سبک حوزویان درس خوانده اند .

پس از آنکه سیستم جدید آموزشی در ایران پی ریزی شد و تدریس فیزیک، جغرافیا، ریاضیات و امثال اینها، به صورت کلاسیک، آغاز شد، متاسفانه روحانیان به خاطر نگرانی ای که از آمدن فرهنگ غرب داشتند، در مقابل این گونه دروس موضع گرفتند . از سویی، دانش آموختگان غرب عقب افتادگی ایرانیان در دوره قاجار را محصول نظام آموزشی سنتی می دانستند . این همه باعث شد فراگیری علم، دوسیستمی شود و تحصیل کرده های جدید، تحت عنوان روشن فکر، صف خود را از تحصیل کرده های حوزه های علمیه جدا کنند . این گونه بود که جدال روحانی و روشن فکر پیش آمد .

پیش از آنکه سیستم آموزشی کشور دوگانه شود و تدریس علوم اسلامی به حوزه های علمیه و تحصیل علوم روز به خارج از حوزه ها تخصیص یابد، لباس تحصیل کرده ها لباس محلی مردم ایران بوده است . در واقع، چنان نیست که لباس مخصوصی برای علما و دانشمندان طراحی شده باشد تا به مرور، آن را لباس پیغمبر و ائمه معرفی کنند .

پس از پیروزی انقلاب، این گونه تبیلغ می شود که روحانیان در طول تاریخ شیعه، محور همه تحرکات مثبت اجتماعی و حوادث سرنوشت ساز بوده اند . نظر شما در این باب چیست و آیا می توان تاریخ ایران را از این زاویه بررسی کرد؟

همان طور که عرض کردم، قبل از مشروطه و حوادث مقدماتی پیش از آن، همه علمای ایران، در هر زمینه ای که تخصص داشتند، یک دسته بودند و مانند امروز، دانشمندان به روحانی و روشن فکر یا حوزوی و دانشگاهی تقسیم نمی شدند . از طرفی، نمی توانیم بگوییم علمای ده - دوازده قرن پس از اسلام، همان تعریفی را داشته اند که ما امروزه از روحانی داریم .

بالاخره هر اتفاقی که در کشور می افتاده است، دانشمندان و علما بی نقش نبوده اند، و اگر بخواهیم همه علمای علوم مختلف گذشته را که در تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نقش داشته اند، روحانی بنامیم، چنین فکری القا می شود که پس روحانیان محور همه تحولات مترقی بوده اند . اما واقعیت این است که علما غیر از روحانیان امروزی بودند .

این اصطلاحاتی که امروزه قبل از اسامی علما می آید تا درجه سواد آنان را مشخص کند - مثل حجت الاسلام، آیت الله، آیت الله العظمی - از کجا آمده اند و چه اهمیتی دارند؟

البته من در رابطه با چگونگی ورود این عبارات به حوزه های علمیه و اینکه چه کسی آنها را خلق کرده است، مطالعه نداشته ام و حقیقتا نمی دانم این درجه بندی چگونه رواج پیدا کرده است . اما این امر ظاهرا نباید بیش از یکی دو قرن سابقه داشته باشد; شاید هم کمتر . آنچه مشخص است این است که 1) این عنوان ها جدید هستند و 2) فقط برای کسانی به کار می روند که لباس روحانی می پوشند . ما در کشورمان مجتهدان بزرگی داریم که در لباس روحانیت نیستند . وقتی کتاب های تاریخی مربوط به حوزه های علمیه یا زندگی علمای شیعه تا همین اواخر دوره قاجار را می خوانیم، چنین عباراتی دیده نمی شود . همه با عناوین سید، شیخ، ملا، آخوند و میرزا شناخته می شوند . امروزه بعضی از همین عناوین، که پیشوند شخصیت های بسیار مهمی در حوزه های شیعه بوده، بار خاصی پیدا کرده است . برای مثال، کلمه «آخوند» برای یکی از اعاظم علمای مشروطه، یعنی آخوند محمد کاظم خراسانی به کار می رود; اما در حال حاضر، کلمه آخوند نماد تضعیف کننده مقام علمی شده است . عناوینی چون ثقة الاسلام، علامه یا حتی حجت الاسلام، سابقه ای تاریخی دارند; اما به ندرت به کار می رفته اند . همه این عناوین زاید و به نظر من، فاقد هر ارزش مقایسه ای یا هر ارزش دیگری می باشند . اینها عناوینی دنیایی هستند که آخرت هیچ کس را نمی سازند .

