گوهر فضیلت / در بابِ امامت

مسأله اُولی در اینکه نصب امام بر خدا واجب است.

برهان لطف

مسأله اُولی در اینکه نصب امام بر خدا واجب است.

خوارج از معتزله گفتند: وجود امام لازم نیست، نه بر خدا واجب است امامی نصب کند و نه مردم کسی را انتخاب کنند، و دیگران واجب دانستند. ابوعلی جبائی و پسرش گفتند: واجب عقلی نیست بلکه در شرع بر مردم واجب شد که امام انتخاب کنند و مذهب اشاعره و اهل حدیث همین است. ابوحسین بصری و معتزله بغداد و امامیه گویند: واجب عقلی است الاّ آنکه امامیه گویند: بر خدا واجب است نصب کند و معتزله بغداد گفتند: بر مردم واجب است، و دلیل امامیه آن است که وجود امام لطف است و لطف بر خدا واجب است و گوییم امام لطف است، چون با وجود او مردم به طاعت نزدیک می شوند و از معصیت دور، و اگر امام نباشد فتنه و فساد بسیار برمی خیزد و همه مردم می دانند بی وجود رئیس چه آشفتگی در معیشت مردم روی می دهد و اگر رئیس، امام باشد هم امر دین منظم است هم امر دنیا.

عصمتِ امام

مسأله دوم در عصمت امام.

امام باید معصوم باشد و بر آن چند دلیل آورده است: اول آنکه اگر امام معصوم نباشد باید امام دیگر باشد تا او را به راه صواب دارد و خطای او را اصلاح کند، پس آن امام دیگر امام است و معصوم. واگر او هم معصوم نباشد، امام سوم لازم است و هکذا. و چون تسلسل محال است باید به امام معصومْ منتهی شود پس امام باید معصوم باشد.

دوم آنکه امام حافظ شرع است و اگر معصوم نباشد چگونه حفظ شرع کند؟ شرع را کسی باید حفظ کند که به دو صفت متَّصف باشد یکی آنکه همه اسرار شرع را نیک بداند به راه یقین نه از طریق ظَنّی و دیگر آنکه هوای خویش را در حفظ شرع به کار نبندد و احتمال چنین امور در وی داده نشود و آن غیر معصوم نباشد.

* * *

سوم آنکه اگر امامْ معصوم نباشد و اقدام به گناه کند نهی و تبری جستن از عمل او لازم می شود و اطاعت او حرام و به عبارت دیگر در اطاعت امام باید رعیتْ خود بداند حق چیست و باطل چیست تا اگر فرمان امام مطابق شرع باشد اطاعت کند و اگر مخالف باشد نافرمانی کند با اینکه این اختیار در رعایا در معنی نفی امامت است.

چهارم آنکه غَرض از نصب امامْ منع منکرات و ترویج احکام خداست و امامی که اطاعتش واجب نباشد چگونه مردم را باز دارد از معاصی و ترویج حکم خدا کند.

پنجم آنکه اگر معصیت کند مقامش از سایر معصیت کاران پست تر است چون معرفتش درباره خدا و شرع بیشتر است و عقلش کامل تر و عقابش شدیدتر.

تعیین امام

دو دلیل است بر مذهب امامیه در تعیین امام.

یکی آنکه امامت باید به نص از معصوم ثابت شود. یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم امام پس از خویش را معین فرماید و آن امام، امام دیگر را و هکذا و دلیل آن دو چیز است: یکی آنکه امام باید معصوم باشد و هیچ کس علم به عصمت ندارد غیر از خدا و کسی که خدا آگاه کند. دوم آنکه سیرت پیغمبر دلالت بر آن دارد که مردم را هیچ گاه مهمل نمی گذاشت و وظیفه آنان را در هر حال معین می فرمود و مسلمانان دیگر بر خلاف این رفتند.

بیشتر گفتند به نص ثابت می شود و به اختیار بزرگان. اهل حل و عقد که امروز آنها را سیاستمداران و خردمندان و نمایندگان گویند و بنی عباس و طرفداران آنها گفتند امامت به نص صحیح ثابت می شود امّا به میراث و انتساب به پیغمبر نیز ثابت می شود و زیدیه هم که گروهی از شیعه اند هم به نص صحیح می دانند امّا گویند اگر هاشمی دعوت به خویش کند و به شمشیر به امر به معروف و نهی از منکر برخیزد و اجرای احکام اسلام خواهد امامتش صحیح است.

مهربان تر از پدر

امامیه گفتند: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از پدر مهربان تر بود بر امت خود و آنان را در کوچک ترین احکام رهبری فرمود، حتی در قضای حاجت احکام واجب و مستحب آورد و ارشاد بسیار فرمود و در هیچ چیز نکته فرونگذاشت و هرگاه دو روز از مدینه غایب می گشت، کسی را به جای خود می نشانید. چگونه ممکن است در مهم ترین امور که این همه توجه مردم بدان است یعنی خلافت روی زمین را مهمل گذارد و مردم را به طریق حق ارشاد نکند؟!

حدیث غدیر

حدیث غدیر دلیل نصب امیرالمؤمنین علیه السلام است به خلافت، و بر دیگر احادیث و روایات بر حسب عادات و رسوم مردم از جهات بسیار رجحان دارد. زیرا که احادیث دیگر در حضور نمایندگان همه طوائف مسلمین نبود و این حدیث در جایی صادر گشت که از هر طائفه گروهی به حج آمده بودند و حضرت پیغمبر آن را به گوش همه رسانید و آن دلالت روشن دارد بر عنایت خدا و رسول به امری بسیار مهم و عظیم و دیگر آنکه آن را هنگام جدا شدن قافله ها از پیغمبر و حجاج مدینه فرمود و سخن آخرینْ بهتر در یاد شنونده می ماند و اگر در مکه و منی به این تأکید می فرمود مطلب ولایت با دیگر مطالب آمیخته می گشت و در ذهن ها مخلوط می شد.

* * *

دیگر آنکه مردم عادت دارند از هرکس آخرین وصیت او را فراگیرند و آنکه در طول عمر خود برای بعضی دوستان گفته باشد. اما هنگام مرگ چیزی نگفت. چندان در نظر آنان موکد نیست و گاه در آن شک می کنند. مردم گویند رأیش برگشته یا آرزویی بوده است و قصد جدی نداشت. امّا هنگام مرگ سفارش کند مسجدی بسازید بی شبهه باید ساخت و دیگر آنکه مراد پیغمبر در حدیث غدیر روشن و صریح است. چون فرمود: آیا من به شما اولی نیستم از خودتان؟ یعنی آن که می خواهم بگویم شما باید بپذیرید هرچند رغبت شما چیز دیگر باشد. آنها گفتند تو اولی هستی و فرمود: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلیٌّ مولاه. اَللّهُمّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وانصُر مَن نَصَرَهُ واخْذُل مَن خَذَلَهُ. یعنی هر کس من اولی به او هستم علی هم به او اولی است و مولای بنده کسی است که به تصرف و تدبیر امور او اولی است.

شارح [آثار] علامه فرمود: مسلمانان همه این حدیث را به تواتر نقل کردند لکن در دلالت آن بر امامت اختلاف نمودند امّا حق آن است که اول مخالفت کردند. آن گاه بهانه برای مخالفت جستند و اگر قصد طاعت داشتند بهانه نمی جستند و لفظْ صریح بود و ابن ابی الحدید در شرح خطبه که پیش از خطبه شقشقیه است اشعار بسیار از صحابه و شعرای آن عهد آورده است صریح در اینکه علی علیه السلام را وصی نامیدند چون وصی بودن او مشهور بود یکی از القاب خاص وی گشت.

حدیث نبوی

پیغمبر درباره علی علیه السلام فرمود: اَنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هرونَ مِن موسی اِلاّ اَنّه لا نَبیَّ بَعدی، تو نسبت به من مانند هارون هستی از موسی الا آنکه پیغمبری پس از من نیست چنان که موسی علیه السلام چون به کوه طور می رفت بنی اسرائیل را به هارون سپرد هم چنان حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به غزوه تبوک می رفت شهر مدینه را به علی علیه السلام سپرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر