شیوه ها و راه کارهای مبارزه با دشمن (شیطان)
با شناخت توانایی ها و سیاست های اصولی در مبارزه با دشمن، نوبت به شیوه ها و راه کارهای عملی می رسد. در این رویارویی به طور مشخص چه باید کرد؟ از کجا شروع کنیم و ادامه راه چیست؟ به نظر می رسد در این باره چند گام اساسی باید برداشته شود:
گام اول: کاوش و بازنگری در حوزه جان
این گام به معنی درون کاوی برای شناخت بیماری ها در بعد رفتارها، و شناخت کاستی ها و ضعف ها در بُعد اندیشه هاست؛ و این، قدمی اساسی است؛ چون وسوسه های دشمن بر همین بیماری ها و کاستی ها نهاده می شود. آن ها مانند نقاط کورند که نشانی برای دشمن خواهند بود، و روشن ترین دلیل آن هم اعتراف عاجزانه خود دشمن درباره مخلَصان یعنی پاک شدگان و وارستگان از هر نوع آلودگی و کاستی است؛ دشمن دستش را از ساحت قدسی آنان کوتاه می بیند؛ و این بدان معناست که هر کس به این مقام بار نیافته، به سبب ناخالصی و ضعف اش گرفتار شده است. پس هر کس باید در گام نخست با یک درون کاوی، بیماری ها و ضعف هایش را بشناسد. به این پرسش ها توجه کنید:
آیا روح ما آلوده و تیره نیست و رسوباتی از گناه بر آن ننشسته است؟ آیا به بیماری هایی مانند حسادت، بخل، کبر و ... مبتلا نیستیم و رفتارهای ما آمیخته به خودخواهی و شرک و ریا و ... نیست؟ و آیا ...؛ این نوع پرسش ها درباره رفتارهای ماست و روشن است هر چه دل انسان آلوده تر باشد، دستبرد دشمن به گوهر جان آسان تر است، و هر چه بیماری ها فزونی یابند شماره دست گیره هایی که دشمن به آن ها چنگ می زند، بیشتر خواهد بود.
ما از کجاییم و در کجا و به کجا می رویم؟ چه تصویری از مبدأ و معاد خویش داریم؟ موقعیت مان را در این دنیا چه گونه ارزیابی می کنیم؟ و ده ها پرسش دیگر از این دست؛ پرسش هایی است که درباره بینش های ماست.
هر قدر اندیشه انسان نادرست، و داوری اش درباره حقیقت ها به دور از واقعیت باشد، وسوسه گری های دشمن درباره او کارسازتر است، و بالاخره، مشکل شناختی، زیربنای همه آسیب ها و بیماری هاست.
آری، اگر می خواهیم به مصاف دشمن رویم باید کمر همت ببندیم، لایه های جان را کنار زنیم و تمام زوایا و جوانب وجودی خود را با دقت و مهارت و از سر صدق بکاویم، تا آلودگی ها، بیماری ها و ضعف های اندیشه ها و باورها، شناخته شوند؛ آن گاه آلودگی ها را شست وشو دهیم، بیماری ها را با نسخه های حکیمانه قرآن و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ درمان کنیم، و در بُعدِ اندیشه ها و باورها نیز آن ها را از نو وارسی کرده با همان مقیاس قرآن و عترت، بازسازی و تصحیح نماییم؛ چون این قرآن است که خود را موعظه از جانب پروردگار،(1) شفای بیماری های اعتقادی و رفتاری،(2) و هدایت و رحمت برای مؤمنان(3) معرفی کرده است.
البته کاوش و بررسی در لایه های جان، کاری چندان ساده نیست و به یقین با دشواری ها و موانعی همراه است؛ بزرگ ترین مانع و در عین حال تمام دشواری و مانع این است که چون ما، به خود وابسته ایم و عمری با خرابه ای که به دست خود بنا کرده ایم خو گرفته ایم؛ ضعف ها و کاستی های خود را نمی بینیم و همیشه خود را سالم و بی نیاز از معاینه و طبیب به حساب می آوریم، اما اگر محبت به خود را زیر پا گذاریم یا لااقل کم کنیم و آن گاه در نهان خانه دل به جست وجو پردازیم، آفت ها و ضعف های زیادی را خواهیم دید؛ مَثَل ما مثل همان مردی است که میبدی در تفسیرش آورده و می گوید:
«مردی را زنی بود و در کار عشق وی نیک رفته بود، و آن زن را سپیدی در چشم بود و مرد از فرط محبت از آن عیب بی خبر بود؛ تا روزی که عشق وی در نقصان درآمد، گفت: این سپیدی در چشم تو کی پدید آمد؟ زن گفت: آن گه که کمال عشق تو را نقصان آمد.»(4)
افزون بر این آلودگی ها، مارهای خفته ای نیز در نهان خانه دل ماست و در انتظار زمینه ای مناسب، تا نشاطی گیرند و به جان ما افتند.
حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ می گوید:
«بالاترین ظلمت ها، ظلمت انانیّت است؛ اگر از این ظلمت خارج نشویم، از این چاه خارج نشویم، از این انانیّت بیرون نرویم ... الهی نخواهیم شد.»(5)
آری، یکی از آثار زشت ظلمتِ انانیّت، همین کوری است که اجازه نمی دهد دردها ـ به ویژه دردهای مزمن ـ و ضعف ها، شناخته شوند؛ و به سبب همین کوری است که انسان به تعریف ها و تمجیدهای دیگران دلگرم و خشنود می شود و با گرمی و خوشرویی از آن ها استقبال می کند؛ ولی اگر از او انتقاد سازنده کنند، چهره درهم می کشد و با سردی و ترشرویی برخورد می کند؛ چون در وهم خویش غوطه ور است.
گام دوم: لایه روبی و شست و شوی آلودگی ها
اگر جان لایه روبی نشود خطر رسوب آلودگی ها، آن را تهدید می کند و ادامه رسوب، تبدیل هویت انسانی است و این همان خواسته دشمن است که می کوشد با وسوسه بر تأخیر شست و شوی جان، آن را به دست آورد. برای این شست و شو دستورالعمل هایی رسیده، که اساسی ترین آن ها توبه است.
ما تا هنگامی که در منزل دنیا هستیم، درِ توبه به روی ما گشوده است؛ توبه، تطهیر کننده جان، و شست و شوگرِ آلودگی های گناهان است؛(6) توبه، سرمایه سالکان و اول مقامات دین و موجب محبت حضرت باری و سبب نجات و رستگاری است؛ خدای تعالی فرمود:
«... اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ»(7)
«خداوند، توبه کنندگان و پاکان را دوست می دارد.»
از پیامبر عزیز اسلام ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت شده است:
«توبه کننده، دوست خداست و کسی که از گناه توبه کند مانند کسی است که هیچ گناهی برای او نباشد.»
خدای تعالی سه چیز برای توبه کنندگان قرار داده است، که اگر یکی از آن ها را به جمیع اهل آسمان و زمین عطا می فرمود، به سبب آن نجات می یافتند:
الف: آن که خداوند، توبه کنندگان را دوست می دارد؛ چه این که امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«دوست ترین بندگان نزد خدا توبه کنندگان اند.»
ب: خبر داد که فرشتگانِ حامل عرش، و فرشتگان در اطراف عرش برای کسانی که توبه کرده اند طلب آمرزش می کنند؛
ج: خداوند، آمرزش و رحمت خود را برای توبه کنندگان قرار داده است.(8)
سخن روح بخش قرآن کریم نیز در این باره چنین است:
«قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً اِنّه هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم وَ اَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ اَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»(9)
«بگو: ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید! از رحمت خدا نومید مشوید؛ در حقیقت، خدا همه گناهان را می آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است؛ و پیش از آن که شما را عذاب در رسد و دیگر یاری نشوید، به سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم او شوید.»
حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«خداوند به داوود پیامبر چنین وحی کرد: ای داوود! اگر بنده من گناهی کرد و سپس بازگشت و از آن توبه کرد؛ و هرگاه گناه اش را یاد آورد، از من حیا کرد؛ او را می بخشم و از یاد فرشتگانی که نگهبان اویند می برم، و آن گناه را به حسنات و خوبی ها تبدیل می کنم، و بر من باکی نیست؛ (چون) منم بخشنده ترین بخشندگان.»(10)
حقیقت توبه، پشیمانی از انجام معصیت است و تا چنان پشیمانی در کار نباشد توبه واقعی حاصل نشده است. از پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ چنین رسیده است:
«النَّدَمُ تَوبةٌ.»(11)
«پشیمانی، توبه است.»
افزون بر توبه، امور دیگری نیز در شست و شوی آلودگی ها و لایه روبی جان مؤثرند؛ بخشی از آن ها عبارت اند از اعطای صدقه به ویژه صدقه پنهانی،(12) دوری از گناهان کبیره،(13) هجرت و جهاد در راه خدا،(14) کارهای نیک و شایسته همراه با ایمان،(15) تقوای الهی،(16) پیروی از سنت نبی مکرم و آلش ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و بالاخره فریادرسی درماندگان و باز کردن گره ها از انسان بلا دیده رنج کشیده که از کفاره های گناهان بزرگ شمرده شده است.
امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسِ عَنِ الْمَکْرُوبِ.»(17)
«از کفاره گناهان بزرگ، به فریاد رسیدنِ فریاد خواه و باز کردن گره [از کار] رنج کشیده است.»
البته این امور و نسخه های مشابه آن، در طول «استغفار و توبه» قرار دارند.
گام سوم: درمان بیماری ها و ترمیم آسیب ها
با لایه روبی جان و شست وشوی آلودگی های آن، نوبت به درمان بیماری ها می رسد؛ بیماری هایی که اگر درمان نشوند دوباره صحنه جان را تیره و تاریک می کنند. البته برخی از این بیماری ها به قدری مرموزند که هرگز برای انسانِ ابتدایی یا متوسط، بیماری به حساب نمی آیند؛ چون انسان هر چه اوج بگیرد و عمیق تر بیندیشد، بیماری هایی را می بیند که در سطوح پایین تر، آفت وبیماری به حساب نمی آیند.
در این جا تنها به چند نمونه از نسخه های حکیمانه قرآن و عترت درباره چند بیماری شایع که در بحث کمینگاه های حساس با خطر آن ها آشنا شده ایم اشاره کرده، و عزیزان را در مورد بقیه بیماری ها و درمان شان، به کتاب های اخلاق ارجاع می دهیم. البته ریشه تمام بیماری ها، در نادرستی اندیشه ها و ضعف باورهاست که در گام بعدی به آن خواهیم پرداخت.
الف: درمان کبر و فخرفروشی
اگر انسان به گذشته و آینده خود بنگرد، و فقر و نیازش را ببیند، جایی برای فخر فروشی اش باقی نمی ماند. امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ما لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرُ، اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ اخِرَهُ جیفَةٌ وَ لا یَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لا یَدْفَعُ حَتْفَه.»(18)
«انسان را با تکبر چه کار؟ در آغاز، نطفه (ناچیز) بود و سرانجام مرداری (متعفن) است؛ نه می تواند به خود روزی دهد و نه مرگ را از خود براند.»
هم چنین آن حضرت فرمود:
«اگر خداوند، تکبر ورزیدن را به کسی اجازه می داد به طور قطع در مرحله نخست، آن را مخصوص پیامبران و اولیای خود می ساخت؛ اما خداوند، تکبر و خودبرتربینی را برای آنان منفور شمرد، و فروتنی را برای شان پسندید. آنان ـ بر اثر همین فروتنی ـ گونه های خود را به زمین می گذاشتند، و صورت ها را بر خاک می ساییدند، و پر و بال خویش را برای مؤمنان می گسترانیدند تا آن جا که ـ بر اثر شدت فروتنی و خاک ساری ـ مردم بی خبر، آنان را ضعیف و ناتوان می شمردند.»(19)
امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ ، درباره آثار منفی تکبر و آثار مثبت فروتنی فرمود:
«زراعت در زمین هموار می روید نه بر سنگ سخت، و چنین است که حکمت، در دل های فروتن جای می گیرد نه در دل های گرفتار کِبر و خودپرستی؛ خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل، و تکبر را وسیله جهل و نادانی قرار داده است.»(20)
حضرت نوح ـ علیه السلام ـ به فرزندانش در حال رحلت فرمود:
«شما را به دو چیز امر می کنم: به گفتن "لا اله الا الله" و "سبحان اللّه و بحمده" و از دو چیز باز می دارم: "شرک به خدا" و "کبر".»(21)
درمان کبر و فخرفروشی، افزون بر این نسخه های معرفتی، راه کارهای عملی هم دارد که در سخنان امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ به آن ها اشاره شده است؛ امام فرمود:
«خداوند [برای حفظ بندگانش از ظلم و ستم و تکبر] با نماز، زکات و مجاهده در گرفتن روزه واجب، آنان را حراست فرموده است، تا اعضا و جوارح شان آرام، و چشم های شان خاشع، و غریزه ها و تمایلات سرکش شان خوار و ذلیل، و قلب های آنان خاضع شود، و تکبر از آن ها رخت بربندد ... .»(22)
ب: درمان عُجب
عُجب، عقل را تباه می کند(23) و مانع دست یابی انسان به قله های بلند مکارم علمی و عملی خواهد شد؛ اساسی ترین راه درمان عُجب، معرفت نفس است. امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«سُدَّ سَبیلَ الْعُجْبِ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ.»(24)
«راه ورود عُجب را با معرفت نفس خود، کور گردان.»
اگر انسان خود را بشناسد، سرتا پای وجودش را نیاز و وابستگی محض می بیند و تمام امتیازها و نعمت ها و خوبی ها را از منبع خیر و نعمت، یعنی خداوند تبارک و تعالی مشاهده می کند. به قول قرآن کریم:
«اَیُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحمیدُ»(25)
«ای مردم! شما فقیر و وابسته به خدایید، و خداوند، بی نیاز و ستوده است.»
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ...»(26)
«هر نعمتی که دارید از خداست ... .»
علامه نراقی ـ رحمة الله علیه ـ برای معالجه عُجب نوشته است:
«معالجه اجمالی عجب این است که پروردگار خود را بشناسی، و بدانی که عظمت و کمال و عزت و جلال، سزاوار غیر او نیست؛ و معرفت به حال خود به هم رسانی و بشناسی که تو به خودی خود از هر ذلیلی ذلیل تر، و از هر قلیلی قلیل تری، و به جز ذلت و مسکنت و خاک ساری درخور تو نیست؛ پس تو را با عُجب و بزرگی چه کار؟ ... تو خود ممکنی بیش نیستی و ممکن، به خودی خود، عدم محض است؛ وجود و کمال ممکن، از واجب الوجود و آثار و افعال نیز از اوست.»(27)
اگر انسان بصیر باشد، چند آیه قرآن او را از خواب عُجب بیدار می کند و پشت او را می شکند؛ یکی از آن آیات این است:
«قُتِلَ الاْءِنْسانُ ما اَکْفَرَه مِنْ اَیِّ شَی ءٍ خَلَقَه مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَه ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ ثُمَّ اَماتَه فَاَقْبَرَهُ»(28)
«کشته باد انسان! چه ناسپاس است! او را از چه چیز آفریده است؟! از نطفه ای خلقش کرد، و اندازه مقررش بخشید، سپس راه را بر او آسان گردانید، آن گاه به مرگش رسانید و در قبرش نهاد.»
گاهی آدمی به کارهای شایسته اش می بالد، و چنین می پندارد که خود مایه نجاتش را فراهم آورده است؛ در این صورت باید سفارش خداوند را به داوود پیامبر ـ علیه السلام ـ به خاطر آورد که فرمود:
«ای داوود! گنه کاران را مژده بده و صدیقان را بترسان؛ عرض کرد: چه گونه گنه کاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم؟ فرمود: ای داوود! به گنه کاران مژده بده که توبه آنان را می پذیرم و از گناه در می گذرم، و به صدیقان بیم ده که مبادا به کردار خود عُجب ورزند و خودبین شوند؛ زیرا هیچ بنده ای نیست که من او را پای حساب بکشم جز آن که هلاک شود.»(29)
ج: درمان حسادت
حسود در حقیقت نسبت به قضای پروردگار خشمناک، و از عطا و قسمت پروردگار به بندگان ناخشنود است، و این فکر به تدریج باور به توحید و ایمانش را تباه می کند؛ قرآن کریم فرمود:
«وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا اَکْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً»(30)
«زنهار، آن چه را خداوند به [سبب] آن بعضی از شما را بر بعضی [دیگر] برتری داده آرزو مکنید؛ برای مردان از آن چه کسب کرده اند بهره ای است، و برای زنان [نیز] از آن چه کسب کرده اند بهره ای است، و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزی داناست.»
حسود، کافی است بداند که هیچ چیز مانع بخشش های خدا و هیچ امری بازدارنده قضای الهی نیست. بنابراین، با حسادتش، نعمت از دیگران زایل نمی شود جز آن که تبعات و آثار زشت حسادت برای او باقی می ماند؛ و حسادت در دنیا به بیماری تن و روان(31) به سبب آشفتگی روحی و احساس دل تنگی، و در آخرت به سنگینی عذاب مبدل خواهد شد.
علامه نراقی ـ رحمة الله علیه ـ درباره معالجه عملی حسادت می گوید:
«... عمل نافع برای شفای مرض حسد آن است که بر آثار لوازم خیرخواهی آن شخص، که حسد بر او داری، مواظبت نمایی و مصمم گردی که خود را برخلاف مقتضای حسد بداری؛ پس چون از راه حسد، تکبر بر آن شخص طلبی تواضع از برای او کنی، و اگر غیبت و بدگویی او را طالب باشی خواهی نخواهی در مجامع و محافل زبان را به مدح و ثنای او گشایی، و اگر از دیدن او تو را ملالت حاصل شود و نفسِ شوم تو را به عبوسی و ترش رویی و درشت گویی به او امر کند خود را به خوش کلامی و شکفته رویی با او بداری، و اگر حسد تو را از انعام و احسان با او منع کند عطا و بذل را نسبت به او زیاد کنی و چون بر این اعمال مداومت نمایی ملکه تو می شود، و ماده حسد از تو قطع می شود ... .»(32)
د: درمان ناامیدی
هیچ دست نیازی به سوی پروردگار بالا نرفت جز آن که پر برگشت، و به اجابت رسید؛ لیکن نکته اساسی در این جا، آن است که باید بینش خود را درباره اجابت دعا تصحیح کنیم. اگر اجابت دعا به معنی برآورده شدن همان خواسته ای است که ما می طلبیم، و آن را به حساب عادی و عقل بشری خود مایه نجات و سعادت خود می شمریم و از همین رو بر آن پای می فشریم، این معنی از اجابت خطاست؛ چون ما با این ذهن کوتاه و درک ناچیز از جوانب قضیه، و به ویژه با بی خبری از آینده خود از کجا می دانیم اگر همین خواسته برآورده شود به مقصد می رسیم؟
اما اگر اجابت دعا به معنی پاسخ مثبت پروردگار و پر کردن دست تهی ماست، هر چند به شکلی که ذات اقدس او ـ که دانای مطلق است ـ صلاح می داند، این معنی از اجابت درست است و به همین معنی، هر دعایی ـ با رعایت شرایطش ـ به هدف اجابت می رسد.
این قسمتی از وصیت نامه امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ به امام حسن ـ علیه السلام ـ است که فرمود:
«بدان! کسی که گنجینه های آسمان و زمین در دست اوست تو را در دعا رخصت داده، و پذیرفتن دعایت را بر عهده نهاده، و تو را فرمان داده تا از او بخواهی تا به تو دهد، و رحمتش را بطلبی تا رحمت کند. پس کلید گنج های خود را در دستان تو نهاد؛ چون به تو اجازه درخواست از خود را داده تا هرگاه خواستی درهای نعمت او را با دعا بگشایی، و بارش رحمتش را طلب نمایی. پس دیر برآوردن دعا، تو را نومید نکند، که بخشش و عطا بسته به مقدار نیت بُوَد، و بسا که در برآوردن دعایت تأخیر افتد و این برای آن باشد که پاداش دعا کننده بزرگ تر، و عطا و بخشش به آرزومند کامل تر شود؛ چه بسا چیزی می خواهی که به تو ندهد، اما بهتر از آن را در این جهان یا در آن جهان عوض دهند، یا بهتر بوده که از تو دریغ دارند؛ چه بسا چیزی را بطلبی که اگر به تو بدهند، تباهی دینت در آن می باشد ... .»(33)
این در مورد اصل اجابت؛ اما درباره تأخیر اجابت، امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:
«مؤمن از خدای عز و جل حاجتی می طلبد و خداوند برآوردن نیازش را به تأخیر می اندازد؛ چون صدایش را دوست می دارد و گریه هایش را می پسندد ... .»(34)
افزون بر آن، چون دعا عبادت است تأخیر آن مایه افزایش حجمِ عبادت، و نتیجه آن، رشد و بالندگی روح دعاکننده است.(35)
ه : درمان بُخل
در این بیماری نیز ضعف معرفتی، زیربنای آن است؛ آدمی می پندارد هر چه جمع آورد و در انفاقش بخل ورزد، به سود اوست. در حالی که باید آثار و اخبار زیادی که در نکوهش بخل و ستایش بخشش و سخا رسیده است را ملاحظه کند، و بداند که خانه دیگری در انتظار اوست و باید قدری پیش فرستد، و در آن جا ذخیره کند تا در روز درماندگی به کارش آید.
درمان اساسی برای این بیماری و همه بیماری ها، قطع سرچشمه آن هاست و سرچشمه بخل، دوستی مال دنیاست.
قرآن کریم با تحلیل پندار خام بخیلان، سرانجام بخل را چنین ترسیم می کند:
«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَبْخَلُونَ بِما اتیهُم اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ ...»(36)
«کسانی که به آن چه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل می ورزند، هرگز تصور نکنند که آن [بخل] برای آنان خوب است، بلکه برای شان بد است؛ به زودی آن چه که به آن بخل ورزیده اند، روز قیامت طوق گردنشان می شود ... .»
امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ نیز فرمود:
«از بخیل در شگفتم! او به استقبال فقری می رود که از آن می گریزد، و غنایی را از دست می دهد که خواهان آن است؛ در دنیا همچون فقیران زندگی می کند، اما در آخرت باید همچون اغنیا حساب پس دهد.»(37)
آن چه مهم و سزاوار تأکید است، این نکته اساسی است که روند تطهیر و درمان باید ادامه یابد، و تخلق به اخلاق خدا، جایگزین اخلاق شیطانی شود؛ وگرنه ما را با عقاب، تطهیر و ادب خواهند کرد؛ یعنی همان چیزی که در اول دعای ابو حمزه، امام سجاد ـ علیه السلام ـ از آن سخت می هراسد و مناجات می کند:
«اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقُوبَتِکَ ... .»
«خدایا! مرا با عقاب و عذاب خودت، ادب نکن.»
نکته ای که نباید فراموش شود این است که تا این جا طرح درمان، درباره امور شخصی و در محدوده حوزه جان بود، اما هرگز نباید از بیماری ها و آلودگی های اجتماعی غافل بود؛ بیماری هایی که بر اثر سرکشی طاغوتیان، و هوس های دنیاپرستانِ بی درد، فضای جامعه را مسموم می کند؛ و به تعبیر امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ موجب می شود تا در این فضا شیطان به هلاکت و تباه کردن مردم چشم طمع بدوزد، اسباب کارش قوت گیرد، و حیله و فریبش فراگیر شده و شکار وی در دسترس باشد.(38)
شست و شوی آلودگی های اجتماع، نخست به خشکاندن ریشه های فساد وابسته است؛ یعنی کشتن اولیای شیطان و انهدام حزب شیطان. درمان بیماری های اجتماعی نیز به دو عنصر اساسی امر به معروف و نهی از منکر متکی است؛ دو عنصری که اگر ترک شوند، همه چیز رو به تباهی می رود و دوستان شیطان نیز نیرو گرفته و به رهبری جامعه دست می یابند.
در وصیت نامه امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ چنین می خوانیم:
«لا تَتْرُکوا الاْءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ شِرارُکُمْ ... .»(39)
«امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید؛ که بدترین شما حکمرانی شما را به دست گیرند.»
گام چهارم: تصحیح اندیشه ها و ارزیابی و تعمیق باورها
در آغاز سخن، اشاره شد که هر نوع رخنه و ضعفی در اندیشه ها و باورها، مانند نقاطی کورند که برای دشمن، زمینه ای مناسب فراهم می کنند تا از طریق آن ها وسوسه گری کند. در واقع، سکوی معراج مخلَصان ـ که آسوده از هر نوع وسوسه دشمن اند ـ اندیشه های درست و باورهای ژرف آن هاست.
به چند نمونه از اندیشه های نادرست و باورهای ضعیف بنگرید تا ببیند چه آثار زیان بار و زشتی به همراه دارند:
اگر انسان تحت تأثیر وسوسه های دشمن بی محابا به جمع آوری امکانات دنیا می پردازد و حقی را که خدا در دارایی اش قرار داده است ادا نمی کند، و از فقر می هراسد و بخل می ورزد، به این دلیل است که سرای دنیا و امکاناتش را درست نشناخته، و دیدگاهی واقع بینانه درباره آن ندارد.
اگر انسان از تزیین دشمن فریب می خورد و به وعده های او دل خوش می کند، و به آرزوهای ساخته و پرداخته اش سرگرم و میخ کوب می شود، برای آن است که از ادامه حیات غافل مانده و از جاودانگی اش بی خبر است.
اگر محبت دنیا، دل آدمی را می رباید و خود منشأ بسیاری از رفتارهای ضد ارزشی و چراغ سبزی برای دشمن می شود، به این دلیل است که محبوب و معبود واقعی را گم کرده، و از حکمت حیاتش در این مقطع دنیا، بی خبر است.
اگر گرفتار کمین کبر هستیم به این دلیل است که وجود سر تا پا فقر خود را نشناخته ایم؛ اگر گرفتار کمین حسادتیم، به این دلیل است که حکمت روزی ها و تقسیم شان را نمی دانیم؛ ... و در یک کلام، اگر نسبت به گناه، موضع سرسختانه نداریم و تحت تأثیر وسوسه های دشمن، به گناه آلوده می شویم به این جهت است که از درک حضور، غافل ایم و حقیقت گناه، خطر رسوب و تراکم آن، و تبدیل هویت جان را ناچیز می نگریم ... .
بنابراین، ملاحظه می کنید از یک سو مشکل شناختی، زیربنای همه مشکلات ماست؛ و از سوی دیگر، شالوده هر نوع مبارزه با دشمن و عروج روح به مقام مخلَصان، بر معرفتی درست و باوری استوار مبتنی است و گویی از همین روست که در حدیثی می خوانیم:
«مرگ فقیه دین شناس، برای ابلیس از مرگ مؤمنان دیگر محبوب تر است.»(40)
ما در این جا به تناسب حجم بحث، تنها به خطوط کلی دیدگاه های قرآن و عترت به عنوان طبیبان درست اندیشِ آگاه اشاره خواهیم کرد، تا در قدم اول تذکر و تنبهی باشد، و سپس بتوانیم با این میزان، اندیشه ها و باورهای خود را محک زده، صحت و سقم شان را به دست آوریم، و باورهای درست خود را نیز تعمیق بخشیم.
الف: پروردگار ما
ما، در اعماق جان، پروردگارمان را می شناسیم(41) و با او پیمان بسته ایم که بنده و سرسپرده اش باشیم،(42) اما حجاب های پندار و دنیازدگی و غفلت های متراکم، بر این فطرت خداشناسی و آن پیمان فطری پرده ها آویخته است.
روشن ترین دلیل بر این مدعا، آن گاه رخ می نماید که دست انسان از همه چیز کوتاه شود، همانند موقعیتی که در کشتی طوفان زده، گرفتار امواج هراسناک دریاییم، که آن پرده ها فرو می افتند و همه سراب هایی که به دنبال آن ها می دویدیم، رنگ می بازند، و حقیقت سراب گونه شان برملا می شود؛ آن جاست که حقیقت محض و معبودِ واقعی و رب العالمین تجلی می کند؛ از این روست که در آن شرایط حاد، خالصانه دست به دامن کبریایی اش می زنیم، و نجات خود را تنها از او می خواهیم.(43)
این صحنه، در قیامت به نحو شفاف تری بروز خواهد کرد؛ چون در قیامت همه پرده ها می افتند و چشم، تیزبین می شود.(44) همه محبوب ها و معبودهای دروغین، افول می کنند(45) و حسرت، دامن گیر انسان می شود(46) که چرا عمری را در این دنیا، پیوسته با پندارها و معبودهای ساختگیِ نفس و شیطان به سر برده، و اکنون دستش تهی است!
بین ما و پروردگارمان هیچ فاصله ای نیست، هم از این طرف گفتند:
«اِنَّ الرّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ.»(47)
«کسی که به سوی تو کوچ کند مسافت نزدیکی می پیماید.»
هم از آن طرف گفتند:
«... نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»(48)
«ما از رگ گردن به او [انسان] نزدیک تریم.»
در بین راه هم هیچ حجابی نیست؛ چون فرمود:
«لاِءَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمْ الاْءَعْمالُ دُونَک.»(49)
«تو از آفریده هایت پوشیده نیستی، جز آن که رفتار ـ زشتشان ـ آنان را از تو پوشیده کرد.»
بنابراین، اگر کسی حقیقت خود را که فقر محض و وابستگی و نیاز است مشاهده کرد، پروردگار خود را می بیند؛ انسان هرگاه خودش را بدون زنگار دید، خودی نمی بیند؛ چون خودش، آینه حق و مرآت اوست.
همیشه معرفت خدا با اعتراف به قصور و عجز همراه است؛ چون پی بردن به کنه ذات اقدس اله محال است؛ معصوم ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ.»(50)
«آن طور که شایسته شناخت تو بود، تو را نشناختیم.»
«لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولُ بِتَحْدِیدِ صِفَتِه وَ لَمْ یَحْجُبْها عَنْ واجِبِ مَعْرِفَتِهِ.»(51)
«عقول را بر کنه صفات خویش آگاه نساخته، اما آن ها را از معرفت و شناسایی مورد لزوم خود باز نداشته است.»
در قرآن بیش از هر چیز روی یگانگی خدا تکیه شده، و شعار نخستین قرآن این است:
«لا إِلهَ إِلاَّ اللّه»
«غیر از (اللّه) خدایی نیست.»
این شعار، بیش از شصت بار با عبارت های گوناگون تکرار شده و در برخی از آیات نیز گواهی خود خدا، فرشتگان و همه دانایان را بر اصل توحید اعلام می دارد.(52) در قرآن، اسما و صفات بسیاری برای خدا آمده است؛ مانند آیات آخر سوره حشر که فرمود:
«اوست خدا که جز او خدایی نیست؛ دانای نهان و آشکار؛ اوست رحمان مهربان، اوست خدا که جز او خدایی نیست؛ فرمانروای پاک، بی عیب، بی گزند، ایمنی بخش، نگهبان، گران قدر، پرقدرت و پرعظمت؛ پاک است خدا از آن چه [با او] شریکش می دانند؛ اوست خدای آفریدگار، هستی بخش، صورت گر، بهترین نام ها از آن اوست، آن چه در آسمان ها و زمین است تسبیح گوی اوست، و او والای حکیم است.»(53)
آهنگ اصلی اسما و صفاتی که در قرآن برای خدا آمده همان است که در آیه بیست و چهارم سوره حشر، با جمله:
«لَهُ الاْءَسْماءُ الْحُسْنی ...»
«بهترین نام ها از آنِ اوست.»
بیان شده است. بنابراین، به هر نیکی و به هر جلوه کمال که بیندیشیم، بالاترین درجه اش به نحو مطلق برای خداست؛ برای مثال، توانایی و کارآیی، کمال است و خداوند کارآیِ توانایی است که بر همه چیز تواناست.
«... اِنَّ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیر.»(54)
دانایی هم کمال است و خداوند، دانای مطلق است، از آشکار و پنهان با خبر است، و همه چیز را می داند:
«... اِنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ.»(55)
مهرورزی به دیگران نیز کمال است و خدا رحمان و رحیم است؛ یعنی بسی پرمهر و مهرورز، آن هم در بالاترین درجه یعنی «اَرْحَمُ الرّاحِمینِ»(56) است و به همین گونه است هر نوع کمال دیگر ... . بنابراین، خدایی که از هر کمالی بالاترین مرتبه اش را دارد، خود به خود از هرگونه عیب و نقص و فقر و نیاز پیراسته و مبراست.
قرآن کریم فرمود:
«وَللّهِ الاْءَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَروا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»(57)
«بهترین نام ها از آن خداست؛ پس او را با همین نام ها بخوانید و به کسانی که در مورد نام های او به کجی می گرایند اعتنا نکنید؛ به زودی به کیفر آن چه می کردند خواهند رسید.»
ب: ما در نظام آفرینش
نظام هستی باطل نیست،(58) ما را بیهوده نیافریدند(59) و در این نظام رها نکردند،(60) ما در محضر خداییم(61) و به سوی او نیز باز می گردیم.(62) چه طور ممکن است رها باشیم، در حالی که اگر به پیشینه خلقت خود بنگریم، خواهیم دید که قطره ای ناچیز بودیم و ما را پرورانده و لباس خلقتی بعد از خلقت ـ از منی به خون بسته و از آن به تکه گوشت و از آن به استخوان ها و سپس پوشش آن ها با گوشت و ... ـ بر قامت ما پوشاند، و آن گاه طفلی آراسته و کامل به دنیا آورد.(63) چه طور ممکن است رها باشیم در حالی که همه جا و همه وقت در آشکار و پنهان، روزهای روشن و شب های تار، مراقبانی از جان خود ما، نگهبانانی از اعضا و جوارح ما، و حافظانی امین از فرشتگان، اعمال ما را زیر نظر دارند،(64) رفتارهای ما را می نویسند و حتی شمارش نَفَس های ما را ثبت می کنند.(65)
خداوند ما را برای عبادت خود آفرید،(66) بدون آن که به آن نیازمند باشد؛ خداوند، نظام هستی را به حق آفرید تا هر کس را برای آن چه به دست آورده پاداش دهد و در حق او کوچک ترین ستمی نخواهد شد.(67) خداوند مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید کدام یک از ما بهترین کردار را از خود نشان می دهیم.(68)
در این نظام، هیچ چیزی نیست جز آن که خدا را تسبیح و تقدیس می کند؛ هر چند ما تسبیح آن ها را درک نمی کنیم.(69)
ج: ما و اعمال ما
هر عملی (جوانحی و جوارحی) دو چهره دارد؛ چهره ظاهری (مُلکی) و چهره باطنی (ملکوتی) که هر دو یک حقیقت اند، مانند معادله ای که دو طرفش یک حقیقت اند؛ لیکن هر طرف به یک گونه خود را نشان می دهد. (به طور نمونه 2 + 5 = 7؛ هر دو طرف یکی است اما با دو چهره؛ و به همین جهت است که از یک طرف، طرف دیگر را می توان محاسبه کرد و به دست داد).
اگر کسی چشم باطنی اش باز شد، ملکوت و باطن هر چیزی را مشاهده می کند؛ چون با آن سنخیت یافته است. بنابراین، اگر می گویند گناه، آلودگی و سجده بر شیطان است، به این دلیل است که صورت باطنی و چهره ملکوتی آن را گزارش می دهند، و هرگاه پرده ها کنار رود ما هم آن را خواهیم دید. مانند قیامت که با کنار رفتن پرده ها، صورت باطنی طاعت و معصیت را مشاهده خواهیم کرد، و در این صورت است که یقین می کنیم خسارتِ گناه، بسیار شکننده و دارای چهره ای تنفرآور است.
به طور نمونه اگر امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره دنیا فرمود:
«دنیا مانند نقش و صورتی است که سر آن را تکبر و غرور، چشمانش از حرص و طمع، زبانش از ریا، دستانش از شهوت، پاهایش از خودبینی، قلبش از غفلت، وجودش از فنا و حاصلش از زوال شکل یافته است ... .»
این توصیف از دنیا، در واقع گزارشی است از چهره ملکوتی زندگانیِ دنیاپرستان.
اعمال و کردار ما، در چهره ملکوتی اش همنشین دایمی ماست؛ ما هر چه می کنیم بر صفحه جان مان ثبت شده و با آن یگانه می شود، و سپس در هر عالَمی متناسب با آن عالَم، خود را نمایان می سازد؛ اگر رفتار ما طاعت و نور بود صفحه جان نورانی خواهد شد، و اگر معصیت و تاریک بود آن را سیاه و چرکین می کند، و تراکم آن چشم دل را کور و گوش جان را کر و قلب را می میراند،(70) و ادامه آن آدمی را به موضع تکذیب آیات خدا می کشاند،(71) و از پروردگارش محجوب می کند.(72) و دیدگاه او را نسبت به واقعیت ها بی مبنا و دور از حقیقت می گرداند(73) تا آن جا که ممکن است در اثر انبوه سیاهی و تراکم آلودگی، چهره جان به کلی دگرگون شود و ما را از انسانیت، به طور کلی بیرون برد.(74)
در قیامت صورت عده ای سفید و درخشان و چهره عده ای سیاه و غم بار است،(75) و این چهره باطنی اعمال و عقاید آن هاست که بر صورت شان نقش می بندد؛ برای همین در قیامت مجرمان گنه کار از سیمای شان شناخته می شوند.(76)
اعمال ما که هم نشین جاودانه ما و در درون حوزه جان ماست دارایی واقعی ما می باشند؛ یعنی هر چه در بیرون از حوزه جان خود داریم، ملکیت اعتباری است که برای سامان دهی به زندگی این سرا، بین عقلا پذیرفته شده است (مانند: خانه من، همسر من، بوستان من و ...) حتی بدن ما، دارایی واقعی ما نیست! چون همه این ها از گوهر جان جداست و با رفتن ما از این دنیا پیوندشان با ما قطع می شود. ولی آن چه که می ماند و همیشه با ماست و با آن در برزخ خواهیم بود و با آن محشور می شویم، رفتارها و باورهایی است که در دنیا به دست آورده ایم و با جان ما گره خورده اند؛ برای همین است که در قیامت، همه به یک صورت محشور نمی شوند. پس بیدار شویم و چشم باز کنیم.
هر عملی که در این دنیا انجام می دهیم و هر باوری که داریم، در آخرت مالک آن عمل هستیم و مالکیت عمل هم در روز جزا به هیچ روی از انسان سلب نمی شود. انسان به گونه تکوینی، صاحب عمل خود است، آن هم مالکیتی حقیقی نه اعتباری؛ مالکیت انسان در این دنیا اعتباری و منفصل از حقیقت ماست، لیکن مالکیت آخرتی، حقیقی و متصل به حقیقت اوست.(77)
پیامبر عزیز اسلام ـ صلوات اللّه علیه و آله الطیبین ـ به قیس بن عاصم فرمود:
«برای تو، به ناچار هم نشینی خواهد بود که هرگز از تو جدا نمی شود، با تو دفن می شود در حالی که تو مرده ای و او زنده است؛ هم نشین تو اگر شریف باشد، تو را گرامی خواهد داشت و اگر نابکار باشد تو را به دامان حوادث می سپارد، آن گاه هم نشین با تو محشور می شود و در رستاخیز با تو برانگیخته می شود و تو مسؤول آن خواهی بود. پس دقت کن هم نشینی که انتخاب می کنی نیک باشد؛ زیرا اگر او نیک بود مایه انس توست، و در غیر این صورت موجب وحشت تو می گردد؛ آن هم نشین، عمل توست ... .»(78)
د: گذرگاه دنیا و حکمت زندگانی در آن
ما را به این سرا آوردند، اما نه آمدن مان بیهوده بود و نه ماندن مان. در این جا ما را چشم بسته رها نکردند، بلکه قرآن و عترت به خوبی تمام زوایای این منزل را به صورت شفاف و روشن نشان دادند و به ما گفتند که این جا کجاست، چه کنید، راه کجاست، و بی راهه کجا.
این جا، خانه عبور و گذر، و آخرت خانه سکون و ماندن است؛(79) این جا تجارت خانه اولیای خدا، معبد فرشتگان، فرودگاه وحی و ... است؛(80) گذرگاه دنیا، هیچ کس را فریب نداد؛ چون همه چیز را بی پرده نمایاند، و با دگرگونیِ همیشگی اش نشان داد که نمی توان به آن دل بست؛(81) چون چیزی که در معرض دگرگونی است شایستگی دلبند شدن ندارد؛ هر چند دشمن ما با تزیین هایش نمی گذارد واقعیت ها را ببینم، و از حکمت حیات در این جا سردرآوریم.
به طور اساسی آن چه که مخلوق و آفریده خداست فریبنده نیست؛ پس اگر نکوهشی برای دنیاست، نه به سبب وجود خارجی آن، بلکه به خاطر رابطه نادرست ما با دنیاست؛ یعنی دنیای فریب و نکوهیده، دنیایی است که بر اثر عدم شناخت ما، در درون دل ما خانه کرده و جان را به خود بسته است و این دنیایی است که خودِ ما ساخته ایم، و در واقع این ساخته ما، حیات دنیاست که همواره مورد نکوهش و طرد بوده است، نه خود دنیا؛ ولی دنیای دلیل و ستوده، دنیایی است که بیرون از حوزه جان ما، و ساخته و پرداخته خداست؛ دنیایی که سرتاپا نعمت و لطف است، همان دنیایی که انبیا و اولیا ـ علیهم السلام ـ در آن رشد کرده و به مناصب عالی الهی و مقامات ارجمند معنوی نایل شدند؛ همان بازاری که مردان خدا در آن جان و مال فروختند و رضا و لقای خدا را خریدند.(82)
پس آن چه که نکوهیده است حیات و زندگانی دنیاست، که قرآن آن را چیزی جز بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی به یکدیگر و فزون جویی در دارایی ها و فرزندان نمی شناسد؛ و آن را مانند بارانی می داند که می بارد، روییدنی و رستنی آن [باران] کشاورزان را به شگفت می آورد، اما به ناگاه آن کشت، زرد و خشک شده و آن گاه خاشاک می شود(83) و سپس به این سو و آن سو پراکنده می گردد.(84)
این حقیقت که زندگانی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست، در آیات متعدد قرآن بیان شده، و بعد از بیان این حقیقت در آیه ای آمده است:
«خانه آخرت برای پرواپیشگان به طور قطع بهتر است؛ آیا نمی اندیشید؟»(85)
«زندگی حقیقی، خانه آخرت است؛ اگر بدانند.»(86)
«آنان که به زندگانی دنیا شاد شده اند، [فراموش کرده اند که این] زندگی دنیا نسبت به آخرت جز بهره ای [ناچیز] نیست.»(87)
در این دنیا، همه بر سر جلسه آزمون اند؛ هیچ کس بدون امتحان از این جا نخواهد رفت(88) و امتحان همه نیز به یک شکل نیست. عده ای با داشتن امکانات و دارایی هایشان؛ و عده ای با نداشتن و فقرشان؛ امتحان می شوند و گاهی هم ترس، گرسنگی، کاستی در دارایی ها، و مرگ و میرها، و کمیِ محصولات، مواد این آزمون اند؛ و مژده برای کسانی است که با درک موقعیت جلسه آزمون، پایدار و مقاوم بر راه راست باقی ماندند.(89) از جمله اهداف آزمون، جداسازی سره از ناسره، ناب کردن جان مؤمنان، به زوال بردن کافران و درک و شناخت مجاهدان و صابران است.(90)
در این جا بنا نیست هر کس هر آن چه تمنا کند، بیابد، یا از نظر رزق و روزی، همه یکسان باشند یا آن که همیشه زندگی یکدست اداره شود؛ پس، تفاوت ها، برتری ها و فراز و نشیب ها در این مقطع دنیا قطعی است و حکمت آن هم آزمون الهی است؛ بدین سان اگر به حکمت آمدن در دنیا آگاه نباشیم، نمی توانیم در برابر فراز و نشیب ها، پیچ و خم ها و ... که جزوی جدانشدنی برای این مقطع از زندگی است موضعی پایدار برگزینیم، گاهی با یک پیش آمدِ ناگوار آتش می گیریم، به طوری که گویی می خواهیم از پا درآییم و یأس و ناامیدی سر تاپای وجودمان را می گیرد،(91) و اگر هم دست مان رسید و خداوند باز برای امتحان بعد از سختی ها به ما ثروت و گشایش داد، بخل می ورزیم، فخر می فروشیم، خود را شایسته و برتر از دیگران تلقی می کنیم.(92)
ما را جانشین پیشینیان کردند تا ببینند چه می کنیم؛(93) آیا مانند آنان سرگرم بازی و جمع آوری اموال می شویم یا آن که چشم باز می کنیم و قبل از آن که برای دیگران مایه عبرت شویم، از گذشتگان عبرت می گیریم. تمام امکاناتی که در این دنیا به دست ما سپرده اند، تنها برای آزمایش ماست و شکوفه ای هستند که برای هیچ کس گل نکرده اند.(94) پس نباید ملاک رضایت و خشنودی و یا ناخشنودی و خشم خدا را در دارایی ها و ناداری ها ببینیم؛(95) که اگر کسی مال و دارایی داشت دلیل بر خشنودی خدا، و اگر نداشت دلیل بر خشم او باشد؛ و یا بر اساس آن ها احترام ها و اهانت ها را تنظیم کنیم. خداوند براساس حکمت بالغه اش روزیِ برخی را فراخ و روزیِ برخی را تنگ می گیرد.(96)خداوند متعال امکانات دنیا را چنین گزارش می کند:
«مال و فرزندان زیور زندگی دنیایند، و نیکی های ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است.»(97)
«اموال شما و فرزندان تان تنها، [وسیله] آزمایشی برای شمایند و خداست که نزد او پاداش بزرگ است.»(98)
«هر آن چه به شما داده شده است، کالای زندگی دنیا و زیور آن است، و[لی] آن چه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ مگر نمی اندیشید؟»(99)
«آن چه نزد شماست فانی و تمام شدنی، و آن چه نزد خداست پایدار و جاودانه است ... .»(100)
بنابراین، منطق قرآن در برابر کسانی که می گویند ما دارایی و فرزندان مان از همه بیشتر است و ما عذاب نخواهیم شد،(101) چنین است:
«اموال و فرزندان تان چیزی نیست که شما را به پیشگاه ما نزدیک گرداند، مگر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته کرده باشند ... .»(102)
آری در یک کلام، خداوند، آسمان و زمین و مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید چه کسی نیکوترین عمل را در این صحنه امتحان به نمایش می گذارد؛(103) و سرانجام هم برای پرهیزکاران خواهد بود.(104)
در این منزل، برای ما از پیشینیان گزارش های صادقانه و هدایت بخش داده اند؛ همان نسل های بی شماری که در این زمین زندگی کرده اند و اکنون، ما در جای آنان منزل گزیده ایم. از آثارشان، رفتارهای شان، پیامبران شان، منطق شان، شیوه برخورد و واکنش آن ها، سنت های خداوند درباره آنان، عذاب یا نجات شان، نقاط مثبت و منفی زندگی شان، حکمت بقا و زوال شان و ... برای ما خبر آورده اند؛(105) از آبادی هایی که هم اکنون هم برجاست ولی مردمش هلاک شدند و یا آبادی هایی که درو شدند و بساطشان برچیده شد؛(106) به ما گفتند که شما در منزل کسانی خانه کردید که پیش از شما بودند، و به خود ستم روا داشتند،(107) [ولی] ما به آنان ستم نکردیم، و هر آن چه غیر از خدا می پرستیدند و سر به آستان آن ها می ساییدند، آن ها را از عذاب نجات نداد؛(108) برای آنان پیام آورانی فرستادیم ولی تکذیب شان کردند، آنان را به تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم تا به زاری و خاک ساری درآیند، اما تضرع نکردند؛ چون دل هایشان سخت شده و شیطان، آن چه را انجام می دادند در نظرشان آراسته بود؛ پس چون پندهای ما را فراموش کردند، درهای هر چیزی [از نعمت ها] را بر آنان گشودیم، تا هنگامی که به داشته هایشان شاد گردیدند و ناگاه [گریبان] آنان را [با عذاب] گرفتیم و یکباره نومید شدند و ریشه آن گروهی که ستم می کردند، برکنده شد.(109)اکنون شما در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چه گونه بوده است؛(110) چون به طور یقین در این [سرگذشت ها و کیفرها] برای هوشیاران(111) و برای مؤمنان، درس های عبرت است.(112)
در این جا، خداوند پیامبرانی را از بین خود مردم برانگیخت تا با زبان خودشان برای آنان حقیقت ها را بیان کنند؛ پیامبرانی که با بصیرت و بینایی و منطقی استوار و نیرومند با نشانه ها و معجزات برای بردن مردم از تاریکی ها به سوی نور(113) از هیچ تلاشی فروگذار نمی کردند؛ مردانی با اراده ای پولادین که هرگز کمی تعدادشان در اراده آنان خللی ایجاد نکرد؛(114) پیامبرانی که منطق شان این بود:
«خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.»(115)
«از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید ...(116) ما بر این رسالت پاداشی از شما نمی خواهیم و قصدی جز اصلاح نداریم.»(117)
اما شیطان اعمال امت ها را برای شان بیاراست،(118) و گمراه شان کرد تا آن که در برابر منطق روشن وحی بهانه گیری کردند، و با لجاجت و خیره سری بر پندارهای خود پای فشردند،(119) تا آن که خود را به دست هلاکت سپردند؛ اکنون مهمان این زمین، ماییم با این «توصیه ها» و «هشدارها»:
یک: توصیه ها
ـ تقواپیشه کنید، آن هم حق تقوا را و بکوشید مسلمان و تسلیم امر خدا ـ در همه ابعاد ـ از این دنیا روید.(120)
ـ در این جا ننشینید و دست روی دست مگذارید، بلکه برای خدا به پا خیزید و به سوی آمرزش و مغفرت پروردگار و بهشت برین شتاب گیرید؛(121) به پا خیزید و عدالت را برپا کنید.(122)
ـ خدا و پیامبرش شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات می بخشد؛ آنان را اجابت کنید.(123)
ـ جان و مال تان را به خدا بفروشید، و در ازای آن بهشت دریافت کنید.(124)
ـ خداوند فرمود: به بندگان من بگو نماز به پا دارید و در آشکار و پنهان انفاق کنید پیش از آن که روزی بیاید که در آن خرید و فروش و دوستی نخواهد بود.(125) به بندگان من بگو: منم خدای بخشنده مهربان، و عذاب من هم عذابی دردناک است.(126)
ـ از این گذرگاه دنیا برای منزلگاه ابدی آخرت، وسایل و تجهیزات فراهم کنید و پیش از آن که بدن تان را از این دنیا بیرون برند دل تان را از این دنیا بیرون کنید.(127)
ـ به غیر از خدا، هر که و هر چه را بپرستید انحرافی آشکار است، و در حقیقت، شیطان را عبادت می کنید.(128)
ـ اگر دیدار پروردگارتان را می خواهید عمل صالح کنید و در عبادت او احدی را شریک قرار ندهید.(129)
ـ آنان که از روش و منش ابراهیم خلیل الرحمن ـ علیه السلام ـ یعنی توحید ناب روی بر می تابند، نابخردند.(130)
ـ هر کار خوبی که برای خویش از پیش فرستید، آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بیشتر باز خواهید یافت ... .(131)
ـ اگر عزت و سربلندی می خواهید، عزت، یکسره از آن خدا و نزد اوست،(132) و در گرو عبادت او.
ـ هر که کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود، و همه را برای او ثبت و ضبط می کنیم.(133)
ـ کسانی که در راه ما بکوشند، به یقین راه های خود را به آنان می نماییم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است.(134)
ـ دو فرشته نگهبان از راست و چپ مراقب شمایند؛ هیچ سخنی نمی گویید [و هیچ کاری نمی کنید] مگر آن که مراقبی آماده آن را ضبط می کند.(135)
ـ آن چه بر زمین است زیبایی زمین است نه زیبایی شما، و این زیبایی برای آن است که بیازماییم کدام یک از شما بهترین عمل را به نمایش می گذارید؛(136) اما آن چه که زیبایی شماست ایمانی است که خداوند دل های شما را به آن می آراید.(137)
ـ اگر خدا را شاکر باشید شما را می افزاید، و اگر کفران کنید عذاب او سخت است.(138)
ـ اگر کار شایسته کنید، در اصل، حوزه جان خودتان را معطر کرده اید و اگر کار زشت کنید به زیان خودتان است و پیش از هر چیز حوزه دل خود را متعفن و تیره می کنید.
ـ هر که طغیان کرد و زندگی پستِ دنیا را برگزید، جایگاه او همان آتش است و کسی که از ایستادن در پیشگاه پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس باز داشت ... جایگاه او همان بهشت است.(139)
ـ هر کس در گرو اعمال خویش است؛(140) هیچ چیز در دستگاه الهی گم نمی شود.
ـ اگر خدا را دوست دارید از پیامبر پیروی کنید تا خدا دوست تان بدارد، و گناهان شما را بر شما ببخشاید؛ و خداوند آمرزنده مهربان است.(141)
ـ هر چه در این جا انفاق کنید تا خشنودی خدا را به دست آورید، جان خودتان را تثبیت کرده اید.(142)
ـ پروردگارتان را با تضرع و در پنهانی بخوانید ... در زمین بعد از اصلاحش فساد به پا مکنید، خدا را با ترس و طمع بخوانید؛ همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است؛(143) ای بندگان مؤمن! زمین من فراخ است [هر کجا هستید] تنها مرا بپرستید.(144)
ـ تا در این دنیایید تلاش و جدیت کنید، برای خدا به پا خیزید، خود را آماده کنید، توشه ای نیکو برای سفر فراهم آورید، چشمان تان را خوب باز کنید که مبادا زندگی شما همان طور که گذشتگان شما را فریب داد شما را بفریبد.(145)
دو: هشدارها
ـ مبادا مانند کسانی باشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را دچار خودفراموشی کرد.(146)
ـ مبادا پیرو هواهای نفسانی و آرزوهای دور و دراز شوید؛ چون غفلت می آفرینند و آخرت را به فراموشی می برند.(147)
ـ مبادا حق را ببینید و از سر لجاجت و هوس انکار کنید،(148) و یا مانند کسانی باشید که هوای نفس خود را معبود خویش گرفتند.(149)
ـ خسارت نافرمانی خدا و تکذیب آیات خدا، بسیار شکننده است و اگر تصور می کنید با این نافرمانی و تکذیب، شما را نمی گیرند پنداری است بی مبنا؛ بلکه خودِ این پندار نیز نوعی عذاب است.(150)
ـ مبادا گمراهی بخرید و هدایت بفروشید! که این تجارتی زیان بار است.(151)
ـ مبادا در این دنیا کوردل باشید! چون در این صورت، در آخرت هم کوردل و گمراه تر خواهید بود.(152)
ـ مبادا تنها رویه و لایه ظاهریِ زندگانی دنیا را ببینید، و با سرگرمی به آن نسبت به آخرت غافل شوید.(153)
ـ مبادا بر اثر کثرت نافرمانی، به خط بحران برسید تا خدای ناکرده در مورد شما خطاب شود: آن ها را رها کن تا بازی کنند و [در پندارها و سرگرمی های شان] فرو روند، تا روزی را که وعده داده شده اند، ملاقات نمایند.(154)
ـ مبادا به ستمگران گرایش یابید، که آتش شما را می گیرد،(155) از فتنه ای که تنها به ستمکاران نمی رسد، بترسید.(156)
ـ ما شما را از عذابی نزدیک هشدار دادیم؛ روزی که آدمی، آن چه را پیش فرستاده بنگرد و کافر گوید: ای کاش خاک بودم.(157)
ـ مبادا مانند کسانی باشید که از یاد ما روی بر می تابند، و چیزی جز زندگانی دنیا را نمی خواهند، و این منت های دانش آنان است.(158)
ـ مبادا در برابر منطق درست و استوار وحی بهانه کنید، و در پوسته پندارها از روی هوس، به اتهام، استهزا و ... برخیزید.(159)
ـ مواظب باشید که این جا به چیزی غیر از خدا دل نبندید، چیزی قید و بند شما نشود، و شما را زمین گیر نکند؛ مواظب باشید نادانسته و ناخواسته با عزیزترین محبوب خود یعنی جان تان دشمنی نکنید، و آن را به دست آتش نسپارید.
ـ مبادا فریفته شوید از این که می بینید دنیاداران به دنیا دل می نهند، و بر سر دنیا به یکدیگر بر می جهند؛ چون دنیاپرستان که دنیا کورشان کرده سگانی هستند عوعوکنان، و درندگانی در پی صید، دوان؛ ... نیرومندشان ناتوان را طعمه خویش می کند؛ و بزرگ شان بر خُرد، دست چیرگی گشاید ... آنان در چراگاه زیان، در بیابانی دشوار گذر، سرگردان اند؛ نه شبانی است که به کارشان رسد، و نه چراننده ای که به چراشان برد. دنیا به راه کوری شان راند و دیده هاشان را از چراغ هدایت بپوشاند. در بیراهگی اش سرگردان اند و در نعمت آن غوطه ور؛ آنان دنیا را پروردگار خود گرفته اند و دنیا آنان را به بازی گرفته و آنان هم دنیا را به بازی گرفته اند، و آن چه در پس دنیاست یعنی عالم آخرت را به فراموشی سپرده اند.(160)
گام پنجم: پیشگیری از آسیب و تلاش در بالندگی و عروج روح
صحنه جان، بعد از آفت زدایی و شست وشو، ترمیم آسیب ها و تصحیح بینش ها تندرستی اش را باز می یابد، و این امتیازی بس بزرگ برای ما و شکستی فاحش برای دشمن است. البته حفظ این تندرستی دشوار است: چون باز هم خطر بیماری هست و همواره آتش جنگ در نهان آدمی شعله ور است و وسوسه های دشمن نیز بی انتهاست. دشمن هرگز ناامید نمی شود؛ مگر ممکن است دست از غنیمتی پربها بکشد؟ بنابراین، در کمینگاه هایش در جست و جوی فرصتی مناسب، باقی خواهد ماند، تا انسان را که در معرض آفت ها و غفلت ها و ... است به دام اندازد.
برای پیشگیری از آسیب، به ما سفارش کرده اند به کمینگاه ها نزدیک نشوید؛ چون با نزدیک شدن به آن ها، جاذبه وسوسه نیرومندتر شده شما را می رباید (مانند سفارش به آدم که به او و همسرش گفتند: نزدیک این درخت نشوید)(161) و اگر ناخودآگاه در شرایطی سخت قرار گرفتید، بدون درنگ صحنه را ترک کرده و موقعیت خود را عوض کنید، اگرچه نیروی حراست از جان و تقوا در شما قوی باشد (مانند یوسف که چون خود را درگیر و دار جاذبه های شیطانی زلیخا دید، با شتاب محل را ترک کرد و زلیخا به دنبال او پیراهنش را از پشت گرفت و پیراهن پاره شد).(162)
این نسخه ها، برای برنامه های موردی است؛ اما طرح کلی و برنامه اساسی که باید به صورت پیوسته و درازمدت پی گیری شود: عروج روح و خروج آن از تیررس دشمن و وسوسه های او و جای گرفتن در منزلگاه مُخلَصان و پاک شدگان ناب است که به تعبیر امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شیطان وسوسه گر در آنان طمع نکرده است تا به وسیله زنگار وسوسه، فکر آن ها را مکدَّر سازد.(163)
پیشتر گفتیم که دشمن در یک شعاع مشخص اجازه فعالیت دارد و بیش از آن درمانده و ناتوان است. بنابراین، اگر انسان از نظر روحی نیرومند شد و در مقام ایمان و توکل به خدا جای گرفت، دشمن بر او تسلط و حاکمیتی نخواهد داشت؛ و اگر به بلندای مقام مخلَصان و پاک شدگان ناب راه یافت، در این منزلگاه، حتی از وسوسه های دشمن هم آسوده خواهد بود.
انسان تا آن زمان که به این زندگی دنیا و هر آن چه که رنگ و بوی دنیا دارد (اعم از امکانات دنیا و حتی علم، عبادت، زهد و ... اگر رنگ و بوی دنیا داشته باشند) دل بسته است، مانند پرنده به بند کشیده نشسته ای است، که قدرت قیام و پرواز را از او گرفته اند و ناگزیر در تیررس دشمن خواهد بود؛ مانند بلعم باعورا، که بر زمین چسبید و پیرو نفس شد و شیطان هم به تعقیب او رفت و اسیرش کرد.(164)
بیشتر انبیای عظیم الشأن به ویژه خاتم آنان، آمدند تا غل و زنجیرها را از دست و پای انسان باز کنند،(165) که پرواز و عروجش مهیا شود و پس از باز شدن زنجیرها، آدمی را به ورود به مناطق امن دعوت کنند؛(166) دعوتی که نشانه ضعف و عقب نشینی از صحنه مبارزه نیست، بلکه عروج روحی است. طرح کلی این معراج را از زبان مبارک امیرمؤمنان امام علی ـ علیه السلام ـ بشنوید:
«همانا عقل خود را زنده گرداند و نفس خویش را میراند چندان که ـ اندام ـ درشت او لاغر و نزار شد و اخلاقش لطیف و جانش صیقل خورد؛ [آن گاه] نوری سخت رخشان برای او بدرخشید و راه را برای او روشن کرد و او را در راه راست راند و از دری به دری برد تا او را به درِ سلامت کشاند و به خانه اقامت جای داد و به آرامشی که در بدنش پدیدار شد دو پای او در قرارگاه ایمنی و آسایش استوار گردید؛ چون دل خود را [برای سیر و سلوک] به کار گرفت و پروردگارش را راضی و خشنود کرد.»(167)
همین که عقل از اسارت نفس به درآید و احیا شود و در جای واقعی اش که حکمرانی بر مملکت جان است بنشیند، و نفس هم مهار شده آن قدر خوار و پایمال شود که هر نوع حرکت و نشاطی را از دست دهد و از پای بیفتد ـ بر اثر این مجاهدت ـ اندامی نحیف و اخلاقی لطیف به بار آمده، و نوری درخشنده در دل سالک پرتو می افکند؛ نوری که راه سالک را روشن می کند. از این به بعد، سالک را در راه راست به پیش می برند به جای آن که خود برود، تا او را به منزل سلامت و خانه اقامت برسانند. در این منزل آرامش و آسایشی روحی او را در بر می گیرد. سالک در این منزلگاه از هر نوع تیرگی در رفتار و تردید و دودلی در اعتقاد، مبراست و در امنیتی کامل از هر نوع وسوسه ای به سر می برد؛ چون قلب خود را از غفلت ها و بی خبری ها درآورده و برای عروج به کار گرفته و با تمام وجود کوشیده تا پروردگارش را راضی و خشنود کند.
اساسِ معارج در این طرح دو چیز است: احیای عقل و میراندنِ نفس؛ عقل چه گونه زنده می شود؟ و نفس سرکش چه گونه می میرد و از پای در می آید؟ راه درست این کار، جز با به کارگیری نسخه های قرآن و عترت، میسر نیست؛ حیات عقل در گرو ایمان و عمل صالح است؛ ایمانی مبتنی بر معرفت و شناخت، و عملی منزه از شرک و ناخالصی. چون این قرآن کریم است که سخن از اهدای حیات طیبه به آدمی دارد؛ زندگانی پاکیزه روحی که از آلودگی ها و فتنه گری های دشمن مبراست و قرآن آن را ثمره شیرین ایمان و عمل صالح می شناسد و فرموده است:
«هر کس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، به طور قطع، او را با زندگی پاکیزه ای حیات [حقیقی] بخشیم؛ و به طور مسلم، آنان را بهتر از آن چه انجام می دادند پاداش خواهیم داد.»(168)
شاید همین منزلگاه است که قرآن آن را «دارالسلام» می شناسد و فرموده است:
«وَ اللّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(169)
«خدا شما را به سرای سلامت فرا می خواند، و هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند.»
در آیه ای دیگر با دخول در «سِلم» از آن یاد کرده و فرموده است:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً وَ لا تَتَبِّعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»(170)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی به خشنودی و آرامش (اطاعت خدا) درآیید، و گام های شیطان را دنبال مکنید؛ که او برای شما دشمنی آشکار است.»
اگر انسان به این مراتب رسید (یعنی به یقین در معرفت و محبت در عبادت) با مشاهده دایمی جمال ربوبی، هرگاه خطری او را تهدید کرد در همان لحظه پروردگار را مشاهده می کند و در این جا «نور شُهود» او را نجات می دهد؛ مانند یوسف ـ علیه السلام ـ که در لحظه بحران و خطر، در برابر پیشنهاد زلیخا، جمال ربوبی را می نگرد و می گوید:
«... مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحْسَنَ مَثْوایَ اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ»(171)
«... پناه بر خدا، اوست پروردگار من، به من جایگاهی نیکو داده است؛ به طور یقین، ستمکاران رستگار نمی شوند.»
این مشاهده برای آن است که یوسف ـ علیه السلام ـ در مقام مخلَصان منزل گزیده است:
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا اَنْ رَءا بُرهانَ رَبِّه کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»(172)
«در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او می کرد. چنین [کردیم] تا بدی و زشت کاری را از او بازگردانیم؛ چرا که او از بندگان مخلَص ما بود.»
حاصل سخن
تمام تلاش ما در این نوشتار، نشان دادن گوشه ای از هشدارها و پیام های نورانی آیات و روایات درباره ابلیس و سپاهیانش بود تا نشان دهیم شیطان موجودی واقعی و دشمنی جدی است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم(173) با این دشمن همه جا و همه وقت دست به گریبانیم؛ و این مطلبی است که باید آویزه گوش مان شود و در متن زندگی جای خود را بیابد. چون همین که هر عاقلی باور کند دشمنی دارد که با سرنوشت او و سرقت گوهر جانش و در واقع، با همه چیزش سر و کار دارد، به فکر چاره می افتد.
ما باید باور کنیم که دشمن ما سخت کینه توز است؛ از خدا مهلت گرفته تا با تمام توان به آدمی حمله برد و او را بی آبرو کند. هدف او به بی راهه بردن انسان همراه با خسارت و هلاکت است، و به هیچ کس در هیچ موقعیتی کوچک ترین رحمی نمی کند، و اگر در برابر مخلَصان و پاک شدگان نیز اظهار درماندگی کرده برای آن است که نمی تواند، نه این که نخواهد.
گفتیم، دشمن با برنامه کار می کند؛ از موقعیت آدمی در این جهان به خوبی اطلاع دارد؛ روحیه ها، گرایش ها و دیگر خصوصیات انسان را می شناسد؛ سیاست های اصولی را به عنوان خط مشی کلی برگزیده و با مهارت ها، تجهیزات و نیروهایش سخت می کوشد تا هر کس را به فراخور حالش حتی یک گام هم که شده به دام هایش نزدیک کند، تا رفته رفته زهر نهایی خود را بپاشد.
دشمن در کمین گاه ها مترصد لغزش های آدمی است و در انتظار فرصتی مناسب است که حمله کند و به پیش روی اش ادامه دهد تا زمینه را برای اسارت کامل انسان فراهم کند، آن گاه هویت انسانیِ انسان را از او گرفته و به جای او هویت شیطانی خودش را تزریق کند، دل را به تصرف درآورد و با کودتا در آن همه امکانات و قوای روحی و بدنیِ آدمی را به غنیمت بگیرد، سپس این تفاله بی مصرف، این بی پناه قلع و قمع شده، و این تهی مغز بازی خورده را به قعر دوزخ فرستد. خواستیم نشان دهیم که در این میدانِ آزمایش و نبرد، همه چیز برای کارزار مهیاست، سرمایه های گران بها و تجهیزاتی کارساز از درون و بیرون، توانایی های گوناگون، امدادهای ویژه خداوند، و وجود الگوهای پیروزمند قهرمان، که با همین سرمایه ها و توانایی ها به مصاف دشمن رفتند و با درخشش تمام، بینی دشمن را به خاک مالیدند و حتی او را به اسارت گرفتند.(174)
افزون بر این ها ما توانسته ایم به محضر قرآن و عترت راه یابیم و سیاست های اصولی در مبارزه با دشمن را شناخته و شیوه ها و راه کارهای مبارزه را نیز به دست دهیم.
اکنون نوبت آن است که باور کنیم ما می توانیم خلیفة اللّه باشیم و مسجود فرشتگان؛ ما آن قدر توان و امکانات داریم که بتوانیم ابلیسِ بی شرم را سر جایش بنشانیم، و حتی مانند خواص از اولیای خدا، او را اسیر کنیم.
پس اگر باز هم مسامحه کنیم و به جای اجابت دعوت خدا و پیامبرش، دشمن را اجابت کنیم، ستمی بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر بر خود روا داشته ایم.
آری عزیزان! در یک کلام، اجابت دعوت شیطان، گام نهادن در مسیر آتش است و اجابت دعوت خدا و پیامبرش نجات و معراج ماست. پیامبر عزیز ما فرمود:
«ای مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است وباطل؛ هدایت است و ضلالت، رشد است و غوایت، دنیاست و آخرت، خوبی هاست و بدی ها، پس آن چه از خوبی هاست برای خداست و آن چه از زشتی هاست برای شیطان ملعون است.»(175)
«اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطاعَه و عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعصاهُ.»(176)
«آگاه باشید! خردمندترین مردم بنده ای است که پروردگارش را شناخته و فرمانش برد، و دشمنش را شناخته و نافرمانی اش کند.»
اکنون در پایان این نوشتار بسیار به جا و مناسب است که با گشودن دست نیایش و تضرع به سوی خداوند، کلام را با سخنان دلنشین و نورانی امام سجاد ـ علیه السلام ـ ختم کنیم:
«پروردگارا! به روان نازنین محمد و آل محمد رحمت فرست، و از پرتو مشعل هدایت، ظلمات ضلالت را درهم بشکن؛ و آن چنان که گمراهان از گناهان خویش لذت می برند کام ما را نیز از لذت صلاح و پارسایی سرشار ساز، و بازار توشه تقوای ما را از وعده های شیطان بی نیاز دار، و راه ما را که به جانب راستی و ثواب کشیده می شود از راه او که منتهی به کفر و الحاد می گردد برکنار دار.
پروردگارا! به روان محمد و آل محمد رحمت فرست و مقدر فرمای که پدران و مادران ما، و فرزندان ما و خویشاوندان ما، و دوستان ما و آشنایان ما، و همسایگان ما از زن و مرد مؤمن، در پناه تو از شر شیطان ایمن بمانند و هرگز به دام وی نیفتند. پروردگارا! تو می توانی ما را در قلعه متین و حرز مبین خود جای بخشی و به جان ما زرهی بپوشانی که تیرهای جان گزای شیطان را بازگرداند، و به دست ما، حربه ای دهی که دمار از لشگر شیطان برآورد. پروردگارا! مرا و کسان مرا در آن زره نجات بخش از طعنه های شیطان ایمن دار ... پروردگارا! هم آن کسان را از گذشتگان و آیندگان که به یگانگی تو ایمان دارند و با اخلاص و صمیمیت به طاعت و عبادت تو بر می خیزند و در دوستی تو شیطان را دشمن می دارند، از شر شیطان به دور دار.»
«پروردگارا! ما را در صف دشمنان شیطان بنشان، و روا مدار ـ خدایا ـ که نام ما، در جریده دوستان نگون بختش نگاشته آید؛ چنان کن که در برابر وسوسه ها و فریب های وی استوار بمانیم؛ و هرگز به دل بری ها و فریبندگی های وی دل نسپاریم، و هرگز به دعوتش لبیکِ اجابت نگوییم. به زبان ما، توش و توان بخش تا بر ضد شیطان سخن گوییم و دیگران را از هواجِس و وسوسه های وی برحذر داریم، و بکوشیم که همگان به جنگ او برخیزند، و پشت به پشت هم داده بر وی بستیزند.»(177)
«ای پروردگار! قدرت وی را در برابر قدرت عظمای خود درهم شکن، تا بنیان سعادت مان را نشکند؛ و توفیق مان عنایت کن تا همواره به درگاه تو دست به دعا برداریم و از حیله و فریب وی ایمن بمانیم، و در پناه عصمت تو خویش را نگاه داریم.»(178)
پایان