می دانیم که در حوزه های علمیه، در استنباط از علوم مختلف، اختلافاتی وجود دارد که به اختلافات طلبگی مشهورند . این نوع اختلافات گاهی اوقات به بیرون از حوزه ها کشیده می شوند و دیگر دعوای طلبگی محسوب نمی شوند و حتی به یک رشته کشمکش های اجتماعی می انجامند . به نظر شما آیا این اختلافات می تواند در رشد علم و آگاهی مؤثر باشد، یا اینکه به حال علم و اجتماع مضر می باشند؟ اصولا نظرتان در مورد اختلاف بین روحانیان چیست؟

پاسخ دادن به این سؤال سخت است . من حرف های زیادی در این رابطه دارم; اما بهتر است این سؤال را از تحصیل کرده های حوزه ها بپرسید . تنها به طور خلاصه به دو - سه نکته اشاره می کنم: نکته اول آن است که اگر اختلافات مذکور در حد همان دعوای طلبگی باقی بماند، خیلی خوب و مفید است . اما چون روحانیان و علما همواره با مردم سروکار داشته و در واقع، به رشد اطلاعات دینی مردم می پرداخته اند، بعضی از این دعواهای علمی و نظری به اختلافات اجتماعی منجر می شده و پای مریدان و هواداران آنها را نیز به میدان منازعات باز می کرده است . درگیری های مشهور حیدری و نعمتی از این نوع است . الان هم بسیاری از درگیری های جناح های سیاسی، که حتی به کوچه و خیابان نیز کشیده می شود، معلول همین اختلاف نظر روحانیان در برداشت از اسلام است که به هواداران منتقل می شود .

امروزه که قدرت در دست روحانیان است، اختلاف میان آنها برای اسلام و مسلمانان ضررهای جبران ناپذیری در پی دارد . ما شاهد هستیم آن دسته از روحانیانی که قدرت برخورد با مخالفان خود را دارند، از این قدرت بیشترین بهره را می برند و با کمال تاسف، باید عرض کنم که اختلاف بین علما و روحانیان در شرایط فعلی باعث می شود جوانان از آنان روی گردان شوند . ظاهرا دعوای طلبگی به دعوای قدرت تبدیل شده است .

شما آینده روحانیان را چگونه می بینید؟ اگر این وضع به همین صورتی که گفتید ادامه پیدا کند، آیا حوزه های علمیه رو به زوال نمی روند؟

شرایط فعلی روحانیان، شرایطی نیست که بتوان آینده این صنف از دانشوران را به طور دقیق پیش بینی کرد . اما در مجموع من به آینده آنها چندان خوش بین نیستم، مگر آنکه منش و رفتار خود را تغییر دهند; خصوصا آنها که دارای قدرت حکومتی هستند .

شاید اشکال در من باشد که خوش بین نیستم . در هر حال، من خوش بین نیستم; زیرا اولا اهمیت روحانیان، بیشتر در دوری از دنیا، یعنی داشتن تقوی و زی طلبگی است . آنچه ما از روحانیان دست اندکار مملکت می بینیم غیر از این است . ثانیا معلوم نیست کشور ما بتواند برای همیشه دارای دو سیستم آموزشی باشد . اکنون که حوزه های علمیه به تعلیم و تدریس علوم اسلامی و الاهیات مشغول اند، در بسیاری از شهرهای ایران، در دانشگاه های دولتی، دانشگاه آزاد اسلامی و مؤسسات خصوصی آموزش عالی، دوره های الاهیات، علوم اسلامی، حدیث، قرآن، حقوق، اقتصاد، ادبیات عرب و ... ارائه می شوند و در واقع، عموم حوزوی به صورت کلاسیک عرضه می شوند .

ثالثا، زمان دود چراغ خوردن، ده ها سال به طور مداوم در حجره های نه چندان مناسب نشستن و روی کتاب کار کردن گذشته است . امروزه آموزش به سرعت ماشینی و الکترونیکی می شود، و این امر، سرعت تحقیق را صدها برابر افزایش داده است .

موضوع دیگر این است که حوزه ها در رژیم های گذشته، در مقابل دانشگاه هایی قرار داشتند که به شیوه اسلامی اداره نمی شدند; اما آن گاه که حکومت اسلامی برقرار است و دانشگاه ها نیز بر حسب مقررات این حکومت اداره می شوند، سیستم آموزش حوزوی جایگاه خود را به مرور از دست می دهد . وانگهی حوزه های علمیه ایران به مرور به سمت حکومتی شدن پیش می رود و آفت بزرگ حوزه ها همین است که با قدرت عجین شوند .

نکته دیگر این است که وسایل متعدد آموزشی و ارتباطی، خودکفایی مردم در فراگیری علوم و گسترش روزافزون مطالعات تخصصی غیر معممین، به ویژه در زمینه علوم اسلامی، کار را به جایی می رساند که آموزش علوم اسلامی از انحصار روحانیان خارج می شود .

اشاره

1 . یکی از عوامل دوگانگی نظام آموزشی کشورمان را می توان همان چیزی دانست که آقای ایزدی به آن اشاره کرده اند: نگرانی روحانیان از آمدن فرهنگ غرب . این نگرانی به حق بود; زیرا این فرهنگ، چنان که همه می دانند، فرهنگی سکولار و دین گریز است و بر پایه هایی غیردینی، و بعضا ضددینی، بنیان نهاده شده است . بنابراین دغدغه روحانیان از تشخیص تعارض نهفته در فرهنگ غرب با فرهنگ دینی پدید آمده است . در عین حال، باید توجه داشت که در غرب مسیحی نیز این دوگانگی در نظام آموزشی وجود داشته و دارد . در حال حاضر نیز در فرهنگ مسیحی - در واتیکان، انگلستان، فرانسه و سایر کشورهای غربی - نظام آموزش حوزوی وجود دارد . این دوگانگی، با مرور زمان، نه تنها از بین نرفته است، بلکه نهادینه نیز شده است .

2 . بنابر آنچه ذکر شد، نباید به از بین رفتن این دوگانگی، یا انحلال نظام آموزشی حوزوی دل بست . آنچه آقای ایزدی در انتهای گفت وگو بیان کرده است تنها می تواند بیانگر یک آرزو باشد، نه پیش بینی مبتنی بر واقعیت ها; زیرا پرواضح است که فرهنگ دینی ما مسلمانان و حوزه های علمیه ما شیعیان انعطاف پذیری فوق العاده ای دارد و می تواند با شرایط متفاوت زمان تطبیق پیدا کند . پیراسته بودن از خرافات در مسائل زیربنایی و اساسی، امتیازی است که فرهنگ دینی ما را برای انسان های آشنا با فرهنگ جدید غربی، پذیرفتنی تر از فرهنگ مسیحیت می سازد . اگر در فرهنگ غرب مسیحی حوزه های علمیه توانسته اند دوام و گسترش پیدا کنند، این امر در فرهنگ اسلامی به مراتب شدنی تر و دسترس پذیرتر است .

3 . آقای ایزدی، با اشاره به اینکه در گذشته دانشمندان با هر تخصصی، درس های اسلامی خوانده و در حوزه های علمیه تحصیل کرده بودند، مدعی می شوند که این دانشمندان را نباید روحانی نامید، بلکه آنان صرفا دانشمند بودند، و اگر در همه تحولات دوازده قرن اول اسلام، دانشمندان و علما نقش داشته اند، نباید آن را به پای روحانیت نوشت . ایشان استدلال محکمی عرضه نکرده اند که چرا نباید آن دانشمندان را روحانی دانست . گویا این مسئله به طرز تلقی ایشان از مفهوم «روحانی » باز می گردد . در نظر ایشان، روحانی کسی است که لباسی خاص به تن دارد . اما اگر مطلب با دقت بیشتری دنبال شود، روشن خواهد شد که در تاریخ حوزه ها و روحانیت، در نام گذاری و ایجاد عناوین، تحولاتی طبیعی پدید آمده است; چنان که خود آقای ایزدی به تحول القاب اشاره کرده است . این تحولات نباید سبب شود استمرار روح حاکم بر حوزه ها، در تعالیم و اخلاق و محصولاتش، نادیده گرفته شود . در تمام این دوران، روح حاکم همان تعلیم علوم دینی، و محور کار حوزه ها، یادگیری و پژوهش در علوم دینی بوده است . به هر علم دیگری - مانند هیئت، ریاضیات، نجوم، طب و مانند آن - که روی می آوردند، به نحوی با علوم دینی پیوند می خورد . بنابراین می توان گفت همین حوزه های علمیه اند که در طول تاریخ تاثیرگذار بوده اند و اینک نیز محور تاثیرات زیادی هستند; خواه نام محصولات انسانی آنها روحانی باشد خواه شیخ یا ملا و مانند آن .

4 . در مورد رواج رشته های دینی در دانشگاه ها باید گفت که دانشگاه ها هر اندازه که به تربیت دانشجو در زمینه علوم دینی بپردازند، نمی توانند حتی به نیمی از عمق پژوهش های حوزوی دست پیدا کنند . دلیل این امر نه در ضعف توان علمی دانشجویان یا استادان دانشگاه، که در نظام آموزشی دانشگاه است که چنین توانی را ندارد .

از سوی دیگر، اکنون تحولات سریع حوزه های علمی و مکانیزه شدن تحقیقات در حوزه های علمیه گوی سبقت را از دانشگاه ها ربوده است . متاسفانه جناب ایزدی، به جهت بی اطلاعی از این امر، راه ناصوابی را در گفت وگویشان پیموده اند . همان لوح هایی که از بحارالانوار ساخته شده و آقای ایزدی به آن اشاره کرده اند، محصول پژوهش های روحانیان است .

5 . در مورد القابی که به روحانیان و عالمان دینی داده می شود، باید گفت که تا حدود زیادی حق با آقای ایزدی است . البته ایشان به سابقه تاریخی بلند پاره ای از این القاب و غیر آنها اشاره نکرده است . القابی مانند حجت الاسلام (برای امام محمد غزالی)، ثقة الاسلام (برای شیخ کلینی)، شیخ الاسلام (برای بسیاری از روحانیانی که در دربار امویان و عباسیان صاحب منصب بودند) و ... در طول تاریخ همواره بیانگر سطح علمی دانشمندان بوده است . هرچند به مرور زمان، تحولاتی در نحوه و معیار اطلاق آنها پدید آمده است . علت این تحولات را شاید بتوان در فقدان تعریف دقیق سطوح علمی و نداشتن مدرک و مدارج علمی و آزادی تحصیلات حوزوی و مواد آن دانست .

به هر تقدیر چنانچه بتوان از میزان این القاب کاست و القاب محدودی را با تعریفی مشخص وضع کرد که هرکدام نمایانگر سطح علمی روحانیان باشد، هم تکلیف مردم روشن می شود، و هم از سوء استفاده جلوگیری می شود و جلوی لقب سازی های بی محتوا گرفته می شود . در این صورت، به افراد بی سواد اجازه داده نمی شود که با استفاده از لقب آیت الله یا آیت الله العظمی داد اجتهاد و مرجعیت سر دهند و برای رضای خاطر شیفتگان فرهنگ غرب، فتواهایی صادر کنند که مبنایی علمی ندارد و تنها به کار رنگ و لعاب اسلامی زدن به ارزش های سکولار می آیند . از آن طرف، نیز بسته ذهنانی که به تحول موضوعات و مسائل بشری بی توجه اند و تنها می توانند اسلام را در قالب های کهن مورد مطالعه و استنباط قرار دهند و با تحجر ذهنی به تحجر احکام فتوا می دهند نیز گرفته خواهد شد . اگر اعطای القاب روحانیان بر اساس ضوابط معین و ملاک های صرفا علمی واخلاقی باشد، نه جایی برای دست اندازی سیاست بازان حرفه ای به ساحت مرجعیت باقی می ماند، نه خشک مغزان و زهدفروشان به ظاهر دنیاگریز می توانند در مراتب عالی روحانیت جایی داشته باشند .

6 . اگر از بعضی روحانیان دست اندرکار مسائل حکومتی، شیوه ای غیر از مشی طلبگی مشاهده می شود، اولا، نباید آن را به همه شاغلان در منصب های حکومتی سرایت داد; زیرا در میان آنان هستند کسانی که زاهدانه زندگی می کنند و با وجود دسترسی به پول و امکانات وسیع، در سطحی بسیار عادی و مانند قشرهای متوسط مردم زندگی می کنند (اگر خواسته باشید نمونه هایی را با ذکر خواهیم کرد) . ثانیا، روحانیان حکومتی شاید تنها 10% از کل روحانیان باشند و نباید حکم 10% را به مجموعه همه علما و روحانیان سرایت داد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان